به نام خدا
_____________________________
دنیا رهین تربیت و رای مادر است
روشن جهان به طلعت زیبای مادر است
بر هر که بنگری ، ز بزرگان روزگار
پروردهی دو دست توانای مادر است
کانون عشق و عاطفه باشد وجود او
نور خدا شکفته ز سیمای مادر است
من وصف مادرا چه بگویم که گفتهاند
باغ بهشت زیر کف پای مادر است
________________________________________
به نام خدا
------------------------
یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست
----------------------------
به نام
خدا
----------------------------
مـــــادر ای پیغمبر زیبای
عشق
مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای
عشق
مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین1
و آخرین معنای عشق
زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای
عشق
مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی
تکیه
گاه خستگی هایم توئی
مادر ای تنها نرین ماوای عشق
یاد تو آرام میسازد
مرا
از تو آهنگی گرفته نای عشق
صوت لالائی تو اعجاز کرد
مادر ای "
پیغمبر زیبای عشق "
ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق
دوستت دارم تو را دیوانه وار
از تو احیاء شد چنین دنیای عشق
ای
انیس لحظه های بی کسی
در دلم برپا شده غوغای عشق
تشنه آغوش گرم
تومنم
من که مجنونم توئی لیلای عشق
پ1 : "مادر ای اولین عشق
پسر"
به نام خدا
الهی آتشم خاکسترم کن
گل پژمرده هستم پرپرم کن
الهی هر که هستم هر چه هستم
مرا یک آن فدای مادرم کن
پ.ن: سلام/ همونطوری که میدونید سیزدهم تولدم بود، و از همه کسانی که لطف داشتن و بهم تبریک گفتن تشکر می کنم.2066
دوشنبه، 10/12/1388
به نام خدا
_______________________
انبوهی از نقطه چین ها
پرســـید مادر چرا باز پای نگـاهت کبــود اســت
دستت چرا روی سینه چشـمت چو طغیان رود است
مادر چرا گریه کردی چشم چپت جوی خون است
با من بگو اینکه اینکه کردی کاردل است،یا جنون است
مادر چطور شد که احساس در خانه ما زمین خورد
امـــواج دریــایی از یاس در چشــــم بـابـا چــرا مــــرد
مـــادر بگـــو اولین بار مشـــتی کــز آیینــه خوردی
یا آن بنفشـی که هـــر شــب بر بوم دل می فشـــردی
مـــحکوم حکم پــدر بـود،یا جــامعه، یــا خــــداوند
از جــام لب هــــای ســرخت گم شــد چــرا در لبخنـــد
مــادر ببین اســــتکان ها کـــمتر شـــده اند دوباره
آخـر بگو اســـــتکان را مهتـاب شــکست یا ســـــتاره
کار قضا و قـــدر بود اینگونه پایت کبود اســت
تقدیــر مــا را بــگو که اینگـــونه از غم ســـرودست
کت کهنه بود و خــاله می گفت کت فریدســت
امـا تو گفــتی که بـابــا کت را بـــرایت خــریدســـت
هر شب تو می مانی و ما با قرص نانی خیالی
کل می کشـــد خورشـــید در عقــد چشــــمت و قالی
می بینم آن سکه ها را کز خون دستت چکیدند
حج می بـــرند هــر ســـال آنــان که خـــونت مـکیدند
مادر زمین خورده ای تو، تنها در آغاز جاده
دســــتان پـــر التمـــاســــت در کنـج غـــم اوفتـــــاده
پرســـید مادر چه بودست اســباب بدبختی ما
در پاسـخش صف کشـــیدند انبوهی از نقطه چین ها
شاعر اعظم خندان
به نام خدا
----------------------
لالالالا گل پونه بابات رفته در خونه
لالالالا گلم باشی همیشه در برم باشی
لالالالا گل آلو درخت سیب و زرد آلو
لالالالا گلی دارم به گاچو بلبلی دارم
لالالالا گل خشخاش بابات رفته خدا همراش
لالالالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره
لالالالا گلم لالا بخواب ای بلبلم لالا
لالالالا گل لاله دوست داریم من و خاله
لالالالا گل دشتی همه رفتن تو برگشتی
خداوندا تو پیرش کن خط قرآن نصیبش کن
لالالالاگلم باشی بزرگ شی همدمم باشی
کلام الله تو پیرش کن زیارتها نصیبش کن
لالالالاگل زردم نبینم داغ فرزندم
خداوندا تو ستاری همه خوابن تو بیداری
به حق خواب و بیداری عزیز م را نگه داری
لالالالاگل خشخاش بابات رفته خدا همراش
بابات رفته به هل چینی بیاره قند و دارچینی
لالالالاگل ریزه چرا خوابت نمی گیره؟
که مامان قربونت میره
به نام خدا
-------------------
ای سفر ستارهها همسفر سلام تو
شام شب شرارهها شعر شراره فام تو
رهگذر گذارهها شور و شر کلام تو
هرچه در این نظارهها هم نظر پیام تو
قامت سرو وارهها بال و پر قیام تو
مهر تمام عاشقان خاک در غلام تو
مادر من دعای تو عشق دوباره میدهد
بر دل دردمند من ، عاشق ناتمام تو
---------------------------------------------
به نام خدا
مادر ای آموزگار مهربان
تا غروب زندگی با من بمان !
آمین!
-----------------------------
به نام خدا
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مادرم آغوش خود را باز کن
نوگلت، طفلت، جوانت ناز کن
این منم مادر که نالان آمدم
ناتوان از جور رندان آمدم
دیدی آخر مهربانی حاصلش جز غم نبود ؟!
شمع بودن، سوختن، راهش نبود؟!
مادرم دیدی که مردی نیست در میدان رزم !
روبهانند این ستمکاران بزم!
شوق پرواز و پریدن خواب بود
در قفس ماندن تکیدن باب بود
نوگلانت را در آغوشت بگیر
گرچه گردون کرده آنها را اسیر!
زندگی رنگش دگر یکرنگ نیست
با نبود مهربانی و صداقت آدمی دلتنگ نیست
آخر اندوه کدام از ماست در پیشانی ات
یا ستمهای چه زهاکیست در بی تابی ات؟
مادرم آغوش گرمت را به رویم باز کن
هرچه غم در سینه ات داری برایم ساز کن1
این من و این قلب رنجور از ستم
می کنم تقدیم تو جانم که ارزانیست کم!
----------
غم هاشون مگه چیه؟ جز اینکه بعد من شما چی میشید؟ چیکار می کنید؟!!
:"(
به نام خدا
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تو که عاشق ترین عاشقایی
فرشته ای ز عرش کبریایی
تو ای مادر صفا و شور خونه
برکت وجودت نور خونه
اگه با این ترانه حقیرم
سرا پاتو من از طلا بگیرم
هنوز شرمندتم ای نازنینم
کلام اولم ای بهترینم
سرم رو باز بذار به روی شونت
بخون لالایی های عاشقونت
بگو با من خدای ما بزرگه
فدای اون دعاهای شبونت
خدا از خاک عشق تو رو سرشته
فرستاده از آسمون فرشته
که در آغوش امن خود بگیرم
که این یک ذره جا مثل بهشته
بمیرم من اگه با غصه و غم
گذاشتم روی دوشت کوله باری
بشه ای کاش نگاهم سایه ساری
که روی چشم من قدم بذاری
بمون مادر که دل بی تو میمیره
دل کوچیک من پیش تو شیره
نشه کم سایه تو از سر من
خدا هرگز تو رو از من نگیره
------------------------------------------------
پ1. چند ساعت قبل، تو صف نونوایی برام اتفاق جالبی افتاد.
قضیه اینه که من نفر اول صف بودم و یک جوون با قد تقریبا 190 سانت و وزن نزدیک به 90 کیلو، چهار شونه و هیکلی، با سیگار اومد تو صف.
نونوا بهش گفت که سیگارشو خاموش کنه و اونم که انگاری بهش برخورده بود به من گفت "بیا کنار".
یه نگاه عاقل اندر سفی بهش انداختم و هیچ حرکتی نکردم. اونم دوباره حرفشو تکرار کرد. منم که تازه حس قُد بازیم گل کرده بود بهش گفتم "درب اونجاست"
-ایشون: نمی خوام که نون بگیرم. میخوام باهاش حرف بزنم
-من: خب بیا از اینور باهاشون حرف بزن
آقا این جمله آخرو که گفتم دیگه اعصابش کفری شد و با گفتنِ "برو بابا" منو از صف به بیرون پرت کرد(لااقل 2 متر پرت شدم)
-من : (در حال پرت شدن) دییییییوانه ای ی ی ی ی؟!! (و) ***** (خوب شد فحش از دهنم در نیومد)
بعدش برگشتم حقشو کف دستش بذارم که یه آقایی بهم علامت داد بی خیالش بشم.
- من (البته در دلم): حالا چون شمایی و بزرگتری، اینبار بی خیالش میشم ولی دفعه ی بعد...
بگذریم که بعدش چند بار چپ چپ نگاهش کردم و دوبارم بهش بد تنه زدم (یکی نیست بگه تنت میخارید؟ شانس آوردم دعوا نشد) اونم همش روشو ازم بر می گردوند(احتمالا از کارش پشیمون شده بود یا ازم ترسیده بود )
بعدش رفتم مسجد و تمام مدت داشتم به این فکر میکردم که اگه جای شنا، فوتبال، والیبال و شطرنج؛ دو روز میرفتم بدن سازی تا فقط وزنم بیشتر بشه اونوقت به این راحتی رو هوا پرت نمیشدم.(راستش یه مقداریم خودمو جهت دار به عمد پرت کردم تا با خانوما و آقایون برخوردی پیدا نکنم)
برگشتن، بیرون مسجد داشتند پرچم میزدن اما چون زیر جا پرچمی ها ماشین پارک بود، نمیدونستن برن صاحب ماشین رو پیدا کنن یا برن رو ماشین.تا اینکه من (بخوانید سوپرمن) از راه رسیدم و جلدی پریدم رو پنجره ی مسجد و پرچم ها رو نصب کردم.
حالا از خودم احساس بهتری دارم. حتی بهتر از قبل صف نونوایی!
پ2.
من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم حافظ
پ3. 21:35- 10/12/1388
به نام خدا
-------------------------------------------
به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد
حسین پناهی
-------------
------