سرود میلاد امام مجتبی(ع)



آمده دنیا جان ودل طاها۲

اولین فرزند حیدر وزهرا۲

یوسف زهرا خوش آمدی مولا۲

یوسف زهرا خوش آمدی مولا۲

__________________

خانه حیدر گشته چراغانی

جد او پیغمبر داده مهمانی



بر بنی هاشم ماه منیر آمد

شیعیان مژده دوم امیر آمد

یوسف زهرا......

_____________________

ماه بدری در ماه خدا آمد

مرتضی شادان چون مجتبی آمد



او حسن باشد شاه کریمان است

شبه پیغمبر خورشید تابان است

یوسف زهرا........

_____________________

در مه روزه دنیا شده گلشن

حضرت صاحب چشم شما روشن



روز میلاد عمو حسن آمد

صابران را شمع انجمن آمد

یوسف زهرا............


اسماعیل تقوایی

حیدر امشب چو که با فاطمه دیدار کند
با لب لعل پسر روزه اش افطار کند

نیمه ی ماه خدا باشد و ماه دگری
در سپهر علوی نور خود اظهار کند

پسر اول زهرا(ع)وعلی(ع) باشد او
آمده شاد دل احمد مختار کند

جبرئیل آمده تبریک خدا را گوید
نام مولود بیان از سوی دادار کند

او حسن باشد وحسنش همه عالم گیرد
هر کسی شیفته با جادوی رخسار کند

عرشیان را ببرد دل پسر ناز علی
فرشیان را به خم زلف گرفتار کند

آمده تا شرف جود وکرامت گردد
باب حاجات شده بخشش بسیار کند

آمده بعد علی(ع) رهبر ومولا بشود
سیره ی جد وپدر برهمه تکرار کند

شیعه،جام دل خود از می عشقش پر کن
شرب نابی است که غفلت زده هشیار کند

روز میلاد حسن(ع)شادی بی حد باید
ای خوشا آنکه در این روز چنین کار کند

شاعر :اسماعیل تقوایی
میلاد امام حسن(ع)

سال سوم گذشته از هجرت
نیمه ی ماه روزه غوغا شد

جشن میلاد تازه مولودی
خانه ای در مدینه برپا شد

شادمان زین تولد زیبا
مصطفی وعلی وزهرا شد

برعلی شاه شیعیان جهان
اولین جانشین هویدا شد

نام زیبای او حسن گردید
که زسوی خدایش اعطا شد

هرکه دیدش تبارک ا..گفت
یک نظر دیدو سخت شیدا شد

چهره اش چهره ی پیمبر بود
بر تماشا بسی تقاضا شد

همه بردیدن رخش در صف
همه مجنون واوچولیلا شد

دومین گل زگلستان ولا
دربهاری نکو شکوفا شد

پسر اول علی باشد
سبط اکبر برای طاها شد

می شود او کریم آل ا...
آمد او وکرامت احیا شد

مجتبی باشدوکریم وصبور
صبر با او دوباره معنا شد

آمد آنکس که در بهشت خدا
برجوانان امیر وآقا شد

یوسف فاطمه لقب بگرفت
پاره قلب دخت طاها شد

هرکسی مهر او به دل دارد
بردل مادرش تسلا شد

اوحسن باشد وسراسرحسن
شیعیان راهمیشه یارا شد

رمضان مفتخر به میلادش
نیمه اش با حسن چه زیبا شد

نوکری کن به روز میلادش
نوکری مایه ی تولا شد

شاعر : اسماعیل تقوایی

خلاصه
آقاغریب الغربا تویی تو ارباب کرم
میشه که دعوتم کنی یه افطاری توی حرم

کنار سفره ت بشینم روزه مو افطار بکنم
خیره بشم به گنبدت تا سحری جایی نرم

غذای سفره ت آقاجون مایده ی بهشتیه
با خوردنش کیف می کنه از نوک پاتا به سرم

چقدرقشنگه آقاجون با خیل زایرات بگم
دوستت دارم امام رضا(ع) برای تو یه نوکرم

ماه خدا تو صحن تو خیلی صفا داره آقا
میشه که دعوتم کنی امام رضامنتظرم

شاعر : اسماعیل تقوایی
وفات حضرت خدیجه تسلیت باد

اشک ریزان در کنار بستری پیغمبر است
همسر چون جان او نالان میان بستر است

آنکه بوده یارومونس،حامی همواره اش
عمر پر سودش کنون در لحظه های آخر است

گوش جان را می سپارد بر وصیتهای او
رفتن جان از تن جانان براو ناباور است



آیه ی امن یجیب آید به لبهای رسول
جان فدای او که اینسان دل غمین ومضطر است

سالها بوده خدیجه بهر او سنگ صبور
حال خونین قلب مولا از فراق دلبر است

گفت بانو بر پیمبر لحظه های آخرین
این دلم آشفته بهر سرنوشت دختر است

مادری در احتضارست وکنار بسترش
فاطمه مشغول ذکر وای مادر مادر است

آه از آن دم که پیغمبر به اشک چشمها
گرم غسل همسرش همراه تنها دختر است

بعدمادر فاطمه ام ابیها می شود
جان فدای دختری که بهر بابا مادر است

روزهایی می رسد زهرا پدر داده زدست
بهر دلداری او آتش فتاده بر در است

غسل همسر بار دیگر می شود تکرار لیک
آنزمان مشغول غسل جسم زهرا حیدر است

شاعر : اسماعیل تقوایی

عجل علی ظهورک

ای در در نهانم عجل علی ظهورک
ای صاحب زمانم عجل علی ظهورک

اندر فراقت آقا حال خوشی ندارم
آتش گرفته جانم عجل علی ظهورک

ای کاش تا نمردم لطفی کنی تو مولا
رویت کنی عیانم عجل علی ظهورک

کنعان دل زهجرت دیری بود خرابست
بازآ زغم رهانم عجل علی ظهورک

کروبیان عرشی مسکونیان فرشی
گویند دلستانم عجل علی ظهورک

دیگر بس است ما را هجران روی ماهت
کف داده‌ام توانم عجل علی ظهورک

هر روز وشب دعایم بر درگه خدایی
پیوسته بر زبانم عجل علی ظهورک

مستضعفان عالم فریادشان بلند است
مولای مهربانم عجل علی ظهورک

آه ای بهار جانها پایانی خزانها
پایان بده خزانم عجل علی ظهورک

شاعر:اسماعیل تقوایی
حلول ماه رمضان مبارک باد

دوباره ماه خدا و بهار قرآن شد
دوباره ماه صفا دادن تن و جان شد

دوباره شوق سحر، هر غروب هم افطار
دوباره موسم شادی اهل ایمان شد

دوباره وقت سفر شد به شهر خوبی‌ها
دوباره ماه نزول کتاب قرآن شد

دوباره بستن چشم و دهان زهر خوردن
دوباره بنده حق بر خدای مهمان شد

دوباره خواندن یک آیه با ثواب تمام
دوباره فصل مناجات و رتل قرآن شد

 دوباره لیله ی قدر ومجیر وجوشن ها
دوباره ماه دعا ومهار شیطان شد

دوباره آمده ماهی که یک شب قدرش
برابر به هزار ماه عمر انسان شد

دوباره آمده ماهی که در میانه ی آن
ز شمس روی حسن (ع) خانه نورباران شد

دوباره آمده ماهی که روی ماه علی (ع)
خضاب خون سر و عمر او به پایان شد

بدار مغتنم این فرصت گرانمایه
که بسته دوزخ و جنت گشوده در آن شد

شاعر : اسماعیل تقوایی

به استقبال ماه مبارک رمضان

هنگامه وصل رمضان آمده است
مومن به تنش دوباره جان آمده است

یکماه گشوده سفره ای جان افزا
حق را بنگر که میزبان آمده است

این ماه گناه خلق می سوزاند
بر عمر گناهها خزان آمده است

بگشوده تمام،آسمان درهایش
ای بنده عروج کن،زمان آمده است

آوای مناجات ودعا گوش آید
الطاف خدایمان عیان آمده است

ماه رمضان ماه خداوند ودر آن
شیطان رجیم ناتوان آمده است

بر بند دهان ودل زدنیا برگیر
زیرا که زمان امتحان آمده است

باز است در بهشت بر روی همه
دوزخ بنگر که در زیان آمده است

این ماه بود بهار قرآن خدا
چون در رمضان زآسمان آمده است

شادند همه به نیمه ماه خدا
زیرا که حسن(ع)به این جهان آمده است

در بیست ویک، علی(ع)به خون غلطیده
هر شیعه به قلب خون فشان آمده است

افطار بده که در جواب عملت
اعطای ثواب بیکران آمده است

اسباب مهیا ست که بخشیده شویم
ای بنده تلاش کن امان آمده است

شاعر : اسماعیل تقوایی

مصحف پیغمبر اسلامیان قرآن بود
خواندنش آرامشی از بهر روح وجان بود

سوره هایش یکصد وچار وده است ای نیک بین
شصت ودو،سی،عده ی آیات این فرقان بود

برترین اعجاز پیغمبر بود قرآن حق
رهروان راه حق را شاخص ومیزان بود

گنجی از علم است گر دقت کنی در محتوا
عالم قرآن زگوناگونی اش حیران بود

خواندن هر آیه اش دارد ثوابی بس عظیم
قاری قرآن به جنت گوهری تابان بود

هر که خواهد دست بر تحریف این قرآن برد
سخت ناکام است زیرا حافظش یزدان بود

تازگی دارد همیشه هرچه عمرش بگذرد
هرزمانی مومنین را چاره وبرهان بود

عامل قرآن زدیگر مومنان پیشی گرفت
بر رسولان خدا در جنتش مهمان بود

شاعر : اسماعیل تقوایی
 

بیا..
ای طبیب دل بیمار بیا
دلبر غایب از انظار بیا

نقد جان بهر خرید آوردیم
یوسفا بر سر بازار بیا

درد هجران تو جان فرساید
تا بود جان تن بیمار بیا

عالمی منتظر دیدار رت
ازپس پرده به اظهار بیا

آخرین گل به گلستان ولا
زود در صحنه ی گلزار بیا

پیکر عدل به زنگ آلوده ست
ای زدودنده ی زنگار بیا

این جهان تشنه ی اصلاح بود
آخرین مصلح ومعمار بیا

بر نشان دادن قبر زهرا(س)
پسر احمد مختار بیا

کاش این جمعه ی آخر باشد
مهدی فاطمه،اینبار بیا

شاعر : اسماعیل تقوایی
X