دسته
مطالب زیبای دوستام
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 104800
تعداد نوشته ها : 124
تعداد نظرات : 61
Rss
طراح قالب
محمد علي گل کار

عروسک پارچه ای می گوید : اگر خدا برای یک لحظه یادش می رفت که من یک عروسک پارچه ای هسنم و به من یک ذره زندگی می بخشید ، احتمالا"هر چه را که به فکرم می رسید بر زبان نمی آوردم ، اما به هر چه می گفتم فکر می کردم .

هر چیز را نه به خاطر قیمتش ، که به خاطر معنایش ارزش گذاری می کردم .

کم می خوابیدم و بیشتر به رویا فرو می رفتم ، چون می دانم هر دقیقه که چشمانمان را می بندیم ، شصت ثانیه نور را از دست می دهیم .

وقتی دیگران توقف می کردند ، راه می افتادم .وقتی دیگران در خواب بودند ، بیدار می شدم . وقتی دیگران حرف می زدند ، گوش می کردم .

اگر خدا یک ذره زندگی به من عطا می کرد ، ساده لباس می پوشیدم ، دمر جلوی آفتاب دراز می کشیدم ونه جسمم را که تنها روحم را عریان می کردم .

به بچه ها بال می دادم ، اما می گذاشتم خودشان پرواز را بیاموزند.

به سالخوردگان ، به سالخوردگان می آموختم که مرگ با پیری در نمی رسد ، بلکه با فراموشی می آید .

چقدر من از شما آدمها چیز آموخته ام ...

آموخته ام که همه مردم می خواهند بر فراز بلندیها و کوهها زندگی کنند ، بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی در شیوه بالا رفتن از سربالایی نهفته است و نه رسیدن به آن .

آموخته ام که وقتی یک نوزاد تازه به دنیا آمده ، برای اولین بار انگشت پدرش رادر دست کوچکش می فشارد ، او را برای همیشه گرفتار می کند .

خدای من ، من اگر قلب داشتم ....

یک روز نمی گذاشتم بگذرد ، بی آنکه به مردم بگویم عشق زیباترین هدیه خداوند است .

من خیلی چیزهاست که از شما آدمها یاد گرفته ام ، اما در واقع اینها کمکی به من نمی کنند ، چرا که وقتی مرا در چمدان تنهاییم ، در یک گوشه بگذارند ، خواهم مرد .

گابریل گارسیا مارکز
 
دسته ها :
پنج شنبه نوزدهم 10 1387
انسانی خردمند است که وقتی میبیند مجبور است موقعیتی را ترک کند، این کار را بکند.!!!
دسته ها :
پنج شنبه نوزدهم 10 1387
از دیده سنگ خون چکاند غم تو
بیگانه و آشنا چه داند غم تو؟
دردت کشم و همه غمت نوش کنم
تا از پس من به کس نماند غم تو
دسته ها :
دوشنبه شانزدهم 10 1387

خدا جاهایی زندگی می کند که به او اجازه ورود داده باشند....!!!!

آسمان
دسته ها :
يکشنبه پانزدهم 10 1387
 

خدایا ......این دل خسته تا همیشه در آسمان عشق تو پرواز میکند

و تو آنقدر بزرگی که کوچکی و حقارتم را می گسترانی و زنده میگردانی

......من غریب و نا آشنا در کوچه پس کوچه های مبهم زندگی گمگشته ام

و تو آشنایی و راهنما ...

خدایا راهم را نشانم بده

خدا یا امید را به زندگیم برگردان

من زندگی ام به یک مو بند است ...

جسم خسته ام را دریاب که به دستهای نوازشگر تو محتاج است ،

روح سرکش و طغیانگرم را آرام کن که در پی ات شبها بی قرار و بی تابست ،

قلب پر تپش ام را حس کن که برای رسیدن به اوج تو چه نامنظم در سینه ام در تقلاست ،

چشمهای غمگینم را ببین که پیوسته برای دیدنت عاشقانه در انتظار است ،

بغض گلویم را بگیر که این همان درد دوری و دلتنگی است ،

آتش این وجود نگرانم را خاموش کن که آفت بزرگی از نگرانی در تن ضعیف و بیمارم است ،

و به من اطمینان ببخش که به حال خود رهایم نمیکنی ...

اینک سوار بر مرکب امید به سوی تو می آیم ،

به سوی تکیه گاهی که ویران نمی شود ،

به سوی امیدی که ناامیدی در ان معنایی ندارد

دورها آوایی است که مرا می خواند ...

ای امید دیروز وامروز وفردای من کمکم کن

خدا یا مرا دریاب

پاییز 

 
دسته ها :
يکشنبه پانزدهم 10 1387


متنی زیبا و فوق العاده از دکتر شریعتی به نام "دلیل بودن تو"

هر کسی دوتاست .
و خدا یکی بود .
و یکی چگونه می توانست باشد ؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست .
و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت .
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ببیند .
خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد .
و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد .
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد .
و غرور در جستجوی غروری است که آنرا بشکند .
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور .
اما کسی نداشت ...
و خدا آفریدگار بود .
و چگونه می توانست نیافریند .
زمین را گسترد و آسمانها را برکشید ...
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود .
و با نبودن چگونه توانستن بود ؟
و خدا بود و با او عدم بود .
و عدم گوش نداشت .
حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم .
و حرفهایی است برای نگفتن ...
حرف های خوب و بزرگ و ماورائی همین هایند .
و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد ...

و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت .
درونش از آنها سرشار بود .
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد ؟
و خدا بود و عدم .
جز خدا هیچ نبود .
در نبودن ، نتوانستن بود .
با نبودن نتوان بودن .
و خدا تنها بود .
هر کسی گمشده ای دارد .
و خدا گمشده ای داشت


دسته ها :
شنبه جهاردهم 10 1387
 

هدف

 در کنار هم بودن برای رسیدن به یک هدف،به معنای اجازه دادن به هر فرد برای رشد به روش خودش است،و این راه آنانی است که آرزو دارند با خداوند وحدت یابند.
دسته ها :
شنبه جهاردهم 10 1387

 هنگامی که رویای خود را دنبال می کنیم،دیگران تصور می کنند بدبخت و ناشادیم.اما آن چه دیگران می اندیشند مهم نیست.

مهم شادی درون قلب ماست

دسته ها :
جمعه سیزدهم 10 1387
 
چه شبی طولانیست، شب ظلمت شب هجر.
ساعت انگار استاد و دلم باز بیادت افتاد.

چه شد از دستم رفت ، قامت سروت و آن روی چو ماه؟

ای که رفتی ز برم و غمت قلب من اندا خت به چاه.....

آفتاب تو کجاست که شب سرد مرا روز کند

و دل غمزده ام ، را پر آرامش مر موز کند

چه شبی طولانیست، شب ظلمت شب هجر.

روح من در این شب گو ئیا زندانیست...


دسته ها :
جمعه سیزدهم 10 1387

یک نکته مهم در زندگی:

 وقتی فرصتی در اختیارمان قرار می گیرد،چانه نزنیم!!!
دسته ها :
پنج شنبه دوازدهم 10 1387
 

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کس که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود ، مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست ، می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده

آخر خلاف آنچه که گفته است ، می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست ، می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود

 
دسته ها :
پنج شنبه دوازدهم 10 1387
X