یادمدینه

دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد
به گوشه ای زبقیع آشیانه می گیرد

کبوتر دل من پرزنان بروی بقیع
سراغ قبر کسی مخفیانه می گیرد

سراغ قبر کسی کو عزیز طاها بود
کسی که دفن شده او شبانه می گیرد

عزای فاطمه گشته کمان سوگ وعزا
به تبر غصه دلم را نشانه می گیرد

دلم زکودکیم داغدار زهرا(س) شد
به یاد ضرب در وتازیانه می گیرد

برای همرهی مرتضی ،زورق دل
به ساحل غم مولا کرانه می گیرد

به سوگواری مهدی(عج) به ماتم مادر
لهیب غم زدل من زبانه می گیرد

شاعر : اسماعیل تقوایی

درد فراق فاطمه(س)

بی تو چسان بسر کنم همسر مهربان من
گشته زداغ مرگ تو غم زده آشیان من

زود نصیب من شده درد فراق فاطمه(س)
خون شده دل زهجر تو تازه گل جوان من

ای تو پناه مرتضی حامی بی قرینه ام
بی تو غریب مانده ام رفته زکف توان من

شیر خدای بوده ام در صف جنگ با عدو
حیرت دیگران شده قامت چون کمان من

زاری کودکان تو در غم چون تو مادری
درد گران وخون دل می کند ارمغان من

چادرخاکی تو را زینب تو بسر کند
دختر پنج ساله شد بانوی آشیان من

دور زچشم کودکان سر به مزار می زنم
خاک غمت بسرکنم مه شده نوحه خوان من

چونکه به یادم آورم ضرب در وفغان تو
خاطره اش همی زند لطمه به روح وجان من

شعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه

پشت در آمده وباز نمی کرد در را
تا حمایت بکند از دل وجان همسر را

پشت در آتشی از جهل وجنون بر پا شد
تا که از خانه بیارند برون حیدر را

فاطمه مانعی از بهر ورود آنها
حائلی گشت میان در وآن لشگر را

قنفذ بد گهر آنگونه لگد بر در زد
که زمین زد لگدش دختر پیغمبر را

ابتدا یا ابتا گفت وسپس ناله بزد
  محسنم مرد بیا فضه ببر مادر را

با همان حال علی را بگرفتش نبرند
ضرب سیلی عدو کرد جدا کوثر را

من بمیرم زبرای یل خیبر شکنی
که به حالات بدی دید به خون دلبر را

دست او بسته وبر درگه حق کرد دعا
ننگرد کس چو علی در یم خون همسر را

شاعر : اسماعیل تقوایی

ابا تو رفتی خانه ام غرق عزا شد
زهرای تودرگیر با جور وجفا شد

بابا سفارشهاری من کردی به مردم
برخیز وبین حق سفارشها ادا شد

بعد تو بر پا گشت جنجال سقیفه
در جانشینی بعد تو جانا خطا شد

بابا فدک را که عطایت بود بر من
از دست من با حکم بیجایی رها شد

در پشت درب خانه ی جان تو حیدر
با هیزم جهل وجنون آتش به پاشد

با ضربتی بر در سپس بر بهلوی من
نو غنچه ی نشکفته ام محسن فدا شد

گشتم به ضرب دست جانی نقش کوچه
کوچه حسن را بعد از آن ماتمسرا شد

دست علی بستند وبر مسجد ببردند
ناچار او تسلیم این حکم قضاشد

از جور نامردان حاکم بر مدینه
عمر یگانه دخترت غرق فنا شد

پیوست با تو بوده بابا حاجت من
دخت تو با مرگی چنین حاجت روا شد

شاعر : اسماعیل تقوایی

برفت از یاد نامردم سفارشهای پیغمبر
ستمها بعد او کردند بر زهرا(س)وبرحیدر(ع)
سقیفه دور هم گرد آمده حق علی(ع) خوردند
معین شد خلاف گفته طاها کسی دیگر
در بیت علی آتش زدند وبا لگد بر در
بشد زخمی زضربت پهلوی محبوبه داور
میان آن در ودیوار چنان بر فاطمه بگذشت
فدا شد محسنش از ضربه های قنفذ کافر
علی را دست بستند و بسوی مسجدش بردند
همان دستان که روزی کند در از قلعه خیبر
میان کوچه زهرایش زضرب سیلی افتاده
نظر با چشم گریان می کند بر حالت همسر
گذشت این روزها ووعده طاها محقق شد
بیامد زندگی دخترش را لحظه آخر
سفارشهای خود را برعلی بنموده وجان داد
شرر بر قلب فرزندان او زد هجرت مادر
علی غسل وکفن کرده درون قبر بنهادش
دو دستان رسول آمد گرفتی پیکر دختر

شاعر : اسماعیل تقوایی

فاطمیه می کنم یاد مدینه
یاد آن در ،ضربه  ی مسمار وسینه
یاد آتش بر در بیت خدایی
یاد مظلومی بانویی حزینه
یاد آن بی حرمتی های فراوان
بر سفارش کرده ی شاه مدینه
یاد آن فریاد ادرک فضه ای که
آمد از حلقوم یاس بی قرینه
یاد کوچه یاد آن دست حرامی
صورت نیلی شده از روی کینه
یاد مولا حیدر ودستان بسته
یاد اشکش از غم بازو وسینه
یاد زهرا یاد آن غسل شبانه
گریه طفلان با سنی کمینه
فاطمیه اول غمهای زینب
فاطمیه کربلا را شد زمینه

شاعر : اسماعیل تقوایی

چرا بعضی از ما بنده ها اینطوریم؟..تا موقعی که خوشیم و مشکلی نداریم زیاد کاری به کار خدا نداریم وبعضی مواقع حتی یه نماز خشک وخالی هم خوندش برامون سخته..
اما ..اما ..امان از وقتی که دچار مشکل بشیم...سریعا یادمون می افته که ای بابا ..ما خدا رو که داریم..نمازامون سروقت میشه..نذر ونیازامون زیاد میشه..سریعا خدمت یه امام یا امام زاده میرسیم تا واسطه ما پیش خدامون بشه ..
خدا به ما رحم می کنه ومشکلمون رو حل می کنه...اما ما بنده قدر نشناس وقتیدوباره به آسودگی میرسیم میشیم همون بنده سابق ..روز از نو وروزی از نو..
ببینیم خداوند در این باره چی میگه... توجه کنید:

آیه 12 سوره یونس:


"وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ"

"و هرگاه آدمی را رنج و زیانی رسد همان لحظه به هر حالت باشد از خفته و نشسته و ایستاده فورا ما را به دعا می‌خواند و آن گاه که رنج و زیانش را بر طرف سازیم باز به حال غفلت و غرور چنان باز می‌گردد که گویی هیچ ما را برای دفع ضرر و رنجی که به او رسیده بود نخوانده است! اعمال زشت تبهکاران این چنین در نظرشان زیبا جلوه داده شده است.
خلاصه
وفات حضرت معصومه(ع)تسلیت باد

عزای معصومه ی تازه جوان آمده
مرغ دل شیعیان چه نوحه خوان آمده
سیه بپوشیده قم به سوگ آن حضرتش
مشهد پاک رضا ناله زنان آمده
سوی جنان پر کشید فاطمه دیگری
موسی کاظم(ع) نگر گریه کنان آمده
سخت بود این عزا بر همه آل علی
حضرت زهرا(س) نگر مویه کنان آمده
گرم عزاداریند جمله ی اهل ولا
نگر به مولا رضا(ع)که میزبان آمده
فراق خواهر زند شرر به قلب رضا(ع)
بهار معصومه اش رو به خزان آمده
رضا(ع)مثال حسین(ع)،خواهر او زینب(س) است
دوباره از کربلا سخن میان آمده
به کربلا خواهری داده برادر زدست
به قم برادر نگر اشک فشان آمده

شاعر : اسماعیل تقوایی

فرارسیدن سالروز وفات حضرت معصومه(س)تسلیت باد

ای فضای شهر قم با تو گشته روحانی
ای امید هر شیعه موقع پریشانی
با تو قم شده بابی رهنمون بر جنت
زایرت شده ساکن در بهشت ربانی
عصمت از وجود توصاحب مقامات است
اهل بیت طاها را فاطمه شدی ثانی
کوه ودشت وصحرا را طی نموده ای بانو
درهوای دیدار آن امام ربانی
قم رسیدی ولیکن،با تن بسی خسته
شداسیر بیماری پیکرت به آسانی
جان بدر نبردی تو زین مرض در آن هنگام
بر برادرت کردی جان خسته قربانی
عمرتو به پایان شد با رضا رضا گفتن
دل زهجراو خون ودیده های گریانی
دردل برادر ماند حسرت ملاقاتت
ابر دیده اش از غم شد همیشه بارانی
قصه ی رضا با تو قصه ی غریبی نیست
قصه ی حسین است وزینب وپریشانی
کربلا ،سر وخنجر.قتلگاه وشمر دون
زینب وتن بی سر ،دیده های بارانی

شاعر : اسماعیل تقوایی


خلاصه
میلادامام عسکری(ع)

ربیع الثانی ودر هشتم آن دل شاد است
شیعه از بند غم وغصه یقین آزاد است

در مدینه شده در بیت نقی(ع)غوغایی
شادی اهل ولابهر یکی میلاد است

پسر هادی شیعه گل سوسن آمد
نام نیکش حسن وحسن زاو آباد است

بو محمد،زکی وعسکری وابن رضاست
صاحب معجزه وعابد وهم سجاد است

گوهر یازده ازنسل امامت باشد
هرکه دیده ست سلوکش به او دل دادست

خوش بود لحظه ی فرخنده ی وصلی نیکو
نرجس (س) روم عروس است وحسن(ع)داماد است

میوه ی وصلتشان هست امام آخر
غایب واین دل حسرت زده را صیاد است

صاحب عصر وزمان است زاو عیدی خواه
عیدی شیعه ظهور وعدم بیداد است

شاعر : اسماعیل تقوایی
خلاصه
هشتم ربیع الثانی

چه خوش است روز هشتم زمه ربیع الآخر
به خزانه ی ولایت شد اضافه نیک گوهر
به مدینه بیت هادی(ع)شده غرق شادمانی
به ولادت عزیزی دل شیعه شد منور
به دهم امام شیعه پسری خدای داده
که به جای او نشیند بشود امام ورهبر
حسنست وحسن عالم شده جیره خوارکویش
به صفات خود نموده دل عالمی مسخر
زکی است وعسکری ونقی ورفیق وهادی
به کرم شهیر باشد به علوم دوره مظهر
زطریق خلق وخویش همه سامرا مریدش
ز شمیم حیدریش همه جا بود معطر
بپرد کبوتردل به هوای سامرایش
به همان مکان که باشد حرم دومهر انور
چه فضای دلنوازی پسری جوار بابا
زده غربت دو مولا به قلوب شیعه آذر
چه خوشست سامرا وسفری به روز میلاد
نظری به روی مهدی مه دل فروز داور

شعر:اسماعیل تقوایی


X