كلمات فارسي در قرآن

از جمله مباحثي كه از ديرباز تا كنون انديشه قرآن پژوهان و زبان شناسان عالم را به خود واداشته است مساله وجود يا عدم وجود واژگان قرآني برگرفته از زبان فارسي است. پاره اي انگيزه ها و زمينه هاي اعتقادي موجب گرديده كه عده اي از محققان و صاحبنظران در عرصه علوم قرآني، خصوصا قدما، پا را از گليم تعصب دراز كرده و در اين وادي، موضعي جزمانه اخذ نموده و گفته اند در قرآن حتي يك كلمه غير عربي نمي توان يافت و بدينسان مساله اي را كه امروزه كاملا علمي مي نمايد به چوب غير قابل تحقيق بودن مي رانند. البته اين سخن بدين معنا نيست كه بتوان نتيجه هر تحقيق آزادانديشانه اي را به سادگي بر قرآن تحميل نمود كه اين خود خالي از رخنه نيست بلكه منظور، فراهم ساختن فضاي مناسبي براي تحقيق و پژوهش در حوزه مسائل گره خورده با اين كتاب مقدس آسماني باعنايت به حريم ملكوتي وحي و پاسداشت ساحت قدسي قرآن است. ديگر اينكه شرط گام نهادن در اين جاده باريك و سخت لغزنده، فرونگذاشتن جانب احتياط علمي و پرهيز از اظهار نظرهاي شتابزده و زود هنگام است.

تنور: [ 2 بار در قرآن به كار رفته است، از جمله: هود، 40 ].

جواليقى آن را فارسى معرب مى داند ( المعرب، ص 84 ) سيوطى هم مى نويسد كه جواليقى و ثعالبى [ در فقه اللغة، ص 316 ] برآنند كه فارسى معرب است ( اتقان، 2/131؛ المهذب، ص 50 ). ادى شير چنين مدخلى در كتابش ندارد. آرتـور جـفـرى از قول مزهر سيوطى و معرب جواليقى برمى آورد كه اصمعى و ابن دريد هم آن را فارسى معرب مى دانسته اند.

 با تقديم اين مقدمه، اينك موضوع سخن و اصل مدعا اين است كه عـده اى از مـحـقـقـان اعـم از قرآن شناسان و لغوياني چون طبرى، امام شافعى، ابوعبيده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبكر باقلانى و ابن فارس، در مقام انكار وجود واژگان غير عربي در قرآن برآمده اند(1).استناد ايشان به آياتي است كه در آنها، بحث از نزول قرآن به زبان عربي مبين است. ( يوسف، 2؛ نحل، 103، شعراء، 195، فصلت، 44 ). "امـا مجوزان و قائلان به وجود لغات غير عربى در قرآن برآنند كه بودن چند فقره لغت غير عربى، قرآن را از صفت عربى نمى اندازد. چنانكه قصيده و غزل فارسى هم با آنكه لغات عربى بسيارى دارد، ولى اين واژگان عربى اش، آن را غير فارسى يا عربى نمى گرداند. و امروزه زبانشناسان همه پيرو اين نظريه اند و برآنند كه هيچ زبانى از زبانهاى زنده و حتى مهجور جهان نيست كه در آن كم يا بيش لغات دخيل از زبان ديگر وجود نداشته باشد. سيوطى در المهذب 140 واژه قرآنى را معرب - يعنى غير عربى الاصل كه سپس عربى شده است - شمرده است."(2)

بررسي ادله موافقان و مخالفان اين نظريه را بايد به وقتي ديگر و مجالي فراختر واگذارد. ما در اينجا تنها به ذكرنمونه هايي از اين طرح مقدماتي و پيشنهادي كه توسط قرآن پژوه فرهيخته بهاء الدين خرمشاهي فراهم آمده است بسنده مي كنيم باشد كه مقبول نظر علاقمندان افتد. ( جهت سهولت، كلمات به ترتيب الفبايى آورده شده است.)

1 ) اباريق 

[ واقـعـه / 18 ] سـيوطى در المتوكلى ( ص 7 )، و المهذب ( ص 33 )، و اتقان ( 2/129 )، و آرتور جـفـرى ( واژه هـاى دخيل در قرآن مجيد، ترجمه فارسى، صص 101 ـ 102 ) و ادى شير در الالفاظ الـفـارسية المعربة ( ص 6 ) آن را فارسى مى دانند و دو منبع اخير تصريح دارند كه معرب آبريز است. ويدن گرن آن را معرب آبريغ مى داند. ( واژه هاى دخيل ص 34 ).

2 ) ابد

[ 28 بار در قرآن به كار رفته است، به صورت ابدا، از جمله: بقره، 95؛ نساء ،57 ].

شرط گام نهادن در اين جاده باريك و سخت لغزنده، فرونگذاشتن جانب احتياط علمي و پرهيز از اظهار نظرهاي شتابزده و زود هنگام است

منابع اساس كار ما درباره اين كلمه خاموشند. فـقـط ادى شير به اشتباه آباد را كه جمع اين كلمه است، از آباد فارسى به معناى معمور و آبادان مى گيرد. ( الالفاظ الفارسية المعربة، ص 6 ). راغب نيز در مفردات آن را كلمه اى مولد ( غير عربى اصيل، به نوعى معرب ) مى داند. احتمال دارد كه ابد،‌ متخذ از پت [ پد ] فارسى ميانه مانوى باشد به معناى زوال، پايان، تمام شدن و نظاير آن ( ـ فرهنگ پهلوى مكنزى )، كه بر سر آن حرف نفى ا درآمده است. در هر حال اين مساله شايان تحقيق و بررسى بيشترى است.

3 ) الاريكة

[ كه فقط جمع آن به صورت الارائك، 5 بار در قرآن به كار رفته است: از جمله در كهف، 31 ].

ادى شير ( در الالفاظ الفارسية المعربة، ص 9 ) آن را معرب اورنگ فارسى مى داند. كه خود تلفظى از آورند است. جفرى مى نويسد كه به نظر نمى آيد كه اين سخن درست باشد. اما قائل به اصليت ايرانى آن است.

4 ) استبرق

[ چهار بار در قرآن به كار رفته است، از جمله در كهف , 31 ].

جواليقى ( در المعرب، ص 15 )، سيوطى در المتوكلى ( ص 7 )، و اتقان ( 2/130 )، و المهذب ( ص 39 ). هـمچنين ادى شير ( در الالفاظ الفارسية المعربة، ص 10 ) همه آن را فارسى معرب و به معناى الديباح الغليظ دانسته اند. ادى شير آن را معرب استبر [ ستبر ] مى داند. آرتـور جفرى در واژه هاى دخيل ( ص 116 ـ 118 ) اين نظر را تاييد و آن را صورت استبرك پهلوى مى داند. ( نيز ـ تعليقه ويدن گرن درباره اين كلمه در آغاز كتاب واژه هاى دخيل، ص 35 ).

5 ) اسوة

[ 3 بار در قرآن به كار رفته است؛ از جمله در احزاب، 21 ].

از ميان همه منابع، فقط ادى شير آن را ماخوذ از آساى فارسى مى داند. در اعتبار اين قول، جاى ترديد هست.

6 ) برزخ 

[ 3 بار در قرآن به كار رفته است، از جمله در المؤمنون , 100 ] ادى شير آن را معرب پرزك فارسى مى داند , و آرتور جفرى نظر او را رد مى كند. و خـود معتقد است كه برزخ ( يعنى مانع و حائل يا فاصله ميان دو چيز ) صورتى از فرسخ است كه همان پرسنگ يا فرسنگ فارسى است ( واژه هاى دخيل، ص 139 ). اما ويدن گرن در تعليقه اى كه بر اين كلمه نوشته است راى و نظر جفرى را به دلايل زبانشناختى رد كـرده است و اين واژه را مركب از برز + اخو كه جزء اولش به معناى بلند و رفيع و جزء دومش از ريشه آهو به معناى هستى است. لذا برزخ مجموعا به معناى هستى برتر است در مقابل دوزخ كه به معناى هستى بد مى باشد، و بهشت به معناى هستى برين ( واژه هاى دخيل، ص 36 ).

7 ) برهان 

[ 8 بار در قرآن به كار رفده است، از جمله در نساء، 174 ].

ادى شير برهان را كه به معناى حجت و دليل است، معرب كلمه پروهان فارسى ( روشن و آشكار و معروف ) مى داند. ( الالفاظ الفارسية المعربة، ص 21 ). اما آرتور جفرى مى نويسد اين امر تا حدى بعيد مى نمايد. ( واژه هاى دخيل، ص 140 ) و به پيروى از نولد كه آن را متخذ از اصل حبشى برهان مى داند ( به معناى روشن و روشنايى ). دكـتر فريدون بدره اى در تعليقه اى كه بر اين كلمه نوشته شده است، مى نويسد كه معلوم نيست قول نولدكه بر قول ادى شير ترجيح داشته باشد. ( واژه هاى دخيل، ص 37 ).

پاره اي انگيزه ها و زمينه هاي اعتقادي موجب گرديده كه عده اي از محققان و صاحبنظران در عرصه علوم قرآني، خصوصا قدما، پا را از گليم تعصب دراز كرده و در اين وادي، موضعي جزمانه اخذ نموده و گفته اند در قرآن حتي يك كلمه غير عربي نمي توان يافت و بدينسان مساله اي را كه امروزه كاملا علمي مي نمايد به چوب غير قابل تحقيق بودن مي رانند

.

8 ) تنور

[ 2 بار در قرآن به كار رفته است، از جمله: هود، 40 ].

جواليقى آن را فارسى معرب مى داند ( المعرب، ص 84 ) سيوطى هم مى نويسد كه جواليقى و ثعالبى [ در فقه اللغة، ص 316 ] برآنند كه فارسى معرب است ( اتقان، 2/131؛ المهذب، ص 50 ). ادى شير چنين مدخلى در كتابش ندارد. آرتـور جـفـرى از قول مزهر سيوطى و معرب جواليقى برمى آورد كه اصمعى و ابن دريد هم آن را فارسى معرب مى دانسته اند. و بـر آن اسـت كـه اين كلمه هم در زبانهاى سامى ( آرامى و اكدى و غيره ) سابقه دارد، و هم در زبانهاى ايرانى ( از جمله اوستايى ). (3)

                                                                                                        ادامه دارد ...

                                                                                                                              سايت تبيان

                                                                                                                          ابوالقاسم شكوري


پيوند به:

معامله اي كلان در قرآن

تعبير خواب با قرآن(2)

پسري كه پنجاه سال از پدرش بزرگتر بود

افسانه غرانيق

----------------------------------------

پي نوشت ها:

1- سيوطي، جلال الدين، المهذب

2- خرمشاهي، بهاءالدين، قرآن پژوهي

3- همان


دسته ها :
دوشنبه بیست و دوم 5 1386
X