دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2530
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
مهدي يوسفي

یک عاشقانه با مضمون عارفانه!

هر روز دست به دعا کردم

 از ته دل خدا خدا کردم

گفتمش یا رب ز من دیوانگی اموختی

محبت را  مهربانی را در دلم افروختی

 حال من عاشق زلف او شدم

مثل یک دیوانه در کویش شدم

یا رب این عشق با من چه ها میکند

 درد این دل را دوا میکند

 عاشقی سخت است ولی با او شیدا میکنم

 از این عشق تو را شکر میکنم

من هر روز دست به دعا میکنم

 از تو طلب دیدار او میکنم

تو خود میدانی در کوی او هجرانم

باری از کوه غم در دل دارم

هر شب از غم هجران اشک بر سموات دارم

 یارب این هجران را پابان بده

این دو دل را در کنار هم به مهربانی بده

دسته ها : عاشقانه
سه شنبه بیست و ششم 3 1388

یک عاشقانه بسیار زیبا

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم ، چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری ، به تو یعنی همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان سایه همان وهم ، همان تصویری که سراغش ز غزل های خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو، به تماشا ،  به خموشی، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت به سخن های تو به لهجه شیرین سکوت
شبهی چند شب است آفت جانم شده است اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش می توان یک شبه پی برد به دلدادگی اش
حتم دارم که تویی آن شبه آیینه پوش ، عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش
آری آن خواب که شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آیینه پیداست و تماشا گه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی عشق من آن شبه شاد شبانگاه تویی.  
دسته ها : عاشقانه
سه شنبه بیست و ششم 3 1388

عاشقانه

وقتی دل ارزش خودش رو از دست بدهد.
چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشند.
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد و گفته باشی
وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی
وقتی احساس کنی دیگر هیچ کس تو را درک نمی کند
وقتی احساس کنی تنهاترین تنهاها هستی
وقتی باد شمع های روشن اتاق تو خاموش کند
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند.......
که با هر لبخند روحی خاموش جان می گیرد و درختی پیر جواب میشود
دسته ها : عاشقانه
سه شنبه بیست و ششم 3 1388
X