شاعر : اسماعیل تقوایی
دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد
به گوشه ای زبقیع آشیانه می گیرد
کبوتر دل من پرزنان بروی بقیع
سراغ قبر کسی مخفیانه می گیرد
سراغ قبر کسی کو عزیز طاها بود
کسی که دفن شده او شبانه می گیرد
عزای فاطمه گشته کمان سوگ وعزا
به تبر غصه دلم را نشانه می گیرد
دلم زکودکیم داغدار زهرا(س) شد
به یاد ضرب در وتازیانه می گیرد
برای همرهی مرتضی ،زورق دل
به ساحل غم مولا کرانه می گیرد
به سوگواری مهدی(عج) به ماتم مادر
لهیب غم زدل من زبانه می گیرد
شاعر : اسماعیل تقوایی
پشت در آمده وباز نمی کرد در را
تا حمایت بکند از دل وجان همسر را
پشت در آتشی از جهل وجنون بر پا شد
تا که از خانه بیارند برون حیدر را
فاطمه مانعی از بهر ورود آنها
حائلی گشت میان در وآن لشگر را
قنفذ بد گهر آنگونه لگد بر در زد
که زمین زد لگدش دختر پیغمبر را
ابتدا یا ابتا گفت وسپس ناله بزد
محسنم مرد بیا فضه ببر مادر را
با همان حال علی را بگرفتش نبرند
ضرب سیلی عدو کرد جدا کوثر را
من بمیرم زبرای یل خیبر شکنی
که به حالات بدی دید به خون دلبر را
دست او بسته وبر درگه حق کرد دعا
ننگرد کس چو علی در یم خون همسر را
شاعر : اسماعیل تقوایی
فاطمیه می کنم یاد مدینه
یاد آن در ،ضربه ی مسمار وسینه
یاد آتش بر در بیت خدایی
یاد مظلومی بانویی حزینه
یاد آن بی حرمتی های فراوان
بر سفارش کرده ی شاه مدینه
یاد آن فریاد ادرک فضه ای که
آمد از حلقوم یاس بی قرینه
یاد کوچه یاد آن دست حرامی
صورت نیلی شده از روی کینه
یاد مولا حیدر ودستان بسته
یاد اشکش از غم بازو وسینه
یاد زهرا یاد آن غسل شبانه
گریه طفلان با سنی کمینه
فاطمیه اول غمهای زینب
فاطمیه کربلا را شد زمینه
شاعر : اسماعیل تقوایی
روز بیست ودو زبهمن ماه شد
روز پیروزی ما بر شاه شد
شد پر از میوه درخت انقلاب
سر نگون طاغوت اندر چاه شد
از زبان آن امام عاشقان
بهر ما این روز یوم الله شد
یک اشاره بود کافی از امام
سر دوان ملت به او همراه شد
دست خالی چیره شد بر اسلحه
گیتی از نبروی ما آگاه شد
سهم ما گردید شادی وسرور
سهم دشمن ناله ها با آه شد
لاله ها روئید در خاک وطن
خارجی ها دستشان کوتاه شد
همت پاک شهیدان وطن
ملت ما جمله عزت خواه شد
شاعر : اسماعیل تقوایی