دلم گرفته ، بگیرم دوای غم به کجا؟
گلایه ام ز که باید ، شکایتم به کجا؟ 
نگاه تار و ترم بین نمی زند ره خواب
نگر ز دل نگرانی رسیده ام به کجا؟
مصیبتی است مرا ، هست خصم جان فلکم
بگو دگر که رهایم از این ستم به کجا؟ 
سوار موج خیالم به نیمه شام سیه 
مشوشم که به پایان، رساندم به کجا؟
چه جای شکوه ز گفتار غم به شعر 
اگر به شعر نریزم حکایتم، به کجا؟!