وفات حضرت خدیجه تسلیت باد

اشک ریزان در کنار بستری پیغمبر است
همسر چون جان او نالان میان بستر است

آنکه بوده یارومونس،حامی همواره اش
عمر پر سودش کنون در لحظه های آخر است

گوش جان را می سپارد بر وصیتهای او
رفتن جان از تن جانان براو ناباور است



آیه ی امن یجیب آید به لبهای رسول
جان فدای او که اینسان دل غمین ومضطر است

سالها بوده خدیجه بهر او سنگ صبور
حال خونین قلب مولا از فراق دلبر است

گفت بانو بر پیمبر لحظه های آخرین
این دلم آشفته بهر سرنوشت دختر است

مادری در احتضارست وکنار بسترش
فاطمه مشغول ذکر وای مادر مادر است

آه از آن دم که پیغمبر به اشک چشمها
گرم غسل همسرش همراه تنها دختر است

بعدمادر فاطمه ام ابیها می شود
جان فدای دختری که بهر بابا مادر است

روزهایی می رسد زهرا پدر داده زدست
بهر دلداری او آتش فتاده بر در است

غسل همسر بار دیگر می شود تکرار لیک
آنزمان مشغول غسل جسم زهرا حیدر است

شاعر : اسماعیل تقوایی

سوم خرداد سالروزفتح خرمشهر گرامی باد

الی بیت المقدس،سوم خرداد،خرمشهر
شد آزاد ورها از چنگ خصم دون بد گوهر

دلیران ازسپاه وهم بسیج وارتشی بردند
هجومی سخت بر دشمن به نام نامی حیدر

برون راندند دشمن را زخاک پاک خرمشهر
ازین روشادمان گردید قلب مردم ورهبر

هزاران دشمن بعثی اسیر وکشته وزخمی
بشد سهم تجاوزگر بخوبی این چنین کیفر

نشان دادیم باشد خاک ایران بیشه شیران
وبا این فتح کرده قدرت ما را جهان باور

درود ما به شیران شهید فتح شهر خون
به جانبازان جنگ وسایر افراد جنگاور

از آن پس سوم خرداد روز افتخار ماست
درخشان دفتر تقویم از انوار این اختر

شاعر : اسماعیل تقوایی

عجل علی ظهورک

ای در در نهانم عجل علی ظهورک
ای صاحب زمانم عجل علی ظهورک

اندر فراقت آقا حال خوشی ندارم
آتش گرفته جانم عجل علی ظهورک

ای کاش تا نمردم لطفی کنی تو مولا
رویت کنی عیانم عجل علی ظهورک

کنعان دل زهجرت دیری بود خرابست
بازآ زغم رهانم عجل علی ظهورک

کروبیان عرشی مسکونیان فرشی
گویند دلستانم عجل علی ظهورک

دیگر بس است ما را هجران روی ماهت
کف داده‌ام توانم عجل علی ظهورک

هر روز وشب دعایم بر درگه خدایی
پیوسته بر زبانم عجل علی ظهورک

مستضعفان عالم فریادشان بلند است
مولای مهربانم عجل علی ظهورک

آه ای بهار جانها پایانی خزانها
پایان بده خزانم عجل علی ظهورک

شاعر:اسماعیل تقوایی
حلول ماه رمضان مبارک باد

دوباره ماه خدا و بهار قرآن شد
دوباره ماه صفا دادن تن و جان شد

دوباره شوق سحر، هر غروب هم افطار
دوباره موسم شادی اهل ایمان شد

دوباره وقت سفر شد به شهر خوبی‌ها
دوباره ماه نزول کتاب قرآن شد

دوباره بستن چشم و دهان زهر خوردن
دوباره بنده حق بر خدای مهمان شد

دوباره خواندن یک آیه با ثواب تمام
دوباره فصل مناجات و رتل قرآن شد

 دوباره لیله ی قدر ومجیر وجوشن ها
دوباره ماه دعا ومهار شیطان شد

دوباره آمده ماهی که یک شب قدرش
برابر به هزار ماه عمر انسان شد

دوباره آمده ماهی که در میانه ی آن
ز شمس روی حسن (ع) خانه نورباران شد

دوباره آمده ماهی که روی ماه علی (ع)
خضاب خون سر و عمر او به پایان شد

بدار مغتنم این فرصت گرانمایه
که بسته دوزخ و جنت گشوده در آن شد

شاعر : اسماعیل تقوایی

به استقبال ماه مبارک رمضان

هنگامه وصل رمضان آمده است
مومن به تنش دوباره جان آمده است

یکماه گشوده سفره ای جان افزا
حق را بنگر که میزبان آمده است

این ماه گناه خلق می سوزاند
بر عمر گناهها خزان آمده است

بگشوده تمام،آسمان درهایش
ای بنده عروج کن،زمان آمده است

آوای مناجات ودعا گوش آید
الطاف خدایمان عیان آمده است

ماه رمضان ماه خداوند ودر آن
شیطان رجیم ناتوان آمده است

بر بند دهان ودل زدنیا برگیر
زیرا که زمان امتحان آمده است

باز است در بهشت بر روی همه
دوزخ بنگر که در زیان آمده است

این ماه بود بهار قرآن خدا
چون در رمضان زآسمان آمده است

شادند همه به نیمه ماه خدا
زیرا که حسن(ع)به این جهان آمده است

در بیست ویک، علی(ع)به خون غلطیده
هر شیعه به قلب خون فشان آمده است

افطار بده که در جواب عملت
اعطای ثواب بیکران آمده است

اسباب مهیا ست که بخشیده شویم
ای بنده تلاش کن امان آمده است

شاعر : اسماعیل تقوایی

مصحف پیغمبر اسلامیان قرآن بود
خواندنش آرامشی از بهر روح وجان بود

سوره هایش یکصد وچار وده است ای نیک بین
شصت ودو،سی،عده ی آیات این فرقان بود

برترین اعجاز پیغمبر بود قرآن حق
رهروان راه حق را شاخص ومیزان بود

گنجی از علم است گر دقت کنی در محتوا
عالم قرآن زگوناگونی اش حیران بود

خواندن هر آیه اش دارد ثوابی بس عظیم
قاری قرآن به جنت گوهری تابان بود

هر که خواهد دست بر تحریف این قرآن برد
سخت ناکام است زیرا حافظش یزدان بود

تازگی دارد همیشه هرچه عمرش بگذرد
هرزمانی مومنین را چاره وبرهان بود

عامل قرآن زدیگر مومنان پیشی گرفت
بر رسولان خدا در جنتش مهمان بود

شاعر : اسماعیل تقوایی
 

بیا..
ای طبیب دل بیمار بیا
دلبر غایب از انظار بیا

نقد جان بهر خرید آوردیم
یوسفا بر سر بازار بیا

درد هجران تو جان فرساید
تا بود جان تن بیمار بیا

عالمی منتظر دیدار رت
ازپس پرده به اظهار بیا

آخرین گل به گلستان ولا
زود در صحنه ی گلزار بیا

پیکر عدل به زنگ آلوده ست
ای زدودنده ی زنگار بیا

این جهان تشنه ی اصلاح بود
آخرین مصلح ومعمار بیا

بر نشان دادن قبر زهرا(س)
پسر احمد مختار بیا

کاش این جمعه ی آخر باشد
مهدی فاطمه،اینبار بیا

شاعر : اسماعیل تقوایی
تقدیم به رهبرم

فرزند حسینی و چو او ظلم ستیزی
اسباب غروری به همه ملت ایران

مو قرمز دیوانه زبرجام برون شد
خوش پاسخ او داده ای ای مظهر ایمان

یکبار دگر با سخنانت تو نمودی
خنثی، اثر این عمل مظهر شیطان

تو رهبر آگاه وشجاعی وبصیری
دشمن شده از رهبری خوب تو حیران

امید دهی بر همه احباب همیشه
اینگونه توکل ببرد کار به سامان

ای کاش ببینیم ترامپی که به گور است
جمهوری اسلامی ما فاتح دوران

خواهیم زحق عمر تو بادا به درازا
تا عصر ظهور آید وپیروزی قرآن

شاعر:اسماعیل تقوایی







یا امام رضا(ع)

جمعی به جهان واله وشیدا داری
رو سوی خودت غرق تمنا داری

طوف حرم تو آرزوی همه است
ای آنکه به مشهد الرضا جا داری

هرکس به امیدی به درت می آید
بر مرده دلان حکم مسیحا داری

امید پسین نا امیدان هستی
سلطانی وبر درت گداها داری

ای کهنه طبیب جمله ی بیماران
از بهر شفا بسی تقاضا داری

با آن حرم بهشتی ات آقا جان
دیریست که در قلوب مأوا داری

بر گرد حریم باصفایت خلقی
محتاج چو آهوان صحرا داری

ترکیب حرم،مناره ها،گنبد زر
بس منظره ها در این تماشا داری

محتاج زیارتم طلب کن مولا
دانم که کرامتی چو دریا داری

شاعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
X