ای بهشتی بوی دنیا فاطمه
عشق بی همتای طاها فاطمه

با مدد از چار بانوی بهشت
گشت میلادت مهیا فاطمه

از شمیمت وقت دنیا آمدن
شدمعطر مکه یکجا فاطمه

روز میلادت ملائک صف به صف
ایستاده بر تماشا فاطمه

زادروزت کهکشانها می کنند
نورباران آسمانها فاطمه

جشن میلاد تو برپا گشته است
در تمام عرش اعلا فاطمه

عالمی مسروردر میلاد تو
عالمی مجنون،تولیلا فاطمه

دختران را غنچه امیدها
با وجودت شد شکوفا فاطمه

ای دلیل خلقت افلاک ها
ای به خالق خلق والا فاطمه

با تو بهتر می شود معنا کنیم
نیکی وخوبی به دنیا فاطمه

گوهر یکدانه ی خلقت تویی
عفت از تو یافت معنا فاطمه

آمدی تا کوثر قرآن شوی
آیتی از رب یکتا فاطمه

آمدی تا مادر بابا شوی
ای فدای تو ابوها فاطمه

برامامت همسری ومادری
بر نبی ام ابیها فاطمه

راضیه،زهره،زکیه،عابده
طاهره،مرضیه،زهرا، فاطمه

آمدی تا برعلی همدم شوی
حامی وهمراه مولا فاطمه

سوره انسان به قرآن کریم
با تو می گردد هویدا فاطمه

بی تو بی معنا بود آل عبا
آن عبا با توست برجا فاطمه

سیدی تو بر نساء العالمین
اسوه ای بر کل زنها فاطمه

روز میلاد تو روز عاشقی ست
تو بهارانی به جانها فاطمه

یوسف تو سخت می بالد به تو
اسوه ای بر آن مسیحا فاطمه

مهر تو همواره در دلهای ما
شاکریم از این تولا فاطمه

آمدی باشد مبارک، آمدت
برخدا وخلق دنیا فاطمه

شاعر:اسماعیل تقوایی

غروب جمعه

غروب جمعه دلگیر است بی تو
دل شیعه زمین گیر است بی تو

غروب جمعه شادی درغروب است
وغم در حال تکثیر است بی تو

غروب جمعه یعنی باز غیبت
دوباره هجر تقدیر است بی تو

غروب جمعه قلب عاشقانت
اسیر آه شبگیر است بی تو

بیا یوسف که رویای ظهورت
بدون صدق وتعبیر است بی تو

دگر ما را نباشد طاقت هجر
بیا شیعه زجان سیر است بی تو


شاعر:
اسماعیل تقوایی

وفات فاطمه ی ثانی در بیت علی(ع)حضرت ام البنین (س)تسلیت باد

عزیزانم همه رفتند وماندم
زاین جور زمانه خشمگینم

مرا ام البنین دیگر نخوانید
شدم تنها و ام بی بنینم

شده هرروزکارم در مدینه
به قبرستان به خاک غم نشینم

به یاد داغهای مانده بر دل
زنم ناله به آه آتشبنم

مدینه دل بسوزان بر من زار
به یاد کربلا ام الحزینم

حسینم را سرش از تن بریدند
زبعدش با غم وماتم قرینم

جدا شد دست عباسم زپیکر
بمیرم از برای مه جبینم

بمیرم گفت آخر برحسینم
برادرجان بیا نقش زمینم

خوشا برمن پسرها رانمودم
فدایی امیرالمومنینم

زده آتش غم زینب وجودم
شده ام المصایب همنشینم

خدا خواهم که عمر من سرآید
که داغ زینب کبری نبینم

چه دشوارست اینسان زندگانی
به کامم مرگ باشد انگبینم

بخوان مرغ اجل قدری برایم
که گردد لحظه های آخرینم

شاعر:اسماعیل تقوایی

تقدیم به رهبر عزیز

بر کشتی جمهوری ما ناخدایی
آرامش دلها به طوفان بلایی

بردشمنان هستی دلیل نا امیدی
بر رهروانت مایه ی امیدهایی

اولاد زهرایی وحیدر گون مرامی
تو بهترین تبلیغ دین مصطفایی

هستی خمینی را خلف،سیدعلی جان
برانقلاب ناب ایران مقتدایی

دیری بود جانباز جنگ با نفاقی
در راه دین حق همیشه جانفدایی

راه تو آقاجان صراط مستقیم است
شکر خدا داریم چون تو رهنمایی

عمرت درازا باد تا مهدی بیاید
تا که نمایی برامامت اقتدایی

شاعر:
اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان

پسر ختم رسل ختم امامت باشی
بر خدا روی زمین مظهر وآیت باشی

خلق وخلق تو بود همچو پیمبر مولا
جد خود را به یقین اوج شباهت باشی

غایبی از نظر وما ز خدا می خواهیم
هر کجایی تو اماما بسلامت باشی

ناظری بر همه ی منتظرانت آقا
شیعه را در همه دم فکر حمایت باشی

راه تو راه رهایی ز برای بشر است
رهبر رهروی خود سوی سعادت باشی

ای خوشا وقت ظهورت که بیایی، همه را
مجری حکم خدا بهر عدالت باشی

کاش باشیم ببینم رخ چون ماهت
ای که مقصود همه بهر زیارت باشی

شاعر :اسماعیل تقوایی

شام غریبان زهرا(س)

شام فراق فاطمه(س) حیدر (ع)پریشان است شام غریبان است
_____

زینب زهجر مادرش رنجور وحیران است
شام غریبان است
_____-

گسترده باشد بستر زهرا در آن خانه
خانه چو ویرانه
خون جای اشک از دیده ها درهجرش افشان است شام غریبان است
______
اول شبی باشد شده این خانه بی مادر
وای از غم حیدر
آغوش حیدر مامن، جمله یتیمان است
شام غریبان است
____
هرشب حسین خوابیده با، لالایی مادر
امشب بود مضطر
با یاد مادر تا سحر بیدار ونالان است شام غریبان است

شاعر :اسماعیل تقوایی

سالروز شهادت صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا(س)تسلیت باد.

از لحظه ای که از در آتش زده زبانه
بگرفته تیر ماتم قلب مرا نشانه

باضربه ای که در خورد، افتاد روی زهرا(س)
وای از تماس پهلو با میخ درب خانه

زد ناله همسر من، بابای من ببین که
با دختر عزیزت، چون کرده این زمانه

زد ناله فضه دریاب، نو غنچه ام فدا شد
فضه بسوی بانو،با اشک شد روانه

آندم نگاه خود را،دزدیدم از نگاهش
شرمنده، دست بسته،بودم در آن میانه

اندر هجوم کینه، طفلان خردسالم
در حال گریه بودند،با ترس کودکانه

باشد دعای حیدر،مردی نبیند هرگز
یارش فتاده بر خاک،با ضرب وحشیانه

ای وای از زمانی، چون یار خود نمودم
با گریه های آرام،غسل وکفن شبانه

آن شب شب غریبی،بر کودکان ومن بود
شد قسمت گل من،تشییع مخفیانه

تحویل خاک دادم، جسم عزیز طاها
شد رهنمون جنت،در قبر بی نشانه

زهرا برفت ومنهم، با چار کودک خود
رفتم به ناله سوی، ویرانه آشیانه

یارب بده تو صبری،بر من که طاقت آرم
اندرفراق زهرا،آن گوهر یگانه

شاعر :اسماعیل تقوایی

یازهرا(س)

لگدی بر در آتش زده ای کوبیدند
گل نیلوفری باغ علی را چیدند

بین دیوار ودری ناله زهرا(س) برخاست
عرشیان همره او ضجه زده گرییدند

مرتضی دست ببستند به مسجد ببرند
کودکان گریه کنان سخت به خود لرزیدند

پیش چشمان علی فاطمه بر خاک افتاد
نانجیبان به علی وغم او خندیدند

آتش ودود بپا بود که زهرا نالید
ابتا..غنچه نشکفته ما را چیدند

جانیانی که به آن خانه هجوم آوردند
جمله در آتش دوزخ به ابد جاویدند

شاعر : اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان

چشمها مانده بره تا که بیایی آقا
ازدل منتظران عقده گشایی آقا

خبری باز نشد زآمدنت این جمعه
جمعه ی وصل کجا وتو کجایی آقا

هرچه بگذشت زمان وگذرد هرچه زمان
باز من منتظرم رخ بنمایی آقا

کاش یک لحظه که ماندست مرا ازعمرم
بهرتسکین دلم چهره گشایی آقا

درد هجران تو آخر بکشد عشاقت
شود آیا زپس پرده درآیی آقا

آخرین حجت حق روی زمینی مولا
آخرین گل زگلستان ولایی آقا

عرشیان همره ما نغمه عجل گویند
به ظهورت همه را ده تو عطایی آقا

شاعر:اسماعیل تقوایی


یا امام رضا(ع)

وقتی میام به مشهدت دلم صفا میگیره
کفتر دل میره رو گنبد تو جا میگیره

وقتی به گنبد طلات آقا چشام میافته
اشک میاد از چشمای من دلم جلا میگیره

میام تو صحن رضوی راه میرم ومیخونم
مرغ دلم زمزمه ی رضا رضا میگیره

وقتی که از سقاخونت یه جرعه آب می نوشم
دارو میشه توی رگام، تنم شفا میگیره

وقتی میام سر رو ضریح باصفات میذارم
دلم برا هر آشنا دست به دعا میگیره

قربون اون غذای تو سفره خونت آقاجون
شاد میشه هر زائری که از اون غذا میگیره

لحظه ی سخت من آقا اون لحظه وداعه
وقتی میام برا وداع دلم عزا میگیره

شاعر:اسماعیل تقوایی







یا صاحب الزمان

ای که غایب گشته ای از دیدگان
ای زمین وآسمان را روح وجان

ای خدا را باقی ی روی زمین
آخرین والی حق در این جهان

ای عدالت را سرانجامی نکو
ای امید جمله ی مستضعفان

ای که می بینی ولی نادیده ای
ای امام پرده پوش مهربان

شیعیانت سالهایی منتظر
چشمهاشان مانده بر ره خونفشان

جمعه ها بگذشته پی در پی مدام
بی نشانی از تو ای در نهان

هر جوانی پیر وهر پیری برفت
آرزویش دیدن رویت عیان

یوسف زهرا دگر هجران بس است
ای بهاران، ده تو پایان این خزان

آفتاب زندگی بر ما بتاب
گرم کن هر خانه وهر آشیان

ای طلوعت بهر هر ظالم غروب
مطلع شعر عدالت در زمان

گر که بینم روی زببای ترا
در رهت قربان کنم جانانه جان

العجل یا حجت بن العسکری
الامان ای روح قرآن الامان

شاعر:اسماعیل تقوایی

X