آخر ذیقعده سوگی شد بپا سوگ فرزندی زنسل مصطفی(ص) اسوه ی جود وجوانی بود او بین فرزندان پاک مرتضی(ع) آنکه بودی شهره ی جود وکرم جان خود بخشید در راه خدا گشت مسموم از جفای همسرش همچو مولامان امام مجتبی(ع) درد جانسوزی امانش را برید خونجگر شد همچو بابایش رضا(ع) یادش آمد لحظه مرگ پدر چون گرفتی راس او را روی پا رو سوی شهر مدینه کرد او ناله زد هادی به بالینم بیا چون علی اکبر جوانمرگ حسین(ع) در جوانی شد فدا ابن الرضا دور از شهر ودیار خویش شد نعش او با خاک غربت آشنا دفن کردندش کنار جد او کاظمینی شد نهم ماه ولا کاش روز آخر ذیقعده را باشم اندر خاک پاک کربلا بعد پا بوسی مولایم شوم رهسپار کاظمین باصفا همره خیل عزاداران او خیمه ماتم کنم بهرش بپا شعر:اسماعیل تقوایی
سالهایی ست که بر درد فراغیم دچار چاره ی درد فراق است نظر بر رخ یار یارما غایب از انظار پس پرده بود ای خوشا آمدن پرده نشین در اظهار همه عالم شده مشتاق که او باز آید آید وفصل خزان همه گردد چو بهار همه گویند که او جمعه میاید جمعه جمعه ها دوخته چشمان همه بر ره یار سالیانی است که تکرار شده جمعه ولی مانده برقلب همه حسرت دیدار نگار آن نگاری که بود حجت حق روزی زمین آخرین حلقه ز زنجیر امامان کبار یوسف فاطمه(س) ومنتقم خون حسین(ع) مصلح عالم واز هرچه ستمگر بیزار گستراند به جهان عدل خدا رابه یقین لشگر جمله ضعیفان جهان را سردار مهدی بن الحسن وعشق هم منتظران با ظهورش بشود صحنه ی دنیا گلزار ای خدا قسمت ما کن که به هنگام ظهور در رهش تحفه ی جان را بنماییم نثار
السلام علیک خون خدا ای بها داده خاک کرببلا السلام ای جدا زپیکر سر غرقه ی خون روز عاشورا السلام علیک یا مظلوم یابن طاها(ص) و حیدر(ع) وزهرا(س) السلام ای که در دم آخر بوده ای راضی از قضای خدا ما سلامی دهیم هرشب وروز بر تو و کشته های روز بلا پدران، مادران، فدای تو ای صاحب آن مصیبت عظما لعنت حق به قاتل وآنکه کرد اسباب قتل تو برپا ای خدایا به آبروی حسین(ع) آخرت آبرو بده مارا شیعه را باحسین(ع) کن محشور رزق ما کن شفاعت مولا
دل کرده هوای حرمت ضامن آهو آن بارگه محترمت ضامن آهو دل تنگ شدم بهر زیارت، طلبی کن من را تو زروی کرمت ضامن آهو هرشب شده رویای من آن گنبد زرین آن مرقد همچون ارمت ضامن آهو محتاج ضمانت بود آهوی دل من این دل شده بیمار غمت ضامن آهو پابوس تو آید هر آنکو که مریض است ای آنکه چو عیساست دمت، ضامن آهو فخر است که در جرگه خدام تو باشم بنویس مرا با قلمت ضامن آهو امید من اینست که در لحظه مرگم بردیده گذاری قدمت ضامن آهو
هر روزا ساعت هشت رو سوی مشرق می کنم دست رو سینه م میذارم میگم سلام امام رضا(ع) با چشای پر ز اشک یاد حریمش می کنم می کنم کفتر دل رو سوی مشهدش رها میگم آقا قسمتم کن یه روزی بیام حرم بذارم سر رو ضریح میون اون صحن وسرا ضامن آهو میشه منم ضمانت بکنی میشه با اشاره ای قلب منو بدی جلا نوکری تو حرمت همیشه افتخارمه میشه جا بدی منو میون جمع نوکرا میشه تا آخر عمر بیام مجاورت بشم آخه از زیارتت سیر نمیشه دلم آقا دوست دارم موقع مردن تو بیای بالا سرم دم آخر ذکر من باشه رضا رضا رضا