شهادت امام حسن عسکری(ع)تسلیت باد

هشتم ماه ربیع وسامرا غرق عزا شد
قلب شیعه داغدار رحلت ابن الرضا شد
زهر کین معتمد آتش به جان عسکری (ع)زد
او به هنگام جوانی کشته ی راه خدا شد
گشت هنگام نماز میت مولای مظلوم
حضرت مهدی زغیبت آمد وگرم ادا شد
یازده گوهر برفت از گوهرستان امامت
وقت نور افشانی آن آخرین ماه ولا شد
ادعای جعفر کذاب نقش آب وزان پس
شیعیان را حضرت مهدی(عج)امام ومقتدا شد
با دلی آکنده از غم غائب از هر دیده ای شد
مجلس سوگ پدر در قلب مولامان به پا شد
شد امام عسگری مدفون کنار قبر بابا
سامرا نقشی به قلب جمله ی اهل ولا شد
سالها بگذشت وداغی تازه بر مهدی(عج)بیامد
بارگاه جد وبابا یش خراب از کینه هاشد
نغمه عجل ظهورک شیعه شام وروز گوید
کاشکی این جمعه بینم،حاجت شیعه رو اشد

شاعر : اسماعیل تقوایی

جمعه ای دیگر

شده جمعه ای دگر ای" در" در صدف نهانم
زصدف برون بیا وبنواز روح وجانم
به تمام هفته هایی که بدون تو گذر شد
به سحرگهان جمعه به فغان وندبه خوانم
سپری شدست عمرم به فراغ جانگدازت
تو بیا ونه قدم را صنما به دیدگانم
زبرای دیدن آن رخت ای عزیز رهرا(س)
بدهم تمام عمرم که دمی کنی عیانم
شب جمعه ها به سجده همه ی دعام این بود
که ظهور خود به جمعه بدهی تو ارمغانم
اسماعیل تقوایی
مولای غریب

امن یجیبی خوانده مولا،شد روانه
مهمان مامون بود آن در یگانه
از او پذیرایی به زهر کین نمودند
مهمان نوازیشان عجیب وظالمانه
مولا رضا بر سر عبایش را کشید و
با حال زاری شد روانه سوی خانه
چون مرغکی تنها به دام زهر افتاد
پر شد زسوز ناله ی او آشیانه
می زد بال وپر بروی خاک حجره
فریاد یارب بر لب او شد ترانه
تنهاوبیکس، دور از اهل وعبالش
جان می دهد مردی غریب ومخفیانه
یاد جوادش کرد وروسوی مدینه
گفتا بیا جانا کنارم این زمانه
آمد جواد و سر گرفتش روی زانو
قلبش به تیر هجر بابا شد نشانه
اینجا پسر زانو گرفت راس پدر را
کرببلا بابا وهجر ناز دانه
شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
یا غریب الغربا

به شهرطوس غریب وبه دور از وطنم
فتاده زهر جفا آتشی به جان وتنم
به خود بپیچم وامید بر شفایم نیست
به خاک حجره ام آغشته گشته این بدنم
کنون که زهر اثر کرده خوب فهمیدم
که در مدینه چه آمد سر عمو حسنم
دوباره یاد من افتاده چادر خاکی
به آه وناله عزادار این غم کهنم
نه محرمی به برم همدمی ندارم من
بیا جواد که محتاج یار وهم سخنم
بیا که سربگذارم دمی به زانویت
زبعد شستن نعشم نما تو خود کفنم
بخوان به پیکر من روضه علی اکبر
بخوان زآنچه کشیده ست جد بی کفنم

شعر:اسماعیل تقوایی
سلام ما به محضرت حسین
به کاروان ولشگرت حسین

سلام بر محرم غمت
به مر قد منورت حسین

سلام ما به روز واقعه
به غصه های خواهرت حسین

سلام ما به اکبر آن گل
شبیه بر پیمبرت حسین

سلام بر گلوی پر زخون
به شیر خواره اصغرت حسین

سلام ما به نهر علقمه
به پهلوان لشگرت حسین

سلام بر یتیم مجتبی
به نو گل برادرت حسین

سلام ما به اهل بیت تو
به آن وداع آخرت حسین

سلام بر سجود خون تو
نظر به خیمه آخرت حسین

سلام ما به قتلگاه وآن
سر جدا زپیکرت حسین

سلام بر غروب روز خون
به ناله های مادرت حسین

سلام بر شهید راه تو
سلام ما به محضرت حسین

شاعر : اسماعیل تقوایی
 
به استقبال عید غدیر

در هجده ذی‌الحجه و سال ده هجری
آخر حج پیغمبر ما جان جهان شد
در وادی زیبای غدیر آن شه والا
مأمور به ابلاغ یکی سر نهان شد
منبر ز جهاز شتران گشت مهیا
از امر خدا ختم رسل شاد بر آن شد
همراه نبی بود علی بر سر منبر
دستش بگرفت احمد و مشغول بیان شد
هر کس که منم سرور و مولای زمانش
این گونه علی سرور او در دو جهان شد
یا رب تو محب باش محبان علی را
دشمن شو کسی را که بر او خصم عیان شد
از بعد سخنرانی آن مظهر اسلام
هر کس شتابان به ره بیعتیان شد
این واقعهٔ خم غدیر است عزیزان
محکم سندی شیعه ترا خط امان شد

شاعر : اسماعیل تقوایی
شهادت حضرت مسلم تسلیت باد

غروب غم انگیز کوفه بماندم همی زار وتنها
ندارم به کوفه پناهی بیافتاده در موج غمها
همه ترک من کرده اندو نمانده رفیقی برایم
به کوفه میا ناله ی من که آید دمادم به لبها
پشیمانم از نامه ای که فرستاده ام بهرمولا
نگردد براو واصل ای کاش نیاید حسینم به اینجا
دوطفلم بدور از منند و خدایا ندانم کجایند
بود ترسم از این که گردند اسیر دم تیغ اعدا
زبالای دارالعماره تنم نقش روی زمین شد
خوشم جان ناقابلم شد فدای حسین بن زهرا(ی)
شعر:اسماعیل تقوایی
روز عرفه شهادت حضرت مسلم سفیر امام حسین(ع)تسلیت باد

به شهر کوفه تنهایم اسیر سیل غمهایم
بگویم زیر لب گریان میا در کوفه مولاجان
به عشق تو منم شیدا وفا در کوفه ناپیدا
سفیرعشقم ونالان میا درکوفه مولا جان
در هرخانه می کوبم بود نگشوده محبوبم
غریب وزارم وگریان میا در کوفه مولا جان
مهیا گشته تیغ اینجا نداری تو رفیق اینجا
شدم در بند این عدوان میا در کوفه مولا جان
حسین، جان علی اکبر میا تو با علی اصغر
سه شعبه ساختند اینان میا در کوفه مولا
جان
میاتو کوفه با زینب که روزش می شود چون شب
شود قسمت براو هجران میا در کوفه مولا جان
یزیدی ها جنون دارند جنون نوش خون دارند
بگیرند از تو جانان،جان میا در کوفه مولاجان
به بام قصر گریانم زآن نامه پشیمانم
همی نالم زعمق جان میا در کوفه مولا جان
شاعر:اسماعیل تقوایی
شهادت امام باقر(ع)تسلیت باد

منم باقر امام پنجمینم
شکافنده علوم این زمینم
به خردی شاهد کرببلایم
بسی گریان بر آن رنج وبلایم
خودم دیدم گلان را سر بریدند
تن آنها به خاک وخون کشیدمد
خودم دیدم که عمه داد میزد
به صحبت با سری فریاد میزد
خودم دیدم شرر بر خیمه ها را
جنایتهای خلق پر جفا را
شنیدم نغمه هل من معین را
بدیدم اشک بیمار غمین را
خودم دیدم فرار کودکان را
فغان وشیون کل زنان را
بدیدم لطمه ها در شام ویران
رقیه در خرابه چشم گریان
منم باقر امام پنجمینم
شهید راه حق با زهر کینم

شاعر : اسماعیل تقوایی
سلام


صدای پای اشتران از دل کویر می‎آید. کاروانی خسته و غم‎دیده و محزون هر کسی سر به کنج کجاوه گذاشته و آرام آرام می‎گرید، باد با رقص جنون‎آمیز خود شن‎های صحرا را پا به پای خود به وجد آورده و به آسمان می‎برد.

صدای زوزه باد هر از گاهی مصیبت‎دیدگان را از دل دریای غم بیرون می‎آورد.

آری، کاروان اُسراء اینک به سمت مدینه باز می‎گشت، مدینة النّبی که اینک محزون و داغدار پسر پیامبر بود.

هنگامی که کاروان به دوراهی عراق و مدینه رسید، ناگهان نسیمی از جانب کربلا دختر امام حسین (علیه السلام) را متوجّه خود کرد.
آه چه لحظه‎ای بود، صدای شیون او بلند شد و همه را متوجّه خود نمود همگی مست نسیم کوی حسین (علیه السلام) گشتند.

با هم به ساربان گفتند که ما را از دشت کربلا و مزار یار عبور ده.
قافله مسیر خود را تغییر داد. زمان فراق دیگر به سر آمده بود و عاشقان به کوی معشوق نزدیک می‎شدند.

هر چه این فاصله کمتر می‎شد بر شور و افغان کاروان افزوده می‎گشت.
هنگامی که آن پروانگان به مدفن خورشید رسیدند از روی ناقه‎ها همچون برگ خزان خود را به زیر افکندند.

هر کس قبر عزیزی را در آغوش گرفت صدای فغان و ناله در تمام صحرا مستولی گشت. جابر بن عبدالله انصاری نیز که در اربعین به کربلا رسیده بود، با داغدیدگان هم ناله شد.

یکی می‎گوید: همین جا بود که عزیز خود را از دست دادیم.
یکی دیگر می‎گوید: همین جا بود که خیمه‎های ما را آتش زدند و اموالمان را غارت کردند.

آه همین جا بود که شمر با شمشیر سر از بدن حسینم جدا ساخت.
وای عمویم، این جا بودکه او را به شهادت رساندند.

وای پسرم علی اصغر. صدای جانسوز رباب شور دیگری به این مرثیه‎خوانی می‎داد. او سخت می‎گریست، خدا این جا بودکه با تیر سه شعبه گلوی کوچک اصغرمرا هدف گرفتند.

آری هر کسی به نحوی از دل غم دیده‎اش عقده‎گشائی می‎کرد.
در این اثنا بی‎بی زینب کبری (سلام الله علیها) خود را تمام قد بر روی قبر برادر انداخت و با اشک و آه و صدای محزون گفت:

ای وای برادرم حسین جان، ای وای محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مکه و مِنا. ای پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ای فرزند علی مرتضی (علیه السلام).

ای برادر، شرمنده‎ات گشتم که نازدانه‎ات رقیه را در خرابه شام جا گذاشتم .

ای برادر، اگر اینجا نامحرم نبود، جای تازیانه و سنگ‎ها را به تو نشان می‎دادم.

ای برادر ما را خارجی خواندند و از بالای بام‎ها بر ما سنگ زدند و بر رویمان خاک و خاکستر پاشیدند.

ای عزیز مادرم ای میوه قلبم و ...
ناگهان زینب بی هوش شد و به زمین افتاد
اربعین سالار شهیدان حسین بن علی(ع)بر شما تسلیت باد
دسته ها : مذهبی
X