دسته
لينك هاي دسترسي سريع
مطالب من در ثبت مطالب روزانه
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1156321
تعداد نوشته ها : 1368
تعداد نظرات : 348
Rss
طراح قالب
مهدي يوسفي
اسکندر علاوه بر وصیتى که به مادرش کرده بود و شرح آن گذشت ، نامه اى نیز به وى نگاشته بود که فردوسى آن را در ضمن این اشعار بیان کرده است :
زگیتى مرا بهره این بد که بود
زمان چون بکاهد نشاید فزود
مرا مرده در خاک مصر آکنید
زگفتار من هیچ مپرا کنید
به سالى زدینار من صد هزار
ببخشید بر مردم خویش کار
گرآید یکى روشنک (9) را پسر
شود بى گمان زنده نام پدر
نباید که باشد جز او شاه روم
که او تازه گرداند آن مرز و بوم
تا اینکه گوید:
من ایدر(10) همه کار کردم ببرک
به بیچارگى دل نهادم بمرگ
به اندرز من گوش باید گشود
به این گفت من در نباید فزود
نخست آنکه تابوت زرین کنید
کفن بر تنم عنبر آگین کنید
ز زربفت چینى سزاوار من
کسى سر نپیچد زتیمار من
همه درز تابوت مرا بقیر
به کافور گیرید و مشک و عبیر
نخست آکنید اندرو انگبین
زبر انگبین زیر دیباى چین
وز آن پس تن من نهید اندر وى
سرآمد سخن چون بپوشید روى
در پایان نامه گفت :
ترا مهر بد برتنم سال و ماه
کنون جان پاکم زیزدان بخواه
بدین خواستن باش فریادرس
که فریاد گیرد مرا دست و بس
نگر تا که بینى بگرد جهان
که او نیست از مرگ خسته روان
جنازه اسکندر را مطابق وصیت وى ، از بابل به اسکندریه حمل کردند، تمام بزرگان اطراف جنازه را گرفتند و عده اى از حکماء معروف یونانى و ایرانى و هندى و رومى و... کنار جناره اسکندر آمدند و هر کدام سخنى گفتند که ذکر خواهد شد.
پس از این وقایع ، بدستور مادرش ، جنازه را در اسکندریه دفن کردند

دسته ها : داستان باستان
سه شنبه بیست و دوم 11 1387
X