خوابی که در باره امام حسین علیه السلام دید وشعری که سرود
به نام خداوند بینش طراز
جهان داور آفرینش طراز
چو بگذشتبر سر ما سال سی
فراز آمد رنج و اندوه بسی
شدم از سم رخش غم پایمال
گرفتار و پا بست مشتی عیال
به دهر از درم بود دستم تهی
بدان سان که از میوه، سرو تهی
شبی چاره جستم از آن چاره ساز
زدم بر به دامانش دست نیاز
کهای روح پاک تن ممکنات
از این تنگ دستی مرا ده نجات
همی گفتم و ریختم آب چشم
بسی بودم از بخت وارون به خشم
یکی بزم دیدم چه بزم بهشت
تو گفتی که بودنش زمینو سرشت
بدان بر نشسته یکی شهریار
که روی خدا از رخش آشکار
یکی تشنه بودم شدم سیر آب
یکی ذره بودم شدم آفتاب
دو صد شکر کافروخت زان محفلم
به نور حسینی چراغ دلم
تعالی الله از بختبیدار من
که آن شب در آن خواب شد یارمن