صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 12952
تعداد نوشته ها : 15
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
        انیشتین سر سفره هفت سین پروفسور حسابی   در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی&quo
دسته ها : عمومی
 روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به اوانداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت وبدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان رابرگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشتو انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجهشد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قد
دسته ها : عمومی
 شماره ی:١رابرت کخ (1910- 1843) کخ یک پزشک آلمانی بود که علم باکتری شناسی را بنیان گذاشت. او باکتری های به وجود آورنده بیماری هایی چون سیاه زخم،وبا و سل را شناسایی کرد. او همچنین بر روی بیماری مالاریا مطالعاتی انجام داد و همزمان با یک پزشک انگلیسی به نام رونالد رس، دریافت که نیش پشه عامل انتقال این بیماری است. کخ در سال 1905 میلادی، جایزه نوبل پزشکی را به دست آورد.اگر می خواهید درباره ی زندگی دانشمندان دیگر اطلاعات بیشتری به دست آورید مقاله ی شماره ی:٢ مختصر اما مفید را بخوانید!!!!  
دسته ها : علمی
روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی بادسته بسیار بلند داشتند که ان دسته ها به بالای بازوهاشان وصل شده بود و هر کدام از
دسته ها : مذهبی
برنامه‌نویس و مهندس   یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش
دسته ها : طنز

با سلام:

دوست عزیز-

خواهشمند است نظر خود را درباره ی این وبلاگ نوشته و به آن امتیاز دهید.

امتیازات:

1.افتضاح

2.بد

3.متوسط

4.خوب

5.عالی

با تشکر فراوان

 

دسته ها : عمومی
X