مثنوی مولا علی(ع)

بشنو ازمن چون حکایت می کنم
قصه ای زیبا روایت می کنم
قصه ی اوصاف نیکوی علی
قطره از دریا نمایم منجلی
زاده شد در خانه امن خدا
شد خدایش میزبان مرتضی
دست پرورد رسول ا..بود
از همه اسرار او آگاه بود
آنزمان که دین حق اعلام شد
اولین ایمانی اسلام شد
زین جهت گفتی پیمبر ازصفا
مرتضی باشد وصی مصطفا
بر خدا وبر پیمبرشد ولی
نور یزدان در وجودش منجلی
وقت هجرت جای پیغمبر بخفت
من فدایت یا رسول ا..گفت
دایما بودی علی مجنون او
مصطفی موسی، علی هارون او
بود پیوسته کنار یارغار
چه به صلح وچه به وقت کارزار
شیر حق در صحنه ی پیکار بود
لیک در رزمش خدا رفتار بود
در احد جنگاوران را شاه شد
ناجی جان رسول ا....شد
وصف تیغش گفت جبریل آشکار
جمله ی لاسیف الا ذوالفقار
لافتی الا علی هم گفت او
قرنها باشد زقولش گفتگو
جنگ خندق شدجدالی سخت بود
بیشماران، دشمن سرسخت بود
عبدود آمد به جنگ تن به تن
گفت کو مردی که آید جنگ من
گفت پیغمبر به لشگر در سه بار
نیست کس پاسخ دهد این نابکار
هرسه بارش گفت آن حق را ولی
هست حاضر تا رود میدان علی
عاقبت عازم به میدان شیر شد
دست او بر قبضه شمشیر شد
کفر با اسلام باشد روبرو
هر کدام اندر سپاهش آبرو
ضربه ای مولا براو زد حیدری
کرد واصل بر جهنم کافری
شد برابر ضربه حیدر نشان
باعبادات تمام انس وجان
بارها این صحنه ها تکرار شد
راضی از او احمد مختار شد
بارها آن ذوالفقار حیدری
کرد خندان چهره ی پیغمبری
ای خوشا روزی که زهرای بتول
خواستگاری علی(ع)کردی قبول
ماه بطحا خطبه خوان عقدشان
شاهدان اهل زمین و آسمان
جرعلی (ع)کس لایق زهرا(س) نبود
گرنبودی فاطمه(س)، مولا نبود
زندگانی شان تراز زندگی
هر دو انسانی دراوج بندگی
ازدواج پاکشان چون پا گرفت
کوثری بر فاطمه معنا گرفت
عاقبت شد وقت حج آخرین
آخرین حج پیمبر،میر دین
وقت برگشتن به وادی غدیر
جمع کردش مردمانی را کثیر
گفت ای مردم مرا وحیی رسید
تا کنم ابلاغ این روز سعید
روز اکمالی براسلام آمده
نعمت حق کامل وتام آمده
می کنم اعلام درخم غدیر
برشما باشد علی بعدم امیر
ای خداوندا محبش دوست دار
دشمنش را دشمن خود برشمار
یار او را هرزمان یاری نما
قسمت خصم علی خواری نما
ای کسانی که در اینجا حاضرید
این سخن برغایب از اینجا برید
افتخار شیعیان باشد غدیر
حکم هر عصروزمان باشد غدیر
با غدیر خم ولایت زنده است
تا ابد خورشید خم پاینده است
حیدریون را عید اکبر است
بی گمان عید خدای داور است
شیعه شادی کن به هنگام غدیر
تو ز اولاد علی عیدی بگیر
اشرف اولاد او صاحب زمان
عیدی ما دیدن رویش عیان

شاعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه
با مولا علی(ع) تا سیزده رجب....

خانه ی حق با تو بها یافته
سینه ی خود بهر تو بشکافته

جزتو کسی را ندهد ره درون
تافته بهر تو  جدا  بافته

      بیت خدا را شده مهمان ،علی
       بر همگان مظهر ایمان ،علی

زاده شدن داخل بیت خدا
خاص بود خاص ولی خدا

آنکه خدا را بشود خانه زاد
ناشود هرگز زحبیبش جدا

      ای اسدا...به دنیا ،علی
      شافع ما در صف عقبا،علی

نام تو را  حق بنمود انتخاب
حیدر کرار توئی، بو تراب

گفت بگوش تو پیمبر اذان
بوسه به لبهای توزد آن جناب

        ای شده هارون پیمبر ،علی
        از می عشقش زده ساغر ،علی

حاصل تربیت طاها شدی
جان ودل سید بطحا شدی

مسلم اول بشدی یار او
وقت خطر حامی مولا شدی

         مایه آرامش طاها ،علی
        قلب ورا گشته مصفا ،علی

شیر خدا در صف پیکارها
یکه جوانمرد به اعصارها

صاحب شمشیر خدا ذوالفقار
دیده زتو کفر،بس آزارها

       ای یل خیبر یل خندق ،علی
      مرد کشاننده ی بیرق ،علی

گفت رسول  دو سرا در غدیر
از پس من هست علی ام امیر

خوار شود هر که  ز او شد جدا
آنکه محبش شده باشد بصیر

         ای به همه سرور وآقا، علی
        اصل عدالت زتوبر پا، علی

جز تو کسی لایق زهرا (س)نبود
لایق دامادی طاها نبود

گر تو نبودی به جهان بی گمان
عدل دگر صاحب معنا نبود

         عدل مجسم به جهانی، علی
         عالم بر سر ونهانی، علی

ای شه مد فون به خاک نجف
شیعه بود در ره تو جان به کف

تا به ابد خصم تو را دشمنیم
ریشه آنها شده ما را هدف

        ای شه با عز وشرف یاعلی
       دعوتمان کن به نجف یا علی

شعر : اسماعیل تقوایی


خلاصه
میلاد با سعادت ابن الرضا،جوادالائمه، حضرت امام محمد تقی مبارک باد...

دهم روز رجب گشت ونهم ماه ولا آمد
جواب طعنه ها بر هشتمین مه ،برملا آمد

ببین بیت الرضا را زین تولد گشته نورانی
نگر ابن الرضا بر یاری مولا رضا(ع) آمد

سبیکه مادرش بگرفته نوزادش بروی دست
به گوشش نغمه ی تبریک از عرش خدا آمد

همه گویند با یک گل بهارانی نمی آید
ولی با این گل زیبا بهاری با صفا آمد

برغم طعنه ها مولا رضا(ع) صاحب پسر گردید
تبسم ها به جنت بر لبان انبیا آمد

محمد نام زیبایش ،حواد ومتقی باشد
مهین رهبر برای اهل جود و اتقیا آمد

مبارک تر از او بر شیعیانش نامده دنیا
به سن کودکی بر شیعیانش مقتدا آمد

به خردی با خرد هر عالمی را غرق حیرت کرد
زسوی عالمان بر او ندای مرحبا آمد

تمام شبهه ها را بر طرف کرد وزهر سویی
بیامد نغمه شادی امام ورهنما آمد

به مشهد گرد هم آییم بهر عرض تبریکات
علی موسی الرضا (ع)شادان وهنگام عطا آمد

خدا خواهم که باشم کاظمین وزائرش گردم
در آنروزی که دنیا مظهر جود وسخا آمد

شاعر : اسماعیل تقوایی


خلاصه
یا امام رضا(ع)

دلم هوای تو کرده هوای صحن وسرایت
مدد نما که بیایم حریم قبله نمایت

میان هشتی قلبم بجز تو راه ندارد
تو ماه هشت خدایی به آسمان ولایت

خدای داده به تو کنیه ای مثال رضا را
تویی که راضی ی ازتو همیشه بوده خدایت

تویی تو شاه کرامت امیر جود وسخایی
هزار حاتم طایی گدای جود وسخایت

اگر مریض شوم کوی توست باب رجوعم
همیشه بوده ام آقا،رهین طب رضایت

همیشه فخر کنم نوکری درگه پاکت
زکودکی به لبم بوده نام وذکر وثنایت

به وقت هجمه مشکل که هیچ چاره ندارم
امید من بود آن مشهد وحریم عطایت

برای شیعه به دنیا امید وجان جهانی
و آرزوی همه بوسه بر ضریح طلایت

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
ایامتون شاد ولبهاتون مثل شکوفه های بهاری خندان

دسته ها : من نوشته
شهادت امام هادی) ع)

روز سوم از رجب شد سامرا غرق عزا
گشت سوگ شیعه واولاد آل مرتضا

شد دهم مهر ولا پنهان به زیر ابر کین
هادی شیعه بشد مسموم از زهر جفا

بود بالین پدر تنها امام عسکری(ع)
واغریبا گو وگریان بود مشغول دعا

زهر کین پاره جگر بنمود مولامان نقی(ع)
خون دل شد با دهانش آخرین دم آشنا

کرد رو سوی مدینه ناله از دل برکشید
یاد زهرا(س) مادرش کرد وعمویش مجتبا(ع)

با دهانی پر زخون نام حسین(ع) آمد به لب
یادش آمد لحظه ی آخر به دشت کربلا

کربلا جان داد فرزندی در آغوش پدر
سامرا، گریان پسر بگرفته بر بابا عزا

تسلیت بادا به مولا حضرت صاحب زمان
از برای جد مظلومش بود صاحب عزا

شاعر : اسماعیل تقوایی

خلاصه
شب لیله الرغایب

شب لیله الرغایب شب عاشقان بیدل
همه درگه خدا را بشویم همچو سایل

شب استجابتست وشب رحمت الهی
شب آرزوست جانا نشوی زآن تو غافل

تودعانما خودت را وهرآنکه دوست داری
نبود میان بنده و خدایش هیچ حایل
۱
نکنی مرا فراموش در این شب گرامی
به دعایت التماسم، بود ار شوی تو واصل

اسماعیل تقوایی
اول ماه رجب میلاد امام محمد باقر(ع)مبارک باد

روح وریحان آمده خورشید تابان آمده
نوگلی از نسل پیغمبر شکوفان آمده

اول ماه رجب ماه خداوند جلیل
مرغ شادی در مدینه بس غزلخوان آمده

حضرت سجاد باشد شاد از میلاد او
پنجمین ماه ولایت بس فروزان آمده

مادرش دخت حسن(ع)باشد پدر ابن الحسین(ع)
فاطمیون،حیدریون را دل وجان آمده

شد مضاعف شادی بیت علی بن الحسین
چون حسین بن علی در خانه مهمان آمده

نام او باشد محمد علم را باقر شود
آنکه بشکافد تمام علم دوران آمده

داده پیغمبر سلامش نقل از جابر بود
شاهد کرببلا، بر صبر میزان آمده

شیعه در میلاد او غرق سرور وشادمان
روز آغاز رجب با روی خندان آمده

درگه باقر بود درگاه احسان وکرم
سایل درگاه او شو چونکه سلطان آمده

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
ماه رجب
ماه رجب ماه خدا آمده

عرش خدایی به ندا آمده

جمله ملائک به سما درخروش

می رسد این الرجبیون بگوش

هر که در این ماه شود روزه دار

اهل بهشتی بود ورستگار

اول مه خانه زین العباد

وزقدم کودک او گشت شاد

کودک  اوحضرت باقر(ع) بود

بر علما رهبر فاخر بود

سوم مه گشته امامی شهید

هادی(ع)شیعه گل باغ امید

روز دهم آمده دنیا جواد(ع)

ابن رضا(ع)رهبر نیکو نهاد

سیزده ماه رجب شیر حق

روح عدالتگر وشمشیر حق

آنکه بود نام نکویش علی(ع)

عشق پیمبر وخدا را ولی

کعبه شرف یافت به میلاد او

ماه رجب پر شده با یاد او

پانزدهم دیده ما پر نم است

زینب مظلومه رها از غم است

در مه خون جام بلا سرکشید

ماه خدا سوی خدا پر کشید

بیست وپنجم غم ما لازم است

چونکه شهید ره حق کاظم (ع)است

مبعث طه(ص)که زاعیاد ماست

بیست وهفتم ز رجب یاد ماست

روز نمایانی دین خداست

در همه جا جشن خدایی بپاست

الغرض این ماه چو پایان رسد

وقت شکوفایی شعبان رسد

اسماعیل تقوایی
چه خوش است

چه خوش است دربهاران به میان لاله زاران
بنشتن وشنیدن نغماتی از هزاران

نظری به ژاله کردن که نشسته روی گلها
دل وجان صفا بدادن به صدای جویباران

چه خوش است نوبهاری به کنار گلعذاری
به میان باغ رفتن به گه شکوفه باران

چه خوش است با پرستو همه جا سرک کشیدن
طیران شاپرکها به فراز سبزه زاران

چه خوشا بهار وباران که زآسمان بریزد
فوران نهرها وغلیان چشمه ساران

چه خوشا قبای سبزی که به تن کندطبیعت
چه خوشا بهار جانها وحیات روزگاران

اسماعیل تقوایی

دسته ها : من نوشته
یکبار دگر بهار آمده است

سرمستی لاله زار آمده است

بلبل به نوای بس طرب انگیز

در صحنه ی سبزه زار آمده است

هر غنچه به هر طرف که می بینی

بشکفته همی به بار آمده است

گرمی هوا دوباره بر گردد

سردی هوا نزار آمده است

از آب به گوش جان نوایی خوش

از چشمه ی کوهسار آمده است

خورشید به روی باز می خندد

هر صبح چه بیقرار آمده است

هر رستنی از خاک بر آرد سر

بر دشت ودمن نگار آمده است

جولانگه قاصدک شود هر جا

آواز دهد بهار آمده است

اسفند برفته فرودین گردد

نوروز به روز گار آمده است

اسماعیل تقوایی
 
چند لحظه قبل 0  
X