به نام خدا
سلام
با یک داستان شروع می کنم.
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. بیشه ای بود...
بیشه ای بود و در آن غلغله ای هر طرف همهمه و ولوله ای
بیشه را رهبر و سلطانی بود شیر پر هیبت سلطانی بود
...
روز ها رفت و شب آمد بسیار روز او نیز بشد چون شب تار
...
رمق از جان و تن شیر بشد پاک، مفلوک و زمین گیر بشد
دید این حالت او کفتاری تشنه و گرسنه از ناچاری
تا که مرهم نهدش بر دل ریش پیشش آورد ز ته مانده ی خویش
شیر می خواست که خیزد از جا شکمی سیر در آرد ز عزا
...
بی مهابا ز طمع دست کشید چشم ها بست و به جایش خوابید
صبح فردا به شکوه و اکرام داشت این زمزمه بر لب دد و دام:
شیر پس مانده کفتار نخورد با غرور و عظمت جان بسپرد
--------------------------------------------
اون شیرِ دور از جون، منم :) که به ته ِ ته ِ خط رسیده.
حالا یا باس بشینه و از گوشت کفتار بخوره -منظور از دست دادن غرور و عظمت ه.خودتون بگیرین چی میگم- یا باید بشینه و بمیره.
کی بود؟ کی بود گفت " الهی آمین" ؟ به جون خودم تا نگید کی بود بقیه شو تعریف نمی کنم
باشه! حالا که نمی گید کی بود منم طولانیش می کنم تا چشماتون بسوزه
اصلا بذارید قبل این، یه داستان دیگه براتون تعریف کنم.
یه گل پسری بود که شاه پسر بود، خیلی پسر گل و بلبل و خوبی بود، مطمئن باشید هرچی از خوبی هاش بگم کم گفتم ()
تنها مشکلی که داشت این بود که عاشق بود(خوراک خبرگزاری های چهل کلاغِ شایعه پراکنون)
حتی چند بارم خودم شنیدم که پیر دانای ریش سفید مو سپید بهش گفت:
چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل مکن که آن گل خندان برای خویشتن است
یه عمری همینجوری الکی پلکی! گذشت و گذشت تا اینکه یه روز گل پسر قصه ی بی غصه ی ما که از حال و روز خودش پشیمون شده بود رفت پیش پیر دانای ریش سفید موسپید و ابراز ناراحتی کرد.
پیر دانای ریش سفید موسپید هم بهش گفت یادت نیست من چقدر گفتم عاشق نشو واین حرفا؟ حالا اومدی پیش من میگی:
کاش می شد سرنوشت خویش را از سر نوشت کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت
شاه پسر با ناراحتی به پیر دانای ریش سفید مو سپید میگه که من اومدم ازت کمک بخوام اونوقت تو ادای منو در میاری؟
چون این پست طولانی شد
ادامه در پست بعدی..
به نام خدا
اگر در این روزگار مُردم، بگویید به او بگویند:
در روزگار سختی می زیست.روزگار ناکامی بود و دلتنگی.
نا آگاه دلش هوایی می شد.روزگار غم و اندوه بود.
بی گاه به یاد کسی می افتاد و اشک میریخت.روزگار دوری و غربت بود.
زمان زیادی را در غفلت می گذراند.روزگارش روزگار فراموشی بود.
چشمانش را در روزگاری گشود که چشم گشودن جرم بزرگی بود.نه نان داشت نه آب، تنها غم داشت و آه و حسرت.روزگارش اینها را داشت وگرنه خودش که بی چیز تر از این حرف ها بود!
عریان و بی چیز آمد..یعنی وقتی آمد ما که در دستانش چیزی ندیدیم اما هنگام رفتن کوله بار سنگینی از گناه با خود برد.گفت که شنیده است در آن دنیا به ازای این توشه برایش سرپناهی می سازند در انتهای گرما.
روزگارش سخت بود و بد.در روزگار او برای وصل می بایست بی وفایی کرد.
شرط موفقیت، خیانت بود و شرط دوست داشتن، خجر خوردن.
در روزگارش ثروتمندان، ظالم؛ دانایان، بی خرد؛ جوانمردان، دو رو و ریاکار؛ و مهربانان، بی رحم شده بودند.
انصاف در منطق جایی نداشت و منطق به اندیشه راه نمی یافت.حرف حق تقاضای گفتن میکرد و زبان گویای نا حق بود.
روزگارش جولانگاه گناه بود و گناه بی شرمانه در دلهای سنگ شده رخنه کرده بود.
مردم درگیر بازی روزگار و ذهن خسته از این روزگار به امید فردایی روشن، ناامیدانه به وجدان های نیمه بیدار، امید می داد.
در چنین وادی ای زیستن سخت بود.
زمانه ی بدی بود.
روزگار او، عصر غیبت بود.
2066
---------------------------------------------------------------------------------
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
الهم عجل لولیک الفرج
اى خداوندا! به علماى ما مسئولیت، و به عوام ما علم، به مومنان ما روشنایى، و به روشنفکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم، و به فهمیدگان ما تعصب، به زنان ما شعور و به مردان ما شرف، و به پیران ما آگاهى و به جوانان ما اصالت، به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما.... نیز عقیده، به خفتگان ما بیدارى و به بیداران ما اراده، به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین، به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان مادرد، و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف ، به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخى، و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان، و به مردگان ما حیات، و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد، وبه مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما على، و به فرقه هاى ما وحدت، و به حسودان شفاء به خودبینان ما انصاف، به فحاشان ما ادب، به مجاهدان ما صبر و به مردم خودآگاهى، و به همه ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداکارى و شایستگى نجات و عزت ببخشا!
------------------------------------------------------------
پ.ن1 گفتند یافت می نشود گشته ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
پ.ن2 بزرگترین اشتباه مفیدم تو این محیط، پیدا کردن دوستای خوب و زیاد بود که مانع از تنها موندنم شد.
پ.ن3 امروز یکی از دوستام گفت که تو صفحه ی اصلی وبلاگ تبیان، وبلاگم منتخب شد.هرچند که ازاین انتخاب خوشحالم(که شاید لحنم نشون نده) اما از طرفی با دیدین وبلاگ های موفق، یکم خجالت کشیدم. احساسی شبیه تکیه زدن به جای بزرگان
گفتم همرنگ جماعتم، چیزی مشخص نیست، دیدین چجوری رسوا میکنن ؟!
پ.ن4 به امید خدا از فردا درس رو از سر می گیرم
به نام خدا
سلام
اى زداینده اندوه، و اى زایل کننده غم،
اى بخشنده در دنیا و آخرت، و مهربان در هر دو سراى،
بر محمد و آل محمد رحمت فرست، و اندوه مرا بر طرف کن، و غمم را بزداى.
اى یگانه، اى یکتا، اى بىنیاز، اى کسى که نزاده و زائیده نشده، و هیچ همتائى نداشته،
مرا نگاه دار و پاک ساز، و گرفتاریم را بر طرف کن.1
این روزها غم بیماری سه نفر تو دلم مونده، به غیر اونی که برام همیشه هست
هم اکنون، اى پروردگار من
بلائى بر من فرود آمده که سنگینیش مرا به زانو در افکنده
و گرفتاریى به من رو آورده که تحملش مرا از پا در آورده،
و آن را تو به قدرت خود وارد آوردهاى و به اقتدار خود بر من متوجه ساختهاى،
پس براى آنچه تو وارد کردهاى برگردانندهاى،
و براى آنچه تو پیش آوردهاى تغییر دهندهاى،
...
پس بر محمد و آلش رحمت فرست،
و به رحمت خود در آسایش را اى پروردگار من به رویم بگشاى،
و به قوت خود سلطان غم را از هجوم بر من منهزم ساز،
و مرا در شکوایم به توجه کامل نائل فرماى،
و در آنچه مسئلت کردهام شیرینى احسان خود را به من بچشان، و از نزد خود رحمت و گشایش آسان ارزانى دار، و از لطف خود نجات و خلاصى سریع مقرر ساز
و مرا به سبب غلبه غم از رعایت واجبات و به کار بستن مستحبات خود باز مدار زیرا که من اى پروردگار به علت آنچه برسرم آمده بى تاب و توان شدهام
و قلبم از تحمل آنچه بر من رخ داده لبریز از غم شده است
و تو بر رفع گرفتارى من و دفع آنچه در آن افتادهام قادرى.
پس قدرتت را در باره من به کار بر، اگر چه از جانب تو سزاوار آن نباشم؛
اى صاحب عرش عظیم2
آمین یا رب العالمین 2066
:"(
---------------------------------------------------
پ.ن.1: صحیفه ی سجادیه، دعای 54. نیایش، در طلب گشایش اندوه ها
پ.ن.2: صحیفه ی سجادیه، دعای 7.دعای حضرت...در هنگام اندوه
به نام خدا
---------------------------
اى معبود من !
ترا مىستایم و تو شایان ستایشى، در برابر احسان کاملت نسبت بمن،
و فراوانى نعمتهایت بر من، و بسیارى عطایت در باره من، و بر رحمتى که مرا به آن برترى دادهاى، و نعمتى که بر من سرشار ساختهاى.
زیرا چندان در بارهام احسان کردهاى که شکر من از آن قاصر است.
و اگر احسان تو نسبت بمن و سرشارى نعمتهایت بر من نمىبود، به احراز بهره خود و به اصلاح نفس خود نمىرسیدم. ولى تو در بارهام احسان آغاز کردى، و از رنج کوشش در کفایت امورم بىنیازم ساختى، و مشقت بلا را از من برگرداندى، و قضاى خوفناک را از من باز داشتى.
اى معبود من !
پس چه بسا بلاى مشقت بارى که آن را از من برگرداندى! و چه بسا نعمت سرشارى، که چشمم را به آن روشن ساختى و چه بسا احسان بزرگى که از آن تو نزد من است!
توئى که هنگام بیچارگى دعایم را اجابت کردى. و هنگام در افتادن به گناه از لغزشم در گذشتى، و حقم را از ستمکاران باز ستاندى.
اى معبود من !
من آنگاه که از تو مسئلت کردم ترا بخیل ندیدم
و چون آهنگ تو کردم ترا گرفته نیافتم
بلکه ترا نسبت به دعایم شنونده و در باره خواهشهایم عطا کننده یافتم
نعمتهایت را در هر حال از حالاتم و در هر زمان از زمانهایم بر خود سرشار یافتم،
از این رو تو نزد من ستودهاى، و احسانت پیش من مشکور است.
جان و زبان و عقل من ترا همى سایند، چنان ستایش که به پایگاه کمال و به کنه شکر رسد، چنان ستایش که در حد خشنودى تو از من فراز آید. پس در آن وقت که تعدد راهها مرا خسته سازد،
و اى در گذرنده از لغزش من،
که اگر عیب پوشى تو در باره من نمىبود هر آینه از رسوا شدگان مىبودم،
و اى دستگیر من از سر یارى،
که اگر یاریت نسبت به من نمىبود هر آینه از مغلوبان مىبودم.
و اى کسى که پادشاهان در پیشگاهش یوغ مذلت را به گردنهاشان نهادهاند،
و از این رو از حملههایش ترسانند.
و اى سزاوار پرهیزگارى.
و اى کسى که نامهاى نیکو مخصوص او است.
از تو مسئلت مىکنم که از من در گذرى و مرا بیامرزى
زیرا من بىگناه نیستم که در برابر مؤاخذه تو حجت آورم،
و نیرومند نیستم که غلبه کنم
و گریز گاهى ندارم که بگریزم،
و از تو مىخواهم که از لغزشهایم در گذرى، و پوزش و بیزارى مىجویم از آن گناهانم که مرا گرفتار ساخته، و بر من احاطه کرده، چندانکه نابودم ساخته.
از شر آن گناهان - اى پروردگار من - به حال توبه بسوى تو گریختهام،
پس توبهام را بپذیر و به حال پناه جستن، پس پناهم ده، و به حال زینهار خواستن، پس خوارم مگذار، و به حال سؤال، پس محرومم مگردان، و به حال دست به دامن شدن، پس به دشمن تسلیمم مکن، و به حال خواهش، پس ناامیدم باز مگردان.
ترا خواندم - اى پروردگار من - در حالى که مسکین و زار و ترسنده و هراسان و نگران و فقیر و بیچاره آستان توئم.
بتو شکایت مىکنم - اى معبود من - از ناتوانى خود در شتاب کردن بسوى آنچه به دوستانت وعده دادى، و در دورى گزیدن از آنچه دشمنانت را از آن بیم دادهاى،
شکایت مىکنم از بسیارى عمهایم، و از وسوسه نفسم
اى معبود من !
تو مرا به نیت بدم رسوا نکردى،
و به گناهم هلاک نساختى.
ترا مىخوانم، پس مرا اجابت مىکنى،
اگر چه چون تو مرا مىخوانى در اجابتت کند باشم
و هر حاجتى که دارم از تو مىخواهم،
و هر کجا باشم راز خود را پیش تو مىسپارم.
پس جز ترا نمىخوانم و به غیر تو امید ندارم.
لبیک لبیک!
تو مىشنوى شکایت کسى را که شکایت نزد تو آورد،
و رو مىآورى به کسى که بر تو توکل کند،
و مىرهانى هر که را به پناه لطف تو در آید
و بلا را بر طرف مىکنى از هر که بتو پناه مىآورد.
اى معبود من !
پس مرا به علت ناسپاسیم از خیر جهان و این جهان محروم مکن،
و آن گناهانم را که مىدانى بیامرز.
اگر عذاب فرمائى پس به علت آن است که من آن ستمکار سهل انگار اهمال پیشه گناهکار کوتاهى کننده فرو گذارنده به غفلت گزارنده بهره خویشم،
و اگر بیامرزى، پس به سبب آن است که تو مهربانترین مهربانانى.
-----------------
سلام. متن بالا ترجمه ی دعای 51اُم صحیفه سجادیه است.
و چه دعای زیبایست! نیایش در تضرع و زاری !
به نام خدا
خداوندا ! عاجزانه تمنا دارم؛ به بندگانت طعم عشق به معبود را بچشان!
اینجا هوا نم نم بارونی ِ (وَنوشه)
2066
به نام خدا
سلام
------------------------------------------------------
شهادت امام حسین (ع) و یارانش را بهتون تسلیت می گم
عزاداری هاتون مورد قبول درگاه الهی
الهی آمین
---
دوستان من آبم
خب چمی دونم..همین که بچه ها میگن..
من آپم :)
همونطوری که می دونید (میدونم که یادتون نبود) امشب شب یلداست.
و این شب خاصیت های زیادی داره که قصد دارم تو این پست (معادل فارسی پست چیه؟) اشاراتی بهشون داشته باشم.
1
چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
آنها که ندانند ترنج از کف خونین دانند که انکار زلیخا نتوان کرد
خب...
از خاصیت های مهم این شب اینه که شب های بعدش کوتاه تر میشن که به نظرم طبیعی هم هست.اخیرا دانشمندا (خودم و شرکا) اثبات کردیم که چون در طول سه ماه پاییز، "شب ها"، تو بارون و شبنم خیسونده میشن طبیعتا آب میرن و کم کم کوتاه میشن و معمولا (یعنی حدودا دقیقا) از شب یلدا به بعد ما شاهد کوتاه شدن طول شب همراه با بارش آفتاب و طلوع باران و ابر های پراکنده و ...
خلاصه شاهد میشویم
حالا که براتون کوتاه شدن طول شب اثبات شده!! میرسیم به نکته ی اصلی.
نکته ی اصلی اینه که این شب های کوتاه شونده با امتحان های ما مصادف شدن و من بسی مسرورم که به عرض دوستان "شب درس خون" برسونم که یوهاهاهاها
یعنی این ترم ما "روز درس خونا" نمره هامون بهتر میشه (می بینین که تمام شرایط محیطی و جوی و میزبانی با ماست)
ببینید عبید زاکانی چی گفته : (شما بیت اولشو توجه نکنید! لطفا! )
2
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل همچون شب یلدا به درازی مشهور
حالا یه مورد دیگه در مورد شب یلدا بگم.
همونطوری که می دونید خدا شب را برای کسب آرامش ما انسانها قرار داده و حالا تو این شب های کوتاه شده ما آرامش کمتری کسب می کنیم.جل الخالق به این یلدا (یلدا کیه؟ ها؟ بگو ببینم؟)
3
همه روز از خروش دل نزارم بسان نای و چون نی ناله دارم
همه روز از غم دل در خروشم چو بحری آتشین در تفّ و جوشم
شبم را گر امید روز بودی کجا چندین دلم در سوز بودی
چو درد من سری پیدا ندارد شب یلدای من فردا ندارد
.
.
.
امسال شب یلدامون با ماه محرم همزمان شده.
امسال بابابزرگ ها و مامان بزرگ ها قصه ی کربلا و عاشورا رو برای بچه هاشون میگن.
امسال شب یلدامون..
خیلی ها به دعای من (اگه قابل باشم) و شما نیازمندن. یادمون باشه دعا شون کنیم!
و برای همه شون فال حافظ بگیریم
4
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
و
5
به قاف والقرآن و به صاد والقران به علم القرآن و به علم الاسما
به روز عرفه و روز بدر و روز حنین به روز جمعه و عید و به روز حشر و جزا
به عزت شب قدر و شب حساب برات به حرمت شب آبستن و شب یلدا
به جانفزایی علم و به دلگشایی جان به پادشاهی عقل و رئیسی اعضا
قسم نمیدم اما دوستاتونو هم فراموش نکنید!
بیشتر از این چشماتونو درد نمیارم. براتون فردای بعد از یلدای خوبی رو آرزو می کنم
6
مهرهی مهر چو از حقه مینا بنمود ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود
7
سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست
به سخن گفتن او عقل ز هر دل برمید عاشق آن قد مستم که چه زیبا برخاست
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد که حجاب از حرم راز معما برخاست
سعدیا تا کی ازین نامه سیه کردن؟ بس که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست
شرمنده ی قلم؛ سیه کردن بس!
در پناه خدا
یا علی
ماشاالله
-------------------------------------------------------------------------------
پ.ن.1.
بر سر آنم که گر ز دست بر آید دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید
حافظ
---------------------
پ.ن.2.
1. غزل- خواجوی کرمانی
2. رباعی- عبید زاکانی
3. خسرو نامه- عطار
4. غزل- محتشم کاشانی
5. قصیده- عطار
6. غزل- خواجوی کرمانی
7. قصیده از سعدی
------------------------
پ.ن.3.
تا یه جاییش رو صبح نوشتم. تیکه آخرش هم الان که ساعت 7:40 شده .
حال ه دیگه، برای خودش می چرخه.
شکرت..
به نام خدا
سلام
من و یک رابطه ی تنگاتنگ
من و یک رابطه ی گرم و قشنگ
من و یک بند کلفت و محکم
یک سرش خورده گره بر دل من
آن سرش...
24.9.1388 18:59
برای تنویر افکار عمومی(به اونجا که رسید پاشد رفت )
...
آن سرش شاید،
آزاد و رها
شایدم در پیش خدا
یا که در دست ناخدا
2066
به نام خدا
سلام
سلام به همه
متن ترانه ای از محسن چاوشی به اسم تنهایی!
از نظر من وصف حال یکی از دوستام ه. هر وقت به این آهنگ گوش میدم یاد اون می افتم.تو این دنیا اونقدر درد ملتو دیدم و شنیدم که خجالت می کشم آه بکشم
هرچند می کشم!
فقط کافی ه به بهزیستی و آسایشگاه معلولان سر بزنیم. به لطف شانس خوبم چندین بار از طرف مدرسه تو مقاطع مختلف تحصیلی رفتیم به آسایشگاه..
هر وقتم که می رفتیم تا آخر اون روز از غذا خوردن می افتادم.. ولی چه کنم که از جنس بشر هستم و دنبال شر.
تو کلاس نشستن برام سخت و یادگیری کوتاه و امتحان سخت تر.
به کوشولوی مماخ نخودی :)
رفیق من سنگ صبور غم ها به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمیفهم ه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دل زده از لیلیا خیلی دلم گرفته از خیلیا
نمونده از جوونیام نشونی پیر شدم، پیر تو ای جوونی
تنها یکی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست
اگرچه هیچ کس نیومد سری به تنهایت نزد
اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش
اگه بیای همونجوری که بودی کم میارین حسودا از حسودی
صدای سازم همه جا پر شده هر کی شنیده از خودش بی خود ه
اما خودم پر شدم از گلایه هیچی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ایی که خالی از عشق و امید همیشه محتاج ه به نورِ خورشید
تنها یکی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست
اگرچه هیشکس نیومد سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش
در هر صورت بعد از خودن این شعر باید این یه دونه رو هم بخونید!
:D
غریبه دلت گرفته می دونم همه دنیات یه سراب ه
دل تو تشنه تر از خاک کویر توی ه سینه ت پر آه ه می دونم
غریبه ای سوخته ی خورشید عشق تار و پور تو گسسته
میون غنچه ی پاک قلب تو خجنر رفیق نشسته می دونم
غریبه به اشک سرخ تو قسم درد عشق من و تو دردی حقیره
ببین اون کنج خرابه های شهرو که داره کودکی از سرما میمیره
غریبه اون ور دنیا رو نگاه کن جنگ و خونه و نفس، مرغی اسیره
میرسه از گرد راه گوله ی سربی، نه فقط عشق، حتی دنیا رو میگیره
غریبه دلت گرفته می دونم با تو تا غروب غم ها می مونم
دیگه بسه نذار از آوارگی هام بخونم غربیه زندگی سخت ه آره سخت ه
اما خب باید شکست و دم نزد باید از سخر صبوری سر کشید
به شراب سرخ کینه لب نزد
دو هزار و شصت و شیش
با یاد خدا دلها آرامش می گیرد
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند!
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند!
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند!
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند!
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند!
راستی آنچه که یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند!
آدمک نغمه ی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند!
مرگ همین جاست بخند! ...
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند!
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند!
انتهای نامه ی 36 امام علی حال خودشو با این شعر بیان می کنه. من ازش خیلی خوشم اومد
« اگر از من بپرسی چگونه ای؟ بدان که من در برابر مشکلات روزگار شکیبا هستم؛ بر من دشوار است که مرا با چهره ای اندوهناک بنگرند، تا دشمن سرزنش کند و دوست ناراحت شود.»
2066