یا صاحب الزمان

ای که غایب گشته ای از دیدگان
ای زمین وآسمان را روح وجان

ای خدا را باقی ی روی زمین
آخرین والی حق در این جهان

ای عدالت را سرانجامی نکو
ای امید جمله ی مستضعفان

ای که می بینی ولی نادیده ای
ای امام پرده پوش مهربان

شیعیانت سالهایی منتظر
چشمهاشان مانده بر ره خونفشان

جمعه ها بگذشته پی در پی مدام
بی نشانی از تو ای در نهان

هر جوانی پیر وهر پیری برفت
آرزویش دیدن رویت عیان

یوسف زهرا دگر هجران بس است
ای بهاران، ده تو پایان این خزان

آفتاب زندگی بر ما بتاب
گرم کن هر خانه وهر آشیان

ای طلوعت بهر هر ظالم غروب
مطلع شعر عدالت در زمان

گر که بینم روی زببای ترا
در رهت قربان کنم جانانه جان

العجل یا حجت بن العسکری
الامان ای روح قرآن الامان

شاعر:اسماعیل تقوایی

شب جمعه
آمد شب جمعه دل رود کرببلا
با عشق حسینی که بود خون خدا

آنجا برود که همره مادر او
طوف حرمش کند به امید عطا

آنجا برود که سر به شش گوشه نهد
از دیده سرشک ریزد از بهر رجا

آنجا برود که تا میان حرمین
خواند به صفا زیارت عاشورا

آنجا برود که روی تل زینب(س)
بر سینه زند برای آن راس جدا

آمد شب جمعه ده سلامی به حسین(ع)
بر درگه او روانه شو همچو گدا

گر که تو نباشی اش گدایی کاهل
او هدیه دهد گدای را کرببلا

شاعر:اسماعیل تقوایی


دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد
به گوشه ای زبقیع آشیانه می گیرد

کبوتر دل من پرزنان بروی بقیع
سراغ قبر کسی مخفیانه می گیرد

سراغ قبر کسی کو عزیز طاها بود
کسی که دفن شده او شبانه می گیرد

عزای فاطمه گشته کمان سوگ وعزا
به تیر غصه دلم را نشانه می گیرد

دلم زکودکیم داغدار زهرا(س) شد
به یاد ضرب در وتازیانه می گیرد

برای همرهی مرتضی ،زورق دل
به ساحل غم مولا کرانه می گیرد

به سوگواری مهدی(عج) به ماتم مادر
لهیب غم زدل من زبانه می گیرد

شاعر : اسماعیل تقوایی
فاطمیه

فاطمیه اول غمهای ماست
فاطمیه موسم حزن وعزاست

فاطمیه ثلمه بر عالم بود
فاطمیه فصل غمهای خداست

فاطمیه قلبهای شیعیان
داغدار ظلمهای اشقیاست

ظلمهایی بر علی(ع) وفاطمه(س)
ظلمها بر اهل بیت مصطفاست

فاطمیه بر مدار فاطمه ست
فاطمیه ماتم عظمای ماست

فاطمیه داستانی جانگداز
قصه سیلی واشک مجتباست

فاطمیه آتش کین پشت در
ضربه برپهلوی ناموس خداست

فاطمیه داستان غنچه ای است
ناشکفته در ره بابا فداست

فاطمیه قصه شیر است وبند
بستن دستان مولا مرتضاست

فاطمیه سوزش دلهای ما
بهر تشییعی که در غربت بپاست

فاطمیه اشکهای حیدری
در فراق فاطمه اندر خفاست

فاطمیه قصه ی بی مادریست
داستان گریه های بیصداست

فاطمیه یاد قبری مخفی است
قبر بانویی که دور از چشمهاست

فاطمیه ظلم بر آل علیست
فاطمیه کربلا را ابتداست

شاعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه


فاطمیه یاد زهرا(س) می کنم
یاد ماتمها وغمها می کنم

یاد آتش بر در بیت علی
یاد مظلومی مولا می کنم

یاد اشک حیدری هنگام غسل
بر تن زخمی زهرا(س) می کنم

یاد زینب چادر خاکی بسر
داد بابا را تسلی می کنم

یاد  تشییعی که مولامان علی(ع)
بهر همسر داشت بر پا می کنم

یاد هنگامی که حیدر خونجگر
داد زهرا(س) دست طاها می کنم

یاد شیون های طفلان علی(ع)
در غم ام ابیها  می کنم

فاطمیه فصل غمهای خداست
بانگ غم زین روی آوا می کنم

شاعر : اسماعیل تقوایی

میلاد صدیقه صغری حضرت زینب کبری(س)مبارک باد

زمین شاد وزمان شاد وپیمبر شادمان باشد
سحاب رحمت حق برمدینه سایبان باشد

به دور خانه ی حیدر ملایک شاد می گردند
بر ایشان تازه مولودی ز زهرا(س) دلستان باشد

به نور روی این مولود یثرب گشته نورانی
زسوی عرشیان در پیش پایش گل فشان باشد

در آغوشش گرفته فاطمه قنداقه ی او را
به روی دختر نیکوی خود بوسه زنان باشد

بود فرزند سوم بر علی(ع)وحضرت زهرا
زلطف حق برادرهای خود را ارمغان باشد

زسوی حق شده نامش. زینب،زینت بابا
نه بر بابا فقط،زین زمین وآسمان باشد

شود او بی معلم عالمه،میزان فضل وعقل
در او از حلم حیدر،عصمت زهرا،نشان باشد

مصیبت را شود مادر،صبور کربلا گردد
زبعد روز عاشورا امیر کاروان باشد

چه خوش باشد میلادش، کنار مرقد پاکش
زبهر مدح بانو بلبل دل نغمه خوان باشد

شاعر : اسماعیل تقوایی
 میلاد حضرت زینب(س)

پنجم ماه جمادی اولی
در مدینه در تابان آمد

از تلاقی قمر با خورشید
نجم رخشنده نمایان آمد

دامن فاطمه نورانی شد
برحسین وحسنش جان آمد

سبز شد صحن گلستان ولا
با گلی تازه بهاران آمد

دختری بهر علی وزهرا
هدیه از جانب یزدان آمد

نوه سوم پیغمبر اوست
جد او سرخوش وخندان آمد

نام او هدیه زدرگاه خداست
زین بابا چه فروزان آمد

ملک خاص خدا جبراییل
مرحبا گو شده مهمان آمد

زینب است وبه پدر زینت او
عقل را سلسله جنبان آمد

بی معلم بشود عالمه او
فاضله، مظهر ایمان آمد

خواهری معنی نو می یابد
صبر را شاخص و میزان آمد

جان وهمراه حسین بن علی
جانفدا در ره جانان آمد

کربلا بی مددش بی معناست
ملجا جمله اسیران آمد

شاد باشم به گه میلادش
مرغ دل شاد وغزلخوان آمد

آمده زینبیه در یادم
از سر شوق به تن جان آمد

پنجم ماه جمادی اولاست
کف بزن بانوی ایمان آمد

شاعر:اسماعیل تقوایd

السلام علیک یا ابا عبدالله

تا که نامت می برم از دیده اشک آید برون
درغم تو حال هر عاشق شود حال جنون

تا که در خاطر بیاید منظر شش گوشه ات
کفتر دل می شود بر کربلایت رهنمون

هرزمان یادی کنم از روز عاشورای تو
از مصیبتهای آن دل می شود دریای خون

نام تو از کودکی ورد زبانم بوده است
هیئتت ارباب، داده قدر این نوکر فزون

مکتب تو مکتب جانبازی وآزادگیست
پرچم ظلم یزیدی را نمودی سرنگون

گفته ای که مرگ خونین به ز ننگین زندگیست
راه عزت را نشان دادی به جمع مسلمون

تا ابد باشد به دنیا نام نیکت جاودان
شیعه با تو هست از کید بداندیشان مصون

نام تو بوده به لبهای شهیدان یا حسین(ع)
وقت ذکر آیه ی انا الیه راجعون

کاش گردد قسمتم آیم کنار مرقدت
تا به نور بارگاه تو شود روشن عیون

شاعر:اسماعیل تقوایی
 
یاعلی بن موسی الرضا

با آب وگلم مهر رضا(ع) گشته عجین
خاتم بود ایران ومزارش چو نگین

آهوی دلم همیشه محتاج بود
محتاج ضمانت مه هشتم دین

از کودکیم عشق زیارت دارم
بر درگه سلطانی اویم مسکین

تا پا به حریم حرمش بگذارم
آن لحظه دهد درد دلم را تسکین

به به چه حریم با صفایی دارد
باشد حرمش قطعه ای ازخلد برین

هر آنکه شده قطع امیدش زهمه
در مشهد پاک او شود چله نشین

یکبار اگر کسی شود زائر او
کامش به یقین همیشه باشد شیرین

با اذن خدا شافع وشافی باشد
ای شیعه جز او شافع وشافی مگزین

گفتست که زائرین خود را به سه بار
در وقت مقررش رود بر بالین

یا رب بنما طوف حریمش قسمت
تا بوسه زنیم برضریحش،آمین

شاعر:اسماعیل تقوایی








یا صاحب الزمان

ساکن کوی انتظارم من
منتظر بهر آن نگارم من

او گل نرگسست وبر این گل
گر قبولم کند چوخارم من

چو دری در صدف بود پنهان
و به هجران او دچارم من

سالها یی ست ندبه خوان در دل
بذر دیدار او بکارم من

اوبود جان جان عالمیان
بر چنین جان جان نثارم من

گرکه لایق بداندم بر او
نوکر خوار و کهنه کارم من

صاحب عصر والزمان باشد
بجز او صاحبی ندارم من

کاش باشم ظهور او بینم
باشم وجان به او سپارم من

شاعر:اسماعیل تقوایی
X