صفحه ها
دسته
برگزیدگان انجمن از دید علی
برگزیده ی وبلاگ علی
دانلود محبوب علی
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 163221
تعداد نوشته ها : 65
تعداد نظرات : 262
Rss
طراح قالب
عارف موسوي

 

با یاد خدا دلها آرامش می گیرد

 

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند!

آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند!

دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند!

فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند!

صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند!

راستی آنچه که یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند!

آدمک نغمه ی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند!

مرگ همین جاست بخند! ...

 

آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند!

آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند!

 

 

 انتهای نامه ی 36 امام علی حال خودشو با این شعر بیان می کنه. من ازش خیلی خوشم اومد


 « اگر از من بپرسی چگونه ای؟ بدان که من در برابر مشکلات روزگار شکیبا هستم؛ بر من دشوار است که مرا با چهره ای اندوهناک بنگرند، تا دشمن سرزنش کند و دوست ناراحت شود.»

 

2066

يکشنبه اول 9 1388

به نام خدا
سلام

با تبریک سالروز ولادت حضرت معصومه (س) و روز ملی دخترانِ ایران زمین
التماس دعا
 

 

_تقدیم به حضرت معصومه (س)_

نه جسارت نمی کنم اما، گاه من را خطاب کن بانو
چیزی از دیگران نمیخواهم، تو مرا انتخاب کن بانو

در کنار تو قطره ام اما، تو مرا رهسپار دریا کن
در تو ذره ام اما، تو مرا آفتاب کن بانو

دل به هر سو که میرود بسته ست
دیگر از دست خویش هم خسته ست
دارد اینگونه میرود از دست
آه قدری شتاب کن بانو


به گمانم که خسته ای از من
خسته ای دلشکسته ای از من

وای اگر که تو را می آزارد
خب دلم را جواب کن بانو

مانده ام بین رفتن و ماندن
رفتن و مبتلای غیر شدن
ماندن و عاقبت به خیر شدن
تو خودت انتخاب کن بانو

منم و اشک و خواهشی دیگر
روز سختِ شفاعت و محشر

تو گنهکار اگر کم آوردی
روی من هم حساب کن بانو

                                                 شاعر: آقای سید محمد رضا شرافت 


--------------

انشالله زیارت و شفاعتِ حضرت نصیب هممون بشه.
 
2066

سه شنبه بیست و هشتم 7 1388

به نام خدا

سلام 

تحول عظیمی بعد از خوندن متن زیر در من ایجاد شد و تصمیم گرفتم تا اونجایی که در توان دارم بهش عمل کنم.
چن روزی هست که این متن رو تنظیم کردم ولی برای گذاشتنش تردید داشتم تا اینکه بالاخره به خودم گفتم اینجا که دیگه ممل و انلاکر و سایرین نیستن تا بگن پست اسپم زدی  
مدیر نداره که بهم بگه تاپیکو لوث کردی

خوشم میاد اینجا بذارمش .. دوست دارم سعی کنم عمل کنم
نه باباااااااا
 

 

عشق است ! 


انسان خشنود و خرسند سراسر عشق است. حتی عاشق هم نیست‏، بلکه فقط عشق است و بس. از بهر خود عشق، عشق می ورزد، زیرا این کار، یگانه راه قدردانی از هستی است. عشق، شکرگزاری و عبادت اوست. بنابراین او همواره به همه کس و همه چیز عشق می ورزد‏‌، بدون اینکه در عوض چیزی بطلبد. فقط از خود می بخشد، زیرا هستی آنقدر به ما داده است که باید مقدار اندکی از آنرا به دیگران ببخشیم. و معجزه اینجاست که ما هر قدر بیشتر ببخشیم، بیشتر دریافت می داریم.
قبل ازهر چیز راضی و خرسند شو تا آنگاه زندگی تو منبع شادمانی دیگران شود. این یگانه خدمت واقعی به مردم است. دگرگون شدن بمعنای تغییر دین نیست، بلکه تغییر خودآگاهی است. وقتی تو دیگر خواب نباشی، وقتی تو دیگر از افکار ، خاطرات و امیال و آرزوها انباشته نباشی و در سکوت مطلق به سر بری، این یعنی دگرگونی.
عشق و مراقبه دو چیزی هستند که برخی مذاهب آنها را از هم جدا ساخته و یکی را در مقابل دیگری قرار داده اند. قرنها به ما تعلیم داده اند «‌ اگر عشق بورزی نمی توانی مراقبه کنی. پس تمام روابط عاشقانه را کنار بگذار». به این ترتیب دنیا دوپاره شده است و انسان را به دوپارگی ( شیزوفرنی) مبتلا ساخته اند. مشکل اینجاست که انسان هم نیازمند عشق است و هم نیازمند مراقبه و نمی تواند فقط با یکی از آن دو سرکند. زندگی با یکی از آن دو ناممکن است. عشق همچون بازدم است و مراقبه مثل دم.
خدا همه ما را برای ماموریتی فرستاده است، اما ما ماموریتمان را از یاد برده ایم. فراموش کرده ایم که برای چه در این جهان هستیم. در خواب غفلت به سر می بریم و آنرا زندگی می نامیم. و جالب اینجاست کسانیکه در چنین غفلتی به سر می برند خود را مردمانی باهوش می دانند اما اگر از انسانهای بیدار شده بپرسی، آنرا حماقت محض خواهند نامید. باید از این خواب غفلت بیدار شد.
پیش ما دل سوختگان مسجد و میخانه یکیست ... حرم و دیر یکیست کعبه و بتخانه یکیست ... این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست ... گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

 

چهارشنبه پانزدهم 7 1388

اطلاعیه

 

بدینوسیله به اطلاع دوستان، حامیان، عزیزان، یاران و همراهانِ صمیمی و گرامیِ تشنه به خون و جان و آرامش و آسایش خانوم گویای خاموش می رسانم که مجلس گویا پزونی به منظور خنک شدن دلمان در انجمن صندلی داغ برگزار گردیده است.

از تمامی عزیزان مذکور جهت هر چه بهتر شدن امر خطیر گویا پزون یاری می طلبیم و باشد که حضور شما عزیزان گرما بخش صندلی و موجبات خنکای دلمان گردد.

دست در دست هم دهیم به مهر          گویای خاموش را زنیم آتش

آدرس: انجمن صندلی داغ - صندلی داغ گویای خاموش                             

        
                          2066

چهارشنبه پانزدهم 7 1388
 


به نام خدا
سلام


اینو فقط برای خودم می نویسم. شرمنده اگه جایش گنگ ه، واضح نیست و نام مفهموم ه.
درضمن از دوستانی که براشون خوندن حرف های گنگ و نامفهوم ویا پست هایی که به شدت شامل مرور زمان میشن و روشون خاک گذر زمان میشینه سختِ و خوششون نمیاد تقاضا می کنم که نخوننش.
با تشکر.

امروز بعداز ظهر برای خودم دراز کشیده بودم و داشتم کم کم می خوابیدم که دیدم در می زنن :).یعنی زنگ اس ام اسم تک تکِ.
وقتی خوندمش کلا ریختم بهم.عجبا.یعنی چی.مگه میشه؟ یعنی البته که میشه ولی چرا خودم نفهمیدم؟یعنی با همه همینطوره؟

اگه برای دوستتون یه اتفاقی بی افته که اون اتفاق قبلا برای خودتون افتاده باشه و بدونید که چقدر سخت ِ چیکار می کنید؟
جلوشو میگیرید؟راهنماییش می کنید؟ خب اگه بگه حرفتون درست نیست چی؟
تجربه خودتونو براش تعریف می کنید؟ خب اگه دلتون نخواد کسی از موضوع با خبر بشه چی؟

تو حین خوندن اس ام اس ذهنم از چند جهت در گیر شد.
اول اینکه به موضوع عجیبی پی بردم.این برام خودش شوک داشت.
دوم اینکه اتفاق رخ داده، مشابه اتفاق خودم بود. با کاراکترای مشابه و البته تکراری.
سوم اینکه احساس کردم رو دست خوردم شدید.
چهارم اینکه جملاتی مثل تو دوست منی.دوستت دارم و از اینجور چیزا هیچ ارزشی ندارن وقتی مصداق عینی پیدا نکنن
پنجم اینکه حالا جیکار کنم؟ با کی دعوا کنم با کی قهر؟کیو راهنمایی؟ خودمو چیکار کنم؟
شیشم اینکه شارژ نداشتم که جواب بدم و احساس خفگی می کردم
و حس هفتمم که فقط با گفتن یه کلمه ابرازش کردم: " بازم؟ "

الان که چند ساعی از این هفتا حسم میگذره حالم خیلی بهتره. یعنی کاملا خوبم.پس نگران نشدید.برید به زندگی تون برسید و حواستونو جمع کنید که الکه به کسی نگید دوستت دارم. الکی به کسی نگید تو بهترین دوست منی.



در ضمن امروز روخدونه کوشوله ی عزیزم هم به من اس ام اس زد که چون شارژ نداشتم نشد جواب بدم.
اصلا رود خونه کوچولو، تا حالا به اینجا سر زدی؟ نزدی؟ می زنی؟

با تشکر؛ دو هزار و شصت و شش

--------------------------------------

پیوست. از پشت صحنه اشاره زدن که آیا قضیه عشق و عاشقی ه؟ منم گفتم نه. مهر و محبتی ه.دوستی و رفاقتی ه.
دیدم احتمالا سوال خیلیا میشه پیوستش کردم.

سه شنبه سی یکم 6 1388

به نام خدای عاشقان

سلام

 

دوستای گلم. اومدم تا باهاتون درد و دل کنم.
با خودم گفتم کی بهتر از شما؟ چه نظر بدین چه ندین از روی آمار بازدید می فهمم که اومدین و حرفامو گوش دادین. همین برام کافیه تا سبک بشم.

خیلی دلم پره. این پستم خیلی طولانی میشه.می دونم.آخه دردم از اون درداییه که راه گلو رو می بنده تا اینکه یهو مثل سیل کلمات راه خودشونو هر جوری که شده باز می کنن. پس لطفا تحمل داشته باشید و تا آخرش پای سفره ی دلم بنشینید!

برای اولین بار تو عمرا چنین اتفاقی افتاده... که برای یکی مثل من یه بارش هم سخت ه.
بعد چند سال رفتن به دانشگاه دلمون به دل یکی گیر کرد.هوا خواهش شدیم.تا حالا باور نمی کردم با یه نگاه هم میشه عاشق شد. این حرفو یه جورایی بزرگ نمایی تو عاشق شدن می دونستم، چه کنم که منم از همون نگاه اول ازش خوشم اومد.
سعی می کردم زیاد به روی خودم نیارم، همش می گفتم "علی از تو بعیده" .

آروم آروم بهش نزدیک شدمو باهاش دوست شدم. خیلی دوسش دارم.
الان اعصابم خیلی خرابه. خلاصه ش می کنم.
یه اتفاقی افتاده که باید از هم جدا بشیم. خیلی خوشبینانه؛ شاید فقط سه، چهار ماه دوری.
اگه عاشق شده باشین درکم می کنین.میفهمین که یه ساعتم غیر ممکنه چه برسه به روز و ماه.
دلداریم بدین. :(  اگه لایق باشم؛ دوستتون داره جلو چشماتون پر پر میشه.
به معنای واقعی یه چشمم خون شده یه چشمم اشک.

مشکلم اینه که حالا باید بین اون و دوتای دیگه انتخاب کنم.یعنی یا عشقم، یا دو تای دیگه.از طرفی دلم میخواست با اونی که دوستش دارم بمونم از طرفی هم وسوسه ی اون دو تا...
تو بد وضعی گیر کردم. باور کنین دوسش دارم خیلی هم دوسش دارم ولی مام آدمیم. حس تنوع طلبی داریم.دو تا رو به یکی ترجیح میدیم.

ببخش منو..به جون خودم قسم، که اگه می شد می خواستم هر سه تاتونو بگیرم...حیف..


ای خدا..
اینقدر دوسش دارم و بهش دلبسته شده م که از دو سه ماه پیش کتابشو خریدم. حتی یه کوچولو خوندمش.
بازم منو ببخش. اگه تو رو بگیرم واحد های ترم بعدم محدود میشن.

کاش زمان امتحانت با اونا یکی نبود..
کاش..

برام دعا کنید..



----------

1.در تمام مدت تایپ یه لبخند ملیح رو لبام بود.
2.جدا از شوخی، برای ما درس نخونا، پیش پیش درس خوندن خیلی سخت ه.خب درکم کنید.
3. چند نفرتون با این شکلک موافقید؟ ==>


                                        2066 

سه شنبه بیست و چهارم 6 1388
 
 ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ 
 گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ 
 با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ 
 من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ 
 یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ 
و
 
 از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم  
 خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم  
 سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست  
 صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم  
 تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است  
 در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم    
 چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود  
 بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم  
 زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست  
 کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم  
دوشنبه شانزدهم 6 1388

 

مکالمه کوتاه تلفنی آبجی و داداشیش

 

- الو
- سلام آبجی، خوبی؟
- سلام داداشی، کجایی این چند روزه؟ چرا زنگ نمی زنی؟
- آبجی؟ ..
- نمی گی نگرانت میشم؟ من الان حالم خیلی خوبه که باید نگرانی تو رو هم داشته باشم؟ ..
- آبجی؟..
- داداش بی انصاف، نامرد، بی توجه ..
- آبجی؟ ..
- چیه؟ می خوای باز توجیه کنی دیگه. بگو راحت باش.
- آبجی تلفن ماهواره ای سکو مشکل داشت، منتظریم تا درستش کنن، الانم داریم با تلفن ماهواره ای یه کشتی باهات صحبت می کنم. نفری هم دو دقیقه وقت داریم که همشو تو حرف زدی (با خنده)
- خب من دیگه ساکت می شم تا فقط آقا داداشم حرف بزنه
- ما کوچیک آبجی کوچولومون هستیم
- ما بیشتر
- آبجی خوبی؟ حال بابا خوبه؟
- خوبم.. خودت که حال بابا رو می دونی، عملش کردن منتظریم به هوش بیاد.
- خوب میشه ایشالاه غصه نخور
- داداشی ؟
- جونم آبجی؟
- بابت پولی که فرستادی بازم ممنون
- خواهش می کنم، قابل آبجی کوچولو رو نداشت. دیگه هم حرفشو نزن. خب؟
- کوچولو خودتی (با خنده)
- من که میگم کوچیک آبجی هستم و میگیم " ما بیشتر "
- هنوزم میگم
- (سکوت)
- (سکوت)
- .. محمد یکم دیگه صبر کن .. الان .. الان ..
- داداش اگه بابا یه چیزش بشه چی؟ من چیکار کنم؟
- توکل به خدا بابات هیچیش نمیشه، نگران نباش
- چرا پس بهوش نمیاد؟
- بهوش میاد. زمان می بره
- چقدر زمان می بره؟
- حالا شما بازم صبر کن. بهوش میاد انشاالله
- دیگه نمی تونم. شب و روزم شده گریه
- بجای گریه بشین دعا کن .. درستو بخون .. پایان نامه تو دادی؟
- میام دعا کنم که گریم میگیره
- آخی
- منتظر زمان دفاع هستم. از پایان نامه م که دفاع کنم دیگه تموم میشه. راحت میشم.
- خیلی خوبه. آفرین
- ...
- ببین وقتم تموم شد باید قطع کنم
- نمیشه بازم حرف بزنیم؟ من از تنهایی مردم
- چرا نمیشه، میشه ولی محمد می خواد با نامزدش صحبت کنه، از بیقراری داره میمیره، تو دلت میاد؟
- آخی، خب میزاشتی اون اول زنگ بزنه
- خودم چی پس؟ سپیده جونم منتظر بود (با خنده)
- ای بججنس .. سپیده حالش خوبه؟
- آره .. قبل تو به اون زنگ زدم
- چرا اینطوری میگی؟ مگخ من حسودم؟
- نه ، کی گفته حسودی؟
- نمی دونم، ولی هر کی گفته غلط کرده (با خنده)
- ای بابا یکی هم نیست بیاد تو رو ببره ما راحت شیم
- باشه، دیدمش بهش میگم آقا داداشمون گفته بیا منو بگیر
- ناراحت نشو شوخی کردم، دیگه باید قطع کنم کاری نداری؟
- نه .. دوست دارم داداشی
(تق)
- منم دوس ..
حالا بججنس منم یا تو ؟ میزاشتی لااقل خداحافظی کنم
محمد بیا زنگ بزن ..

 

 

چهارشنبه یازدهم 6 1388

 

خزان و خزان

 

فصل دلتنگی، پاییز
کی می رسی از راه؟

تنهایم، دلتنگم، آرزوی دیدنت دارم

 

من،
همان دوستدار مناظر سردت،
آسمان صاف و گاه سیاهت،
باد های وزنده و باران های بارنده ات،
منتظرت هستم

 

پاییز
ای هم احساس دلهای تنگ شده
همدرد قلب های خزان دیده
به روز عشاق مجنون دچار شده

 دوستت دارم

و بیا که دیگر طاقت ندارم
دلم پر است و تنها با گریه آرام می شود

نگاه به چشم های درشتم نکن
پف دارند و زیرشان باد است
مشک اشکم خشک است

جای من تو ببار
روی صورتم
روی عینکم

چشم هایم قطره ی بارنِ پشت شیشه را
اشک می انگارند
بس که خسته اند

دیدگانم خواب دارند

 

                                                       2066

 

پیوست شعر :

            دلم می خواد قتی پاییز اومد لباسهای قشنگمو بپوشم. تیپ بزنمو غمبار برم تو خیابون قدم بزنم

           سرمو بگیرم بالاو به هیچکی نگاه نکنم.

           باد بخوره تو صورتمو مردم بهم نگاه کنن.

 

دسته ها : دلم درد گرفت
يکشنبه هشتم 6 1388

 

به نام خدا

 

سلام

 

این شعرو خیلی وقت پیش خونده بودم، الان دوباره سعادت پیدا کردم بخونمش

 

براتون میزارم شما هم بخونید!

قشنگه

 

صبر خدا

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
همان یک لحظه اول .
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکد گر، ویرانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب ، پیمانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ،
زمین آسمان را
واژگون ، مستانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ، صد دانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کوبه کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ،
سرا پای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیزنابجایی ، ناز بریک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که میدیدم مشوش عارف و عامی ، زبرق فتنه این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای ، پر افسانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،
تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد !
وگرنه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم ،

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

 

 

دسته ها : الهی نامه !
يکشنبه هشتم 6 1388

 

به نام خدا

 

سلام

:(

 

لبش می بوسم و در می کشم می

                                                  به آب زندگانی برده ام پی

 

 

نه رازش می توانم گفت با کس

                نه کس را می توانم دید با وی

 

 

لبس می بوسد و خون می خورد جام

                                  رخش می بیند و گل می کند خوی

 

 

بده جام می و از جم مکن یاد

                                          که می داند که جم کی بود و کی کی

            

 

بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب

                                         رگش بخراش تا بخروشم از وی

 

 

گل از خلوت به باغ اورد مسند   

                                       بساط زهد همچون غنچه کن طی

 

 

چو چشمش مست را مخمور مگذار   

                      به یاد لعلش ای ساقی بده می

 

 

نجوید جان از ان قالب جدایی   

                                   که باشد خون جامش در رگ و پی

 

 

زبانت در کش ای حافظ زمانی

                                        حدیث بی زبانان بشنو از نی 

 

 

دسته ها : دلم درد گرفت
شنبه هفتم 6 1388
X