نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم
به کوچه های غریبی غمین وحیرانم
مرا به وقت ورودم امیدها دادند
به یک تشر همه رفتند ومن پریشانم
به هر دری که زدم پاسخی نبود مرا
ز یاد کوفه برفته غریب ومهمانم
مراخبر نبود از دوطفل مظلومم
به یاد غربتشان دل غمین ونالانم
میان کوفه ی نامردمان شدم تنها
هجوم کرده عدو، یکه تاز میدانم
به خدعه گشت اسیر عدوی تو مسلم
سر و دهان شده خونی ز سنگ بارانم
بپوش چشم زتقصیر مسلمت، مولا
فدا کنم به رهت جان وفکر جبرانم
حسین،جان تو وجان دختر مسلم
به زیر بال وپرت گیر،روح وریحانم
به بام قصراسیر و به اشک می نالم
میا به کوفه امامم،میا حسین جانم

شاعر : اسماعیل تقوایی

به شهر کوفه تنهایم اسیر سیل غمهایم
بگویم زیر لب گریان میا در کوفه مولاجان
به عشق تو منم شیدا وفا در کوفه ناپیدا
سفیرعشقم ونالان میا درکوفه مولا جان
در هرخانه می کوبم بود نگشوده محبوبم
غریب وزارم وگریان میا در کوفه مولا جان
مهیا گشته تیغ اینجا نداری تو رفیق اینجا
شدم در بند این عدوان میا در کوفه مولا جان
حسین، جان علی اکبر میا تو با علی اصغر
سه شعبه ساختند اینان میا در کوفه مولا جان
میاتو کوفه با زینب که روزش می شود چون شب
شود قسمت براو هجران میا در کوفه مولا جان
یزیدی ها جنون دارند جنون نوش خون دارند
بگیرند از تو جانان،جان میا در کوفه مولاجان
به بام قصر گریانم زآن نامه پشیمانم
همی نالم زعمق جان میا در کوفه مولا جان

شاعر : اسماعیل تقوایی

در شهر کوفه مانده ام تنهای تنها
سر در گریبان همنشین سیل غمها

هستم سفیر از جانب مولا حسینم
دارم هزاران نامه از این خلق رسوا

وقت ورودم جمله استقبال کردند
اینک بساط مرگ من گردیده بر پا

هر خانه را در میزنم پاسخ ندارم
دور وبر من هست پر از تیغ اعدا

می جنگم وبر لب نوای یا حسین است
شرمنده از ارسال نامه سوی مولا

نامه فرستادم حسینم کوفه آید
ای کاش نابودش کند طوفان صحرا

ای کاش مولا منصرف از کوفه گردد
یا با خودش نا آورد طفلان وزنها

دارالاماره روی بام فریاد دارم
کوفه میا کوفه میا ای جان زهرا

شاعر : اسماعیل تقوایی

مسلم بن عقیل نور دوعین
آن عمو زاده و رسول حسین

وارد کوفه گشت با اکرام
در پی اش شد روان هزاران گام

همگی صحبت از وفا کردند
جمله انکار هر جفا کردند

چون به کوفه رسید ابن زیاد
کوفیان را وفا برفت از یاد

دلشان شد ز ترس آکنده
جمعشان مضمحل پراکنده

مسلم اندر غروب تنهاشد
بر رخش گرد غم هویدا شد

غم ارسال نامه اش به حسین (ع)
که بیا کوفه ای ضیاء دو عین

کو به کو دشمنان به دنبالش
با دو طفلش عجیب بود حالش

عاقبت انتهای کوچه ی تنگ
شد اسیر عدو به صد نیرنگ

حیله هایی بر او به جنگ زدند
بر سرش خرمنی ز سنگ زدند

دست بسته ببردنش بر بام
جانیانی بدور از اسلام

بام دارالاماره از پیکر
سر او شد جدا و عمر آخر

آخرین حرف او به اشک و به آه
طرف صحبتش حسین (ع) آن شاه

شیعیان را امام کوفه میا
ای شه بامرام کوفه میا

شاعر : اسماعیل تقوایی

ای حرمت قبله ی پیر وجوان
خاک تو از جنت حق ارمغان
چارسوی قلب محبان تو
مرقد شش گوش تو باشد عیان
ای که زایثار تو گردیده است
راه شهادت به جهان جاودان
نام تو هردم که به لب آورم
اشک بشوید همه زنگار جان
نام بهین همه عالم ،حسین(ع)
ذکر شب وروز به هرکهکشان
دل به هوای حرمت پرز ند
نوکر خود را به حریمت بخوان
زاده ی زهرا بفدایت شوم
دیده کنم در غم تو خون فشان
دست مرا گیر تو ای دستگیر
لطف کن وروی ضریحت رسان
بوده به دنبال تو دل سالها
زندگیم مال تو در هرزمان
کرببلا کعبه عشاق توست
طوف حریم تو صفا بخششان
مفتخرم کن که شوم زایرت
بنده نوازی بنما،مهربان

شاعر : اسماعیل تقوایی
 
محرم
باردگر ماه محرم شده  
 رخت عزا بر تن عالم شده
ماه حسین است وشهیدان او   
 عرش خدا واله وحیران او
ماه پریشانی آل خدا 
زینب محزون ز حسینش جدا
ماه فدا کاری اصحاب دین
 بر همه آنها هزار آفرین
ماه ابوالفضل مه عالمین  
یکه علمدار سپاه حسین
ماه علی اکبر شبه رسول
جان ودل وعشق حسین بتول
ماه فدائی دو در حسن  
قاسم وعبدالله گل پیرهن
ماه علی اصغر شش ماهه ای
خنده به لب زیر گلو پاره ای
ماه جدایی رئوس از بدن   
برسر نیزه سر آن بی کفن
ماه اسیری، سفری پر محن   
همره سرهای جدا از بدن
ماه رقیه گل زهرا مرام   
دخت یتیمی که فدا شد به شام
ماه غم وحسرت سجاد دین 
 گریه کن بهر پدر، بی قرین
ماه فداکاری خون خدا    
 او که بود یکه چراغ هدی
ماه محرم شده، دل، خون بود
شیعه بسی واله ومجنون یود
شاعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
باز بوی کربلا آید همی
کاروانی نینوا آید همی

شد محرم ماه سوگ عالمین
کربلا،خون خدا آید همی

گاه هجران حسین از زینبش
ماه سر ازتن جدا آید همی

روز عاشورا علی اکبرش
قطعه قطعه بر عبا آید همی

بین که عباس آن یل ام البنین
تا شود دستش جدا آید همی

اصغر شش ماهه آغوش رباب
خنده بر لب جانفدا آید همی

قاسم آن زیبای آل فاطمه
بهر مرگی با صفا آید همی

کودک ناز حسن عبداللهش
مست بوی کربلا آید همی

بین که مولامان حسین فاطمه
با رضای بر قضا آید همی

مادر غمها شود دخت علی
با صبوری بر جفا آید همی

باز آمد ماه غمهای خدا
فاطمه صاحب عزا آید همی
اسماعیل تقوایی
خلاصه
شکرخدا که باز بدیدم محرمت
لایق شدم که درک کنم ماه ماتمت
شکر خدا که بار دگر سهم من شده
برسر زنم به سوگ تو در زیر پرچمت
خرجی زآب دیده نکردم که تا شود
جاری برای سوگ تو وهنگامه ی غمت
من دل سیاه و شال عزای تو گردنم
روشن شود خوردچو دلم رنگ ماتمتت
آقا منم غلام همه نوکران تو
راهی بده مرا تو به درگاه اعظمت
دراولین شبی که به قبرم،امید من
باشد،به دیده ام بگذاری تو مقدمت
شاعر:اسماعیل تقوایی

داستان عشق با یک کاروان آغاز شد

وقت حج بود وزانجام عمل اعراض شد

کاروان عشق در کرببلا اطراق کرد

روز عاشورا شد وراه شهادت باز شد

زینب کبری که عاشق بود بر مولا حسین(ع

مادر آلام گشت وصبر او اعجاز شد

ابتدا اصحاب بنمودند جانها را فدا

عشق آنها بر حسین فاطمه (س)ابراز شد

آن ریاحی حر که راه کاروان را بسته بود

شد شهید وبهر او آزادگی احراز شد

اکبر شبه پیمبر(ص) میوه قلب حسین

رفت ودر هجرش پدر با اشک غم دمساز شد

در میان علقمه عباس آن سرو سهی

سرنگون وازلبش "ادرک اخا" آواز شد

نوجوان ماهپاره قاسم آن پور حسن(ع

در قبول مرگ شیرین از عسل ممتاز شد

آخرین سرباز مولا اضغز شش ماهه بود

پاره از تیرسه شعبه آن گلوی ناز شد

جمله ی گلهای عاشق چیده وپرپر شدند

ناله ی هل من معین باغبان آواز شد

آه ،از آن دم که زینب در میان قتلگاه

خواستار مرگ از دادار بی انباز شد

دل بسوزد از برای حضرت زین العباد

در میان بسترش با درد وغم همراز شد

شد غروب وکاروان خالی از مردان مرد

طعمه بهر غارت جانی آتش باز شد

کاروان آل پیغمبر اسیر جانیان

عازم بر کوفه وآن شام وحشت ساز شد

 

 

شاعر : اسماعیل تقوایی

دوباره بوی محرم دوباره بوی حسین(ع‏)
دوباره نوشش می از سر سبوی حسین(ع‏)
دوباره ماه تاثر دوباره ماه عزا
دوباره سینه زدن در میان کوی حسین(ع‏‎)
دوباره شهر بپوشد به تن لباس سیاه     
رواج هیئت ومسجد زآبروی حسین(ع‏‎)‏
دوباره نام حسین بر لبان پیر وجوان
دوباره نغمه "هل من"رسد زسوی حسین(ع‏)
دوباره یاد شهیدان کربلا کردن
دوباره خوی گرفتن به خلق وخوی حسین(ع‏‎‏)
دوباره لطف خداشامل جناب زهیر
ونیک عاقبتی بعد گفتگوی حسین(ع)‏‎‏
دوباره حر پشیمان به محضر مولا
عوض نمودن دنیا به تار موی حسین(ع‏‎‏)
دوباره قاسم واکبر، عمویشان عباس
فدای حق شده در جنگ با عدوی حسین(ع‏)
دوباره علقمه وقتلگاه شاه شهید
دوباره ناله زینب به جستجوی حسین(ع‏‎‏)
گرفتنش به بغل جسم بی سر مولا
دوباره بوسه زدن بر رگ گلوی حسین(ع‏‎‏)
دوباره شام غریبان به خیمه ها آتش
زنان دربدر وخواهر نکوی حسین(ع‏‎‏)
دوباره یاد اسارت برای آل الله‎‏
ویاد سنگ پرانی  به راس وروی حسین(ع‏‎‏)
دلم گرفته  خدایا زماتم مولا
نما توقسمت من زائری به کوی حسین(ع)

شاعر : اسماعیل تقوایی

X