به نام آنکه جان را فکرت آموختیک جامعه مدنی از چند بُعد قابل جناح بندی و بررسی می باشد و از گروه های مختلفی تشکیل می گردد که هر گروه بر جامعه تأثیر خاص خود را می گذارد . در جوامع معمولاً طبقه بندی براساس گروه شغلی افراد بیشترین کارائی را برای برنامه ریزان و سیاست گذاران جامعه دارد . کارکنان و کارمندان دولت ـ کارگران ـ فرهنگیان ـ نظامیان ـ بازاریان و کسبه ـ کشاورزان ـ تولیدکنندگان و صنعت گران ـ بازنشستگان ـ محصلین ـ زیرمجموعه های انجمن های حمایتی که هر کدام از اینان چون دارای شخصیت حقوقی و جمعی گردیده اند ، به فراخور نفوذ خود در ارکان قدرت اجتماع از مزایا و امکانات برخوردارند . هر فردی در جامعه دارای نیازهای متعددی می باشد که اولین نیاز و مهمترین نیاز شغل و درآمد مستمر می باشد و کسی که بتواند این نیاز را مرتفع نمایند راه برای رسیدن به سایر نیازها بر وی گشوده می شود . ولی چنانچه نتواند ، مشکلات بر او تا حد فلاکت و بدبختی چیره می گردند . اگر به گروههای بالا نظری دقیق بیندازیم از دسته های چندمیلیونی تا چند هزار نفری تشکیل گردیده اند و هر زمان هر کدام از این گروهها احساس نمایند می توانند از حاکمان و جامعه مطالبه ای داشته باشند ، در یک حرکت جمعی اقدام ، و معمولاً به نتیجه دلخواه می رسند . قشر شاغل دارای درآمد ، بواسطه اشتغال آبرومند در جامعه از سایر امکانات از قبیل اعتبار ـ مسکن ـ اتومبیل ـ تفریحات ـ وامهای مختلف و تسهیلات و خریدهای اقساطی و در بخشهایی ، بخصوص بخش دولتی از بیمه ـ خانه سازمانی ـ بن کالا و ملزومات ـ پاداش ـ و عیدی حق استفاده از مکانهای توریستی و تفریحی ـ حمایتهای آموزشی و پژوهشی و تحصیلی ـ حقوق بازنشستگی و تأمین آتیه و غیره برخوردار می باشند چرا ؟ چون به حساب می آیند و دولتها خود را موظف به ارائه خدمت به این گروه ها می دانند و هرکس که دارای امکانات و موقعیت بهتری باشد . بهره بیشتری نیز بدست می آورد . در موقع تخصیص درآمدهای ملی نمایندگان این اقشار آبرومند بلافاصله در صحنه حاضر می شوند و بسته به نفوذ و قدرت ادعای طلب می کنند و هرچه است منصفانه یا غیر منصفانه بین این گروهها تقسیم می شود اما در درون جامعه ایران امروز عده ای هستند شاید بتوان گفت بیش از هفت میلیون نفر که از نعمت اشتغال آبرومند بی بهره اند و به همین جرم همیشه از سایر حقوق اجتماعی ساقط می گردند . چون اعتبار آنان زیر سئوال است و هیچ کس به آنان اهمیت نمی دهد چون به چشم سربار اجتماع به آنها نگاه می کنند و قرابت با آنان یعنی دردسر . درآمدهای ملی می آیند و می روند و حتی یک ریال وارد زندگی این قشر نمی شود چرا ؟ زیرا به حساب نمی آیند زیرا کسی نیست از آنان حمایت کند فی المثل در زمان توزیع سهام عدالت ایشان دارای شغل آزاد محسوب می شوند . و در انتهای لیست قرار می گیرند یعنی پس از تمام شاغلین و بازنشستگان دولتی . چرا ؟! چون ثبتی از آنان در جامعه وجود ندارد ، این دسته در تمام دولت ها فقط بدرد رأی جمع کردن می خوردند که کاندیدی بیاید و هزاران وعده سرخرمن به ایشان بدهد و چون تشکلی وجود ندارد کسی پیگر نشود . اما یک نکته ای که بسیار جالب است این که بسیاری از شاغلین امروز دیروز در این گروه بیکاران بوده اند و آرزومند حمایت کسی که آنان را نجات دهد ، ولی بمحض اینکه از این طبقه خارج می شوند یادشان می رود بیکاری چه بلای خانمان سوزی است و چه دردناک می باشد . ایجاد کار و اشتغال از وعده هایی است که می توان داد و عمل نکرد ؛ چرا ؟! چون کسی آن را مطالبه نمی کند و این قشر معمولاً از طبقه ضعیف جامعه تشکیل می شوند و حتی در خرید تمبر و پاکت هم برای ارسال نامه مشکل دارند تا چه رسد به اعاده حقوقشان ؛ زیرا بیکاران متفرق هستند . اما راه حل : در یک برنامه کارشناسی و طراحی شده ، حامیان مهندس میرحسین موسوی به ایشان پیشنهاد می نمایند که پس از احراز مقام ریاست جمهوری ایشان ، بتوانند جامعه ای قدرتمند و با صلابت به استفاده از امکانات دولتی به نام جامعه بیکاران ایران با تشکیلات و امکانات کارآمد به استعداد هفت میلیون نفر تشکیل دهند که تمامی بیکاران کشور در این جامعه عضویت پیدا نمایند ، این قشر هفت میلیونی گروهی خواهند شد به معنای هفت میلیون رأی و قوی ترین اهرم قدرت در جامعه یعنی چنانچه کسی بخواهد به مقام خادم ملت دست یابد باید بداند این جامعه از او تعهداتی برای بهبود اوضاع بیکاران خواهد گرفت و پیگیری خواهد نمود . دولت ها موظف خواهند بود . در جهت رفع مشکلات این قشر نهایت تلاش خود را انجام دهند تا این جمعیت هفت میلیونی از پس اشتغال مناسب به حداقل برسند و نگرانی دولت را در تأثیرگذاری خود نسبت به اوضاع سیاسی جامعه کم نمایند . تا دولتها موظف شوند در زمان تقسیم درآمدهای ملی اوّل به فکر دادن امکانات به این قشر باشند و رفع مشکل آنان را در اولیت قرار دهند . صادق بهکامیان