سالروز میلاد رهبر عزیزمان مبارک باد
بیا..

ای طبیب دل بیمار بیا
دلبر غایب از انظار بیا

نقد جان بهر خرید آوردیم
یوسفا بر سر بازار بیا

درد هجران تو جان فرساید
تا بود جان تن بیمار بیا

عالمی منتظر دیدارت
ازپس پرده به اظهار بیا

ای گل آخر گلزار ولا
ای رخت منشا انواربیا

پیکر عدل به زنگ آلوده ست
ای زدودنده ی زنگار بیا

این جهان تشنه ی اصلاح بود
آخرین مصلح ومعمار بیا

بر نشان دادن قبر زهرا(س)
پسر احمد مختار بیا

کاش این جمعه ی آخر باشد
مهدی فاطمه،اینبار بیا

شاعر : اسماعیل تقوایی

به استقبال عید فطر

صدهزاران شکر برگو کردگار پاک را
روزه بگرفتی زدودی از دلت خاشاک را

میرود ماه خدا ومی رسد عید خدا
بنده مومن در این مه سرزده افلاک را

در شب آخر روا باشد که احیایی شوی
فرصت آخر رسیده مومن چالاک را

چاک می گردد گریبان در وداع ماه حق
ای خدا دریاب یاران گریبان چاک را

 فطره ات را در کناری نه،برای مستحق
کن رعایت سنت شاهنشه لولاک را

اول شوال عیدفطر باشد روزه دار
موسم افطار باشد ترک کن امساک را

در نماز عید شرکت کن کنار مومنین
می دهد مزدی نکو حق صائم دل پاک را

شاعر : اسماعیل تقوایی


خلاصه
وداع با رمضان

کجا عازم شدی ماه خدایی
چرا کردی زما قصد جدایی

به تو ای ماه زیبا خو گرفتیم
مس دلهای ما را کیمیایی

سحرهایت چه زیبا بود وبودیم
به افطارت همه غرق صفایی

جلا دادی قلوب بندگان را
دل بیمار ما دادی شفایی

نمودی عاصیان روزه دارت
بسوی لطف قادر رهنمایی

بدادی هرمسلمان را دوباره
به قران خدایش آشنایی

وجودت مایه ی امیدما بود
بتاباندی به ما نور رجایی

نباشد چاره ای بر رفتن تو
بسی سخت است برما این جدایی

همه مشتاق میمانیم ای ماه
که یکسال دگر بر ما برآیی

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
جدایی از رمضان
چند روز بیشتر به پایان ماه رمضان نمونده...حیف..خیلی زود گذشت

رمضان ماه بنده های خدا
ماه روزه، نماز وذکر ودعا

ماه چشم ودهان فرو بستن
از خطا وگناه وآب وغذا

ماه کیف گرفتن روزه
زسحر تا غروب، عشق وصفا

رمضان موسم گنه سوزی
ماه مهمانی عظیم خدا

رمضان ماه کیمیای وجود
مس هربنده ای کندچو طلا

ماه نزل کتاب های خدا
ماه خوب بهار قرآن ها

ماه شبهای قدر پرمقدار
شب تقدیرکل آدم ها

ماه میلاد سبط پیغمبر
پسر مجتبایی زهرا(س)

ماه سوگ عظیم هر شیعه
بهر مولایمان علی اعلا

شکر ایزد بگو که بار دگر
درک کردی چنین مه والا

فرصتی دست داده ای مسلم
که خدایت کنی زخویش رضا

خوب کن بندگی در این رمضان
تاخدا رحمتت دهد به سزا

ازخدا خواه تا که سال دگر
درک این مه کنی به لطف خدا

شعر:اسماعیل تقوایی






خلاصه
وقت ظهور

ازآن دمی که توغایب شدی زهر دیده
در انتظار، جهانی بود که باز آیی

قلوب منتظران می تپد به شوق وصال
چه وقت می رسد آن وقت خوب رویایی

چه عاشقان که به رویای وصل تو مردند
بیابیا که به جان داده گان نیفزایی

دمی نظر به رخت را به عالمی ندهیم
گرفته ایم به کف جان که روی بنمایی

بیا که نیست دگر طاقت فراق جهان
بیا که عقده زدلهای خسته بگشایی

خداکند که همین جمعه آخرین باشد
رود فراغ به پایان، ظهور بنمایی

اسماعیل تقوایی

عشق الهی

آتش نمرودیان را عشق بستان کرده است
کارموسی را به رود نیل آسان کرده است

عشق ایمن کرد طوفان بلا را بهر نوح
عشق کل عالمی ملک سلیمان کرده است

عشق یوسف را عزیز مصر گردانیده است
دیده ی یعقوب را بینا به کنعان کرده است

دین خاتم را نموده عشق حاکم بر جهان
عشق حق را چیره بر اصحاب شیطان کرده است

عشق آن دروازه سنگین زخیبر کنده است
کربلا را قبله ی خلق مسلمان کرده است

عشق نقش بیستون را کنده با فرهادخود
عشق مجنون را شهیر جمع رندان کرده است

عشق ایران را مصون از حمله دشمن نمود
دشمنان خاک ایران را پشیمان کرده است

گر که تو عاشق شوی در جرگه مستان روی
عشق مستان را چو خورشیدی فروزان کرده است

شاعر : اسماعیل تقوایی


 
سجده در خون
به مناسبت ضربت خوردن امیرالمومنین علی علیه السلام


تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید
ناله ی فزت ورب الکعبه اش دنیا شنید

ناله زد محراب مسجد ناله ای ازعمق جان
تا سر مولا به وقت سجده اش در خون تپید

ضربت مردی شقی فرق عدالت را شکافت
عدل در سوگ علی مرتضی پشتش خمید

دست گلچین زمان با تیغ جهل مسلمین
اولین گل را زگلزار امامت سخت چید

وای از آندم که بر زینب خبر دادند وای
ضجه زد،نالید،گریان سوی آن مسجد دوید

کوفه شد غرق عزا هرجا صدای گریه بود
باد مسمومی بسوی باغ ونخلستان وزید

کیسه های نان فرو ماندست برروی زمین
شد امید مستمندان و یتیمان نا امید

چاه کوفه همدم نالان خود از دست داد
نخل کوفه در فراق باغبان خود خمید

گفت جبریل امین بشکست ارکان الهدی
مرتضی را تیغ اشقی الاشقیا کرده شهید

لرزه آمد بر زمین وآسمان شد تیره گون
اشکهای عرشیان از عالم بالا چکید

سر بیامد دوره هجران زهرا با علی
مرتضی با یاد او در بستر خون آرمید

شعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه
شب قدر است
شب نوزدم ماه مبارک رمضان..شب قدر..
شبی که در پایانش صبحی خونین برای مولای ما علی (ع) رقم میخورد وفرق عدالت با شمشیر جهل می شکافد وزمین وآسمان سوگوار می گردد...

شب قدر است وبابایی کنار دخترش باشد
بود خرسند دختر زینکه بابا در برش یاشد

کند سعی وتلاشی خوش به بابا بگذرد امشب
به روی زانوی بابای خوب خود سرش باشد

ببیند او دگرگونی احوال پدر امشب
به لبها آیه ی امن یجیب المضطرش باشد

علی با فکر فردا آسمان را بنگرد هردم
تو گویی کو شهادت در خیال منظرش باشد

شب قدر عجیبی دارد امشب مرتضی حیدر
دل دختر بشور افتاده بهر دلبرش باشد

خدایا کاش امشب را نباشد هیچ پایانی
که از تیغ جفا مولا علی خونین سرش باشد

نیاید آن زمانی که ندای قد قتل آید
زمین وآسمان در سوگ تنها لنگرش باشد

نیاید آندمی که دخترش زینب سرش بیند
غمین ازبهر حال وروز بابا حیدرش باشد

نیاید روزهای بی پناهی یتیمانی
وکوفه شاهد قتل امیر ورهبرش باشد

شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
میلاد پاره قلب حضرت زهرا(س)،سبط اکبر پیغمبر(ص)،حضرت امام حسن مجتبی(ع)مبارک باد

سال سوم گذشته از هجرت
نیمه ی ماه روزه غوغا شد

جشن میلاد تازه مولودی
خانه ای در مدینه برپا شد

شادمان زین تولد زیبا
مصطفی وعلی وزهرا شد

برعلی شاه شیعیان جهان
اولین جانشین هویدا شد

نام زیبای او حسن گردید
که زسوی خدایش اعطا شد

هرکه دیدش تبارک ا..گفت
یک نظر دیدو سخت شیدا شد

چهره اش چهره ی پیمبر بود
بر تماشا بسی تقاضا شد

همه بردیدن رخش در صف
همه مجنون واوچولیلا شد

دومین گل زگلستان ولا
دربهاری نکو شکوفا شد

پسر اول علی باشد
سبط اکبر برای طاها شد

می شود او کریم آل ا...
آمد او وکرامت احیا شد

مجتبی باشدوکریم وصبور
صبر با او دوباره معنا شد

آمد آنکس که در بهشت خدا
برجوانان امیر وآقا شد

یوسف فاطمه لقب بگرفت
پاره قلب دخت طاها شد

هرکسی مهر او به دل دارد
بردل مادرش تسلا شد

اوحسن باشد وسراسرحسن
شیعیان راهمیشه یارا شد

رمضان مفتخر به میلادش
نیمه اش با حسن چه زیبا شد

نوکری کن به روز میلادش
نوکری مایه ی تولا شد

شعر:اسماعیل تقوایی



به استقبال میلاد با سعادت امام حسن مجتبی (ع)

ازنیمه ماه رمضان ماه بر آمد
با آمدنش فصل غم ورنج سر آمد

شاد است رسول دوسرا حضرت طاها
زیرا که کنون سبط کبیرش به بر آمد

در بیت علی غلغله وشور بپا شد
جبریل امین شاد بر او جلوه گر آمد

گو یوسف مصری برود باز به چاهش
چون یوسف زهرا زدل چاه بر آمد

شد نام نکویش حسن ونیک بگویم
این نام زدرگاه خدای قدر آمد


باید که فراموش کنی حاتم طائی
بر سلسله جود وکرم راهبر آمد


او کشتی صبر است به دریای بلاها
ایوب که باشد چو علی را پسر آمد


ای شیعه مبارک به تو این روز خدایی
از بحر ولایت به تو این تاج سر آمد

شاعر : اسماعیل تقوایی
X