دیشب با سیما دربارهی انتخاباتِ پیشِ روی ریاستِ جمهوری در ایران صحبت میکردیم. با هم موافق بودیم که با این دو-قطبیسازیها در انتخابات مخالفیم. به قولِ سیما نه موافقیم که رییس جمهور، قدرتِ مطلقِ کشور است و نه اعتقاد داریم که هیچکارهست. بنابراین امید داریم که با حرکت روی شکافِ بینِ این صفر و صد، مردمسالاری در کشورمان گامی به جلو حرکت کند. سعی هم نمیکنیم که نظریّههای ذهنیمان را به شرایط تحمیل کنیم. تلاش میکنیم نظریّهای را که در ذهن داریم با شرایط تطبیق دهیم و بگذاریم نظریّهمان دربارهی فردِ لایقتر، تغییر کند. اگر میتوانستیم رأی بدهیم، روی برگهی رأیی که به صندوق میانداختیم، اسمِ کسی حک میشد که در آخرین لحظه به نظرمان در شرایطِ فعلی بیشتر به آنچه میخواهیم مجالِ ظهور و بروز میداد.
دو-قطبیها همزادِ اصولِ یگانهی تغییر ناپذیرند. دیدگاهی که عموماً به نامِ دیدگاهِ «علمی» میشناسیم – و نامِ دیگری برای آن نمییابم – معتقد است کاراییش را از چارچوبِ سِفتِ اصولش میگیرد. طبقهبندی/قطبسازی شیوهی این نگاهِ ویژهی «علمی»ست. واقعیّت، خودش را بابد با چارچوبهای این «علم» تطبیق دهد. آنچه پررنگست، در اینجا بیشتر جریانِ یکطرفهی دانش از ذهن ما به واقعیّت است. برعکس، در نگاهی که من از آن طرفداری میکنم، پایبندی به «اصول» به خودی خود، ارزش نیست. «اصول» چیزی شبیه به توجیهِ «علمی» در خود دارند؛ سعی میکنند روایتها را ببندند. من در دلایلِ حمایتم از نامزدها، طرفدارِ بازگذاشتنِ روایتها هستم و دوست ندارم با تحمیل و به میانکشیدنِ مفاهیمی مثلِ «تاریخ»، «الفبا»، «نحو» و «اصول» روایتها را ببندم.
میدانم که بسیار پراکنده نوشتهام؛ امّا در آخر اجازه بدهید گفتهی بزرگواری را نقل کنم– که نمیدانم دوست دارند اسمشان را بیاورم یا نه. در ادامهی این نوشتهی پراکنده امیدوارم ربطِ ماجرا با کلّ مسأله روشن شود. این بزرگوار در نقدِ اصلاحطلبها خطاب به آنها میگفتند که به جای توجیهِ حرکتِ امام حسین با اصولِ عقلی و اصلاحطلبانه و سخنرانی در حسینیّهی ارشاد، دههی محرّم را همراه با مردم، صرفِ عزاداری کنید. بگذارید روایتها در انجامِ متناقضِ مادّی امور، باز باشند؛ آنها را با تحمیلِ نظریّههای ذهنی و برساختنِ ساختارها نبندیم.