ابوذر غفارى را در مورد مبارزه با خلافهاى عثمان مى توان قهرمان مبارزه نامید، او که از مردان بزرگ تاریخ اسلام بود و موقعیت بس عظیمى از نظر مسلمین داشت ، در برابر تهدیدهاى عثمان نهراسید و در این شرائط سخت ، دو وظیفه مقدس امر به معروف و نهى از منکر را بطور کامل ایفا کرد.
او کسى است که پیامبر اکرم (ص ) او را ((راستگو)) معرفى کرد آنجا که با این تعبیر جالب فرمود: ((زمین بپشت نگرفت و آسمان سایه نیفکند بر کسى که راستگوتر از ابوذر باشد.))(103)
و على (ع ) درباره او مى فرماید: ((امروز احدى باقى نمانده که در راه خدا از ستیزه سرزنش کنندگان نهراسد جز ابوذر.))(104)
او با آگاهى کامل به اوضاع مسلمین در عصر خلافت عثمان ، نظارت مى کرد، و از راههاى گوناگون با مفاسد و خیانتها مبارزه مى نمود گاهى این آیه الگوى تبلیغاتش بود ((بشر الذین کفروا بعذاب الیم :)) ((کافران را بعذاب دردناکى بشاره بده .))(105)
و زمانى در کوچه و بازار، مکررا این آیه را که مستقیما انتقاد به عثمان و کسانى که در سایه خلافت او صاحب گنجهاى فراوان شده بودند مى خواند ((والذین یکنزون الذهب والفضة ولا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم : ((آنانکه طلا و نقره را گنج (و احتکار) مى کنند و آن را در راه خدا انفاق نمى کنند، به عذاب سخت بشارت بده .))(106)
مبارزات صریح ابوذر به عثمان مى رسید، ولى عثمان در ابتدا در برابر موقعیت ابوذر و استقامت و عدم هراس او جز سکوت چاره اى نمى دید، اما طولى نکشید که کاسه صبرش لبریز شد و نخست توسط افرادى براى ابوذر پیغام فرستاد که از اعتراض دست بردارد، اما ابوذر فریاد مى زد: ((عثمان مرا از خواندن آیات قرآن منع مى کند، بخدا سوگند بخاطر خوشنودى عثمان خشم خدا را نخواهم خرید)).
عثمان از راههاى مختلفى براى نرم کردن ابوذر وارد مى شد، یکى از آن راهها راه ((تطمیع ))بود، نقل مى کنند توسط یکى از غلامانش پولى براى ابوذر فرستاد و به آن غلام گفت : اگر ابوذر این پول را بپذیرد، به یمن مژده این پذیرش ، تو را آزاد خواهم ساخت .
غلام عثمان با خوشحالى ، کیسه پول را نزد ابوذر آورد، اما برخلاف انتظار هر چه اصرار کرد، ابوذر قبول نکرد، غلام اظهار داشت که این کیسه را بپذیر، زیرا اگر بپذیرى ، عثمان مرا آزاد خواهد کرد، ابوذر با کمال صداقت و صراحت گفت : ((ان کان فیها عتقک فان فیها رقى :)) ((اگر پذیرفتن آن مساوى با آزادى تو است ، ولى پذیرفتن آن مساوى با بندگى من است )) بالاخره قبول نکرد.
در کتاب الدرجات الرفیعه نقل شده : وقتى که عبدالرحمان بن عوف از دنیا رفت و اموال بى حسابى را به ارث گذارد، گروهى از مسلمین گفتند ما درباره عبدالرحمان که آن همه اموال به ارث گذارد، هراس داریم ، چگونه در بازخواست الهى جواب خدا را مى دهد.
کعب الاحبار(107) که در آنجا حضور داشت ، گفت : چرا درباره او هراسناک هستید او این اموال را از راه پاک بدست آورد و در راه پاک صرف مى کرد.
و در واقع این تبلیغ براى اغفال مردم بود که کعب الاحبار براى خشنودى عثمان مى کرد: وگرنه اموال عبدالرحمان از راه بخشش بى حساب عثمان بدست آمده بود.
ابوذر از گفتار کعب ، آگاه شد، خشم سراسر وجودش را گرفت ، از خانه بیرون جهید، در بدر دنبال کعب مى گشت ، در راه استخوان شترى را دید، آن را برداشت ، به کعب خبر دادند که ابوذر با چنین شرائطى در تعقیب تو است ، کعب از ترس خود به عثمان پناهنده شد.
ابوذر دست از تعقیب برنداشت ، پس از اطلاع از مکان کعب به خانه عثمان آمده ، تا کعب ابوذر را دید برخاست و پشت سر عثمان نشست ابوذر فریاد زد: اى یهودى زاده گمان مى کنى در میراث عبدالرحمان اشکالى نیست .
گوش فرا بده تا بیان پیامبر اسلام (ص ) را بازگو کنم : روزى آنحضرت عازم احد (نزدیک مدینه ) بود من ملازم رکابش بودم ، فرمود: اى ابوذر! آنانکه از راههاى نامشروع ، ثروتهاى کلان مى اندوزند در روز قیامت تهیدستند...
اى یهودى زاده منطق رسولخدا (ص ) چنین بود، ولى تو عبدالرحمان را مى خواهى تبرئه کنى ؟ با اینکه آن همه اموال را به ارث گذارده است در این وقت کسى با ابوذر سخنى نگفت و ابوذر از خانه عثمان همچنان خشمناک بیرون آمد. (108)