پنجم ماه صفر
شهادت حضرت رقیه (س)

دیدم که به نیزه سرتو جلوه نما شد
بی غسل وکفن پیکرت ازجور رها شد
دیدم که چسان عمه بغل کرد تنت را
روسوی مدینه به فغان گرم نوا شد
بودی توکجا من زروی ناقه فتادم
گم گشتم وسیلی عدو راهنما شد
بابا نه مگر دخترکی خرد ویتیمم
اینگونه جسارت به یتیم ازچه روا شد
بابا هوس بوسه وآغوش تو دارم
هرلحظه زبعد تو به من جور وجفاشد
با سر زده ای سر تو به من جان رقیه
ویرانه ی ما با سر تو غرق صفا شد
باید تو تشکر کنی از عمه ی خوبم
اوقات مکرر سپرم در همه جا شد
بیمار شدم در غم هجران تو بابا
با آمدنت درد یتیم تو دوا شد
زهرای سه ساله شده ام وزغم ایام
در کودکیم همدم من چوب عصا شد
قربان لب خونی ودندان شکسته ت
دستش شکند زانکه ز او برتو جفا شد
بابا تو دعا کن که بمیرد رقیه
تا شاد شود زینکه به را تو فداشد
شاعر:اسماعیل تقوایی

به مناسبت اول ماه صفر، روز ورود کاروان اسرای کربلا به شام

صفر است وزسفر قافله ای شام آید
گوییا آهوی خسته بسوی دام آید
همه ی شام شده هلهله دراستقبال
جای گل برسرشان سنگ زهربام آید
زخم های دل زینب نمک اندودشود
دم به دم قسمت او تلخی در کام آید
ازدحامی شده در دور وبر آل ا...
کاش این قایله را نیکی فرجام آید
آنقدر سخت شود کار به مولا سجاد
دایما برلب او واژه الشام آید
سخت تر ازهمه اینست که سرها بر نی
هر دمی در نظر جمله ارحام آید
ای خدا لال شودشامی بی شرم وحیا
از زبانش به همه قافله دشنام آید
دختری گوشه ی ویرانه بسی گریانست
تا که بیند سر باباش به آرام آید
دست زینب به دعا گشته بلند وگوید
سببی ساز خدا عمر من اتمام آید

شاعر : اسماعیل تقوایی


خداحافظ محرم

خداحافظ ای ماه شور حسین
محرم،مه ماتم عالمین
خداحافظ ای ماه عشق آفرین
مه آسمانی ی روی زمین
خدا حافظ ای هیات وسینه زن
مه روضه های شه بی کفن
خدا حافظ ای ماه خون خدا
که دلهای ما را بدادی حلا
خدا حافظ ای ماه آزادگی
مه بذل جانها ودلدادگی
خدا حافظ ای عاصیان را پناه
خداحافظ ای ماه کسرگناه
خدا،قسمتم کن که سال دگر
کنم درک این ماه نیکو اثر
شعر:اسماعیل تقوایی


روز شهادت شهید فهمیده وروز نوجوان گرامی باد

روزهای ابتدای جنگ بود
دشمن بعثی به دنبال هجوم
شهرخرمشهر نمادی از دفاع
در مصافی با تجاوزکارشوم
نوجوانان وجوانان آمدند
جبهه از بهر دفاع مرز و بوم
نوجوانی گشت شاخص این میان
شرزه شیری جانفدا وبس فهوم
کرد جانش را فدا در زیر تانک
تا نماید سد مسیر آن هجوم
پیکرش رنگ علی اکبر گرفت
قطعه قطعه شد تنش برخاک بوم
نام او فهمیده وسر مشق شد
ازبرای نوجوانان و عموم
سیزده ساله گلی شد راهبر
نقل شد این، ازخمینی خدوم
تا ابدماند به خاطرهای ما
یاد این فرزند پاک زاد بوم
شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
فردا به روایتی شهادت امام سجاد(ع) است
یا حضرت سجاد(ع)

چه داغها که ندیدم چه رنجها نکشیدم
میان بستر بیماریم به گریه تپیدم
توان نبود به پیکر روم به یاری بابا
دمی که داد غریبی زسوی او بشنیدم
چه سخت بود شنیدم صدای ناله عمه
در آن زمان که جدا گشنت راس باب شهیدم
ز ناتوانی خود در زمان حمله به خیمه
عرق شدم،زخجالت به روی خاک چکیدم
به شام روز دهم در میان خیمه  ی سوزان
نماز خوف بخواندم زخوف خصم پلیدم
به روی ناقه عریان فتاده در غل وزتجیر
نخست طعم اسارت ،به عمر خویش چشیدم
چه روزهای تباهی به شام قسمت ما شد
که من زمانه سختی چو آن زمانه ندیدم
هر آنچه سختی دوران هر آنچه آمده بر سر
چو بوده در ره یزدان به جان خویش خریدم

شاعر : اسماعیل تقوایی
خواهش از خدا

ای خوشا دل که بگردید گرفتارحسین
ای خدا بردل ماهدیه گرفتاری کن
هوس کرببلا یک هوس روحانیست
هرکه دارد هوس کرببلا یاری کن
مست،عالم شده از جام می ثارا..
همه مستان می اش فارغ هشیاری کن
دل بیمار فراوان وحسین است طبیب
رهسپار مطبش هر دل بیماری کن
قسمت کرببلا هرچه مکرر،کم است
سهم ما تا به ابد قسمت تکراری کن
روز محشر همه امید شفاعت داریم
رحمتت برهمه عشاق حسین جاری کن
شعر:اسماعیل تقوایی

یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی
دردانه حق گنج نهان ادرکنی
مپسند بمیرم ونبینم رویت
ای کعبه آمال جهان ادرکنی
دیریست که ذکر العجل میگویم
باز آ و مرا زغم رهان ادرکنی
عدلست در انتظار همراهی تو
ای حاکم عادل زمان ادرکنی
ظالم شده بسیار به سرتاسر ارض
کوبنده جمله ظالمان ادرکنی
باقی خدا در این زمینی آقا
مسجود زمین وآسمان ادرکنی
در غیبت تو به شیعه ات سخت گذشت
بس قامت شیعه شد کمان ادرکنی
تا از پس پرده در نیایی مولا
پیوسته بهار ما خزان ادرکنی
ای منقم خون حسین(ع)وزهرا(س)
در یاب تو قبر بی نشان ادرکنی

شاعر : اسماعیل تقوایی



رفته ای ومی روم کوفه وشام بلا
ای که بود زینبت برغم تو مبتلا
مانده زمین پیکرت رفته سرت روی نی
سایه ندارد تنت زاده ی خیرالنسا
رفته سرت کوفه وآمده ام قتلگه
تا که وداعی کنم با تن خون خدا
له بشود پیکرت زیرسم اسبها
ناله کند در غمت جمله ی ارض وسما
بوده ای آرام جان، جان به لبم آمده
ناله ی وا جد من رفته به عرش خدا
وای محمد ببین جسم حسینت به خاک
غرقه به خون باشد وسرشده ازتن جدا
وای محمد تن، نوادگانت ببین
برتن آنها وزد نسیم باد صبا
سوی اسارت برند جمله بنات ترا
سخت بود بر همه قبول این ماجرا
پیرشدم یاحسین درغم هجران تو
قدخم من بود شاهد این مدعا

شاعر : اسماعیل تقوایی

X