کاش تو که اسمون شدی
من مث دریا میشدم
عکست می افتاد روی موج
من با تو تنها میشدم
دوستش نداشتم
چون دوستم می داشت
دوستش می داشتم
اگر دوستم نداشت
اگر مجبورم کنند میان زیبای و حقیقت به دلخواه یکی را انتخاب کنم
بدون شک زیبایی را انتخاب میکنم
چرا که در زیبایی چشمان تو حقیقتی نهفته است
که تا اعماق وجودم را اسیر می کند و در
هیچ دیده ای نمی توان ان را یافت
انکه دایم هوس سوختن ما می کرد
کاش می امد از ان دور تماشا میکرد
کنار اشنایی تو، اشیانه می کنم
فضای اشیانه را پر از ترانه می کنم
کسی سوال میکند بخاطر چه زنده ای
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
اشنایی با هر که کرد زد به قلبم خنجری
دوستی با هر که کردم شد نصیب دیگری