انتخابات
تقدیم به ملت ایران برنده واقعی انتخابات:

انتخاباتی دگر آغاز شد
باز این ملت حماسه ساز شد

باحضور چشمگیر مردمی
کشور ما کشور اعجاز شد

مردمان با سمت وسوی مختلف
آمدندوراه وحدت باز شد

گشت خنثی حیله های دشمنان
صوت ای ایران ما آواز شد

آب در هاون بکوبد خصم دون
ملت ما بهر اویک راز شد

شد رییس دولت ما منتخب
راه خدمت از برایش باز شد

قدر این مردم بدان ای منتخب
چونکه بهرت رای شان ابراز شد

در خط رهبر بمان وپیش رو
هرکه در این خط بود ممتاز شد

شعر:اسماعیل تقوایی
شام جمعه

شام جمعه رو به قبله دیده راتر میکنم
با سلامی یادی ازمولای بی سر می کنم

مرغ دل را می فرستم روبسوی کربلا
شامه را با بوی سیب آن معطر می کنم

تل زینب می روم رویم به سوی قتلگاه
یادی از آن خواهر تنها ومضطر می کنم

سر گذارم پیش پای حضرت خون خدا
یاد از اشکش کنار نعش اکبر می کنم

شیرخواری را بروی دست گیرم در حرم
اشک خون افشان برای حلق اصغر می کنم

نهرعلقم می روم با یاد قطع دستها
یاد جانبازی عباس دلاور می کنم

می روم در قتلگه بر سینه وسر میزنم
یاد قطع راس مولایم زپیکر می کنم

گرکه با این یاد ها جان را دهم نبود عجب
عاشقم جان را فدای عشق دلبر می کنم

شعر:اسماعیل تقوایی
 
شعر طنز

دوباره با گرم شدن هوا سروکله مگسهای ریز سفید در تهران پیدا شد..

ه ای مگس سفید و زیبا
خوش رنگی و ریزی و فریبا

چندی شده میهمان مایی
مهمان نه که میزبان مایی

تو صاحب شهر و خانه ی ما
صوت وز تو ترانه ی ما

تکثیر شوی بسی فراوان
از دست تو بر لب آمده جان

از دست تو چشم در عذاب است
ریزان زد و دیده اشک ناب است

تا اینکه دهانمان شود باز
در داخل آن کنی تو پرواز

از دست تو برگ نا امید است
سبزینه فضایمان سفید است

در عین ضعیفیت توانا
بی دغدغه زنده ای و مانا

سم ها به تنت اثر ندارد
از ضعف تو کس خبر ندارد

امید همه بود زمستان
سرما خوری و روی ز تهران

شاعر :اسماعیل تقوایی


خلاصه
یار خیالی
دوست دارم درخیالم باتو یکدم سر کنم
دوست دارم این خیالم را کمی باور کنم

دوست دارم تا زشوق این خیال دلنشین
روی خود را از سرشک دیدگانم تر کنم

ارزو دارم که جانا هم خیال من شوی
از خیالم تا خیالت باز یک معبرکنم

راه یابم در خیالت ای نگار نازنین
جان فدا در پیش پای چون تویی دلبر کنم

گر که مقبول تو افتد فدیه ناقابلم
گوهرعشق تورا چون افسری بر سرکنم

شعر:اسماعیل تقوایی
آقا بیا

آقا به جان حضرت زهرا ظهور کن
دنیای ظلمت همه را غرق نور کن

ما منتظر دیده به راه تو دوختیم
لطفی به مانما واز این ره عبور کن

دیگر بس است غیبت تو یابن فاطمه
منت گذار برهمه قصد حضور کن

ای صاحب زمین وزمان عشق عالمین
دلهای شیعه غرق غرور وسرور کن

در انتظار عدل تو مظلومها، بیا
فکری برای منتظران صبور کن

آقا بیا نشان بده مخفی مزار را
با شیعیان خود غم مادر مرور کن

شاعر : اسماعیل تقوایی
نیمه شعبان

نیمه شد شعبان وعالم صحنه ی گلزار شد
آخرین ماه ولا را نوبت اظهار شد

نوگل نرگس شکوفا شد به بیت عسکری
قلب شیعه زین سبب خالی ی از زنگار شد

برده شد قنداقه ی نوزاد بر عرش خدا
نورباران از وجودش درگه دادار شد

صد بغل ماه وستاره پیش پایش ریختند
با نظر بر روی ماهش مرحبا بسیار شد

حجت حق در زمین آمد به دنیای وجود
صفحه ی عدل خدا را نقطه ی پرگار شد

یوسف زهراست او،زیباترین خلق خدا
یوسف مصری فراموش از همه افکار شد

از برای حفظ او از مکر وکید دشمنان
چند روزی بعد زادش غایب از انظارشد

مهدی موعود قرآن ،صاحب عصروزمان
لشگردین خدارا آخرین سردار شد

سالها بگذشته ازمیلاد او بر شیعیان
حسرت دیدار رویش برهمه تکرار شد

شاید این عالم نگشته لایق دیداراو
زین سبب نادیدنش برعاشقان اجبار شد

کردگارا کن مهیا دیگر اسباب ظهور
بهر مشتاقان مهدی هجر او دشوار شد

اسماعیل تقوایی
تقدیم به همه پرسپولیسی ها

قهرمانی تان مبارک

پرسپولیسی های ایران قهرمانی تان مبارک
ای جوانان ودلیران قهرمانی تان مبارک

لیگ چون کوه وشما در قله آن ایستادید
فاتحان لیگ ایران قهرمانی تان مبارک

اقتدار تیمتان را شهره ی عالم نمودید
ای جهانی تیم ایران قهرمانی تان مبارک

قهرمان سرخ دلهای همه دنیا شمایید
ای امیران بی نظیران قهرمانی تان مبارک

قلب ما را شادمان کردید با این قهرمانی
دلنوازان،دلپذیران قهرمانی تان مبارک

همچنان غرید تا گیرید جام آسیا را
قهرمانان شرزه شیران قهرمانی تان مبارک

شعر:اسماعیل تقوایی
 
هجر یار
چون ابر بهار در بهاران گریم
درهجر نگار بهتر از جان گریم

یادآور فصل رویش وآمدنش
بنشسته کنار چشمه ساران گریم

آبادی روز گار وحالم چه خراب
در کلبه تنهایی ویران گریم

نوغنچه ی عشق خود ببینم به بهار
نشکفته بود میان گلدان گریم

گویند بهار فصل عشق ومستی است
دور ازهمه عاشقان ومستان گریم

حالم به وصال او دگرگون گردد
تا نامده هجر او به پایان گریم

خوش حالتی است حالت دیدن یار
ازشوق نظر به روی جانان،گریم

شعر:اسماعیل تقوایی 
سالروز وفات شهادت گونه جانباز کربلا حضرت زینب کبری تسلیت باد

یا زینب(س)

میان بستر ودر احتضارم
برای وصل تو در انتظارم

حسینم آمده پایان هجران
برای دیدن تو بیقرارم

دعایم بوده مرگم روز وشبها
اجابت شد دعایم ای نگارم

دم آخر تمامی یادم آید
مصیبتها که گردیده دچارم

غم جدم غم بابا ومادر
غم آن مجتبای خوش عذارم

به خاطر آورم کرببلا را
به یاد آن مصایب اشکبارم

به یاد آرم دهم روز محرم
به یکباره خزان شد نوبهارم

به یاد آرم تنت رادر یم خون
که دادم از کف خود اختیارم

به یاد آرم سرت بر روی نیزه
اسارتها که بودی در کنارم

به یاد آرم جفای شامیان را
که بوده آنزمان بد روزگارم

به یاد آرم رقیه کنج ویران
پذیرا باش جانا اعتذارم

دوام آورده ام یکسال واندی
نمی دانم چگونه،شهریارم

به یاد گفته ی بابا فتادم
بود فزت، کنون ذکر وشعارم

فراق تو به مرگم آخر آید
چنین مرگی نماید رستگارم

بود این آرزویم ای برادر
بیایی این دم آخر کنارم

شعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه

روز میلاد تو بوده کعبه حق  جای تو
سالها باشد که گشته واله وشیدای تو
پا به دنیا هیچکس ننهاده در بیت خدا
مایه ی رشک خلایق زاد بی همتای تو
نام زیبایت علی وعالی اعلا تویی
شد ندا نامت زحق برمادر یکتای تو
چون به آغوش پیمبرداده شد قنداقه ات
سخت خندان شدبراو آن چهره ی زیبای تو
حاصل تربیت پیغمبر خاتم شدی
فخر طاها بوده خلق وسیرت والای تو
بر پیمبر همچو هارون بهرموسی بوده ای
قوت قلبش نظر بر قامت وبالای تو
یک شبی جای پیمبر خفته ای در بسترش
تاکه جان را در برد از دشمنان آقای تو
شیر حق بودی به هنگام مصاف کافران
پهلوانان عرب افتاده پیش پای تو
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
گفته جبراییل در وصف شجاعتهای تو
بر عبادتهای جن وانس دارد برتری
ضرب شمشیرت به خندق،گفت این مولای تو
درب خیبر بوده در دستان تو چون پرکاه
شدخدا در فتح خیبر بی گمان یارای تو
روزهامردنبرد وشب به محراب دعا
عرشیانی شیفته بر ناله ی شبهای تو
گرنبودی هیچکس بر فاطمه لایق نبود
ای خوشا پیوند نیکوی توو زهرای تو
در غدیر خم شدی از بعد پیغمبر امیر
شد فراموش این غدیر واجب الاجرای تو
تو ولی ا..بودی، حیدر وشیر خدا
ریسمان بر دست تو بستند آن اعدای تو
ریشه ای برنخل پربار ولایت یاعلی
شیعه باشد ریزه خوار خوان جان افزای تو
حضرت صاحب زمان عیدی بده بر شیعیان
عیدی ما دیدن آن روی روح افزای تو

شاعر : اسماعیل تقوایی

مثنوی مولا علی(ع)

بشنو ازمن چون حکایت می کنم
قصه ای زیبا روایت می کنم
قصه ی اوصاف نیکوی علی
قطره از دریا نمایم منجلی
زاده شد در خانه امن خدا
شد خدایش میزبان مرتضی
دست پرورد رسول ا..بود
از همه اسرار او آگاه بود
آنزمان که دین حق اعلام شد
اولین ایمانی اسلام شد
زین جهت گفتی پیمبر ازصفا
مرتضی باشد وصی مصطفا
بر خدا وبر پیمبرشد ولی
نور یزدان در وجودش منجلی
وقت هجرت جای پیغمبر بخفت
من فدایت یا رسول ا..گفت
دایما بودی علی مجنون او
مصطفی موسی، علی هارون او
بود پیوسته کنار یارغار
چه به صلح وچه به وقت کارزار
شیر حق در صحنه ی پیکار بود
لیک در رزمش خدا رفتار بود
در احد جنگاوران را شاه شد
ناجی جان رسول ا....شد
وصف تیغش گفت جبریل آشکار
جمله ی لاسیف الا ذوالفقار
لافتی الا علی هم گفت او
قرنها باشد زقولش گفتگو
جنگ خندق شدجدالی سخت بود
بیشماران، دشمن سرسخت بود
عبدود آمد به جنگ تن به تن
گفت کو مردی که آید جنگ من
گفت پیغمبر به لشگر در سه بار
نیست کس پاسخ دهد این نابکار
هرسه بارش گفت آن حق را ولی
هست حاضر تا رود میدان علی
عاقبت عازم به میدان شیر شد
دست او بر قبضه شمشیر شد
کفر با اسلام باشد روبرو
هر کدام اندر سپاهش آبرو
ضربه ای مولا براو زد حیدری
کرد واصل بر جهنم کافری
شد برابر ضربه حیدر نشان
باعبادات تمام انس وجان
بارها این صحنه ها تکرار شد
راضی از او احمد مختار شد
بارها آن ذوالفقار حیدری
کرد خندان چهره ی پیغمبری
ای خوشا روزی که زهرای بتول
خواستگاری علی(ع)کردی قبول
ماه بطحا خطبه خوان عقدشان
شاهدان اهل زمین و آسمان
جرعلی (ع)کس لایق زهرا(س) نبود
گرنبودی فاطمه(س)، مولا نبود
زندگانی شان تراز زندگی
هر دو انسانی دراوج بندگی
ازدواج پاکشان چون پا گرفت
کوثری بر فاطمه معنا گرفت
عاقبت شد وقت حج آخرین
آخرین حج پیمبر،میر دین
وقت برگشتن به وادی غدیر
جمع کردش مردمانی را کثیر
گفت ای مردم مرا وحیی رسید
تا کنم ابلاغ این روز سعید
روز اکمالی براسلام آمده
نعمت حق کامل وتام آمده
می کنم اعلام درخم غدیر
برشما باشد علی بعدم امیر
ای خداوندا محبش دوست دار
دشمنش را دشمن خود برشمار
یار او را هرزمان یاری نما
قسمت خصم علی خواری نما
ای کسانی که در اینجا حاضرید
این سخن برغایب از اینجا برید
افتخار شیعیان باشد غدیر
حکم هر عصروزمان باشد غدیر
با غدیر خم ولایت زنده است
تا ابد خورشید خم پاینده است
حیدریون را عید اکبر است
بی گمان عید خدای داور است
شیعه شادی کن به هنگام غدیر
تو ز اولاد علی عیدی بگیر
اشرف اولاد او صاحب زمان
عیدی ما دیدن رویش عیان

شاعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه
X