ساقی خوش دست عاشورا
دیشب حدیث نینوا، آبم به چشم خواب زد افسانهی عشق و عطش، آتش به جان آب زد
* * *
یک پنجه زد چنگی به جا، صد نقش نو در هر نوا عشاق را زان نکتهها، رندانه تک مضراب زد
* * *
تا سایهی یک جرعه بر جانان رسد، خاکم به سر خورشید دست التجا بر دامن مهتاب زد
* * *
تا زخمهی رودش سرود آواز سرخ العطش دریا ز خجلت طعنهها بر غنچهی سیراب زد
* * *
با ساقی خوش دست دیشب دست یاری داد عشق تا مُهر آزادی به پای رقعهی اصحاب زد
* * *
ماندش نماز آخرین، بر منبر خونین زین ساقی سرودی دست چین سر داد و بر محراب زد
* * *