بسم الله الرحمن الرحیم

*****

 سالگرد تشکیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره پرشکوه مجاهداتی است که در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداکاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غیوری که شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جوانانی که از لذات و هوسهای جوانی برای خدا گذشتند و پیرانی که محنت میدان جنگ را بر راحت پیرانه سر ترجیح دادند و مردانی که محبت زن و فرزند و یار و دیار را در قربانگاه عشق الهی فدا کردند؛ خاطره انسانهای بزرگ و کم ادعایی که کمر به دفاع از ارزشهای الهی بستند و از هیبت دروغین قدرتهایی که برای حفظ فرهنگ و ارزشهای جاهلی غرب به مصاف ارزشهای الهی آمده بودند، نهراسیدند.

*****
  بسیج عظیم مردمی، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است.
******
- هر کس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و آینده ایران اسلامی ارزش قائل است آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزشی قائل است، آن کسی که از تسلط قدرتهای بیگانه بیزار است، آن کسی که برایش آینده این کشور و این ملت و آینده دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می شود، آن کسی که از رنج های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درکها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد او بسیجی است.



دسته ها :
دوشنبه چهارم 9 1387

.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

در آسمان پر نور عزت و افتخار , گاهی اخترانی با درخشش بیشتر , چشمها را به سمت و سوی خود جلب می کنند. این ستارگان فروزان , آرایش آسمان جهاد و شهادت را جلوه ای دیگر می بخشند
هفته مبارک بسیج مترادف با نام جوان مردانی است که عطر وجودشان عالمی را پرفروغ و مصفی می کند. گر چه تمام ایام همراه با واژگانش قادر به وصف بسیج و بیان گوشه ای از سجایای آن نیست اما در هفته بسیج که بهار گفتار در باب این فرشته قدسی است باید حق کلام در خصوص این واژه زیبا ادا شود. لذا شایسته است دفتر دل را گشود , جوهر فکر را تراوید و قلم خلوص را بدست گرفت و با مرکب سبز بر کاغذ سفید نگاشت که براستی بسیجیان کربلائیان برگزیده ای هستند که نزد آسمانیان برتر و نام آورترند. آنان طالب کوی جانان وسودای عبودیت خدا درسر دارند.
بسیج تندیس پایداری و رمز جاوید مبارزه ومخاصمه با بیدادگرانند و نام طوفانی آن , حجم پوشالی سکوت و سازش را به فریادی عصیانگر علیه زورمداران تاریخ مبدل کرد و دین محمد(ص ) را تضمین دوباره بخشید.
بلند همتانیکه به دور از وسوسه های دنیا و بی رغبت به جاذبه های زندگی در سایه ایمان خالص و عمل صالح جامه جهاد بر تن کردند و در وصف مجاهدان فی السبیل الله قرار گرفتند و بدین سان به حیاتی طیبه دست یافتند.
مردمانیکه سند هویتشان در جهاد آباد صادر , در ایستگاه اخلاص مهر خلوص خورد و در خانه صدق به امضا تعهد آراسته شد.
بسیج از طایفه عشق است که با قبیله ایثار وصلت کرد و در حریم یار رسم عاشقی آموخت و در عرش اعلی به عشقبازی پرداخت ! او سوداگری که لحظات ناب تطهیر را به سوداگری لقا سپری کرد تا روزیکه سفیران دوست از راه رسند و شایستگان دیدار را به دیار نور برند.
بسیج ملکه ای است که حضور در جبهه نوید دستیابی به آرزوهایش بود لذا منتظر و بی تاب جهت تمکین روح پر طلاطمش به سوی عرصه های خون و حماسه پر کشید.
بسیج خاکی پوش روشن ضمیری است که با قامتی رعنا , قلبی خورشیدی . عزمی راسخ , گامی استوار , اراده ای آهنین و فکری به رنگ نور , بر فراز ملکه آگاهی پنجه در پنجه غرور وخودخواهی انداخت و براحتی دیو نفس را زمین گیر کرد. او بنده وارسته ای است که شراب و شاهد و شمع و شبستان , می و مه و میخانه و نی نور و نینوا را همه در دوستی خدا می داند.
بسیج نام مردانی است که در هولناکترین لحظات زندگی , بی اعتنا به نام و نان , از مال و منال بریده و با سمند عشق از قله ترس گذشته و دشت خطر را در نوردید و با مدد خون بیرق سه رنگ پیروزی را در مرتفع ترین آسمان ایثار به اهتزاز درآوردند.
بسیج عاشق دلباخته ای است که بیاد تنهایی علی (ع ) برای مظلومیت حسن (ع ) و به نام تشنگی حسین (ع ) همراز کویر با سوزش عطش وسوسه آب نکرد و از میدان امتحان الهی سربلند و پیروز بدر آمد.
بسیج پاکزاده ای است از تبار ابراهیم که اسماعیل وار بر بلندای برج ایثار , شکوه بهشت را نظاره گر شد و آیه فتح را سرود و در کمال رضا به مسلخ عشق رفت تا لذت دیدار خدا را با عمل خود برای مردمان عصر خویش ترجمه نماید.
بسیج از نسل سربداران , چون آب چشمه ساران , با قطره های باران و فریاد روزگاران از نای بیقراران است . بسیج دلیر مردی است که خرمی خرمشهر , آزادی آبادان , محبت مهران , دل انگیزی دزفول , شیرینی قصر شیرین , سرور سوسنگرد , بهار بستان , مهر موسیان و خلاصه امنیت و آرامش ایران و دین مرهون شجاعت اوست .
بسیج از تبار بی مدعایان است که عرصه های خون و حماسه شاهد مردانگی او و گل تکبیرش مشام وجدانهای بیدار را معطر و نور جبینش جان هر مسلمانی را منور می سازد.
گل اندیشه بسیج معطر به محمد(ص ) , مزین به نور علی (ع ) است و لذا با یک اشاره علی , چشم بسته در راه خدا سر میدهد.
بسیج نور افق ایمان است که تلالو آن ملک دین و دنیا را منور و به تاریکیهای زندگی پایان می دهد. او چون طایری سبک بال , سرزمین نفس با قدرت خون می نوردد و بر قلعه مرتفع ایمان در زلال ایثار وضو می سازد , به معبود خود اقتدا می کند و بر سجاده توکل می نشیند و نماز وصل می خواند. بسیج نسیم دلنواز دشت یقین است که شمیم روح انگیز شجاعت و عطر جان بخش شهامت و فرهنگ پویایی شهادت را به اسمان دلهای عاشق می پراکاند.
بسیج راوی صادق عرصه های شرف و سربلندی است که خاطرات شیرین مجاهدان همرزمش را با حکم صدق و صفا بر لوح دل رنجور خود نگاشته و بر طالبان و عاشقان آن عرضه کرد و آنان را به تقوای دیده و دل فرا می خواند.
بسیج صدای هماره رسای تاریخ است که چون نی , نوای , نینوا سرمی دهد و از جدایی اخلاص و عمل به خدا شکایت می کند.
بسیج فرشته خوش الحان روضه رضوان خداست که از طریق حق می پوید و عرفان معبود می جوید و از کلام او بذر محبت می روید.
فکر بسیج خود به تنهایی فرهنگی است که استقلال و آزادی , دین و سیاست , کرامت و شرافت , مشروعیت و مقبولیت , مدنیت و مردم سالاری و حقوق فردی اجتماعی در آن متجلی است .
در تفکر بسیجی با آزادی که اولین هدیه الهی است نه فقط مخالفتی نیست بلکه نهال سبز آزادی با خون این قبیله به ثمر رسید. لکن در فکر و اندیشه و فرهنگ بسیج پلشتی و ولنگاری جایی ندارد. تفکر بسیجی امواج خروشان ملتی است که دل در گرو خدا دارد و جهت ایجاد این فرهنگ الهی هزاران جوان پاکباخته تقدیم درگاه خدای خود کرد.
بسیج گل آل محمد(ص ) است که با قدرت خون در دشت ایمان روئید و در نهضت خمینی (ره ) ثمر داد که رایحه آن جان عاشقان خدا سرمست و حیران می کند. بسیج همان بسیج است که روزی بلای جان ضد انقلاب بود , یک روز خار چشم دشمنان گشت , روز بعدش سد راه متجاوزان به کشور شد و اکنون نیز گوش به فرمان ولی امر خود , حافظ و پاسدار ارزشهای متعالی اسلام و انقلاب است .
در فرهنگ بسیج تا قیام قیامت راه امام عزت , کلام رهبری سعادت , کشته شدن در راه خدا کرامت , اسرائیل غاصب و آمریکا دشمن شماره یک ملت ایران است .
نام بسیج ترجمه آیه اشدا علی الکفار و رحما بینهم است , او حب علی (ع ) در دل , بغض عدو در قلب و سلاح دفاع در دست دارد.
بسیج هتک دین را نمی پسندد , ترویج ابتذال را قبول ندارد , تضعیف ارکان نظام را برنمی تابد. وحدت را توصیه و اختلاف را نهی می کند , سو استفاده را ناشایست و فتنه گری را به نفع کشور نمی داند , دین زدایی را گناه و مبارزه با دشمن را افتخار می داند , بر عقل دشمنان خارجی می خندد و دشمنان داخلی را نصیحت می کند , به مهاجمان فرهنگی هشدار و خودباختگان داخلی را به اعتماد به نفس دعوت می کند و خلاصه غفلت را خطرناک و هشیاری را بسیار ضروری می داند.
نور اندیشه بسیج در قلب هر کس بتابد شیدا می شود , دوستدار خدا می گردد , بر غیر خدا می تازد , دشمنان خدا را دشمن .
دوستانش را دوست می دارد , تسلیم فرمان خداست , صبر پیشه می کند , بر سبیل عدل گام برمی دارد و خلاصه آن می شود که خدا خواهد رضی الله عنهم و رضو عنه .
به امید روزیکه همه با هم با تفکر بسیجی ایرانی آباد و آزاد و مهیای ظهور مهدی (عج ) داشته باشیم و یکصدا سرود وحدت سردهیم که آمریکا در چه فکریه ایران پر از بسیجیه

                       

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::.

دسته ها : مناسبتها
دوشنبه چهارم 9 1387
پدیدآورنده:محبوبه زارع
به نام ریشه تمام پرسش‌ها ... و خورشید طلوع کرد؛ بی آن که رسوایی زمین را تخمین زده باشد.
... و تو دوشادوش پدرم آدم، پا به خانه ‌بی‌سقف خود نهادی.
سرت گرم شد به پرورش برادرهایم ـ هابیل و قابیل ـ راستی چه کسی قابیل ما را برادرکش کرد؟
هرچه بود، آن قدر سرگرم شدی که من و خواهرهایم را از یاد بردی و ما را به مهد کودک تاریخ سپردی؛ بی آن که سراغی از حال ما گرفته باشی.
ورق بزن؛ پرونده تک‌تک ما را ورق بزن! جز روزهای سیاه، جز محرومیت و ظلم، جز اندوه و آه، چه در صحیفه تقدیر ما می‌یابی؟ خواهر بزرگ‌هایم در اوایل تاریخ، پس از تو، چنان مقهور سرنوشت شوم خود بودند که زنده به گوری بر تقدیر آنان، مهر رهایی می‌زد؛ بی آن که تو بپرسی «بای ذنب قتلت؟»
شأن خواهران مرا در هیچ نقطه تاریخ، رعایت شده نخواهی یافت. از وقتی حکم در دست مردان قرار گرفت، ما محکوم ماندیم... محکوم زن بودن خویش!
از قصه‌های تلخ گذشته، فاصله می‌گیرم. می‌خواهم برایت از همین امروز بنویسم؛ از همین آغاز هزاره سوم زمین. برای همین، تو را از جاهلیت چهارده قرن پیش و عبوس شدن چهره مردان، هنگام شنیدن خبر تولد دختر، به جاهلیت هزاره سوم و به روزگار تلفیق جهل و مدرنیته، فرا می‌خوانم.
ای اولین مادر! هرگز فکری به حال دخترانت، در این عصر کرده بودی؟ تو نیستی تا پاسخ‌گو باشی تمرد انسان را مقابل حقیقت روشن. همین انسان که خدا بر ناتوانی‌اش تاکیدها کرده است، شاید به ظاهر از یک انقلاب کارگری در غرب، سرچشمه گرفته باشد؛ اما ریشه‌هایش عمیق‌تر از هشت مارس است؛ نهضتی را می‌گویم که به نام حمایت از حقوق زن برپا شد؛ اما ارمغانی جز پریشانی و ظلمت با خود نیاورد.
دیروز نگاه به خواهرانم، نگاهی ابزاری بود؛ در قالب سنت و جهالت‌ها و امروز نگاه به من و دختران امروزت، نگاهی ابزاری‌تر است؛ در قالب تمدن و تکنولوژی. من از سرگردانی در طوفان‌های بی‌اصل و نسب این تاریخ مکدر، به تو پناه می‌آورم.
فقط به یک سؤال من جواب ده! به من بگو پدر در حق برادرانم چه کرد که آنان جنس غالب شده‌اند و کوتاهی تو در حق دخترانت چه بوده که مغلوب شدن، هماره بر پیشانی تقدیر ما ثبت شده است؟
به نام او که همه پاسخ‌ها از اوست

دختران سرزمین تکامل! منتظر بودم قبل از آن که به شنیدن مرثیه‌های تلختان دعوتم کنید، از مقامی که خداوند در منتهای رأفت و مهربانی‌اش، آن را مختص شما کرده، سخن بگویید.
اگر نژاد آفرینش را مرور کنی، خوب می‌بینی که در ذات آن، زوجیت، اصلی انکارناپذیر است. مبنای خلقت تمام کائنات، بر اصل زوجیت استوار شده است. اگر به این حقیقت ملموس با نگاه تعقل بنگری، نه برای من و نه برای تو، جای ابهامی باقی نمی‌ماند؛ زیرا هیچ برتری و حتی قیاسی از جانب خدا، بر جنسیت انسان، انجام نگرفته است. پاسخ تمام پرسش‌هایت را خدا در اساس‌نامه‌ای به نام کوثر عطا کرد. او را فرستاد تا سند ملموس اهل زمین باشد. بشری از جنس خودتان ... آمد تا ابتریت آنان را که بانیان زنده به گوری خواهرانت بودند، رقم بزند.
از من چه می‌پرسی؛ وقتی خدایت، کامل‌ترین پاسخ‌ها را به تمام سؤالات تو و خواهرانت در هر برهه زمان، داده است. راز پریشانی خود را در این طوفان‌های بی‌اصل و نسب پرسیده بودی. فکر می‌کردم در این عصر (به قول خودت) مدرنیته، تا کنون فهمیده باشی که همه اینها ریشه در افراط و تفریط‌های برخاسته از جهل و یا غرور اومانیسمی انسان معاصر دارد. فکر می‌کردم دانسته باشی که الگو‌گیری خواهرانت از فرهنگ برهنگی، ریشه در خودباختگی مقابل جاذبه‌های فریبنده نظام ماده دارد و ریشه همه اینها، چیزی جز سستی اعتقادات نیست؛ اعتقاد به ارزش‌هایی که خدا به تو هدیه داده، اگر در کنه آن غوطه‌ور شوی، به یقین، نه تنها از برادرانت کمتر نیستی، بلکه تازه خواهی فهمید که نظام الهی، چقدر تو را و مصالح منطبق بر فطرت تو را لحاظ کرده است. آن جاست که دیگر جز شرمساری در برابر قانون عدل خداوند یارای هیچ بیانی نخواهی داشت.
امروز که خوب می‌نگرم، می‌بینم که ابتدای همه قضاوت‌های ناصحیح و اعتراض‌های تند بشر به خداوند و خلقت او، ناآگاهی است؛ درست مثل خطای اول من و پدرت. حال که عرصه آگاهی برای تو و خواهرانت بیش از همیشه تاریخ مهیاست، بکوش تا از فریب ابلیس جهالت، در امان باشی. مادرانه برایت دعا خواهم کرد.
امضا
مادرت حوا
پنج شنبه سیم 8 1387
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ى جوانى از این زندگانیم
دارم هواى صحبت یاران رفته را
یارى کن اى اجل که به یاران رسانیم
برواى پنج روز جهان کى کنم که عشق
داده نوید زندگى جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده ى جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله ى من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بى همزبانیم
اى لاله ى بهار جوانى که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتى که آتشم بنشانی، ولى چه سود
برخاستى که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

محمد حسین شهریار
دسته ها : مذهبی
شنبه سیزدهم 7 1387
یک جو از مهر علی
هر که را خواهند در حشمت سلیمانش کنند باید اول خاک پای شاه مردانش کنند
آنکه شاهان جهان با تخت و تاج سروری آرزوی آستان بوسی ز دربانش کنند
آن خدایی را کز او از بس خدایی دیده‌اند فرقه‌ای تهمت بر او بندند و یزدانش کنند
آنکه هنگام سواری در فلک فوج ملک ماه را نعل سمند برق جولانش کنند
لاف یک رنگی چو زد با قنبرش خورشید را تا ابد هر شب بدین عصیان بزندانش کنند
صالح و شیث و شعیب و هود و داوود نبی جمله کسب معرفت اندر دبستانش کنند
هفت ایوانش کلاه مهر و مه از سر فتد سر به بالا چون برای سیر ایوانش کنند
نیست واجب نیست ممکن بلکه اندر عقل و نقل نی همین و نه همان هم این و هم آنش کنند
یکجو از مهر علی آید فزون اند عیار با عبادتها کونین ار که میزانش کنند
دردمندان را سر کویش نه گر دار الشفاست حیرتم آن درد را پس با چه درمانش کنند
پیکری باریک گردد در عبادت گر چو مو بی ولایش هیزم نیران سوزانش کنند
چرخ اگر باشد نباشد خم چو در تعظیم او طوق لعنت در گلو مانند شیطانش کنند
(صامت بروجردی)
شیر خدا
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد جز شیر خداوند جهان، حیدر کرار
این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
(حکیم کسائی مروزی)
همای رحمت
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی، همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم، اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد. سرچشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت، تو بباری ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد، همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن که نگین پادشاهی، دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید، به پسر که قاتل من چو اسیر تست اکنون، به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد، پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم، شهدای کربلا را
چو بدوست عهد بندد، ز میان پاکبازان چو علی که می‌تواند، که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت متحیرم چه گویم، شه ملک لا فتی را
به دو چشم خون فشانم، هله‌ ای نسیم رحمت که زکوی او غباری ز من آر، توتیا را
به امید آنکه شاید، برسد به خاک پایت چه پیامها که دارم، همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان، ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم، زنوای شوق او دم که لسان غیبت خوشتر، بنوازد این نوا را
همه شب در این امیدم، که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی، بنوازد آشنا را
زنوای مرغ یا حق، بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن، چه خوش است شهریارا
(محمد حسین شهریار)
تا بود علی بود
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم وجود علی بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود علی بود
هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب هم یوسف و هم یونس و هم هود و علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود آن نور خدایی که بر او بود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج با احمد مختار یکی بود علی بود
آن کاشف قران که خدا در همه قران کردش صفت عصمت و بستود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر برکند بیک حمله و بگشود علی بود
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام تا کار نشد راست نیا سود علی بود
آن شیر دلاور که برای طمع نفس بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تابود علی بود
(مولانا جلال‌الدین مولوی)
دسته ها : مذهبی
شنبه سیزدهم 7 1387

واژه «رمضان» از ریشه «رَمَضَ» است، به معناى بارانى که اوّل پاییز مى‏بارد و هوا را از خاک و غبارهاى تابستان پاک مى‏کند و یا به معناى داغىِ سنگ از شدّت گرماى آفتاب .

امّا درباره این که چرا این نام بر یکى از ماه‏هاى سال، گذاشته شده است، زمخشرى (م 528 ق) گوید:

اگر پرسى: «چرا ماه رمضان را به این نام نامیده‏اند؟»، گویم: روزه در ماه رمضان، عبادتى دیرین است، و گویا عرب‏ها این نام را به خاطر داغ شدنشان از حرارت گرسنگى و چشیدن سختى آن، نهاده‏اند، همچنان که به آن «ناتق (رنج‏آور)» هم گفته‏اند؛ چون سختى روزه، آنان را به رنج و زحمت مى‏افکند .

و گفته‏اند: چون نام ماه‏ها را از زبان قدیم نقل کرده‏اند، آنها را با زمان‏هایى که در آنها قرار داشتند، نامیده‏اند و این ماه، در روزهاى گرم و داغ بوده است .

شمارى از روایات، این نامگذارى را به سبب نقشى دانسته‏اند که ماه رمضان در پاکسازى آئینه جان از آلودگى‏هاى گناهان و پاکسازى روان از زنگار خطاها دارد. از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت است:این ماه را رمضان نامیده‏اند: چون گناهان را مى‏زداید.

این وجه در نامگذارى، از یک سو با ریشه لغوىِ «رمضان» و از سوى دیگر با برکات، ره‌آوردها و آثار آن، هماهنگ و متناسب است .

شمارى از روایات، این نامگذارى را به سبب نقشى دانسته‏اند که ماه رمضان در پاکسازى آئینه جان از آلودگى‏هاى گناهان و پاکسازى روان از زنگار خطاها دارد.
----------------------------------------
منبع:کتاب ماه خدا، محمدی ری شهری، ج 1، ص 14.
دسته ها : رمضان المبارک
جمعه پانزدهم 6 1387
X