دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1698
تعداد نوشته ها : 3
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب

گـفتی خداحافظ بـی هیـچ چـون و چـرایـی و ندانـستـی بی صـدا فـرو ریخـتـم

کار من افـتـادن اسـت بی هیـچ بـهـانـه

 و شکـسـتـن تـقدیـر مـن اسـت گفـتـم خـداحافـظ هیـچ نـگفـتـی و این هیـچ نگفتـن تـو ، پـایـان مـن اسـت دریافتمت وقتی ،  از دل تو بیرون رفتم ...خاموش و فراموشم ... من در قفس خانهبا معنی آزادی   دل گشت چو بیگانه   محبوس منم آریزندانی و در بانی  رفتی تو از این خانه ... از من تو چه می دانی؟؟اتفاق های شیرین افتادند .... تند تند از زمین می ریختند برسر آسمان ....ستاره ها تک تک آنها را برداشتند ....و چیزی برای من نماند .....من چه تلخم امروزمن چه تلخم امروز

دسته ها :
دوشنبه یازدهم 3 1388
       به جوانی ام به قلبم ... به خدای جسم و روحم ... به خدای آسمان ها...
به تمام کهکشانها ... به ستارگان روشن ... به کرانه های دریا ... به نگاهت
      به خدا ... به خاک پایت ... به نگاه خنده هایت ... به کبودی افق ها
      به سحر به خنده ی گل ... به سپیدی سپیده ... به تمام خاک دنیا
 به خدا اگر بخندم ... به خدا اگر بنالم ... به خدا اگر بمیرم ... توئی آخرین تلاشم
                                   
دسته ها :
دوشنبه یازدهم 3 1388

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل


  گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
 

 بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد


 دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد


 خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد


 خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد


 سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس


   دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت


          عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
دسته ها : نوشته ها
يکشنبه دهم 3 1388
X