سرعت
راننده ی اولی: من آن قدر تند رانندگی می کنم که مسافران خیال می کنند تیر های برق به هم چسبیده اند.
راننده ی دومی: این که چیزی نیست؛ من سر پیچ ها آن قدر تند دور می زنم که خودم نمره ی عقب ماشین را می خوانم.
راننده ی وظیفه شناس!
افسر راهنمایی و رانندگی: شما توی تاکسی دو نفر اضافه سوار کرده ای؛ آن وقت با این سرعت هم حرکت می کنی؟
راننده: آخر اگر زود به مقصد نرسم، اون 3 نفری که توی صندوق عقب هستند، خفه می شوند.
زرنگی
مردی سوار تاکسی می شود و در را نمی بندد. راننده می گوید: چرا در را نمی بندی؟
مرد می گوید: زرنگی؟ می خواهی دربستی حساب کنی؟
خواب سنگین
بهروز:حامد، چرا روی زمین خوابیدی؟ مگر تازگی ها تخت خواب نخریده ای؟
حامد:چرا خریدم؛ ولی چون خواب من سنگین است. می ترسم تختم بشکند.