به نام عشق و امید
آغوشم را گشوده ام تا ناگاه که تو را دیدم همچون کودکی که بعد از کشیدن سختی و بدبختی،گرفتاری و ترس و هراس پدرش را می بِبیند و با گریه خودش را در آغوشش می اندازد؛ با دستانی باز خود را در آغوشت بیندازم و های های گریه کنم ای غریبی که در غربت خود در آرزوی فراهم کردن زندگی خوشی برای تشنگان عدالتی!