دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2525
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
مهدي يوسفي

یک عاشقانه بسیار زیبا

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم ، چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری ، به تو یعنی همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان سایه همان وهم ، همان تصویری که سراغش ز غزل های خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو، به تماشا ،  به خموشی، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت به سخن های تو به لهجه شیرین سکوت
شبهی چند شب است آفت جانم شده است اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش می توان یک شبه پی برد به دلدادگی اش
حتم دارم که تویی آن شبه آیینه پوش ، عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش
آری آن خواب که شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آیینه پیداست و تماشا گه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی عشق من آن شبه شاد شبانگاه تویی.  

دسته ها : عاشقانه
سه شنبه بیست و ششم 3 1388
X