دسته
لينك هاي دسترسي سريع
مطالب من در ثبت مطالب روزانه
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1156355
تعداد نوشته ها : 1368
تعداد نظرات : 348
Rss
طراح قالب
مهدي يوسفي

خستگى و آزار بسیار در این راه به ابوذر رسید، گوشت رانهایش ریخت و وقتى که به مدینه رسید چند روزى بسترى بود، ولى پس از آنکه از بستر برخاست ، همان برنامه سابق را با لحنى جدى تر ادامه داد.
در اینجا براى ترسیم تبلیغات ابوذر در این وقت که منجر به تبعید او به ربذه گردید به طور فشرده به ذکر آنچه که در تفسیر على بن ابراهیم آمده مى پردازیم :
ابوذر که بر اثر بیمارى و ضعف به عصائى تکیه داده بود، بر عثمان وارد شد، متوجه شد که صد هزار درهم از بعضى نواحى اسلام نزد عثمان آورده اند، ولى اطرافیان و بستگانش ، گردن کشیده و به طمع اینکه آن درهم ها بینشان تقسیم گردد به انتظار نشسته اند.
ابوذر قفل سکوت را شکست و به عثمان گفت : این پولها چیست ؟
عثمان : این پولها مبلغ صد هزار درهم است که انتظار دارم همین مقدار هم بیاورند تا در آنچه صلاح دانستم مصرف نمایم .
ابوذر: صد هزار درهم زیادتر است یا چهار دینار؟
عثمان : صد هزار درهم بیشتر است .
ابوذر: آیا به خاطر دارى که شبى خدمت رسول اکرم (ص ) وارد شدیم ، او را محزون و گرفته خاطر یافتیم ، فرداى آن شب وقتى که به حضورش رفتیم ، حضرتش را خوشحال یافتیم ، از علت حزن شب و خوشحالى صبح پرسیدیم ، فرمود: از اموال مسلمین (بر اثر نرسیدن مستحق ) به مقدار چهار دینار مانده بود، شب که فرا رسید مى ترسیدم که مرگ سراغم بیاید و این چهار دینار نزدم بماند، ولى امروز آن چهار دینار را به صاحبانش رساندم و راحت شدم ؟!
عثمان به کعب الاحبار رو کرد و گفت : کسى که زکات واجب خود را بدهد، آیا بعد از این دیگر حقى در آن هست ؟
کعب : هیچ حقى باقى نمى ماند، اگر چه یک خشت از طلا و یک خشت از نقره بروى هم بگذارد.
ابوذر با شنیدن این جمله ، عصاى خود را بلند کرد و بر فرق کعب کوبید و گفت : اى یهودى زاده ! ترا چه حقى هست که در دین مسلمین فتوا مى دهى ؟...
عثمان رو به ابوذر کرده و گفت :
تو پیر و خرفت شده اى و عقلت رفته است ، اگر مصابحت تو با پیامبر (ص ) نبود دستور مى دادم ترا به قبل رسانند - در میان ابوذر و عثمان ، گفتار دیگرى نیز رد و بدل شد - تا وقتى که عثمان تصمیم گرفت ، ابوذر را از مدینه به ربذه تبعید کند.
و به او گفت :
باید به سوى ربذه
(113) بروى ، و دیگر حق ندارى در مدینه بمانى ابوذر به یاد سخن پیامبر (ص ) افتاد که فرموده بود: ترا به ربذه تبعید مى کنند از این رو گفت : ((صدق رسول الله )) ((رسولخدا (ص ) راست گفت .))(114)


دسته ها : داستان باستان
سه شنبه بیست و دوم 11 1387
X