تعداد بازدید : 20527
تعداد نوشته ها : 20
تعداد نظرات : 0
امروز 20/3/88چند روزی بیش تا انتخابات نمانده است.خب خوشبختانه امتحانات ما نیز تمام شد.امروز امتحان زبان فارسی داشتیم.باز هم مثل همیشه مسیر خیابان شهدا تا خانه را پیاده پیمودیم.و ای کاش که نمی پیمودیم و آن صحنه های دلخرش ضعف ایران ،ایرانی را نمی دیدیم.من نمی دانم که خود کاندیدا ها به ستادهای انتخاباتیشان می گویند این گونه تبلیغ کنند! وقتی در راه بودیم چند ماشین که گویا طرفداران موسوی در آن بودند با سرعت غیر مجز در خیابان حرکت می کردند و از آن گذشته پارچه های سبز را بیرون ماشین آویزان کرده بودند و هم به مچ دستانشان.آنها با سرعت از کنار کسانی که در حال عبور از خیابان بودند می گذشتند و وقتی فاصله ی ماشین با عابران به حداقل می رسید فریاد می زدند میر حسین.من واقعا با دیدن این صحنه خجالت کشیدم .آری از آن پیر زنی که نان داغ را در پلاستیک گذاشته بود و آن را روی دستهایش گذاشته بود و از خیابان عبور می کرد.طفلک پیر زن و فریاد ان جوان های از جا پرید. ولی فورا پسرک جوانی که ته ریشی داشت به کمک او شتافت و او را از مخمصه نجات داد.اما این تمام ماجرا نبود .صحنه ای را در خیابان شهدا دیدم که بسیار جذاب بود و می خواهم آن را برایتان توصیف کنم...آنجا منظورم کنار میدان شهدا پیر مردی ایستاده بود و عکس و بروشور های کاندیدای منتخب خود را پخش می کرد.چهره اش به 60-70 ساله ها می خود .از فشار کار کمی خم شده بود.دستانش پینه بسته بود گویی قبلا در بازار ها بار جابه جا می کرده .صورت نیم سوخته ای داشت گویا از صبح زود تا وقت اذان آن جا ایستاده بود.30 ثانیه در پیاده رو و 30 ثانیه در خیابان بود.وقتی چراغ قرمز می شد،به وسط خیابان می آمد و با ملایمت و تواضع دستان پینه بسته اش را به شیشه ی ماشین ها می زدو با علم اشاره به آنها می فهماند کمی پنجره را پایین بیاورند و بعد با صدایش که سرشار از حرم وجودش بود می گفت : روزنامه می خوایید؟ آنگاه اگر جواب مثبت بود برگه ای از آن برگه ها را که در دست داشت به انها می داد.طفلک پیر مرد تفاوت روزنامه با بروشور را نمی دانست.ولی باز هم آن گروه سبز پوش مزاحمت ایجاد کردند و با حرکات مسخره شان آن پیر مرد را آزردند.آن پیر مرد مرا یاد پدر بزرگ مرحومم انداخت.او همیشه می گفت باید در رای گیری ها شرکت کنی تا به دشمن نشان دهی که ایرانی ها همیشه با هم متحد اند.او می گفت:اولین باری که رای دادم ،رای گیری برای جمهموری اسلامی بود هنوز هم از این که جمهوری اسلامی ایران رای داده ام افتخار می کنم .هنوز هم بیاد دارم آن پیر مردی را که مرا به شرکت در تصمیم گیری های کشور تشویق می کرد.