درود
خب بالاخره سال تحویل شد! امسال بدترین سال تحویل زندگیم بود! حتی نرفتم سر سفره بشینم! هر چی پدر و مادرم اصرار کردن نرفتم. چون واقعا نمی تونسم برم واقعا نمی تونسم!
وقتی صدای توپ همیشگی سال تحویل اومد وقتی همه داشتن تبریک می گفتن من اشک می ریختم! در تهایی خودم اشک می ریختم! تنهای تنها!
خدا؟ تا ابد تنهایی برام نوشتی توی سرنوشتم؟ چرا؟ گناهم چی بود؟ لیاقتم فقط یک ماه شادی بود در زندگیم؟ حداقل طعم اون یک ماه رو بهم نمی چشوندی که این یک سال در حسرت اون یک ماه صبح تا شب اشک نریزم!
خدا؟ دلگیرم ازت