دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1425
تعداد نوشته ها : 3
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ، جهان را با همه زیبائی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم.

 

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی  رنگین ، زمین و آسمان را ، واژگون مستانه می کردم.

 

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم . برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ، هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ، آواره و دیوانه میکردم .

 

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ، بر لب پیمانه می کردم.

 

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، نه طاعت میپذیرفتم ، نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده ، پاره پاره از کف زاهد نمایان ، تسبیح صد دانه میکردم.

 

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپای وجود بی وفا معشوق را ، پروانه میکردم.
که می دیدم مشوش عارف و آهی ز برق فتنه این علم عالم سوز دم کش، بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دریای پر افسانه می کردم.

 

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، به عرش کبریائی ، با همه صبر خدائی ، تا که میدیدم عزیز      نابجائی ناز ، برگی ناروا گردیده خواهی می فروشد، گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.

 

عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم.
همین بهتر که او خود جای خود بنشیند و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد.
وگرنه من به جای او چه بودم.
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم.

 


دسته ها :
جمعه بیست و پنجم 11 1387
X