طبق حكم فقهي ترمذي كسي كه در بلاد اسلامي به حكومت برسد چه به حق و چه به ناحق؛ اگر كسي بر عليه وي قيلم كند همانا وي مرتد است.
سوال : آيا اين حكم در مورد عايشه كه در زمان خلافت امير مؤمنان علي (عليه السلام) قيام كرد نيز صدق مي كند يعني عايشه مرتد شده است؟
آيا پيامبران ارث به جا نمي گذارند؟
حديثي كه ابوبكر جعل كرد و به اين بهانه فدك را به حضرت زهرا سلام الله عليها نداد مخالف آيات متعددي از قرآن كريم است. ابوبكر گفت «من از پيامبر شنيدم كه فرمود:ما پيامبران ارثي از خود نميگذاريم و هر چه كه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود»
اما خداوند در قرآن ماجراي ارث بردن از پيامبران را اينگونه بيان ميكند: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» «و سليمان وارث داوود شد» (نمل16) و نيز ميفرمايد «فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» (مريم 5و6)
و در جاي ديگر به طور عام در مورد ارث ميفرمايد:
الف: «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد.» نساء/ 11.
ب: «وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ و َلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ» «و براى شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندى نداشته باشند. و اگر فرزندى داشته باشند، يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كردهاند، و اداى دين (آن ها) و براى زنان شما، يك چهارم ميراث شماست» نساء/ 12
ج. «و َلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ.» «براى هر كسى، وارثانى قرار داديم، كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند»
حال اگر خداوند از طرفي به همه مردم امر كرده است كه ارث بگذارند و پيامبران هم ارث ميگذارند، و از طرف ديگر پيامبران را در بعد بشري مانند بقيه انسانها قرار داده و ميفرمايد «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...»كهف/110» ( بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما) چگونه است كه همه مردم و همه پيامبران بايد ارث بگذارند ولي تنها و تنها پيامبر خاتم است كه ارث نميگذارد؟
دقت شود كه لفظ ارث و مشتقات آن مثل: وارث و موروث و يرث و… براى اموال و حقوق قابل انتقالى كه ميت به جا مىگذارد وضع شده و معناى حقيقى ارث چيزى غير از اين نيست، و در هر معنايى غير از اين، مَجاز است. بنابراين ارثي كه حضرت داود و حضرت زكريا برجاي گذاشتند ارث مالي است و واضح است حديثي كه ابوبكر به آن استناد كرد از جعليات خود اوست.
همچنين اين حديث با احاديث ديگري كه از پيامبر رسيده است درتناقض است، به عنوان مثال رسول گرامي اسلام در حديثي فرمودند «لِكُلِّ نَبي وَصي وَ وارث و انّ عَليًّا وَصيّي وَ وارِثي» (ميزان الاعتدال 2/273 ، مناقب خوارزمي ص 85 ، تاريخ مدينه دمشق 2/392 .... )
اين ايات وحديث و امثال آن سخن ابوبكر را تكذيب ميكند.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
چرا سردار رشيد اسلام وقتي به همسرش حمله كردند دست به شمشير نشد؟
مساله رشادت و شجاعت حضرت امير (ع)و مقابله با ظالم و باز پس گيري حق مظلوم و دفاع از او قابل انكار نيست اما مقام ظهور و اجراي آن بايد فراهم باشد كه در اينجا فراهم نبود .
متاسفانه ما زماني كه مي خواهيم يك حادثه تاريخي را بررسي كنيم آن حادثه را مجزا و بدون در نظر گرفتن فضاي حاكم در جريان حادثه ، مورد بررسي قرار مي دهيم لذا برخي قطعات پازل واقعه با يكديگر همخواني ندارد ، در حقيقت بررسي شرايط و احوال اجتماعي عصر پس از پيامبر (ص) به گونه اي رقم خورد كه برخي حوادث در لفافه اي از بهت و سانسور و خفقان رخ داد و ما اكنون پس از هزار و اندي سال زماني كه آن جريانات را به نقد و بررسي و كنكاش ميگزاريم متوجه مي شويم كه برخي قطعات با يكديگر همخواني ندارد ، اگر دختر رسول خدا(ص) حقش رعايت شده و ارتباط حضرت امير (ع) با خلفا ارتباطي دوستانه بود چرا نقلهايي از نوع گلايه مندي و نارضايتي و شكوه و شكايت از جانب حضرت امير عليه الاف التحية و الثنا و حضرت زهراي مرضيه سلام الله عليها به ما رسيده است ؟
همواره دست بشمشير نشدن دليل حقانيت طرف مقابل نيست دلايل زيادي براي اين مساله وجوددارد : رويارويي با مسلمانان منافق ، عدم وجود ياوران كافي ، ايجاد تفرقه و بوجود آوردن جنگ داخلي كه نتيجه اي جز تضعيف حكومت مركزي – ولو غاصب – نداشت و اينها هيچ يك نه تنها به نفع اسلام و مسلمين نبود بلكه حضرت صدقه كبري (سلام الله عليها ) اساسا جان خود را براي همين مساله – حفظ اسلام و پرهيز از انحراف آن و از ميان رفتن آن – گذاشت .
حقايق تاريخي را با اينگونه سؤالات نميتوان زير سؤال برد. اين سؤال مانند اين است كه بگوييم با وجود اينكه پيامبر(ص) از حضرت علي (ع) شجاع تر بود ولي چرا به كساني كه به او سنگ ميزدند و فضولات حيوانات را بر سر او ميريختند و توهين ميكردند با مهرباني رفتار ميكرد و در مقابل آنان سكوت ميكرد، پس چون كسي جرأت اين كار را نداشته، سنگ زدن به پيامبر جرياني دروغ است!
به راستي چرا هنگامي كه سميه (مادر عمار) را در مقابل چشمان پيامبر (ص) آنقدر شكنجه كردند كه شهيد شد، رسول گرامياسلام (ص) شمشير نكشيدند و ابوجهل و ياران او را نكشتند؟ به راستي چرا پس از اينكه چندين نفر از مسلمانان زير شكنجه مشركين شهيد شدند حضرت رسول (ص)امر به هجرت نمودند؟ چرا امر به جنگ ومقابله نكردند؟ آيا جز اين است كه ايشان يار و ياوري نداشتند؟ حضرت علي عليه السلام هم در واقعه شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها به همين دليل دست به شمشير نبردند.
آري در واپسين روزهاي زندگي پيامبر اكرم(صليالله عليه وآله وسلم)، چند تن از سران قبايل عرب، ادعاي پيغمبري كردند. پس از انتشار خبر رحلت آن حضرت(صليالله عليه وآله وسلم)، شمار آنان بيشتر شد. افزون بر آن، شمار زيادي از قبايل عرب به بهانه هاي گوناگون شورش كرده، از اطاعت دولت مدينه سرپيچيدند. كار چهار تن از پيامبران دروغين، بسيار بالا گرفت و مناطق زيادي چون يمن، يمامه، عمان، نجد و... را تصرف كردند. اسود عنسي در يمن، مسيلمه كذاب در يمامه، طليحه اسدي در نجد و سجاح در قبيله بني حنيفه به آنها پيوستند. كار اين پيغمبران دروغين و قبايل شورشي آن اندازه بالا گرفت كه سراسر جزيرة العرب آن روز، آشفته شد و از كنترل دولت مدينه خارج شد. و تنها مكه، طائف و مدينه به اسلام وفادار ماندند. خطر آن قدر جدي بود كه حتي مدينه نيز در خطر بود و شب و روز، بر راه هاي ورودي و كوچه ها، پاسباني ميدادند تا غافلگير نشوند. (تاريخ طبري، حوادث سال 11 هجري )
در چنين اوضاعي، پيامبر(صليالله عليه وآله وسلم(، از دنيا رفت و عدهاي غاصبانه بر مسند خلافت نشستند.
همچنين علاوه بر خطرات موجود از طرف پيامبران دروغين، مشكلات داخلي و خارجي ديگري نيز وجود داشت. روشن است كه وقتي رهبر يك حركت بزرگ تاريخي كه بنيان هاي جامعه آن روز را زير و رو كرده و انديشه و نظامي نوين برقرار نموده، از ميان ميرود، بهترين شرايط براي حركتهاي ارتجاعي و ضد تكاملي فراهم ميآيد. حال اگر در داخل امت و در بين سران آن نيز درگيري بوجود آيد، روشن است كه امور آن جامعه و امت هيچ گاه به سامان نخواهد رسيد و چه بسا، نتايج همه حركت هاي قبلي نيز از دست برود. در صدر اسلام نيز دقيقا همين شرايط پديد آمد. دشمنان خارجي حركت عظيم اسلام، همانند روم و ايران آن زمان، از يك سو و مخالفان و عناصر ارتجاعي داخلي از سوي ديگر، منتظر فراهم آمدن شرايطي بودند تا نهال نو رسته اسلام را از بيخ بر كنند. اگر فرضا علي(ع) براي احقاق حق دست به شمشير مي برد، مسلما جنگ دامنه داري پديد مي آمد كه پايان آن چيزي جز از بين رفتن زحمات پيامبر(صليالله عليه وآله وسلم) نبود.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
ابوبكر صديق است يا امير المومنين علي؟
صورت حديثي كه ابوبكر به پيامبر (ص) نسبت داد با سخن خدا و پيامبرش تناقض دارد و بارها و بارها توسط حضرت علي و حضرت زهرا عليهماالسلام، خود او، عمربنخطاب و ديگران تكذيب شد، بنابراين اين حديث به طور قطع و يقين يكي از جعلياتي است كه ابوبكر آن را به دروغ به پيامبر نسبت داد.
حال به راستي كسي كه اينگونه به دروغ به رسول خدا (ص) نسبتي ميدهد آيا باز هم صديق و راستگو است؟ و آيا ميتوان او را ابوبكر صديق خواند؟
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمودند:
«من كذب عليّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار»
«هر كس به عمد سخن دروغى به من نسبت دهد، جايگاهش آتش خواهد بود»؛
حال اگر كسي مصداق اين حديث باشد، آيا باز هم ميتواند جانشين پيامبر باشد؟!
نكتهاي كه بايد به آن توجه شود اين است كه حضرت زهرا سلام الله عليها صديقهي كبري هستند و قرآن به پاكي و عصمت و صداقت ايشان شهادت داده است. و چون ايشان با ابوبكر به مخالفت پرداختند، لقب صديق را براي ابوبكر جعل كردند تا او را مقابل حضرت زهرا قرار داده باشند، در حاليكه اولا همانگونه كه بيان شد او به هيچوجه صديق نبوده و ثانيا طبق نقل كتب معتبر اهلسنت لقب صديق براي حضرت علي عليهالسلام است نه ابوبكر.
عباد بن عبد الله گويد: علي عليه السلام فرمود: من بنده خدا، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند، من هفت سال قبل از ديگران نماز ميخواندم. (سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 ، تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و .... . نكتهي بسيار قابل توجه اينكه ابنجوزي حديثي را نقل ميكند كه در آن ابوبكر به عنوان صديق اكبر و عمر به عنوان فاروق اعظم معرفي شدهاند، ولي پس از نقل اين حديث تأكيد ميكند كه اين حديث ازجعليات است؛ رجوع كنيد به الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 327 )
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
اسناد تاريخي يورش به خانه وحي
برخي از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه يورش به خانه وحي را نيمه روشن و برخي تا حدي روشن بيان نمودهاند كه به نمونههايي اشاره ميشود :
طبري:
او كه نسبتبه خلفا تعصب خاصي دارد، به اين مقدار اعتراف ميكند:
« اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحر قن عليكم او لتخرجن الي البيعة»
«عمر بن خطاب در برابر خانه علي عليه السلام قرار گرفت و گفت: براستي [خانه را] بر روي شما به آتش ميكشم و يا اينكه شما براي بيعت خانه را ترك گوييد»
ابن قتيبه دينوري:
اين نويسنده گامي فراتر رفته، ميگويد: خليفه نه تنها تهديد كرد، بلكه دستور داد كه در اطراف خانه هيزم جمع كنند و افزود: «به خدايي كه جان عمر در دست اوست! يا بايد خانه را ترك كنيد و يا اينكه خانه را آتش زده و ميسوزانم»
«وقتي به او گفته شد كه دختر گرامي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد» (الامامة والسياسة، ج2، ص12؛ اعلام النساء، ج3، ص1205 )
ابن عبد ربه اندلسي ميگويد:
خليفه به عمر ماموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كشد و اگر مقاومت كردند با آنان نبرد نمايد، از اينرو عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علي ان يضرم عليهم الدار»
در اين موقع با فاطمه عليها السلام روبرو گرديد، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمدهاي خانه ما را به آتش بكشي؟ وي گفت: آري، مگر اينكه بسان ديگران با خليفه بيعت نماييد. (عقدالفريد، ج4، ص260; تاريخ ابي الفداء، ج1، ص156; اعلام النساء، ج3، ص1207)
شبيه اعترافات فوق را ابو الوليد محب الدين محمد بن شخته الحنفي قاضي حنفيها در حلب متوفاي سال 815 دارد) شرح ابن ابي الحديد، ج2، ص19 و ج1، ص134؛ رياحين الشريعه، ج1، ص285)
( احمد بن يحيي بلاذري متوفاي) (279 انساب الاشراف، ج1، ص586؛ تلخيص الشافي، ج3، ص76 )
ابي خيزرانه در كتاب غرر ( نهج الحق و كشف الصدق، ص271) ، نيز چنين مطالبي دارند. و همچنين ابن واضح يعقوبي ( تاريخ يعقوبي، ج2، ص126 ) ، عمر رضا كحاله در كتاب «اعلام النساء» و ابراهيم بن عبدالله يمني در كتاب «الاكتفاء» و ... اين امور را ذكر كردهاند.
مصادر دوم: گروهي از تاريخ نويسان اهل سنت به آخرين مرحله از جسارت به خانه زهرا عليها السلام نيز اعتراف نمودهاند، و صريحا گفتهاند كه عمر خانه علي عليه السلام و زهرا عليها السلام را آتش زد.از جمله :
محمد بن عبدالكريم بن احمد شافعي، معروف به شهرستاني (579 – 548)، از ابراهيم بن سيار بن هاني، معروف به نظام، متوفاي سال 231 - كه از اعاظم شيوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل كرده است كه گفت: «... وكان عمر يصبح احرقوها بمن فيها وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام، و عمر بود كه فرمان داد خانه را با كساني كه در آن قرار دارند بسوزانند، در حالي كه در خانه جز علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسي نبود»
مصادر سوم:
مسعودي گفته است: «فَوَجَّهُوا اِلي مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّساءِ بِالْبابِ حَتّي اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ پس [عمر و همراهان] به خانه علي عليهالسلام رو كردند و هجوم برده، خانه آن حضرت را به آتش كشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛ چنان كه محسن را سقط نمود»
نظّام، طبق نقل عبدالكريم بن احمد شافعي شهرستاني (548 - 479 ق.) ميگويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْجَنينَ مِنْ بَطْنِها
(الملل و النحل، عبدالكريم شهرستاني، ج1، ص57) ؛ به راستي عمر در روز بيعت، ضربتي به فاطمه عليهاالسلام وارد كرد كه بر اثر آن، جنين خويش را سِقط نمود»
همين قول را اسفرائيني (متوفاي 429 ق.)، به نظّام نسبت داده و گفته است كه او قائل بود: «اَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَ الْعِتْرَةِ؛ عمر فاطمه عليهاالسلام را زد و از ارث اهل بيت عليهمالسلام جلوگيري كرد»( اَلفرقُ بين الفرق، عبدالقاهر الاسفرائيني، ص107)
صفدي يكي ديگر از علماي اهل سنّت ميگويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها (الوافي بالوفيات، صفدي، ج5، ص347) ؛ به راستي عمر آنچنان فاطمه عليهاالسلام را در روز بيعت زد كه محسن را سِقط نمود»
مقاتل بن عطيّه ميگويد: «ابابكر بعد از آنكه با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهرا عليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش كشيد، هنگامي كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط نمود و ميخ در به سينه حضرت فرو رفت [و بر اثر آن صدمات] حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آنكه از دنيا رفت»(«اَرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذا وَ جَماعَةً اِلي دارِ عَليٍّ وَ فاطِمَةَ عليهماالسلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلي دارِ فاطِمَةَ وَ اَحْرَقَ بابَ الدّارِ وَ لمّا جائَتْ فاطِمَةُ خَلْفَ الْباب تَعَدَّدَ عَمَرُ وَ اَصْحابُهُ وَ عَصَرَ عُمَرُ فاطِمَةَ عليهاالسلام خَلْفَ البابِ حَتّي اَسْقَطَتْ جَنينَها وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ في صَدْرِها وَ سَقَطَتْ مَريضةً حَتّي ماتَتْ» الامامة والخلافة، مقاتل بن عطية، ص160 ـ 16 )
طبق نقل علماي اهل سنت، رسول الله (ص)هم واقعه شهادت حضرت زهرا را پيشبيني كرده بودند. جويني از علماي بزرگ اهل سنت (ذهبي در مورد او ميگويد امام و پيشوا محدث يگانه و كامل و فخر اسلام و با ديانت و صالح بود. ر.ك تذكرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 )، نقل ميكند كه رسول خدا فرمودند «من هر وقت او را ميبينم ياد آن اتفاقي ميافتم كه بعد از من برايش رخ خواهد داد. گويا ميبينم كه ذلت در خانه وي داخل شده، حرمتش شكسته شده ، حقش غصب گرديده ، از ارثش محروم گرديده ، پهلويش شكسته شده است و فرزند در رحمش سقط شده است در حاليكه صدا ميزند يا محمداه ولي كسي جواب او را نميدهد..... او اول كسي است كه از خانواده ام به من خواهد پيوست. او د ر حالي نزد من ميآيد كه اندوهگين و سختي كشيده و غمگين است و كشته (شهيد) شده است. .( فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 )
اللهم العن اول ظالم ظلم محمدا و ال محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
فاطمه الزهرا ، صديقة شهيده
اگر حضرت زهرا شهيد نشده است چرا قبر تنها يادگار پيامبر معلوم نيست؟
چرا حضرت زهرا سلام الله عليها وصيت كردند كه قبرشان پنهان باشد؟ و چرا هيچ يك از امامان معصوم قبر مادرشان حضرت زهرا را آشكار ننمودند ؟
آيا دختر پيامبر اسلام در ميان يهود و نصاري يا صائبين و مجوس و يا مشركين از دنيا رفت كه امام اميرمومنان علي عليه السلام و ياران با وفايش فاطمه زهرا را شبانه به خاك سپردند؟
يا اينكه فاطمه زهرا سلام الله عليها در اجتماع اسلاميو در ميان ياران پدر عظيم الشانش (همان صحابه اي كه ادعاي عدالت آنها به آسمانها ميرسد) غريبانه به هنگام شب دفن شد و قبرش براي هميشه مخفي ماند؟
( صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى توفّيت» همان ، ج 3 ، ص 252 ، كتاب المغازى ، ب 155 غزوه خيبر ، حديث 704 . و صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 ، ح 52)
واقعا اين عار نيست كه يك امت، نشاني از يادگار پيامبر خود نداشته باشند؟
امت كدام يك از پيامبران اين كار را با اهل بيت آن پيامبر انجام دادند كه صحابه رسول الله اين كار را كردند؟
واقعا اگر حضرت زهرا سلام الله عليها شهيد نشده است و پس از رحلت پيامبر هيچ اتفاقي در مدينه نيفتاد و اوضاع كاملا آرام بود پس چرا ابوبكر گفت : من بر هيچ چيز دنيا متاثر و اندوهناك نيستم مگر به سه كار كه كرده ام و اي كاش كه آن كارها را نكرده بودم ......... اي كاش هرگز در خانه فاطمه را نگشوده بودم گرچه براي جنگ و ستيز با من آن را بسته بودند؟؟
(و قرآن چقدر زيبا بيان كرده است: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (المؤمنون 99 و 100)
«زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، گويد: پروردگارا مرا بازگردان ، تا آنچه را فروگذار كردهام كار نيك انجام دهم ؛ ولى چنين نيست ، اين سخنى است كه او برزبان مى راند ، و پشت سر آنان جهان ميانه اى است (برزخ) تا هنگامه قيامت»
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
كرامات اهل بيت از سوره انسان
مقاماتي كه در اين سوره مباركه براي اهل بيت (ع) ذكر شده بسيارند اما مهمترين آنها :
اولين مقام اين است كه ايشان از ابرار هستند: خداوند ميفرمايد
«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً» يعني غذاي خود را با وجود علاقهي به آن انفاق ميكنند، و در جاي ديگر ميخوانيم «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ»
«هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمىرسيد مگر اينكه از آنچه دوست مىداريد، انفاق كنيد و آنچه انفاق مىكنيد، خداوند از آن آگاه است» (آلعمران/92)
دومين مقامي كه از اين آيات ميتوان دريافت اين است كه اهلبيت عليهمالسلام اولوالالباب هستند:
«إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلاَ يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ * وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ * وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» (سوره رعد/19-22)
(تنها خردمندان متذكر مىشوند * آنها كه به عهد الهى وفا مىكنند، و پيمان را نمىشكنند * و آنها كه پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، برقرار ميدارند و از پروردگارشان مىترسند و از بدى حساب بيم دارند * و آنها كه بخاطر ذات پروردگارشان شكيبايى مىكنند و نماز را برپا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهايم، در پنهان و آشكار، انفاق مىكنند و با حسنات، سيئات را از ميان مىبرند پايان نيك سراى ديگر، از آن آنهاست.
طبق آيات مباركهي سوره انسان اهلبيت كساني هستند كه به عهد و ميثاق خود وفا كردند، از خداوند خوف وخشيت دارند و براي رضاي خدا (وجه الله) كار انجام ميدهند، پس يگانه مصداقي كه قرآن به عنوان اولوالالباب معرفي كرده است اهلبيت عليهمالسلام هستند.
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
دلايل قرآني و روايي عصمت زهراي مرضيه چيست؟
الف )ادله قراني :
ا- حضرت زهرا سلام الله عليها معصوم از هر گناه و بدي
آيهي تطهير و عصمت اهلبيت عليهمالسلام:
طبق نص صريح قرآن كريم حضرت زهرا سلام الله عليها از زمره معصومين هستند؛ خداوند در سورهي احزاب ميفرمايد «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (احزاب 33)»
«خداوند مىخواهد پليدى و گناه را فقط از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.»
اين آيه در خانهي ام سلمه همسر رسول خدا نازل شده است. و وقتي اين آيه نازل رسول الله اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواندند و عباي خود را برآنها پوشاند و خود داخل آن شد و فرمود خدايا اينها اهل بيت من هستند كه تو درباره آنها به من وعده دادهاي، خدايا پليدي را از آنها برطرف فرما و آنها را از هر رجس و ناپاكي تطهير نما. امسلمه عرض كرد يا رسول الله آيا من نيز با آنها هستم. رسول خدا فرمود اي امسلمه من تو را بشارت به خير و خوبي ميدهم . (ولي جزء آنها نيستي)
(ر. ك :صحيح مسلم جلد 4/1883 ، مستدرك حاكم ج 2/416 ، تفسيرطبري 22ص 5 و شواهد التنزيل ج 2/39 ،مسند احمد بن حنبل ج 4/107 و اسد الغابه ج 2/12 و تفسير فخر رازى جلد 6 ص 783 آمده است . كه البته در برخي روايات آمده است كه در منزل ام المؤمنين عايشه اين آيه نازل شد ولي قدر مسلم اين است كه اين آيه درمورد اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و حسنين است.)
طبق اين آيهي شريفه حضرت زهرا سلام الله عليها از كساني هستند كه خداوند آنها را از هر عيب و بدي و رجس و ناپاكي و گناه و پليدي پاك كرده است، يعني خداوند ايشان را تطهير كرده است و ايشان هستند كه معصوم از هر گناه و بدي هستند.
2- حضرت زهرا سلام الله عليها برترين زن عالم:
از طرف ديگر مقام ايشان از همهي زنان عالم برتر است، خداوند در سوره آل عمران آيه 61 ميفرمايد :
«قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»
«به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»
همه راويان و محدثين شيعه و سني در اين مساله اتفاق نظر دارند و ميگويند كه اين آيه شريفه در حق پيامبر و حضرت علي و حضرت زهرا و حسنين(ع) نازل شده است. مسيحيان پس از مذاكره با پيامبر در باره عقايد باطل مسيحيتحاضر به پذيرش اسلام نشدند، ولى آمادگى خود را براى مباهله اعلام كردند.
وقت مباهله فرا رسيد. پيامبر ازميان تمام بستگان، خويشاوندان، همسران و اصحاب خود فقط چهار نفر را انتخاب كردند تا در اين حادثه تاريخى شركت كنند واين چهار تن جز حضرت على و حضرت فاطمه وحسن وحسين - عليهم السلام – نبودند
. ( ر. ك : تفسير كبير فخر رازي 8/85 ، مسند احمد بن حنبل 3/97 حديث 1608، صحيح ترمذي 4/293 حديث 3085 و ....)
طبق آيهي مباهله، حضرت علي عليه السلام به منزلهي نفس پيامبر(ص)و حسنين به منزلهي فرزندان پيامبر (ص)هستند. نكته قابل توجه اين است كه با وجود اينكه رسول الله مأمور بودند كه زنان خود را براي مباهله دعوت كنند ولي ميبينيم كه تنها و تنها، يگانه فرزند خويش يعني حضرت زهرا سلام الله عليها را همراه خود ميبرند، و از بين تمام مردان فقط اميرالمؤمنين علي عليه السلام را همراه خود ميبرند كه اينها بيانگر اين است كه اولا اهلبيت پيامبر، همسران ايشان نيستند، بلكه اميرالمؤمنين، حضرت زهرا و حسنين عليهمالسلام هستند و ثانيا حضرت زهرا سلام الله عليها مقامشان از همهي زنان برتر است، زيرا اگر كسي افضل ازايشان بودند، حتما پيامبر اكرم او را همراه خود به مباهله ميبرد.
3- حضرت زهرا سلام الله عليها الگوي عالميان:
امام حسن و امام حسين (عليهماالسّلام) بيمار شدند. پيامبر گرامي(صلياللهوعليهوآله وسلم) با جمعي از يارانشان به عيادت دو نوه خود آمدند. در آن ديدار، رسول خدا (صلياللهوعليهوآله( به حضرت امير (عليهالسّلام) فرمودند:
«علي جان اگر براي شفا يافتن و بهبودي فرزندانت ميتوانستي نذري كني، خدا از سر مهر و كرامت آنان را سلامت ارزاني ميداشت»
اميرالمؤمنين(عليهالسّلام) در همان لحظه با خدايش عهد بست و نذر نمود كه اگر دو فرزندش سلامتي يابند سه روز روزه بدارد. از پي حضرت علي(عليهالسّلام)، حضرت زهرا (عليهاسلام) نيز نذر كرد و آن گاه «فضه» خادمۀ ايشان همان نذر را نمود.
چيزي نگذشت كه هر دو شفا يافتند و اهل بيت (عليهمالسّلام) براي وفاي به نذر آماده شدند؛ اما در خانه غذايي براي روزهداري يافت نميشد. امام علي (عليهالسّلام) سه صاع جو تهيه نمود. حضرت زهرا (عليهاسلام)، يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت. هنگام افطار، مسكيني بر در خانه آمد و گفت: «سلام بر شما اي خاندان محمد (صلياللهوعليهوآله)، مستمندي از مستمندان مسلمين هستم. غذايي به من بدهيد. خداوند به شما از غذاهاي بهشتي مرحمت كند».
آنها همگي مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند در حالي كه چيزي جز آب نداشتند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند. موقع افطار وقتي كه نان جو را براي غذا آماده كرده بودند، يتيميبر در خانه آمد. اين بار نيز ايثار كردند و غذاي خود را به او دادند و بار ديگر با آب افطار كردند. روز بعد را نيز روزه گرفتند. به هنگام غروب اسيري بر در خانه آمد. باز سهم غذاي خود را به او دادند. پس از انجام نذر هنگاميكه صبح شد حضرت امير (عليهالسّلام) در حالي كه دست دو پسر بزرگوارش را گرفته بود به خدمت پيامبر اكرم (صلياللهوعليهوآله) رسيد. هنگاميكه پيامبر آنها را مشاهده كردند، ديدند از شدت گرسنگي ميلرزند. پيامبر اشك ريختند و فرمود: «اين حالي را كه در شما ميبينم براي من بسيار گران است»
سپس برخاستند و با آنها حركت كردند. هنگاميكه وارد خانه حضرت زهرا (عليهاسلام) شدند ايشان را در محراب عبادت ديدند در حالي كه از شدت گرسنگي ضعيف شده و چشمهايش به گودي نشسته بود. پيامبر گرامي(صلياللهوعليهوآله) اندوهگين شدند. در همين هنگام جبرئيل امين نازل شد و گفت:
«اي محمد اين سوره را بگير. خداوند با چنين خانداني به تو تهنيت ميگويد» سپس سوره «هل أتي » «انسان يا دهر» را بر او خواند.
نقل شده است كه از آيه 5 تا آيه22 اين سوره در مورد اهل بيت عليهمالسلام نازل شده است.
«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً * عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً * وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً * إِنَّا نَخَافُ مِن رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً * وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً * مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً * وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلاَلُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً * وَيُطَافُ عَلَيْهِم بِآنِيَةٍ مِن فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا * قَوَارِيرَا مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيراً * وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْساً كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً * عَيْناً فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً * وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنثُوراً * وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نِعِيماً وَمُلْكاً كَبِيراً * عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً * إِنَّ هذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُم مَشْكُوراً»
«به يقين ابرار (و نيكان) از جامى مىنوشند كه با عطر خوشى آميخته است، * از چشمهاى كه بندگان خاص خدا از آن مىنوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مىسازند * آنها به نذر خود وفا مىكنند، و از روزى كه شر و عذابش گسترده است مىترسند، * و غذاى (خود) را با اينكه به آن علاقه دارند، به «مسكين» و «يتيم» و «اسير» مىدهند * (و مىگويند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام مىكنيم، و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم * ما از پروردگارمان خائفيم در آن روزى كه عبوس و سخت است * خداوند آنان را از شر آن روز نگه مىدارد و آنها را مىپذيرد در حالى كه غرق شادى و سرورند * و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش مىدهد * اين در حالى است كه در بهشت بر تختهاى زيبا تكيه كردهاند، نه آفتاب را در آنجا مىبينند و نه سرما را * و در حالى است كه سايههاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده و چيدن ميوههايش بسيار آسان است * و در گرداگرد آنها ظرفهايى سيمين و قدحهايى بلورين مىگردانند * ظرفهاى بلورينى از نقره، كه آنها را به اندازه مناسب آماده كردهاند * و در آنجا از جامهايى سيراب مىشوند كه لبريز از شراب طهورى آميخته با زنجبيل است، * از چشمهاى در بهشت كه نامش سلسبيل است * و بر گردشان نوجوانانى جاودانى مىگردند كه هرگاه آنها را ببينى گمان مىكنى مرواريد پراكندهاند * و هنگامى كه آنجا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مىبينى * بر اندام آنها لباسهايى است از حرير نازك سبزرنگ، و از ديباى ضخيم، و با دستبندهايى از نقره آراستهاند، و پروردگارشان شراب طهور به آنان مىنوشاند * اين پاداش شماست، و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است»
خداوند در اين آيات مقامات اهلبيت عليهمالسلام را بيان ميكند.
ب) ادله روايي :
ادله روايي بسيارند اما مشهور ترين آنها :
رسول گرامي اسلام بارها فرمودند: «إنّ الله يَرضي لِرِضا فاطمه و يَغضب لِغَضَبِها » «خداوند به رضايت فاطمه سلام الله عليها راضي مي شود و به غضب او غضبناك مي شود.»
(رجوع كنيد به : صحيح بخاري كتاب الخمس 4/96 ، و باب غزوه خيبر 5/177، مستدرك حاكم نيشابوري 3 / 167 حديث 4730، الاصابه عسقلاني 4/375، صواعق ابن حجر ص 105، كنز العمّال: 12 / 111 حديث 34238 و 13 / 674 حديث 37725؛)
همچنين در حديثي ديگر فرمودند: «هر كس فاطمه(س) را خشنود سازد، پيامبر (ص)را خشنود ساخته و هر كس او(سلام الله عليها)را خشمگين كند، پيامبر(ص) را غضبناك نموده است»
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
انكار عقد برادري ميان پيامبر و اميرالمؤمنين
حضرت شيخ الاسلام مقبور ملعون مي فرمايند : امّا حديث مؤاخات يعنى پيوند برادرى ميان پيامبر و على ، باطل و جعلى است ; زيرا پيامبر نه كسى را به برادرى خود برگزيد ، و نه ميان مهاجران با يكديگر ، و نه ميان انصار با يكديگر عقد برادرى بست ، بلكه آنچه مسلّم است ، عقد برادرى ميان مهاجران و انصار است ; مانند عقد برادرى ميان سعد بن ربيع و عبدالرحمن بن عوف، و ميان سلمان فارسى و ابو درداء ; چنانكه در روايتى صحيح ثابت شده است(1).
در پاسخ مى گوييم: باطل دانستن حديث برادرى كه ميان همه مسلمانان بدون استثنا ثابت و قطعى مى باشد يا نشان دهنده نهايت جهل او به حديث وسيره است، و يا به جهتِ نهايت كينه و دشمنى او با اميرمؤمنان(عليه السلام) است كه راهى جز انكار فضايل و برترى هاى آن حضرت براى او باقى نگذاشته است . گويا با خود عهد بسته و قسم خورده است كه همه فضايل او را يا انكار و يا تضعيف كند ، هر چند با ادّعايى پوچ و بى دليل . كه ماجراى برادرى دو بار انجام گرفته است :
1 ـ ميان اصحاب پيش از هجرت .
2 ـ ميان مهاجران و انصار پس از هجرت . و در هر دو بار ، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با على(عليه السلام) پيوند برادرى بست .
سخن آتشين ابن حجر عسقلانى در «فتح الباري»(2) براى خاكستر كردن افكار پوشالى او بس است . وى در آنجا پس از يادآورى هر دو مورد عقد برادرى و برخى از احاديث آن مى گويد :
«ابن تيميّه در كتاب ردّ (3) بر ابن مطهّر رافضى (علاّمه حلّى) ، ايجاد پيوند برادرى ميان مهاجران به ويژه ميان پيامبر و على را منكر شده و مى گويد : حكمتِ ايجاد برادرى آن است كه برخى از آنان به برخى ديگر كمك كنند و دلهايشان به هم نزديك شود ، بنابراين عقد برادرى پيامبر با كسى يا مهاجرى با مهاجر ديگر بيهوده است . لكن اين كلام ابن تيميّه ردّ نص به وسيله قياس ، و غافل كردن ديگران از حكمت و مصلحت پيوند برادرى است ، به خاطر اينكه بعضى از مهاجران از جهت مال و عشيره و نيرو از بعض ديگر تواناتر بودند ، بنابراين پيامبر ميان قوى و ضعيف عقد برادرى بست تا ميان آنها رفاقت و دوستى برقرار شده و افراد ناتوان از افراد توانمند بهرمند گردند .
و با توجّه به اين واقعيّت بود كه ميان خود و على پيوند برادرى بست ; زيرا او از كودكى پيوسته با پيامبر بوده و به دست آن حضرت پرورش يافته بود».(4)
پي نوشتها :
1 ـ منهاج السنّة 2 : 119 .
2 ـ فتح البارى 7 : 217 [7/271] .
3 ـ مراد وى ، همين كتاب منهاج السنّة است .
4ـ شفيعي شاهرودي، گزيده اى جامع از الغدير، ص 308.
انكار حديث حرمت آتش بر فاطمه زهرا
احمد بن عبدالحليم بن تيميه ميگويد : حديثى را كه علاّمه حلّى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه : «إنّ فاطمة أحصنتْ فَرْجها فحرَّمَها اللهُ و ذرَّيَّتها على النّارِ» [فاطمه ، پاكدامنى پيشه كرد ، پس خداوند آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد] ، به اتّفاق حديث شناسان دروغ است . و دروغ بودنش براى ديگران نيز اكنون آشكار خواهد شد ; اين كلام كه «فاطمه پاكدامنى پيشه كرد و خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد» ، قطعاً باطل است ; چون ساره نيز پاكدامن بود ولى خدا آتش را بر همه فرزندان او حرام نكرد ، و همچنين صفيّه عمّه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) با وجود پاكدامنيش ، فرزندانش برخى خوب و نيكوكار و برخى ظالم و ستمگر شدند .
خلاصه ، زنان پاكدامن بى شمارند و عددشان را تنها خدا مى داند و فرزندان آنها بعضى نيكوكار و بعضى فاسد ، بعضى مؤمن و بعضى كافر هستند ; پس مزيّت و برترى فاطمه به خاطر پاكدامنى او نيست ; زيرا او در اين ويژگى با بيشتر زنان مؤمنان يكسان است(1) .
در پاسخ مى گوييم:
شگفتا از اين مرد كه گمان مى كند اجماع و اتّفاق به ميل و اراده اوست كه هر گاه از آيه يا حديثى ، يا مسأله يا عقيده اى خوشش نيامد به جامعه علمى دستور بدهد كه اتّفاق كنيد ، و مرده و زنده نيز بلافاصله مى گويند لبّيك لبّيك و اجماع مى كنند و آنگاه او به اجماعشان استدلال مى كند ! به خدا سوگند! اگر انسان از دروغگويى و بيهوده گويى نهى نشده بود ، بيش از آنچه اين مرد گفته ، نمى توانست بگويد .
اى كاش مى دانستيم چگونه حديثى كه بسيارى از حفّاظ و آگاهان به حديث همچون حاكم ، خطيب بغدادى ، بزّاز ، ابويعلى ، عقيلى ، طبرانى ، ابن شاهين ، ابو نعيم ، محبّ طبرى ، ابن حجر ، سيوطى ، متّقى هندى ، هيثمى ، زرقانى ، صبّان و بَدَخشى(2) نقل كرده و صحّت آن را تأييد نموده اند ، بر دروغ بودن و بطلانش اجماع وجود دارد؟! اى كاش او به چند نفر از كسانى كه ادّعا مى كند حكم به كذب آن نموده اند اشاره مى نمود و ما را با آثار و سخنان آنان آشنا مى ساخت.
آيا دور از عقل نيست كه با يك سرى توهّمات و خيالبافى ها و شبهه اندازى ها حديثى را كه صحّتش ثابت و مورد تأييد است ، مورد بحث و نقد و جدال قرار داد؟! آرى، اصلاً عادت او در برابر فضايل اهل بيت كه ناخوشايند اوست، همين است . بايد پرسيد كه ميان عفّت و پاكدامنى و حرام بودن آتش براى فرزندان چه ملازمه اى وجود دارد كه بتوان با امثال ساره و صفيّه و زنان مؤمنه ديگر آن را نقض كرد؟ بلكه اين فضيلت ، ويژه سرور زنان ، فاطمه(عليها السلام) است ، و چه بسيارند فضايلى كه به آن حضرت اختصاص دارند و زنان با فضيلتى چون ساره و مريم و حوّا و ديگر زنان از آنها بى بهره اند ; بنابراين اگر امتياز خاصّى به فرزندان او اختصاص داده شود مشكلى ايجاد نخواهد كرد و از اين قبيل امتيازات براى آنان كم نيست .
و علاّمه زرقانى مالكى در ردّ اين ملازمه خيالى ، در «شرح المواهب» مى گويد :
اين حديث را ابويعلى و طبرانى و حاكم از ابن مسعود نقل كرده اند ، و حاكم آن را صحيح دانسته است ، و براى آن شواهد زيادى است . و مترتّب كردن حرمت آتش بر ذرّيه آن حضرت ، بر صفت پاكدامنى با اشاره به حضرت مريم براى اين است كه اوّلاً : مزيّت و برترى او را در پاكدامنى آشكار سازد . و ثانياً : صفت پاكدامنى را مدح كرده و اهمّيت آن را آشكار سازد ، وگرنه آن حضرت به حكم نصوص فراوان ، بر آتش حرام است(3) .
و اين حديث با احاديث فراوان ديگر تأييد مى شود ; مانند حديث ابن مسعود : «إنّما سُمِّيَتْ فاطمة لأنَّ الله قد فَطَمَها وذُرِّيتها عن النار يوم القيامة»(4) [ او فاطمه ناميده شده است ; زيرا خداوند در روز قيامت، او و فرزندانش را از آتش بريده و جدا كرده است (خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرده است)] .
وسخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به فاطمه : «إنّ اللهَ غيرُ معذِّبِكِ ولا أحداً من وُلدكِ»(5) [خداوند تو و أحدى از فرزندانت را عذاب نخواهد كرد] .
و سخن حضرت خطاب به على(عليه السلام) : «إنّ اللهَ قَد غَفَر لك وَ لذُرّيَّتِك»(6) [خدا تو و فرزندانت را بخشيده است] .
و سخن حضرت : «وَعَدني ربّي في أهل بيتي من أَقَرَّ منهم بالتوحيد و لي بالبلاغ أ نّه لا يُعذِّبُهم»(7)[ پروردگارم وعده داده است كه اهل بيت من چنانكه به يگانگى خدا و پيامبر بودن من اقرار داشته باشند ، آنان را عذاب ننمايد]. (8)
آدم با خوندن آثار اين جاني مجرم به اوج كينه ورزي هاي وي به خاندان وحي سلام الله عليهم اجمعين و اردات اين خبيث به خاندان مجرم اموي و عباسي ، پي ميبره
چيزي ندارم بگم جز اينكه خدايا اين آقا رو با اربابانش يعني معاويه و يزيد محشور كن تا بتونن تو سوناي جهنم پالوده يزيدي بخورن.
اللهم احشرنا مع محمد و آل محمد و لا تحشرنا مع الظالمين و الطغاة و المجرمين
پي نوشتها :
1 ـ منهاج السنّة 2 : 126 .
2 ـ مراجعه شود: مستدرك حاكم [3/152] ; تاريخ بغداد [3/54] ; مسند بزّاز [5/223 ، ح 1829] ; وابويعلى نيز اين روايت را در مسند كبير خود [ آن گونه كه در المطالب العالية 4/70 ، ح 3978 آمده است] نقل كرده است; والمعجم الكبير، طبرانى [22/406 ، ح 1018]; والثغور الباسمة، سيوطى: 46 و... .
3 ـ شرح المواهب زرقانى 3 : 203 .
4 ـ تاريخ ابن عساكر [17/770 ; و در مختصر تاريخ دمشق 26/286] ; الصواعق : 96 [ص 160] .
5 ـ اين حديث را طبرانى [در المعجم الكبير 11/210 ، ح 11685] با سندى كه راويانش ثقه اند نقل كرده ، و ابن حجر در الصواعق : 96 و 140 [ص 160 و 235] صحّت آن را تأييد كرده است .
6 ـ الصواعق : 96و139و140[161و232و235].
7 ـ حاكم در مستدرك 3 : 150 [3/163 ، ح 4718] ، و جمع ديگرى همچون سيوطى آن را نقل كرده اند [ الجامع الصغير ، سيوطى 2/716 ، ح 9623 ; كنزالعمّال 12/96 ، ح 34156] .
8 ـ شفيعي شاهرودي، گزيده اى جامع از الغدير، ص 308..
عيد از ديد ائمه و مجتهدين مذهب شيعه
ابن فهد حلى از فقهاى بزرگ شيعه مى فرمايد: «يوم النيروز يوم جليل القدر». روز نوروز يك روز با عظمتى است. المهذب البارع، ج 1، شرح ص 191.
حضرت آيت اللّه العظمى خوئى در پاسخ به استفتايى پيرامون فضيلت و اعمال عيد نوروز پرسيده اند، ايشان پاسخ داده اند: «لا بأس بالاتيان بالأعمال المذكورة رجاء ، والله العالم». اگر اين اعمال را به قصد رجاء باشد نه به قصد ورود، اشكال ندارد. صراط النجاة للميرزا جواد التبريزي، ج 2، ص 426.
از زعيم حوزه ي علميه نجف اشرف مرجع المسلمين ، حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى پرسيده اند: «هل يعد اعتبار النيروز عيدا من البدع في الدين؟»
كه آيا معتبر دانستن عيد نوروز بدعت است؟
پاسخ داده اند: «لا يعد بدعة». خير، بدعت شمرده نمى شود.
فقهاى شيعه به استناد روايات متعدد، فتوى به استحباب غسل روز نوروز داده اند.
علامه حلى مى فرمايد: «ويستحب الغسل ليلة الفطر... ويوم النيروز للفرس». غسل شب عيد فطر و... و نوروز مستحب است. منتهى المطلب (ط.ق)، ج 1، ص 130.
همين فتوى را مرحوم ابن فهد در مهذب ج 1، ص 191، صاحب حدائق در حدائق، ج 4، ص 234، و مقدس اردبيلى در مجمع الفائدة، ج 7، ص 19.
صاحب جواهر مى فرمايد: «وأما غسل يوم النيروز فعلى المشهور بين المتأخرين بل لم أعثر على مخالف فيه
و اما استحباب غسل روز نوروز، نظريه مشهور ميان متأخرين است بلكه در ميان فقهاء كسى را مخالف نيافتم. جواهر الكلام، ج 5، ص 41.
سخنان ائمه عليهم السلام در باره نوروز
شيخ صدوق نقل مى كند: «وأتي علي عليه السلام بهدية النيروز ، فقال عليه السلام : ما هذا؟»
خدمت حضرت امير (ع) هديه اى آوردند، حضرت فرمود اين چه هديه اين است؟ پاسخ دادند: «يا أمير المؤمنين اليوم النيروز» اين هديه روز نوروز است، حضرت هديه را پذيرفت و فرمود «اصنعوا لنا كل يوم نيروزا». شما هر روز را براى ما نوروز قرار دهيد. (هر روزتان نوروز باد). من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 300، ح 4073 .
از اين روايت استفاده مى شود كه حضرت هيچگونه مخالفتى با عيد نوروز نفرمودند، بلكه فرمودند هر روزتان نوروز باد.
و در روايت ديگرى حضرت امير عليه السلام فرمود: «اليوم لنا عيد ، وغدا لنا عيد ، وكل يوم لا نعصي الله فيه فهو لنا عيد
امروز براى ما عيد است و فردا هم عيد ما هست و هر روز كه خدا را معصيت نكنيم آن روز عيد ما است.
مستدرك الوسائل، ج 6، ص 154، ح 6679.
شيخ طوسى در مصباح از امام صادق (ع) نقل كرده كه حضرت به معلى بن خنيس فرمودند: «إذا كان يوم النيروز فاغتسل والبس أنظف ثيابك ، وتطيب بأطيب طيبك ، وتكون ذلك اليوم صائما
روز نوروز غسل كن و پاكيزه ترين لباست را بپوش و خود را خوشبو نما و اين روز را روزه بگير و بعد از نماز ظهر و عصر چهار ركعت نماز (با آداب خاصى) بجاى آور و دعا كن «يغفر لك ذنوب خمسين سنة». خداوند گناه پنجاه سال تو را مى آمرزد.
وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 8، ص 172 - 173، ح 10338، مصباح المتهجد : 790.
ابن فهد حلى در مهذب نقل كرده كه امام صادق (ع) به معلى بن خنيس فرمود: «إن يوم النيروز هو اليوم الذي أخذ فيه النبي ( صلى الله عليه وآله ) لأمير المؤمنين ( عليه السلام ) العهود بغدير خم فأقروا له بالولاية ، فطوبى لمن ثبت عليها ، والويل لمن نكثها»
روز نوروز همان روزى است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله در غدير خم، از مردم نسبت به امير مؤمنان (ع) عهد و پيمان گرفت. و در اين روز با ولايت على (ع) تجديد پيمان نماييد، خوشا به حال كسى كه در ولايت على (ع) ثابت قدم بماند و واى به حال كسى كه پيمان شكنى كند.
و حضرت در ادامه فرمود: «وما من يوم نيروز إلا ونحن نتوقع فيه الفرج ، لأنه من أيامنا حفظه الفرس وضيعتموه».
ما در روز نوروز انتظار فرج داريم، زيرا آن روز از روزهاى ويژه ما اهل بيت است كه شما آن را ضايع كرديد ولى فارسها آن را حفظ كردند.
المهذب : 194، وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 8، ص 173 ، ح 10339، والبحار 59 : 119.
سيره خلفاي اسلامي در عيد نوروز
علامه سيد جعفر مرتضى مى نويسد: اهل سنت روز نوروز را گرامى مى داشتند و به همديگر هدايا مى فرستادند، خليفه اسلامى متوكل عباسى، در بغداد، چيزهاى ساخته شده از عنبر و گلهاى مخصوصى ميان مردم توزيع مى كرد. الديارات / ص 57 ، وراجع ص 39 / 40 ونشوار المحاضرات / ج 8 / ص 246 والعامة في بغداد / ص 253 / 254 عنهما وعن عجائب المخلوقات / ص 121 وعن صبح الأعشى / ج 2 / ص 420 .
«وقيل إنّه أول من أخر النيروز رفقا بأهل الخراج
گفته اند كه ايشان اولين كسى بود كه روز عيد نوروز را به خاطر مدارا با اقليتهاى مذهبى، به تأخير انداخت. محاضرة الأوائل / ص 142 .
و مادر مقتدر عباسى اين روز را گرامى مى داشت. نشوار المحاضرات / ج 1 / ص 293 ، وراجع : المستطرف / ج 2 / ص 52 .
واثق هم اين روز را گرامى مى داشت. الأغاني / ج 19 / ص 230 .
و مصنور دوانيقى نيز به اين روز اهميت مى داد
و اول كسى كه روز نوروز را گرامى داشت و عيد باستانى اعلام كرد، حجاج بن يوسف ثقفى بود. الأوائل / ج 2 / ص 34.
دكتر صالح وردانى از علماى مصر مى نويسد: وكان الفاطميون بالإضافة إلى ذلك يحتفلون بعيد النيروز ويوزعون فيه أصناف الحلوى.
در زمان حكومت فاطميون، عيد نوروز را جشن مى گيرفتند و انواع شيرينى جات در اين روز توزيع مى كردند. الشيعة في مصر ص 34.
تمام اين كارها توسط خلفاى اسلامى در سه قرن آغازين اسلام، انجام مى گرفت و هيچ يك از علماى بزرگ اعتراض نمى كردند. المواسم والمراسم ص 99.
منبع :سايت ولي عصر