نظافت و بوي خوش
به نظافت و بوي خوش علاقه شديد داشت , هم خودش رعايت مي كرد و هم به ديگران دستور مي داد. به ياران و پيروان خود تاكيد مي نمود كه تن و خانه خويش را پاكيزه و خوشبو نگه دارند. بخصوص روزهاي جمعه وادارشان مي كرد غسل كنند و خود را معطر سازند كه بوي بد از آنها استشمام نشود , آنگاه در نماز جمعه حضور يابند.
برخورد و معاشرت
در معاشرت با مردم , مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه حتي كودكان و بردگان پيشي مي گرفت . پاي خود را جلوي هيچ كس دراز نمي كرد و در حضور كسي تكيه نمي نمود. غالبا دو زانو مي نشست . در مجالس , دايره وار مي نشست تا مجلس , بالا و پاييني نداشته باشدو همه جايگاه مساوي داشته باشند. از اصحابش تفقد مي كرد; اگر سه روز يكي از اصحاب را نمي ديد سراغش را مي گرفت , اگر مريض بود عيادت مي كرد و اگر گرفتاري داشت كمكش مي نمود. در مجالس , تنها به يك فرد نگاه نمي كرد و يك فرد را طرف خطاب قرار نمي داد , بلكه نگاههاي خود را در ميان جمع تقسيم مي كرد. از اينكه بنشيند و ديگران خدمت كنند تنفر داشت ; از جا برمي خاست و در كارها شركت مي كرد. مي گفت :
« خداوند كراهت دارد كه بنده را ببيند كه براي خود نسبت به ديگران امتيازي قائل شده است . »
نرمي در عين صلابت
در مسائل فردي و شخصي و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملايم و با گذشت بود; گذشتهاي بزرگ و تاريخي اش يكي از علل پيشرفتش بود; اما در مسائل اصولي و عمومي , آنجا كه حريم قانون بود , سختي و صلابت نشان مي داد و ديگر جاي گذشت نمي دانست . پس از فتح مكه و پيروزي بر قريش , تمام بديهايي كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بود ناديده گرفت و همه را يكجا بخشيد; توبه قاتل عموي محبوبش حمزه را پذيرفت ; اما در همان فتح مكه , زني از بني مخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گرديد; خاندان آن زن كه از اشراف قريش بودند و اجراي حد سرقت را توهيني به خود تلقي مي كردند سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا از اجراي حد صرف نظر كند; بعضي از محترمين صحابه را به شفاعت برانگيختند; ولي رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت : چه جاي شفاعت است ! مگر قانون خدا را مي توان به خاطر افراد تعطيل كرد هنگام عصر آن روز در ميان جمع سخنراني كرد و گفت :
« اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراي قانون خدا تبعيض مي كردند; هر گاه يكي از اقويا و زبردستان مرتكب جرم مي شد معاف مي شد و اگر ضعيف و زير دستي مرتكب مي شد مجازات مي گشت . سوگند به خدايي كه جان در دست اوست , در اجراي « عدل » درباره هيچ كس سستي نمي كنم هر چند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد . »
عبادت
پاره اي از شب , گاهي نصف , گاهي ثلث و گاهي دو ثلث شب را به عبادت مي پرداخت . با اينكه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدينه در تلاش بود , از وقت عبادتش نمي كاست . او آرامش كامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مي يافت . عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم نبود; عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزي يكي از همسرانش گفت : تو ديگر چرا آنهمه عبادت مي كني تو كه آمرزيده اي ! جواب داد : آيا يك بنده سپاسگزار نباشم .
بسيار روزه مي گرفت , علاوه بر ماه رمضان و قسمتي از شعبان , يك روز در ميان روزه مي گرفت . دهه آخر ماه رمضان بسترش بكلي جمع مي شد و در مسجد معتكف مي گشت و يكسره به عبادت مي پرداخت , ولي به ديگران مي گفت : كافي است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. مي گفت : به اندازه طاقت عبادت كنيد; بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد. با رهبانيت و انزوا و گوشه گيري و ترك اهل و عيال مخالف بود. بعضي از اصحاب كه چنين تصميمي گرفته بودند مورد انكار و ملامت قرار گرفتند. مي فرمود : بدن شما , زن و فرزند شما و ياران شما همه حقوقي بر شما دارند و مي بايد آنها را رعايت كنيد.
در حال انفراد , عبادت را طول مي داد; گاهي در حال تهجد ساعتها سرگرم بود; اما در جماعت به اختصار مي كوشيد , رعايت حال اضعف مامومين را لازم مي شمرد و به آن توصيه مي كرد.
زهد و ساده زيستي
زهد و ساده زيستي از اصول زندگي او بود. ساده غذا مي خورد , ساده لباس مي پوشيد و ساده حركت مي كرد. زيراندازش غالبا حصير بود. بر روي زمين مي نشست . با دست خود از بز شير مي دوشيد و بر مركب بي زين و پالان سوار مي شد و از اينكه كسي در ركابش حركت كند به شدت جلوگيري مي كرد. قوت غالبش نان جوين و خرما بود. كفش و جامه اش را با دست خويش وصله مي كرد. در عين سادگي طرفدار فلسفه فقر نبود; مال و ثروت را به سود جامعه و براي صرف در راههاي مشروع لازم مي شمرد; مي گفت :
« نعم المال الصالح للرجل الصالح .
چه نيكوست ثروتي كه از راه مشروع به دست آيد براي آدمي كه شايسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف كند.
و هم مي فرمود :
نعم العون علي تقوي الله الغني
مال و ثروت كمك خوبي است براي تقوا.
اراده و استقامت
اراده و استقامتش بي نظير بود; از او به يارانش سرايت كرده بود. دوره بيست و سه ساله بعثتش يكسره درس اراده و استقامت است . او در تاريخ زندگيش مكرر در شرايطي قرار گرفت كه اميدها از همه جا قطع مي شد ولي او يك لحظه تصور شكست را در مخيله اش راه نداد , ايمان نيرومندش به موفقيت يك لحظه متزلزل نشد.