« والذین یقولون ربنا هب لنامن ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما » « فرقان 74 »
1 ـ اقدام کینه توزانه یا جاهلانه یک محفل اینترنتی در تخریب چهره جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج سید حسن خمینی واکنش بحق بسیاری از شیفتگان و علاقه مندان به حضرت امام خمینی ـ رضوان الله علیه ـ را از جریان ها و گروه های مختلف به دنبال داشت . پیداست که این واکنش ها در سطوح مختلف تنها دفاع از یک شخص هر چند بسیار محترم و مورد علاقه مردم به شمار نمی رود; چنان که تنها ایستادگی در برابر تعرض نابخردانه یا کینه ورزی به حریم و حرمت بیت شریف حضرت امام خمینی نمی باشد. هرچند اینها نیز به ویژه پاسداری از حرمت این بیت معظم وظیفه ای دینی انقلابی و ملی است . نقطه اصلی و محوری این است که دست های جهل و حسد و کینه و وابسته می خواهند از هر فرصتی برای ضربه زدن به شخصیت بی بدیل و مبانی استوار و اندیشه های تابناک حضرت امام خمینی بهره ببرند.
آنچه جناب حاج سید حسن آقای خمینی بر آن انگشت گذاشته اند چیزی جز تاکید و تصریح به این رهنمود راهگشا و ماندگار و تاویل ناپذیر و کاملا منطقی و استوار حضرت امام خمینی نیست که ورود نیروهای نظامی و انتظامی از هر صنف و سازمانی که باشند به مسائل سیاسی رایج در میان جریان ها و گروه های سیاسی روز امری بسیار خطرناک و سم مهلک برای نظام و نظامی گری است . و این بیان روشن حضرت امام نه قابل « تبعیض » به برخی نهادهاست و نه قابل « تاویل » به مقطع یا جریان یا انگیزه و هدف خاص .
اگر کسی یا کسانی نمی پذیرند که رهنمودهای روشن حضرت امام مانند این دستور مبنایی ایشان ترویج شود و بر آن تاکید گردد آن هم از سوی کسی که هم فرزند زاده گرانقدر حضرت امام است و هم متولی اصلی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی می باشد ـ یعنی جایی که قانونا هم عهده دار و مسئول تبیین و ترویج دیدگاه های امام و دفاع از آنهاست ـ پیداست مشکل اصلی اینان با مبانی و اندیشه های ماندگار و سیره عملی حضرت امام است و هنوز بحمدالله جرات و جسارت مخالفت مستقیم با آن بزرگوار را ندارند و اینگونه عقده گشایی می کنند.
2 ـ این روزها ناخواسته به یاد این گفته جانکاه امیرالمومنین علی (ع ) می افتم که به نقل « ابن ابی الحدید معتزلی » فرمود :
« کل حقد حقدته قریش علی رسول الله (ص ) اظهرته فی و ستظهره فی ولدی من بعدی ... »
همه کینه ای را که قریش به رسول الله (ص ) داشت بر سر من ریخت و پس از من آن را نسبت به فرزندانم آشکار خواهد ساخت . »
آن گاه افزود که گناه او چیست درحالی که فقط به امر خدا و پیامبرش با آنان برخورد کرده و کار را بر آنان دشوار ساخته است .
اگر آنان مسلمان اند آیا پاداش کسی که خدا و پیامبرش را اطاعت کرده این است (شرح نهج البلاغه ج 20 ص 328 )
و این سخن امیرالمومنین (ع ) آدمی را به یاد این فراز از نامه حضرت امام خمینی به نور چشم و فرزند عزیزش مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی ـ رحمه الله علیه ـ می اندازد که نوشت :
« اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم . پسرم ! تو با آنکه در هیچ شغلی از شغل های سران اسلامی ـ ایدهم الله تعالی ـ وارد نیستی این سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هرکس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیک تری مورد تهمت و آزار و افترا واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر آنان کم جرمی نیست البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و مهیا باشی ; اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت بی پایان او بکنی خواهی این تهمت ها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلائی و امتحانی است الهی برای خالص کردن بندگان خود. پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی فرموده و آرزوی بیشتر بکن . »
چنان که در ادامه نیز ضمن شهادت بر پاکی فرزندشان می نویسند : « خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم یا بنویسم لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمت ها جرم و گناه است ; اینجانب از دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم ; اینان سابقه ممتد با من دارند. »
3 ـ تردیدی نیست که فرزندان روحی و تربیت شدگان مکتب فکری و انقلابی و علاقه مندان به حضرت امام خمینی در جای جای کشور اسلامی بویژه در حوزه های علمیه و در میان علما و شاگردان ایشان تا آنجا که در توان داشته باشند اجازه نخواهند داد مبانی فکری و رهنمودهای ماندگار ایشان مورد هجوم یا تحریف نااهلان و افراد بی ریشه قرار گیرد و کسانی گمان کنند عرصه چنان بر آنان فراخ شده است که به راحتی می توانند جولان دهند و متعرض حریم مبانی و یا بیت شریف بنیانگذار جمهوری اسلامی شوند. اگر کسانی یا محافلی گمان می کنند از این طریق می توانند به اهداف سودجویانه و فرصت طلبانه خود برسند باید بدانند سخت در اشتباه هستند.
بحمدالله حجت الاسلام والمسلمین حاج سید حسن خمینی که اینک عالمی فرزانه و یکی از مدرسان حوزه علمیه قم به شمار می رود در این سال هان نشان داده است که بدون ورود به دسته بندی ها و از موضعی فراگیر و برتر از تنگناهای جناحی خلف صالحی برای یادگار حضرت امام مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا می باشد و مورد علاقه جریان های مختلف انقلاب و علاقمندان به امام است و بی نیاز از وابستگی به جریانی خاص یکی از پاسداران حریم و حرمت بیت مکرم حضرت امام و اندیشه های تابناک و مبانی ماندگار آن امام همام به شمار می رود. ایشان همواره از همین جایگاه در کنار و همراه کسانی خواهد بود که دل در گرو نام و یاد و راه امام خمینی دارند. چه اینکه ایشان همیشه این پند امام خمینی به مرحوم پدر بزرگوارشان را نصب العین خود قرار خواهند داد که « به احمد نصیحت می کنم که جدیت در جلب رضای خداوند حاضر ناظر نماید و از طعن و لعن دیگران نهراسد. »
ما نیز همچون جد بزرگوارشان حضرت امام دست به دعا برمی داریم و عرض می کنیم :
« خداوندا! به حق اصحاب پنج گانه کسا احمد و فاطی و حسن و رضا (یاسر) و علی را که از دودمان رسول گرامی و وصی اویند و به این افتخار می کنم و می کنند از شرور شیطانی و هواهای نسانی مصون دار. »
« بارالها! احمد و تبارش و متعلقانش که از بندگان تو و تبار رسول اکرمند اینان را در دنیا و آخرت سعادتمند فرماو دست شیطان رجیم را از آسیب به آنها کوتاه فرما. »

قم ـ سید ضیا مرتضوی  

 

 

 

  

 

 

دسته ها : سیاسی
دوشنبه بیست و نهم 11 1386

 

رهبر

ما جوان‌ها چه الگویی را برای خودمان در نظر بگیریم و خودمان را با آن مقایسه کنیم؟

من نمی‌توانم کسی یا اشخاص معینی را اسم بیاورم که حتما آنها الگوی شما باشند، بالاخره هر کسی ذوقی و سلیقه‌ای دارد؛ منتها می‌شود این طور فرض کرد که الگویی را که انسان انتخاب می‌کند، باید الگویی باشد که شخصیت و منش او کاملا با آرمان‌های انسان، همخوان و هماهنگ باشد. فرض بفرمایید بعضی‌ها یک هنرپیشه‌ی خارجی را الگوی خودشان قرار بدهند؛ خب، این خیلی منطقی نیست. محیط او محیط دیگر و زندگی او زندگی دیگری است. یک انسان مسلمان، یک نوجوان مسلمان و ایرانی که برایش عزت ایران، سربلندی و آینده‌ی ایران، آینده‌ی کشور و آینده‌ی نسل خودش آن هم در چارچوب معارف و احکام اسلامی مطرح است، نمی‌تواند خارج از این چارچوب‌ها الگو انتخاب بکند. بنابراین الگو را بایستی در بزرگانی که از لحاظ دید و جهت‌گیری و هدف‌ها به هدف‌های ما می‌خورند، انتخاب کرد؛ در بین مسلمان‌های صدر اسلام، اشخاص بسیار برجسته و خوبی هستند، در بین شخصیت‌های برجسته‌ی امروز و دوره‌های گذشته هم همین طور، واقعا شخصیت‌های برجسته‌ای هستند.به زندگی ائمه که نگاه کنید، زندگی امام حسن و امام حسین (علیهما‌السلام)، جوانی‌های ائمه، بسیار چیزهای با ارزشی در زندگی آنهاست که هر جوان و نوجوانی را جذب می‌کند؛ هم نوع دخترانه‌اش هست، هم نوع پسرانه‌اش هست. همه‌ی آنها شخصیت‌هایی بودند که می‌توانند واقعا برای انسان جاذبه داشته و برای جوان‌ها و نوجوان‌های ما الگو باشند.از گذشته و در تاریخ خودمان، چهره‌های خیلی زیادی داریم که همه می‌تواند برای جوان‌های ما الگو باشد. اگر اینها با زبان خوب و با استفاده از ابتکار معرفی بشوند، برای جوان‌های ما جا می‌افتند.

 

 علت این که جاذبه‌ی الگوهای نامناسب بیشتر است، چیست و چه کنیم که جوان‌های ما به سمت این الگو‌ها که شما فرمودید، حرکت کنند؟

هر کسی که درست معرفی بشود، اگر واقعا برجسته باشد، جاذبه پیدا می‌کند. اگر شما می‌بینید که ممکن است بعضی از چهره‌های درخشان صدر اسلام برای بخشی از جوان‌های ما جاذبه نداشته باشند- برای همه که نمی‌شود گفت جاذبه ندارند، ممکن است بگوییم برای بخشی جاذبه دارند و برای  بخشی جاذبه ندارند- به خاطر این است که آنها از آن شخصیت‌ها شناخت درستی ندارند، نسبت به آنها آشنایی ندارند، حالا ممکن است کسی بگوید چه طور ما نمی‌شناسیم، اما فلان خارجی می‌شناسد؟ بله، اتفاقا همین‌طور است، چون زندگی ائمه، زندگی امام حسن و امام حسین، برای ما زیاد سطحی تکرار شده است- بدون این که عمقی داشته باشد- لذا خیلی چیزهای ریز در آنها هست که راحت از زیر نگاه ما رد می‌شود و ما به آن دقت نمی‌کنیم؛ اما همین یک نمونه، وقتی برای آدمی که با این نام‌ها آشنایی نداشته، مطرح می‌شود، خیلی جلوه و اهمیت دارد. برادرمان اشاره کردند که ما می‌خواهیم دریا را با پیمانه‌ی کوچک پیمانه کنیم. من می‌خواهم بگویم که این معرفی‌ها هم کار همین آقایان و همین برنامه‌هاست؛ و اصلا پیمانه کردن دریا با پیمانه‌ی کوچک نیست، بلکه راه درست همین است. گسترش وسعه‌ی کار رادیو و تلویزیون، خیلی زیاد است؛ اگر حقیقتا برنامه‌ی خوبی در صدا و سیما ترتیب داده بشود، این برنامه‌ها می‌توانند جاذبه داشته باشند. زندگی ائمه را با زبان نو معرفی کنید. فقط هم نمی‌خواهم ائمه را بگویم؛ البته ائمه، واقعا برترین و زیباترین هستند. بهترین شیوه‌ها، زیباترین چهره‌ها و زیبا‌ترین روح‌ها در آنهاست؛ اما غیرائمه هم از صدر اسلام، کسان زیادی هستند. مخصوص صدر اسلام نیست؛ از گذشته و در تاریخ خودمان، چهره‌های خیلی زیادی داریم که همه می‌تواند برای جوان‌های ما الگو باشد. اگر اینها با زبان خوب و با استفاده از ابتکار معرفی بشوند، برای جوان‌های ما جا می‌افتند. خب، وقتی انسان اینها را ابتدا به جوان عرضه نکند، اگر جوان هم بخواهد مقداری سطحی نگری کند، چشمش به عکسی، یا به پوستری می‌افتد و در یک مجله، خبری را می‌خواند، و فرض بفرمایید آدمی را که از جهتی یک جنبه‌ی همه جانبه‌ای هم در زندگی او هست- از جهت ورزش، یا از جهت کار هنرپیشگی و غیره- الگوی خودش قرار می‌دهد؛ اما وقتی که آن چهره‌ها و زیبایی‌های حقیقی نشان داده بشوند، جوان‌های ما به آنها رو می‌کنند و از آنها استقبال می‌کنند.

 

 

 

دسته ها : مذهبی
سه شنبه شانزدهم 11 1386

دکتر غلامرضا رحمدل شرفشادهی
آزادگان بازماندگان و شهدای جانباز
براساس روایت طبری و راویان قبل از او از جمله ابی مخنف در حادثه بزرگ عاشورا عده ای به فوز شهادت نائل نیامدند.
این عده را می توان به سه دسته تقسیم کرد :
1 ـ آزادگان
2 ـ بازماندگان
3 ـ شهدای جانباز (که بعد از عاشورا به شهادت رسیدند)

از میان آزادگان برخی از مقتل نویسان و سیره نگاران نام دو نفر را ثبت کرده اند که عبارتند از حسن بن حسن یکی از فرزندان امام حسن و دیگری وهب بن حباب کلبی .
بازماندگان کسانی هستند که با وجود اذعان بر حقانیت سیدالشهدا به دلیل عافیت طلبی و سلامت جوئی از یاری امام دریغ ورزیدند و سرانجام پشیمانی بردند.
شهدای جانباز حماسه آفرینانی بودند که در روز عاشورا به شدت مجروح شدند آنها به وساطت سران قبائل خود از مرگ نجات یافتند اما زندانی یا تبعید شدند و پس از مدتی بر اثر شدت جراحات وارده به درجه شهادت نائل آمدند.
آزادگان
1 ـ حسن بن حسن (حسن مثنی )
او از فرزندان امام حسن (ع ) است روز عاشورا به همراه برادران دیگر خود ابوبکر قاسم و عبدالله در رکاب عموی بزرگوارش امام حسین (ع ) علیه سپاه پسر سعد جنگید و به شدت مجروح شد و به روی زمین افتاد دشمن می خواست سر او را ببرد. اما اسما بن خارجه که از سران سپاه پسر سعد بود مانع نزدیک شدن دشمن به حسن بن حسن شد. مادر حسن بن حسن خوله دختر منظور از قبیله فراز بود اسما بن خارجه نیز از همین قبیله بود که تحت تاثیر احساسات قبیله ای مانع از کشتن حسن بن حسن شد.
حسن بن حسن به اسارت سپاه عمر سعد درآمد. اسما بن خارجه او را از اسارت آزاد ساخت و گفت : « به خدا قسم هرگز کسی را نیرویی بر پسر خوله نباشد » عمر سعد که کار را بر این منوال دید گفت : « پسر برادر ابی حسان (اسما بن خارجه ) را آزاد کنید. »
حسن بن حسن متولی جمع آوری صدقات امام علی (ع ) بود. امام علی (ع ) تولیت جمع آوری صدقات را به فرزندان امام حسن واگذار کرده بود. در زمان حجاج بن یوسف عمربن علی یکی از پسران امام علی (ع ) که به عمر اطرف اشتهار داشت کوشید که در تولیت صدقات با حسن بن حسن سهیم شود به همین جهت خود را به حجاج نزدیک کرد و از او خواست که حسن بن حسن را به قبول این امر مجبور کند. حجاج از حسن بن حسن خواست که تولیت جمع آوری بخشی از صدقات را به عمر اطرف واگذار کند. اما حسن بن حسن با استناد به وصیت امام علی (ع ) که صدقات را به عهده فرزندان حسن سپرده بود از قبول این امر امتناع کرد و شکایت پیش عبدالملک مروان برد. عبدالملک مروان مانند بقیه حکام آل مروان با توجه به قیامهایی که به خونخواهی امام حسین (ع ) برخاسته شده بود و با توجه به نفوذ و مقبولیت اجتماعی خاندان بنی هاشم همواره نسبت به بنی هاشم احساس خطر می کرد و می کوشید خرسندی خاطر آنها را فراهم آورد لذا پس از شنیدن شکایت حسن بن حسن به حجاج نامه نوشت تا از تعرض و آزار وی دست بدارد.
حسن بن حسن با فاطمه دختر امام حسین ازدواج کرد. مادر فاطمه (س ) ام اسحاق نام داشت . ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله و از زنان برجسته شیعه بود (با وجودی که پدرش طلحه از ناکثین معروف و از دشمنان علی (ع ) و از سردمداران جنگ جمل به سرکردگی عایشه بود). صاحب ریاحین الشریعه به نقل از ناسخ التواریخ از او نام برده است . حسن بن حسن در سن سی و پنج سالگی وفات کرد.
بعد از رحلت حسن بن حسن همسرش فاطمه که از زنان عابده روزگار بود خیمه خود را روی قبر همسرش برافراشت و شبها را به عبادت و نیایش می پرداخت و روزها روزه می گرفت . فاطمه تا یکسال به پاس حرمت همسرش تهجد و عزاداری نمود و پس از یکسال خیمه خود را جمع کرد.
2 ـ وهب بن عبدالله کلبی
خوارزمی و ابن شهر آشوب از او نام می برند. ابن شهر آشوب می گوید وهب به میدان نبرد رفت و رجز شورانگیز سر داد :
ان تنکرونی فانابن الکلب
سوف ترونی و ترون ضربی
و حملتی و صولتی فی الحرب
ادرک تاری بعد تاری صحبی
و ادفع الکرب امام الکرب
لیس جهادی فی الوغی باللعب
اگر مرا نمی شناسید بدانید که من فرزند کلبم به زودی ضربات شمشیر مرا خواهید دید و حمله و صولت مرا در جنگ مشاهده خواهید کرد. من تصمیم گرفته ام که انتقام یاران و برادران خود را از شما بگیرم . من سختی را با سختی دفع خواهم کرد. جنگ من با شما بازیچه نیست (من چون شما از روی امیال جاه طلبانه نمی جنگم ) بلکه جنگ من جهاد فی سبیل الله است . او رجزگویان بر صفوف مقدم دشمن حمله می آورد و سواران و پیادگان دشمن را از دم تیغ میگذرانید. در گرماگرم نبرد یکی از سربازان دشمن بر او حمله آورد و دست راستش را قطع کرد و او به اسارت دشمن درآمد.
برخی از سیره نویسان معتقدند که او نخست مسیحی بود و بعد به دین اسلام گروید. ابن نما در مثیرالاحزان می گوید : وهب به اسارت درنیامد بلکه شهید شد ابن نما می گوید : وهب همچنان می جنگید و مادرش او را به ادامه نبرد تشویق می کرد پس از نبردی دلاورانه نزد مادر و همسرش آمد و به مادرش گفت : آیا از من راضی شدی مادرش پاسخ داد زمانی از تو راضی خواهم شد که پیش روی فرزند رسول الله به شهادت برسی . همسرش می خواست مانع ادامه نبردش شود و می گفت : ترا به خدا قسم می دهم که مرا به مرگ خود مبتلا مکن . اما مادر وهب او را از تن دادن به خواسته همسرش برحذر داشت و گفت : به سخن همسرت توجه نکن به نبرد ادامه بده تا در روز قیامت شفاعت جد حسین نصیب تو شود. دشمن بر وهب هجوم آورد و دو دستش را قطع کرد و او را به شهادت رسانید. در لحظات پایانی نبرد وهب همسر وی نیز متحول شد و عمودی آهنین به دست گرفت و رهسپار میدان گشت . امام حسین از او خواست که به میدان نرود » .
ابن نما همچنین از عبدالله بن عمیر کلبی نیز نام برده است . اما تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر و اغلب سیره نویسان از وهب بن عبدالله نامی نبرده اند و فقط از عبدالله بن عمیر کلبی که همسرش ام وهب نام داشت ذکری به میان آورده اند و حماسه آفرینی های منسوب به وهب را به عبدالله بن عمیر نسبت داده اند.
آقای محمدمهدی شمس الدین در کتاب محققانه انصارالحسین معتقد است که وهب پسر ام وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی است که عبدالله بن عمیر و همسر ام وهب (مادر وهب ) به شهادت رسیده اند.

 

دسته ها : مذهبی
چهارشنبه دهم 11 1386

 

 از «عصام بن مصطلق» نقل شده است
«وقتى به مدينه وارد شدم، امام حسين(عليه السلام) را ديدم. از شهرتش در شگفت شدم. حسد مرا واداشت كه دشمنى و كينه خود را آشكار سازم. نزديك ايشان رفتم و گفتم: تويى پسر ابوتراب؟ (تعبير به ابوتراب از على(عليه السلام)به نظر كوته فكران يك نوع توهين بود).
حضرت فرمود: بلى
هر چه خواستم به او و پدرش دشنام دادم; ولى حضرت به من نگاه مهربانانه اى كرد و فرمود:
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَـهِلِينَ * وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَـنِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُو سَمِيعٌ عَلِيمٌ»
سپس فرمود: كار را براى خود آسان گير و براى من و خود ازخداوند طلب آمرزش كن. اگر از من يارى خواهى، يارى ات مى كنم و اگر چيزى طلب كنى به تو مى بخشم و اگر از من راهنمايى بخواهى راهنمايى ات خواهم كرد!
من از گفته ها و رفتار خود پشيمان شدم.
حضرت فرمود: «لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ».من از اين اخلاق كريمانه در برابر جسارت ها و دشنام ها دوست داشتم به زمين فرو روم. به ناچار از مقابل چشم آن حضرت به ميان مردم پناه بردم و الان كسى پيش من از او و پدرش محبوب تر نيست.
 

 

  

 

 

دسته ها :
سه شنبه نهم 11 1386

  زيارت ناحيه مقدسه، يكى از زيارات مشهور امام حسين(ع) است. اين زيارت در روز عاشورا و غير آن خوانده مى شود و از زيارات مطلقه است. اين زيارت، آموزه هايى از عشق، معرفت، سوز، حماسه و توسل زائر به شمار مى رود كه در عين مرثيه بودنش مسؤليت آفرين و حركت ساز است. اين زيارت، از امام زمان(ع) صادر شده است و صحنه كربلا و حادثه بزرگ عاشورا را به زيباترين وجه در مقابل چشمان اشكبار و قلب داغدار شخص زائر مجسم مى نمايد و او را در متن واقعه عاشورا قرار مى دهد. و آنگاه كه سراسر وجود انسان را سرشار از عشق و معرفت كرد، جانش را با تولّى و تبرى مأنوس مى سازد و سلام بر حسين و يارانش، و بيزارى از يزيد و يزيديان تاريخ را ورد قلب و زبانش مى نمايد.

اين زيارت با سلام بر پيامبران الهى و اولياى دين، ائمه اطهار(ع) آغاز مى شود سپس، با سلام بر امام حسين(ع) و ياران با وفايش ادامه مى يابد. پس از آن، به شرح كامل اوصاف و كردار امام حسين(ع) پيش از قيام، زمينه هاى قيام حضرت، شرح شهادت و مصايب آن حضرت، و عزادار شدن تمام عالم و موجودات زمينى و آسمانى مى پردازد. در پايان، با توسل به ساحت قدس ائمه اطهار و دعا در پيشگاه خداوند متعال، پايان مى پذيرد.

 زيارت امام حسين(ع) صادره از ناحيه مقدس امام زمان (عج) معروف به زيارت ناحيه مقدسه

 أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَليقَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَيْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِيَرَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِدْريسَ الْقــآئِمِ للهِِ بِحُـجَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى نُوح الْمُجابِ في دَعْوَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى هُود الْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى صالِـح الَّذي تَـوَّجَهُ اللهُ بِكَرامَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِبْراهيمَ الَّذي حَباهُ اللهُ بِخُلَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِسْمعيلَ الَّذي فَداهُ اللهُ بِذِبْــح عَظيم مِنْ جَنَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِسْحقَ الَّذي جَعَلَ اللهُ النُّبُوَّةَ في ذُرِّيَّتِهِ ، أَلسَّـلامُ عَلى يَعْقُوبَ الَّذي رَدَّ اللهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى يُوسُفَ الَّذي نَجّاهُ اللهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مُوسَى الَّذي فَلَقَ اللهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدْرَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى هارُونَ الَّذي خَصَّهُ اللهُ بِنُبُـوَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى شُعَيْب الَّذي نَصَرَهُ اللهُ عَلى اُمَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى داوُدَ الَّذي تابَ اللهُ عَلَيْهِ مِنْ خَطيـئَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى سُلَيْمانَ الَّذي ذَلَّتْ لَهُ الْجِنُّ بِعِزَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى أَيُّوبَ الَّذي شَفاهُ اللهُ مِنْ عِلَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى يُونُسَ الَّذي أَنْـجَـزَ اللهُ لَهُ مَضْـمُونَ عِدَتِهِ، أَلسَّلامُ عَـلى عُزَيْر الَّذي أَحْياهُ اللهُ بَعْدَ ميتَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى زَكَرِيـَّا الصّـابِرِ في مِحْنَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى يَحْيَى الَّذي أَزْلَفَهُ اللهُ بِشَهادَتِهِ ،

 سلام بر آدم يارِ مخلص خدا از بينِ آفريدگانش ، درود بر شيث ولىّ خدا و بهترينِ بندگانش ، سلام بر ادريس كه براى خدا حجّتِ او را بپا داشت ، درود بـر نـوح كه دعـايش قرينِ اجابـت بود ، سـلام بر هـود كه كمـك و يارىِ خـدا مَـدَدِ او بود، درود بر صـالح كه خـداوند تاج كـرامت بر سـرش نهاد ، سـلام بر ابراهـيم كه خـدا مقـامِ خُلّـت و رفاقـت رابه او عـطا نمود ، درود بـر اسمـاعيل كـه خـداوند ذبـحى عظـيم از بهشت را فـداىِ او نمود ، سـلام بر اسحـاق كه خـداوند پيامبرى را در نسـل او قـرار داد ، درود بر يعـقوب كه خـداوند به رحـمت خود بينـائىِ چشـمش را به او بازگـرداند ، سلام بر يوسـف كه خـداوند به عظـمتِ خود او را از قعـر چاه رهائى بخشيد ، درود بر موسـى كه خـداوند به قدرتِ خود دريا را برايـش شـكافت ، سلام بر هـارون كه خـداوند پيامبـرى خود را به وى اختـصاص داد ، درود بر شعـيب كه خدا او را بر اُمّـتش پيـروز نمود ، سلام بر داوود كه خداوند از لغزش او درگذشت ، درود بر سليمان كه بخاطر شوكتش جنّ به فرمان او درآمد ، سلام بر ايّوب كه خداوند او را از بيماريش شفا بخشيد ، درود بر يونس كه خداوند به وعده خود برايش وفا نمود ، سلام بر عُزَير كه خداوند او را پس از مرگش به حيات بازگردانيد ، درود بر زكريّا كه در رنج و بَلا شكيبا بود ، سلام بر يحيى كه خداوند به سبب شهادت مقام و منزلتِ او را بالا برد ،

 أَلسَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللهِ وَ كَلِمَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ، أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ، أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ،

درود بر عيسى روح خدا و كلمه او ، سلام بر محمّد محبوبِ خدا و يار مخلص او ، درود بر فرمانرواى مؤمنان على بن ابيطالب ، كه برادرىِ رسول خدا به وى اختصاص يافت ، سلام بر فاطمه زهراء دختر رسول الله ، درود بر حسن بن على وصىّ و جانشين پدرش ، سلام بر حسين كه جانش را تقديم نمود ، سلام بر آن كسى كه در نهان و آشكار خدا را اطاعت نمود ، سلام بر آن كسى كه خداوند شفا را در خاكِ قبرِ او قرار داد ، سلام بر آن كسى كه (محلِّ) اجابتِ دعا در زيرِ بارگاه اوست ، سلام بر آن كسى كه امامان از نسل اويند ، سلام بر فرزندِ خاتم پيامبران ، سلام بر فرزند سرور جانشينان ، سلام بر فرزند فاطمه زهراء ، سلام بر فرزند خديجه كبرى ، سلام بر فرزند سدرة المنتهى ، سلام بر فرزند جنّة المأوى ، سلام بر فرزند زمزم و صفا ، سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنكه (حُرمَتِ) خيمه گاهش دريده شد ، سلام بر پنجمينِ اصحابِ كساء ، سلام بر غريبِ غريبان، سلام بر شهيدِ شهيدان ، سلام بر مقتولِ دشمنان ، سلام بر ساكنِ كربلاء ، سلام بر آن كسى كه فرشتگانِ آسمان بر او گريستند ، سلام بر آن كسى كه خاندانش پاك و مطهّرند ، سلام بر پيشواى دين ، سلام بر آن جايگاههاى براهين و حُجَجِ الهى ، درود بر آن پيشوايانِ سَروَر، سلام بر آن گريبان هاى چـاك شده، سلام بر آن لب هاى خشكيده، سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ، سـلام بر آن ارواحِ (از كالبد) خارج شده ، سلام بر آن جسـدهاى عـريان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحيف ، سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نيزه ها)، سلام برآن بانوانِ بيرون آمده (از خيمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانيان،

 أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى ابآئِك َ الطّاهِرينَ، أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى أَبْنآئِكَ الْمُسْتَشْهَدينَ، أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى ذُرِّيَّتـِك َ النّـاصِرينَ، أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلَى الْمَلآئِكَةِ الْمُضاجِعينَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ، أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك َ ، الْحافّينَ بِتُرْبَتِك َ،

 سلام برتو (اى حسين بن على) و بر پدرانِ پاك و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهيدت، سلام بر تو و بر خاندانِ يارى دهنده ات (به دين الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت، سلام بر آن كشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اكبر، سلام بر آن شير خوارِ كوچـك، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده، سلام بر آن خانواده اى كه نزديك (و همراه سَروَرشان) بودند، سلام بر آن به خاك افتادگان در بيابان ها، سلام بر آن دور افتادگان از وطن ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون كفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خويش براى خدا) و شكيبا، سلام بر آن مظلومِ بى ياور، سلام بر آن جاى گرفته در خاكِ پاك، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه، سلام بر آن كسى كه ربّ جليل او را پاك و مطهّر گردانيد، سلام بر آن كسى كه جبرئيل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن كسى كه ميكائيل در گهواره با او تكلّم مى نمود، سلام بر آن كسى كه عهد و پيمانش شكسته شد، سلام بر آن كسى كه پرده حُرمَتش دريده شد، سلام برآن كسى كه خونش به ظلم ريخته شد، سلام برآنكه با خونِ زخم هايش شست و شو داده شد، سلام بر آنكه از جام هاى نيزه ها جرعه نوشيد، سلام بر آن مظلومى كه خونش مباح گرديد، سلام بر آنكه در ملأ عام سرش بريده شد، سلام بر آنكه اهل قريه ها دفنش نمودند، سلام بر آنكه شاهرَگش بريده شد، سلام بر آن مدافعِ بى ياور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاك آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نيزه رفته، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عريانى كه در بيابان ها(ىِ كربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند، سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى كه بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى كِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع كرده اند،

 الطّـآئِفينَ بِعَرْصَتِك َ ، الْوارِدينَ لِزِيارَتِك َ ، أَلسَّلامُ عَلَيْك َ فَإِنّي قَصَدْتُ إِلَيْك َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَيْك َ، أَلسَّلامُ عَلَيْك َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِك َ ، الْمُخْلِصِ في وَِلايَـتِك َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِك َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـك َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِك َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِكْرِك َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزينِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَكينِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ كانَ مَعَكَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاك َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّيُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَكَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَيْنَ يَدَيْك َ ، وَ نَصَرَك َ عَلى مَنْ بَغى عَلَيْك َ ، وَ فَداك َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِك َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِك َ وِقآءٌ ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَني عَنْ نَصْرِك َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَك َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَك َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّك َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْكِيَنَّ لَك َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَيْك َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاك َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِكْتِيابِ ، أَشْهَدُ أَ نَّك َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوةَ ، وَ اتَيْتَ الزَّكوةَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَيْتَهُ، وَ تَمَسَّكْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَيْتَهُ، وَ خَشيتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، وَ كُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّك َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـيك َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِيَّةِ أَخيك َ مُسارِعاً ، وَ لِعِمادِ الدّينِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْيانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاةِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّةِ ناصِحاً ، وَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُكافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمينَ راحِماً ،

 و در آستانِ تو طواف مى كنند، و براى زيارت تو وارد مى شوند، سلام برتو من به سوى تو رو آورده ام، وبه رستگارى درپيشگاه تواميدبسته ام، سلام برتو سلامِ آن كسى كه به حُرمتِ توآشناست، و درولايت ودوستىِ تومُخلص و بى ريا است ، وبه سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب جسته، و ازدشمنانت بيزاراست، سلام كسيكه قلبش ازمصيبت تو جريحه دار، و اشكش به هنگام يادتو جارى است، سلام كسيكه دردناك وغمگين وشيفته وفروتن است، سلام كسيكه اگرباتودركربلاء مى بود، باجانش(دربرابرِ)تيزىِ شمشيرها ازتو محافظت مى نمود،و نيمه جانش رابه خاطرتوبدست مرگ مى سپرد، و درركاب تو جهاد ميكرد، و تورابرعليه ستمكاران يارى داده،جان وتن ومال وفرزندش رافداى تو مى نمود، وجانش فداى جان تو، وخانواده اش سپربلاىِ اهل بيت تومى بود، اگرچه زمانه مرابه تأخير انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازيارىِ تو بازداشت، ونبودم تاباآنانكه باتو جنگيدند بجنگم، وباكسانيكه باتواظهاردشمنى كردندخصومت نمايم،(درعوض)صبحوشام برتومويِه ميكنم، وبه جاى اشك براى توخون گريه ميكنم، ازروى حسرتوتأسّفوافسوس برمصيبت هائى كه برتو واردشد،تاجائى كه ازفرط اندوهِ مصيبت، وغموغصّه شدّتِ حزن جان سپارم،گواهى ميدهم كه تو نماز رابپاداشتى، وزكات دادى، وامربه معروف كردى، واز منكر وعداوت نَهى نمودى، واطاعتِ خداكردى ونافرمانىوى ننمودى،وبه خداوريسمان اوچنگ زدى تا وى را راضى نمودى، و از وى درخوف و خشيَت بوده نظاره گر ِاو بودى، واو را اجابت نمودى، وسنّتهاى نيكو بوجود آوردى، وآتشهاى فتنه را خاموش نمودى، ودعوت به هدايت و استقامت كردى، و راههاى صواب و حقّ را روشن وواضح گرداندى، ودرراه خدا بحقّ جهاد نمودى، وفرمانبردارِخداوند، و پيرو جدّت محمّدبن عبدالله بودى، و شنواى كلام پدرت على بودى، و پيشى گيرنده به(انجامِ) سفارش برادرت امام حسن بودى، ورفعت دهنده پايه شرافتِ دين، و خوار وسركوب كننده طغيان، وكوبنده سركشان، وخيرخواهو نصيحت گرِاُمّت بودى، درهنگامى كه در شدائدِ مرگ دستوپا ميزدى ، و مبارزه كننده با فاسقان بودى، وقيام كننده باحُجَج وبراهين الهى ، وترحُّم كننده بر اسلامومسلمين بودى،

 وَ لِلْحَقِّ ناصِراً ، وَ عِنْدَ الْبَلآءِ صابِراً ، وَ لِلدّينِ كالِئاً ، وَ عَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِياً ، تَحُوطُ الْهُدى وَ تَنْصُرُهُ ، وَ تَبْسُطُ الْعَدْلَ وَ تَنْشُرُهُ ، وَ تَنْصُرُ الدّينَ وَ تُظْهِرُهُ ، وَ تَكُفُّ الْعابِثَ وَ تَزْجُرُهُ ، وَ تَأْخُذُ لِلدَّنِىِّ مِنَ الشَّريفِ ، وَ تُساوي فِى الْحُكْمِ بَيْنَ الْقَوِىِّ وَ الضَّعيفِ ، كُنْتَ رَبيعَ الاَْيْتامِ ، وَ عِصْمَةَ الاَْ نامِ ، وَ عِزَّ الاِْسْلامِ ، وَ مَعْدِنَ الاَْحْكامِ ، وَ حَليفَ الاِْنْعامِ ، سالِكاً طَرآئِقَ جَدِّك َ وَ أَبيك َ، مُشْبِهاً فِى الْوَصِيَّةِ لاَِخيـك َ ، وَفِىَّ الذِّمَـمِ ، رَضِىَّ الشِّيَمِ ، ظاهِرَ الْكَرَمِ ، مُتَهَجِّداً فِى الظُّلَمِ ، قَويمَ الطَّرآئِقِ ، كَريمَ الْخَلائِقِ ، عَظيمَ السَّوابِقِ ، شَريفَ النَّسَبِ ، مُنيفَ الْحَسَبِ ، رَفيعَ الرُّتَبِ ، كَثيرَ الْمَناقِبِ ، مَحْمُودَ الضَّرآئِبِ ، جَزيلَ الْمَواهِبِ ، حَليمٌ رَشيدٌ مُنيبٌ ، جَوادٌ عَليمٌ شَديدٌ ، إِمامٌ شَهيدٌ، أَوّاهٌ مُنيبٌ ، حَبيبٌ مَهيبٌ ، كُنْتَ لِلرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَلَداً ، وَ لِلْقُرْءانِ سَنَداً ]مُنْقِذاً :خل[ وَ لِلاُْ مَّةِ عَضُداً ، وَ فِى الطّاعَةِ مُجْتَهِداً ، حافِظاً لِلْعَهْدِ وَالْميثاقِ ، ناكِباً عَنْ سُبُلِ الْفُسّاقِ ]وَ :خل[ باذِلاً لِلْمَجْهُودِ ، طَويلَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ ، زاهِداً فِى الدُّنْيا زُهْدَ الرّاحِلِ عَنْها ، ناظِراً إِلَيْها بِعَيْنِ الْمُسْتَوْحِشينَ مِنْها ، امالُك َ عَنْها مَكْفُوفَةٌ ، وَ هِمَّتُك َ عَنْ زينَتِها مَصْرُوفَةٌ ، وَ أَلْحاظُك َ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ ، وَ رَغْبَتُك َ فِى الاْخِرَةِ مَعْرُوفَةٌ ، حَتّـى إِذَا الْجَوْرُ مَدَّ باعَهُ ، وَ أَسْفَرَ الظُّلْمُ قِناعَهُ ، وَ دَعَا الْغَىُّ أَتْباعَهُ ، وَ أَنْتَ في حَرَمِ جَدِّك َ قاطِنٌ ، وَ لِلظّـالِمينَ مُبايِنٌ ، جَليسُ الْبَيْتِ وَ الْمِحْـرابِ ، مُعْتَزِلٌ عَنِ اللَّـذّاتِ وَ الشَّـهَواتِ ، تُنْكِـرُ الْمُنْكَـرَ بِقَلْبِـك َ وَ لِسانِك َ ، عَلى حَسَبِ طاقَتِـك َ وَ إِمْكانِـك َ ، ثُمَّ اقْتَضاك َ الْعِلْمُ لِـلاِْنْكارِ، وَ لَزِمَك َ ]أَلْزَمَك َ :ظ [أَنْ تُـجـاهِدَ الْـفُجّـارَ ، فَـسِـرْتَ فـي أَوْلادِكَ وَ أَهـاليـك َ ،

يارى گرِ حق بودى، در هنگام بلاء شكيبا و صابر، حافظ و مراقب دين، و مدافع حريم آئين بودى،(طريقِ) هدايت را حفظ نموده يارى مينمودى، عدل و داد را گسترش داده و وسعت مى بخشيدى، دين و آئينِ الهى رايارى نموده آشكارمى نمودى، ياوه گويان را (ازادامه راه) بازداشته جلوگيرى ميكردى، حقّ ضعيف را از قوى باز ميستاندى، در قضاوت و داورى بين ضعيف و قوى برابر حُكم مينمودى، تو بهار ِسر سبز ِيتيمان بودى، نگاهبان و حافظ مردم بودى، مايه عـزّت و سرافرازى اسلام، معدنِ احكام الهى، هم پيمان نيكى و احسان بودى، پوينده طريقه جدّ و پدرت و در سفارشات و وصايا همسانِ برادرت بودى، وفادار به پيمانها، داراى سجاياىِ پسنديده، و باجود و كَرَمِ آشكار بودى، شب زنده دار (به عبادت) در دلِ شبهاىِ تاريك، معتدل وميانه رودرروشها،باسجاياواخلاقِ كريمانه،داراى سوابقِ باعظمتوارزشمند، داراى نَسَبِ شريف، وحَسَبِ والا، بادرجات ورتبه هاىِ رفيع وعالى، مناقب وفضائلِ بسيار، سِرِشتهاو طبيعتهاى مورد ستايش، و با عطايا و مواهبِ بزرگ بودى،حليموصبور،هدايت شده،بازگشت كننده بسوى خدا، باجود و سخاوت ـ دانا ـ توانا و قاطع،پيشواى شهيد،بسيارنالانوگريان در پيشگاه خداوند، محبوب و باهيبت بودى، تو براى پيامبر كه درودخدابراووآل اوبادفرزند،و براى قرآن پشتوانه]نجات دهنده[،و براى امّتِ اسلام بازوى توانا، ودرطاعتِ حقّ كوشا بودى، توحافظِ عهد وپيمانِ الهى، دورى كننده ازطُرُقِ فاسقان بودى، ]و[ توآنچه درتوان داشتى (براى اِعلاءِكلمه حقّ) بذل نمودى، داراى ركوع و سجود طولانى بودى، تو مانند كسيكه ازدنيا رخت برخواهد بست ازآن روگردان بودى، و مانندكسانيكه ازدنيادروحشت وهراس بسر ميبرند به آن نگاه ميكردى، آرزوهايت از (تعلّق به) دنيا بازداشته شده، وهمّت وكوششت از زيوردنيا رو گردانده بود، ديدگانت ازبهجت و سروردنيابربسته، واشتياقومِيلَت به آخرت شهره آفاق است، تا آنكه جور و ستم دستِ تعدّى دراز نمود، وظلم وسركشى نقاب از چهره بركشيد ، وضـلالت و گمـراهى پيروان خويش را فرا خواند ، با آنـكه تو در حَرَمِ جدّت متوطّن بودى، و از ستمكاران فاصله گرفته بودى، و مُلازمِ منزل ومحرابِ عبادت بوده، واز لذّتها وشهوات دنيوى كناره گيربودى، وبرحسب طاقت وتَوانَت مُنكَر راباقلب وزبانت انكارمى نمودى، پس ازآن علمودانشت اقتضاى انكارِ آشكارنمود، و برتو لازم گشت ]لازم نمود[ بابدكاران روياروى جهادكنى، بنابراين درميان فرزندان و خانواده ات،

وَ شيعَـتِك َ وَ مَواليك َ وَ صَدَعْتَ بِالْحَـقِّ وَ الْبَـيّـِنَـةِ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى اللهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ أَمَرْتَ بِإِقامَةِ الْحُدُودِ ، وَ الطّاعَةِ لِلْمَعْبُودِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْخَبآئِثِ وَ الطُّـغْيانِ، وَ واجَهُـوك َ بِالظُّـلْمِ وَ الْعُـدْوانِ، فَجاهَدْتَهُمْ بَعْدَ الاْيعازِ لَهُمْ ]الاْيعادِ إِلَيْهِمْ : خل [ ، وَ تَأْكيدِ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ ، فَنَكَثُوا ذِمامَك َ وَ بَيْعَتَك َ ، وَ أَسْخَطُوا رَبَّك َ وَ جَدَّ ك َ ، وَ بَدَؤُوك َ بِالْحَرْبِ ، فَثَبَتَّ لِلطَّعْنِ وَالضَّرْبِ ، وَ طَحَنْتَ جُنُودَ الْفُـجّارِ ، وَاقْتَحَمْتَ قَسْطَلَ الْغُبارِ ، مُجالِداً بِذِى الْفَقارِ ، كَأَنَّك َ عَلِىٌّ الْمُخْتارُ ، فَلَمّا رَأَوْك َ ثابِتَ الْجاشِ، غَيْرَ خآئِف وَ لا خاش ، نَصَبُوا لَك َ غَوآئِلَ مَكْرِهِمْ ، وَ قاتَلُوكَ بِكَيْدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ، وَ أَمَرَ اللَّعينُ جُنُودَهُ ، فَمَنَعُوك َ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ ، وَ ناجَزُوك َ الْقِتالَ ، وَ عاجَلُوك َ النِّزالَ ، وَ رَشَقُوك َ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ ، وَ بَسَطُوا إِلَيْك َ أَكُفَّ الاِصْطِلامِ، وَ لَمْ يَرْعَوْا لَك َ ذِماماً، وَ لاراقَبُوا فيك َ أَثاماً، في قَتْلِهِمْ أَوْلِيآءَك َ ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَك َ ، وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ ، وَ مُحْتَمِلٌ لِلاَْذِيّاتِ ، قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِك َ مَلآئِكَةُ السَّماواتِ، فَأَحْدَقُوا بِك َ مِنْ كُلّ ِالْجِهاتِ ، وَ أَثْخَنُوك َ بِالْجِراحِ ، وَ حالُوا بَيْنَك َ وَ بَيْنَ الرَّواحِ ، وَ لَمْ يَبْقَ لَك َ ناصِرٌ ، وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِك َ وَ أَوْلادِك َ ، حَتّى نَكَسُوكَ عَنْ جَوادِك َ، فَهَوَيْتَ إِلَى الاَْرْضِ جَريحاً ، تَطَؤُك َ الْخُيُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوكَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها ، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبينُك َ ، وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُك َ وَ يَمينُك َ ، تُديرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلى رَحْلِك َ وَ بَيْتِك َ ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِك َ عَنْ وُلْدِك َ وَ أَهاليك َ ، وَ أَسْرَعَ فَرَسُك َ شارِداً ، إِلى خِيامِك َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باكِياً ، فَلَمّا رَأَيْنَ النِّـسآءُ جَوادَك َ مَخْزِيّاً ،

 وپيروان ودوستانت روانه شدى، وحقّوبرهان را آشكارنمودى، وباحكمت وپندواندرزِ نيكو (مردم را) بسوىِ خدا فراخواندى، وبه برپادارىِ حدودِ الهى ، و طاعتِ معبود امر نمودى ، و از پليدى ها و سركشى نهى فرمودى، ولى آنهابه ستم ودشمنى روياروىِ تو قرار گرفتند، پس تو نيزباآنان به جهاد برخاستى پس ازآنكه(حقّ را)به آنان گوشزد نمودى ]آنها رابه عـذابِ الهى تهديد نمودى[، و حجّت را بر آنها مؤكّد فرمودى، ولى عهد و پيمان وبيعت تو را شكستند،و پروردگار تو جدّت را بخشم آوردند و با تو ستيز آغازيدند، پس توبه جهت زدوخورد و پيكار استوار شدى، ولشكريان فاجر راخورد و آسيا نمودى، ودرگَرد وغُبار ِنبرد فرو رفتى، وچنان با ذوالفقار جنگيدى، كه گويا علىّ مرتضى هستى، پس چون تورابا قلبى مطمئن، بدون ترس وهراس يافتند،شرورِمكروحيله شان رابرتوبرافراشتندوازدرِنيـرنگ وفسادباتو قتال نمودند، وآن ملعون لشكريانش رافرمان داد، تاتورا ازآبواستفاده آن منع نمودند،وباتوقتال نمودند، وبه جنگومبارزه باتوشتافتند، وتيرهاوخدنگهابسوى توپرتاب نمودند، وبراى استيصال وناچار نمودن تو دست دراز كردند، و حُرمتى براى تومراعات نكردند، وازهيچ گناهى درموردتوخوددارى ننمودند، چه دركشتن آنهادوستانت را، و چه درغارت اثاثيه خيمه هايت، (بارى)تودرگَرد وغُبارهاى جنگ پيش تاختى، وآزارواذيّتهاى فراوانى تحمّل نمودى، آنچنانكه فرشتگانِ آسمانها ازصبر و شكيبائى توبه شگفت آمدند،پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند، و راه خلاص ورفتن برتو بستند، تاآنكه هيچ ياورى برايت نماند، ولى توحسابگر(عمل خويش براى خدا)و صبوربودى، اززنان وفرزندانت دفاع وحمايت مينمودى، تاآنكه تورااز اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند، پس بابدن مجروح برزمين سقوط كردى، درحاليكه اسبها تورابا سُم هاى خويش كوبيدند،وسركشان باشمشيرهاى تيزِشان برفرازت شدند، پيشانىِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حركت بود ، پس گوشـه نظرى به جانب خِيام و حَرَمَت گرداندى، در حاليكه از زنان و فرزندانت(روگردانده)به خويش مشـغول بودى ، اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت ، شيـهه كشان و گريـان، بجانبِ خيمه ها رو نمود ، پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تيز پاى تو را خوار و زبون بديدند،

وَ نَظَرْنَ سَرْجَك َ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَويلِ داعِيات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِك َ مُبادِرات، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِك َ ، قابِضٌ عَلى شَيْبَتِك َ بِيَدِهِ ، ذابِـحٌ لَك َ بِمُهَنَّدِهِ ، قَدْ سَكَنَتْ حَوآسُّك َ، وَ خَفِيَتْ أَنْفاسُك َ ، وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُك َ ، وَ سُبِىَ أَهْلُك َ كَالْعَبيدِ ، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَديدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِيّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، يُساقُونَ فِى الْبَراري وَالْفَلَواتِ ، أَيْديهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ ، يُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ ، فَالْوَيْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ ، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِك َ الاِْسْلامَ ، وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّيامَ ، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الاَْحْكامَ، وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْيمانِ، وَ حَرَّفُوا اياتِ الْقُرْءانِ ، وَ هَمْلَجُوا فِى الْبَغْىِ وَالْعُدْوانِ ، لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِوَ الِهِ مَوْتُوراً ، وَ عادَ كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجُوراً ، وَ غُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً ، وَ فُقِدَ بِفَقْدِكَ التَّكْبيرُ وَالتَّهْليلُ ، وَالتَّحْريمُ وَالتَّحْليلُ ، وَالتَّنْزيلُ وَالتَّأْويلُ ، وَ ظَهَرَ بَعْدَكَ التَّغْييرُ وَالتَّبْديلُ ، وَ الاِْلْحادُ وَالتَّعْطيلُ ، وَ الاَْهْوآءُ وَ الاَْضاليلُ ، وَ الْفِتَنُ وَ الاَْباطيلُ، فَقامَ ناعيك َ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّك َ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ، فَنَعاك َ إِلَيْهِ بِالدَّمْعِ الْهَطُولِ ، قآئِلا يا رَسُولَ اللهِ قُتِلَ سِبْطُك َ وَ فَتاك َ ، وَ اسْتُبيحَ أَهْلُك َ وَ حِماك َ ، وَ سُبِيَتْ بَعْدَك َ ذَراريك َ ، وَ وَقَعَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِك َ وَ ذَويك َ ، فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ ، وَ بَكى قَلْبُهُ الْمَهُولُ ، وَ عَزّاهُ بِك َ الْمَلآئِكَةُ وَ الاَْنْبِيآءُ، وَ فُجِعَتْ بِك َ اُمُّك َ الزَّهْرآءُ، وَ اخْتَلَفَتْ جُنُودُ الْمَلآئِكَةِ الْمُقَرَّبينَ، تُعَزّي أَباك َ أَميرَالْـمُـؤْمِنينَ ، وَ اُقيمَتْ لَك َ الْمَـاتِمُ في أَعْلا عِلِّيّينَ ،

و زينِ تورابراو واژگونه يافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خيمه) خارج شدند،درحاليكه گيسوان برگونه هاپراكنده نمودند، بر صورت ها طپانچه مى زدندو نقاب ازچهره هاافكنده بودند، وبصداى بلندشيون ميزدند،وازاوجِ عزّت به حضيض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند، درهمان حال شِمرِملعون برسينه مباركت نشسته،وشمشيرخويش رابرگلـويت سيراب مينمود، بادستى مَحاسنِ شريفت را درمُشت ميفِشرد،(وبادست ديگر)باتيغِ آخته اش سراز بدنت جدامى كرد، تمامِ اعضاوحواسّت ازحركت ايستاد، نَفَسهاىِ مباركت درسينه پنهان شد ،وسرِمقدّست برنيزه بالارفت، اهلوعيالت چون بردِگان به اسيرى رفتند، ودرغُل وزنجيرآهنين برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى (آفتابِ) نيمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبيابانها كشيده ميشدند، دستانشان به گَردَنهازنجيرشده،درميان بازارها گردانده ميشدند،اىواى براين سركشان گناهكار!،چه اينكه باكُشتنِ تواسلام را كُشتند، ونمازوروزه(خدا)رابدون ياوررهانمودند،وسُنّتهاواحكام(دين) راازبين برده شكستند، و پايه هاىِ ايمان را منهدم نمودند، و آياتِ قرآن را تحريف كرده، در (وادىِ)جنايت وعداوت پيش تاختند، براستى رسولِ خدا «كه درودخدابراو وآل اوباد» (با شهادتِ تو) تنهاماند!(يامظلومواقع شد)، وكتاب خداوندِعزّوجلّ مَتروك گرديد، وآنگاه كه تومقهورومغلوب گشتى، حقّ وحقيقت موردِخيانت واقع شد، وبه فقدانِ توتكبيرِخداوكلمه توحيد، حراموحلالِ دين، وتنزيل وتأويلِ قرآن جملگى ازبين رفت، و پس ازتو تغييروتبديلِ (احكام)، كفرو اِلحاد وبى سرپرستىِ دين، هوىوهوس هاوگمراهيها، فتنه هاوباطلهاجملگى (برصفحه روزگار) ظاهرشد، پس پيكِ مرگ نزدِ قبرِجدّت رسول خدا «كه رحمتِ بى پايانِ خداوندى براووآلِ اوباد» ايستاد، وبااشكِ ريزان خبرِمرگِ تورابهوى داد، واينگونه گفت كه: اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهيد شد، خاندان وحَريمَت مُباح گرديد، پس ازتو فرزندانت به اسيرى رفتند، و وقايع ناگوارى به عترت وخانواده اتواردشد، پس(از شنيدنِ اين خبر) رسول خدا مضطرب وپريشان گرديد، و قلبِ هراسناكَش بگريست، وفرشتگان وانبياء (بخاطـر مصيبتِ تو) او راتسلـيت وتعـزيت گفـتند، و مادرت زهـراء (ازانـدوهِ مصيبـتِ تو) دردنـاك شد ، و دستـه هاىِ ملائكه مقـرّبين در آمد و شد بودند، پـدرت اميرمؤمنـان راتعزيت ميگفتند، مجالسِ ماتم وسوگوارى براىِ تو در اعلاعليّين برپا شد،

وَ لَطَمَتْ عَلَيْك َ الْحُورُ الْعينُ، وَ بَكَتِ السَّمآءُ وَ سُكّانُها، وَ الْجِنانُ وَ خُزّانُها ، وَ الْهِضابُ وَ أَقْطارُها، وَ الْبِحارُ وَ حيتانُها، ]وَ مَكَّةُ وَ بُنْيانُها، :خل [وَ الْجِنانُ وَ وِلْدانُها ، وَ الْبَيْتُ وَ الْمَقامُ، وَ الْمَشْعَرُ الْحَرامُ، وَ الْحِـلُّ وَ الاِْحْرامُ ، أَللّـهُمَّ فَبِحُرْمَةِ هذَا الْمَكانِ الْمُنيفِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَاحْشُرْني في زُمْرَتِهِمْ، وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِمْ، أَللّهُمَّ إِنّي أَتَوَسَّلُ إِلَيْك َ يا أَسْرَعَ الْحاسِبينَ ، وَ ياأَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ ، وَ ياأَحْكَمَ الْحاكِمينَ، بِمُحَمَّدخاتَِمِ النَّبِيّينَ ، رَسُولِك َ إِلَى الْعالَمينَ أَجْمَعينَ ، وَ بِأَخيهِ وَابْنِ عَمِّهِ الاَْنْزَعِ الْبَطينِ ، الْعالِمِ الْمَكينِ ، عَلِىّ أَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ بِفاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعـالَمينَ ، وَ بِالْحَسَنِ الزَّكِىِّ عِصْمَةِ الْمُتَّقينَ ، وَ بِأَبي عَبْدِاللهِ الْحُسَيْنِ أَكْرَمِ الْمُسْتَشْهَدينَ ، وَ بِأَوْلادِهِ الْمَقْتُولينَ ، وَ بِعِتْرَتِهِ الْمَظْلُومينَ ، وَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدينَ ، وَ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ قِبْلَةِ الاَْوّابينَ ، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد أَصْدَقِ الصّادِقينَ ، وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر مُظْهِرِ الْبَراهينِ ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُوسى ناصِرِالدّينِ، وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىّ قُدْوَةِ الْمُهْتَدينَ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّد أَزْهَدِ الزّاهِدينَ ، وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وارِثِ الْمُسْتَخْلَفينَ، وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعينَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدوَالِ مُحَمَّدالصّادِقينَ الاَْبَرّينَ ، الِ طه وَ يس ، وَ أَنْ تَجْعَلَني فِى الْقِيامَةِ مِنَ الاْمِنينَ الْمُطْمَئِنّينَ، الْفآئِزينَ الْفَرِحينَ الْمُسْتَبْشِرينَ، أَللّهُمَّ اكْتُبْني فِى الْمُسْلِمينَ، وَ أَلْحِقْني بِالصّالِحينَ ، وَاجْعَلْ لي لِسانَ صِدْق فِى الاْخِرينَ ، وَانْصُرْني عَلَى الْباغينَ،وَاكْفِني كَيْدَ الْحاسِدينَ ، وَاصْرِفْ عَنّي مَكْرَ الْماكِرينَ ، وَاقْبِضْ عَنّي أَيْدِىَ الظّالِمينَ ، وَاجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَ السّادَةِ الْمَيامينِ في أَعْلا عِلِّيّينَ، و حورالعين

به جهت تو به سر و صورت زدند، (در عزاىِ تو) آسمان و ساكنانش، بهشت ها و نگـهبانانش، كوه ها و كوهپايه ها، دريا ها و ماهيانش، ]شهرمكّه و پايه هايش[، فردوس ها و جوانانش، خانه كعبه و مقام ابراهيم، و مشعرالحرام ، و حلّ و حَرَم جملـگى گريستند، بار خدايا! به حُرمتِ اين مكـانِ رفـيع ، بر محمّد و آلِ او رحـمت فرست ، و مرا در زمره آنان محـشور فرما، و به شفـاعت و وساطتِ آنها مرا داخلِ بهشت گردان ، بار خدايا! من به تو توسّل مى جويم اى سريعـترينِ حسابگران ، و اِى بخشـنده ترينِ كَـريمان ، و اِى فرمانـرواى حـاكمان، به (حقِّ) محمّد آخرينِ پيامبران، و فرستاده تو بسوىِ تمامِ جهان ها، و به (حقِّ) برادرش و پسرعمويش آن بلند پيشانىِ ميان پُر ، آن دانشمندِ عالى مرتبه ، يعنى علىّ فرمانـرواىِ مؤمنان ، و به (حقِّ) فاطمه سـروَرِ بانوانِ جهانيان ، و به (حقِّ) حسـنِ مجتـبى كه پاك و مبرّا و پناهگـاه مُتّقين اسـت ، و به (حقِّ) أبي عبدالله الحسين گـراميترينِ شهداء ، و به (حقِّ) فرزنـدانِ مقتولش ، و خانـواده مظـلومش، و به (حقّ) على بن الحسـين زيورِ عابدان ، و به محمّد بن علـى قبـله توبه كنندگان ، و جعفر بن محمّد راستگـوترينِ صادقان ، و موسى بن جعفر آشكار كننده دلائل و براهين ، و على بن موسى ياورِ دين ، و محمّد بن على اُسوه و الگوىِ هدايت شونـدگان ، و على بن محمّد زاهـدترينِ پارسايان ، و حسـن بن على وارثِ جانشينان ، و حُجّتِ خدا بر تمامِ آفريدگان ، اينكه درود فرستى بر محـمّد و آلِ او، آن راستـگويانِ نيـكوكار ، هـمان آلِ طه و يس ، و اينكه مرا در قيامت از كسانى قرار دهى كه (از عذابِ تو) ايمن و با آرامشِ خاطر و رستگار و مسرور و بشارت يافـته اند ، بارخدايا! (نامِ) مـرا در زُمـره مسلـمين نگاشته ، و مرا به صالـحين ملـحق فرما ، و نامِ مرا بر زبان اُمّتهاى آتيه نيكو قرار ده ، و مـرا بر علـيه ظالمين يارى ده ، و از مكرِ حسـودان حفـظ فرما ، و (نيـز) حيله حيـله گران را از من برگـردان ، و دست ستمـكاران را از مـن (دور) نگهدار، و بينِ من و آن سـرورانِ با ميمنت در اعلاعليّين جمع بفرما،

 مَعَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحينَ، بِرَحْمَتِك َ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ، أَللّهُمَّ إِنّي اُقْسِمُ عَلَيْك َ بِنَبِيِّك َ الْمَعْصُومِ، وَ بِحُكْمِك َ الْمَحْتُومِ، وَنَهْيِك َ الْمَكْتُومِ ، وَ بِهذَا الْقَبْرِ الْمَلْمُومِ ، الْمُوَسَّدِ في كَنَفِهِ الاِْمامُ الْمَعْصُومُ، الْمَقْتُولُ الْـمَظْلُومُ، أَنْ تَكْشِفَ ما بي مِنَ الْغُمُومِ ، وَ تَصْرِفَ عَنّي شَرَّ الْقَدَرِ الْمَحْتُومِ، وَ تُجيرَني مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمُومِ، أَللّــهُمَّ جَلِّلْني بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّني بِقَسْمِك َ ، وَ تَغَمَّدْني بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْني مِنْ مَكْرِك َ وَ نِقْمَتِك َ ، أَللّهُمَّ اعْصِمْني مِنَ الزَّلَلِ ، وَ سدِّدْني فِى الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ، وَافْسَحْ لي في مُدَّةِ الاَْجَلِ ، وَ أَعْفِني مِنَ الاَْوْجاعِ وَالْعِلَلِ، وَ بَلِّغْني بِمَوالِىَّ وَ بِفَضْلِك َ أَفْضَلَ الاَْمَلِ ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاقْبَلْ تَوْبَتي ، وَارْحَمْ عَبْرَتي ، وَ أَقِلْني عَثْرَتي ، وَ نَفِّسْ كُرْبَتي ، وَاغْفِرْلي خَطيئَتي، وَ أَصْلِـحْ لي في ذُرِّيَّتي، أَللّـهُمَّ لاتَدَعْ لي في هذَاالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ، وَالْمَحَلِّ الْمُـكَرَّمِ ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ، وَ لاعَيْباً إِلاّ سَتَرْتَهُ، وَ لاغَمّاً إِلاّ كَشَفْتَهُ، وَ لارِزْقاً إِلاّ بَسَطْتَهُ، وَ لاجاهاً إلاّ عَمَرْتَهُ، وَ لافَساداً إِلاّ أَصْلَحْتَهُ ، وَ لاأَمَلا إِلاّ بَلَّغْتَهُ ، وَ لادُعآءً إِلاّ أَجَبْتَهُ ، وَ لامَضيقاً إِلاّ فَرَّجْتَهُ ، وَ لاشَمْلا إِلاّ جَمَعْتَهُ ، وَ لاأَمْراً إِلاّ أَتْمَمْتَهُ ، وَ لامالا إِلاّ كَثَّرْتَهُ ، وَ لاخُلْقاً إِلاّ حَسَّنْتَهُ ، وَ لاإِنْفاقاً إِلاّ أَخْلَفْتَهُ ، وَ لاحالا إِلاّ عَمَرْتَهُ ، وَ لاحَسُوداً إِلاّ قَمَعْتَهُ ، وَ لاعَدُوّاً إِلاّ أَرْدَيْتَهُ ، وَ لاشَرّاً إِلاّ كَفَيْتَهُ ، وَ لامَرَضاً إِلاّ شَفَيْتَهُ ، وَ لابَعيداً إِلاّ أَدْنَيْتَهُ ، وَ لاشَعَثاً إِلاّ لَمَمْتَهُ ، وَ لا سُؤالا ]سُؤْلا :ظ [إِلاّ أَعْطَيْتَهُ ، أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُك َ خَيْرَ الْعاجِلَةِ ، وَ ثَوابَ الاْجِلَةِ ، أَللّهُمَّ أَغْنِني بِحَلالِك َ عَنِ الْحَرامِ، وَ بِفَضْلِك َ عَنْ جَميعِ الاَْنامِ ، أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُك َ عِلْماً نافِعاً ،

 همراه باكسانيكه برآنها اِنعام فرمودى يعنى پيامبران، وراستگويانِ درعملوگفتاروشهداء و نيكويان، به رحمتت اى مهربانترينِ مهربانان، بارخدايا! تورا سوگند ميدهم به حقّ پيامبرِ معصومت، و به حقّ حُكمِ حتمى و قطعى ات، و به حقّ نهىِ پنهانى ات ، و بحقّ اين آرامگاهى كه (مردم از هرطرف به جهت زيارت) بر او گِرد مى آيند، واين امامِ معصومِ مقتولِ مظلوم در جانبِ آن تكيه زده، اينكه غم و غصّه ها را از من برطرف فرمائى، و شُرورِ قضا و قَدَرِ حتمى را از من برگردانى، و مرا از آتش(عذابت) كه داراى بادهاى سوزان است پناه دهى (و نگاهدارى)، بارخدايا! مرا با نعمت خود بپوشان (يا بزرگ گردان)، و به عطاياى خود راضى وخوشحال فرما، وبه جود و كَرَمَت مرا بپوشان، و از مكر و انتقام خود دورَم ساز، بارخدايا مرا از لغزش و خطا حفظ فرما، و در گفتاروكردار به راه صحيح هدايتم فرما، و در مدّت زندگى ام وسعت ده، و مرا از دردها و بيماريها عافيت بخش، ومرابه موالىوسرورانم برسانوبه فضل(وكَرَمِ) خويش مرابه بالاترينِ آرزوها نائل فرما، بارخدايا برمحمّد و آلِ او رحمت فرست و توبه مرا قبول فرما، و بر اشكِ چشمم ترحّم نما، و لغزش مرا چشم پوشى فرما، و حُزن واندوه مرا زائل كن، و گناهم را برمن ببخشاى، و خاندان و نسلِ مرا برايم اصلاح فرما، بارخدايا در اين مشهدِوالامقام و در اين محلّ گرامى، برايم وامَگُذار گناهى را مگرآنكه ببخشى، و نه عيبى را مگر آنكه مستورنمائى، و نه غم وغصّه اى را مگربرطرف فرمائى، و نه رزقى را مگر گسترش دهى ، ونه قدر و منزلتى را مگر باقى بدارى، ونه فسادى را مگر اصـلاح فـرمائى، ونه آرزوئى را مگرنائل كنى، ونه دعائى را مگر اجابت فرمائى، ونه تنگنائى را مگر بگشائى، ونه امور مُتشتّتى را مگر جمع و برقرار نمائى، ونه امرى را مگر تمام فرمائى، ونه مالى را مگر فراوانى بخشى، ونه خُلق وصفتى را مگرنيكوگردانى، ونه انفاقى را مگرجايگزين فرمائى، ونه حالى را مگر آباد فرمائى، ونه حسودى را مگر ذليل نمائى، ونه دشمنى را مگر هلاك گردانى، ونه شرّى را مگر منع فرمائى، ونه بيماريى رامگرشفابخشى، ونه(امرِ)دورى را مگر نزديك فرمائى(ودردسترسم قراردهى)، ونه تفرّقواختلالى رامگرجمع (و اصلاح)نمائى، ونه خواهشى ]خواسته اى[ را مگر عطا فرمائى، بارخدايا! من از تودرخواست ميكنم خيرِ دنيا و ثوابِ آخرت را، بارخدايا! مرا به سبب حلالت از حرام مستغنى كن، وبه فضل و احسانـت از جميع خلق بى نياز فرما، بارخدايا! از تو درخواست ميكنم دانشى مفيد،

 وَ قَلْباً خاشِعاً ، وَ يَقيناً شافِياً ، وَ عَمَلا زاكِياً ، وَ صَبْراً جَميلا، وَ أَجْراً جَزيلا ، أَللّهُمَّ ارْزُقْني شُكْرَ نِعْمَتِك َ عَلَىَّ ، وَ زِدْ في إِحْسانِك َ وَ كَرَمِك َ إِلَىَّ ، وَاجْعَلْ قَوْلي فِى النّاسِ مَسْمُوعاً ، وَ عَمَلي عِنْدَك َ مَرْفُوعاً ، وَ أَثَري فِى الْخَيْراتِ مَتْبُوعاً ، وَ عَدُوّي مَقْمُوعاً ، أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّدالاَْخْيارِ ، في اناءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرافِ النَّهارِ ، وَاكْفِني شَرَّ الاَْشْرارِ ، وَ طَهِّرْني مِنَ الــذُّنُوبِ وَ الاَْوْزارِ ، وَ أَجِرْني مِنَ النّـارِ ، وَ أَحِلَّني دارَالْقَرارِ ، وَ اغْفِرْلي وَ لِجَميعِ إِخْواني فيك َ وَ أَخَواتِىَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ، بِرَحْمَتِك َ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ. پس از تمام شدن زيارت ، رو به قبله كن و دو ركعت نماز بجاى آور به اين ترتيب كه در ركعت اول بعد از حمد سوره انبياء ، و در ركعت دوم بعد از حمد سوره حشر را بخوان و آنگاه در قنوت نماز بگو: لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَليمُ الْكَريمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ الاَْرَضينَ السَّبْعِ، وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ ، خِلافاً لاَِعْدآئِهِ، وَ تَكْذيباً لِمَنْ عَدَلَ بِهِ ، وَ إِقْراراً لِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ ، الاَْوَّلُ بِغَيْرِ أَوَّل ، وَالاْخِرُ إِلى غَيْرِ اخِر، الظّـاهِرُ عَلى كُلِّ شَىْء بِقُدْرَتِهِ ، الْباطِنُ دُونَ كُلِّ شَىْء بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ ، لا تَقِفُ الْعُقُولُ عَلى كُنْهِ عَظَمَتِهِ، وَ لاتُدْرِكُ الاَْوْهامُ حَقيقَةَ ماهِيَّتِهِ ، وَ لاتَتَصَوَّرُ الاَْنْفُسُ مَعانِىَ كَيْفِيَّتِهِ، مُطَّلِعاً عَلَى الضَّمآئِرِ ، عارِفاً بِالسَّرآئِرِ ، يَعْلَمُ خآئِنَةَ الاَْعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ ، أَللّهُمَّ إِنّي اُشْهِدُك َ عَلى تَصْديقي رَسُولَك َ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ إيماني بِهِ،

قلبى خاشع، يقينى سلامت بخش ، عملى صالح و پاك ، صبرى زيبا ، و اجرى عظيم را ، بارالها! شكر نعمتت برمن را روزيَم كن ، و احسان و كَرَمَت برمن زياد فرما ، و گفته مرا درميان مردم شنوده نما ، و عمل مرا به نزد خويش بالا بَر،و سنّت باقيمانده مرا در امورِ خير مورد پيروى قرارده ، و دشمنم را خوار و ذليل گردان، بارخدايا! بر محمّدوآلِ او كه نيكانند، درتمامى لحظات شبانه روز رحمت فرست، و مرا از شرّ بَدان محفوظ بدار، و از (كثافاتِ) گناهان و سنگينىِ وِزر و وَبال پاك و مبرّا گردان، واز آتش (عذابت) پناهم ده، و در سراى جاويد واردفرما، و(گناهانِ) مرا و تمامى خواهران و برادران مؤمنِ مرا ببخشاى، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان. ]ترجمه دعائى كه در قنوت نماز خوانده مى شود:[ هيچ معبودى جز خداوندِ شكيبا و كريم نيست، هيچ خدائى جز خداوندِ بزرگوار و عظيم نيست، هيچ معبودى نيست جز خداوندى كه پروردگارِ آسمانها و زمينهاى هفتگانه و موجوداتى كه در آنها و ميان آنهاست مى باشد، (به اين توحيد معتقدم) برخلاف دشمنانِ حقّ، و به جهت تكذيب كسا .

منبع:جامعةالقران الكريم

 

 

دسته ها :
پنج شنبه چهارم 11 1386

 

یک دانشجوي با استعداد معتقد است در 365 روز سال، روزي براي درس خواندن وجود

ندارد، البته براي خود دلایلی هم دارد که با هم میخوانیم:

هر سال 52 جمعه دارد. واضح و مبرهن است که جمعه ها براي استراحت است.

روزهاي باقیمانده سال: 313 روز

5 روز تعطیلات تابستانی داریم که هوا بسیار گرم و درس خواندن طاقت فرساست

روزهاي باقیمامده سال: 265 روز

8 ساعت در روز می خوابیم که درسال می شود 122 روز.

روزهاي باقیمانده سال: 141 روز

1ساعت در روز براي ورزش وبازي که البته براي سلامتی مفید است یعنی 15 روز در سال.

روزهاي باقیمانده سال: 126 روز

2 ساعت در روز براي غذا خوردن و ریزه خواري! یعنی 30 روز در سال.

روزهاي باقیمانده سال: 96 روز

1ساعت در روز براي صحبت.چون انسان موجودي اجتماعی است یعنی 15 روز در سال.

روزهاي باقیمانده سال: 81 روز

در سال حداقل 35 روز امتحان برگزار می شود ،

روزهاي باقیمانده سال: 46 روز

40 روز تعطیلات رسمی و زمستانی داریم،

روزهاي باقیمانده سال: 6 روز

حداقل 3 روز براي امکان ابتلا به بیماري!!!

روزهاي باقیمانده سال: 3روز

حداقل 2 روز براي دیدن فیلم و رفتن به کوه و پارك و تفریحات دیگر.

روزهاي باقیمانده سال: 1 روزآن یک روز هم روز تولد شماست، چطور می توانید در روز

تولدتان درس بخوانید؟!!! 

  

  

 

 

دسته ها :
شنبه پانزدهم 10 1386
X