نگاه عجیبی به من کرد و گفت
یک سوال دارم
به او گفتم بپرس
او پرسید برای چه زنده هستی
من در حالی که قلبم از عشق او سرشاربود
گفتم:برای هیچ
بعد از چند دقیقه من از او پرسیدم تو برای چه زنده ای؟
در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت:
برای کسی که برای هیچ زنده است