اگر چرخ گردون کشد زین تو |
سرانجام خشتست بالین تو |
اگر شاه گردى سرانجام چه ؟ |
زآغاز تخت و زفرجام چه ؟ |
دلت را بتیمار(24) چندین مبند |
بس ایمن مشو بر سپهر بلند |
تو بى جان شوى او بماند دراز |
حدیثى درازست چندین مناز |
تو از آفریدون فزونتر نه اى |
چو پرویز با تخت و افسر نه اى |
چو جمشید دیوت بفرمان نبود |
چو کاوس گردونت ایوان نبود(25) |
ستاند دهد دیگرى را دهد |
جهان خوانیش بى گمان برجهد |
جهان سر بسر حکمت و عبرت است |
چرا بهره ما همه غفلت است . |
سکندر که از علم با بهره بود |
به دین و خرد در جهان شهره بود |
بعقل و بدانش سرافراز بود |
زشاهان به انصاف ممتاز بود |
چو در جنگ بردى شمشیر دست |
فتادى در اجرام اختر شکست |
شدى تیره چون عرض دادى سپاه |
زگرد سواران رخ مهر و ماه |
برفت از جهان با هزاران دریغ |
نه او را سپه مانع آید نه تیغ |
اگر دافع مرگ بودى سپاه |
سکندر بدى در جهان پادشاه |
سکندر بسى گرد گیتى شتافت |
ولى چشمه زندگانى نیافت |
چو او را چنین بود انجام کار |
ترا حال چون باشد از روزگار |
گرفتم که عالم گرفتى تمام |
جهانگشت چاکر فلک شد غلام |
نآخر چو کوس اجل کوفت مرگ |
بریزد گل زندگى بار و مرگ |
حیاتیکه او را ممات از قفا است |
اگر آب خضر است آن بیوفا است |