اگر قبر حضرت زهرا براي شيعه اهميت داشت چرا مكانش را از امام علي نپرسيدند؟
السلام علي المكسور ضلعها
غصب خلافت و ناديده گرفتن شان دختر رسول خدا (ص) و حمله به خانه آن حضرت ) سلام الله عليها) و ضرب و جرح ايشان (سلام الله عليها) امر كوچكي نبود ، اين عمل نشان ميداد كه كساني كه امر خلافت را پس از رسول خدا (ص) مدعي شدند ، در پي اهداف خود بودند نه ادامه دادن راه آن حضرت (ص) چرا كه در اينصورت نبايد سفارشات اكيد رسول خدا (ص) را در مورد دخترشان (سلام الله عليها) ناديده مي گرفتند . فاطمة بضعه مني من اذاها فقد اذاني
اينكه پس از پيامبر (ص) چه مشي اي صراط مستقيم است و امروزه مسلمانان بايد معارفشان را از چه كساني دريافت كنند امر مهمي است بايد مشخص شود آيا خلفا مورد تاييد خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بودند يا نه؟
لعن الله ظالميك يا فاطمه
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
رفتار ابوبكر با ديگر وارثان پيامبر چگونه بود؟
پاسخ اين سوال را با چند سوال واضح و روشن مي دهيم :
آيا خانه عايشه كه پيامبر در آن مدفون است متعلق به عايشه بوده است؟ چگونه؟ آيا به ارث از پيامبر برده است يا اينكه پيامبر در زمان حيات خود آن را به او واگذار نموده بودند ؟ در حاليكه در هيچ كتابي نقل نشده است كه خانه پيامبر به عايشه بخشيده شده بود، ولي فدك به حضرت زهرا سلام الله عليها بخشيده شده بود كه ابوبكر آن را از حضرت زهرا غصب كرد. و اگر آن خانه به عنوان ارث به عايشه رسيده است، چگونه است كه عايشه از پيامبر ارث ميبرد در حالي كه فقط يك نهم از سهميكه متعلق به همه زنان پيامبر است بهره دارد (در واقع يك نهم از يك هشتم كه ميشود يك قسمت از هفتاد و دو قسمت!)، اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه دختر رسول خدا ميباشد نبايد ارث ببرد ؟
سوال ديگري كه در اينجا خود نمايي ميكند اينكه به فرض اينكه عايشه، آن خانه را از پيامبر به ارث برده بود، به راستي چرا ارث ديگر همسران پيامبر را هم از ايشان غصب كرد؟ و اگر پيامبر ارث گذاشته است پس چرا عايشه از دفن پيكر مطهر امام حسن عليه السلام در خانه پيامبر جلوگيري كرد، در حاليكه ايشان بيش از عايشه در آن سهم داشته، زيرا كه عايشه يك نهم از يك هشتم ارث را استحقاق دارد به اين اعتبار كه او يكى از نه همسرى است كه هنگام وفات پيغمبر صلى اللَّه عليهوآله در عقد ازدواج آن حضرت بودند و آنگونه كه معلوم است، زوجه يك هشتم ميراث را مىبرد، در حالى كه امام حسن عليه السلام از طريق مادرش فاطمه عليهاالسلام بيش از عايشه ارث مى برد ولي عايشه از دفن امام حسن عليهالسلام جلوگيري ميكند و حق ايشان و ديگر همسران پيامبر را غصب ميكند؟!
همچنين اين سوال :اگر محل دفن پيامبر (ص) به عنوان ارث بر جاي مانده چرا ابوبكر و عمر فقط از عايشه اجازه گرفتند و از ساير ورثه كه همه زنان پيامبر و حضرت زهرا سلامالله عليها بودند، اجازه نگرفتند؟
اصلا از همه اينها بگذريم چرا ابوبكر و عمر ادعاي عايشه و حفصه را درمورد ارث بردن از حجره پيامبر بدون شاهد تصديق كردند و هيچ شاهدي از آنان نخواستند اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه قرآن به عصمت و طهارت ايشان شهادت داده است، با اينكه حضرت علي و حسنين عليهمالسلام و نيز امايمن را شاهد آوردند، ولي سخنش را قبول نكردند، در حاليكه همان طور كه گفتيم ابوبكر بايد شاهد ميآورد نه حضرت زهرا سلام الله عليها؟
السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
اسناد هبه بودن فدك
در منابع تاريخي معتبر آمده فدك مجموعهاي از باغات و مزارعي بود در اطراف مدينه كه پيامبر اكرم (ص) آن را به صلح از يهوديان خيبر گرفته و به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بخشيد.(1)
بلاذري مينويسد كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نصف آن جا را به صلح خالصه خويش نمود. بنابر نقل بلاذري از عايشه وقتي كه زنان پيامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عايشه جواب داد: «... انما هذا المال لِآل محمد..»(2)
از اين حديث دو نتيجه مهم حاصل ميشود؛ اول اين كه زنان پيامبر جزء آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند، دوم اين كه فدك را حضرت (ص) به دخترش فاطمه سلام الله عليها داده بود، چنان كه نقل كرده است كه فاطمه سلام الله عليها به ابيبكر گفت رسول خدا فدك را به من هبه نمود، آن را به من بازگردان..(3)
بلاذري كه يكي از علماي اهل سنّت است، چند روايت معتبر در اين مورد نقل كرده است كه ملك فدك مال رسول خدا (ص) بود و پيامبر (ص) از درآمد آن به خاندان خود ميداد كه فاطمه سلام الله عليها آن را از رسول خدا خواست و رسول خدا آن را به فاطمه سلام الله عليها بخشيد و همچنين اين مورخ نقل نموده است كه عمر بن عبدالعزيز آن را به اولاد فاطمه سلام الله عليها برگرداند، چنان كه عمر بن عبدالعزيز بعد از رسيدن به خلافت خطبهاي خواند و گفت فدك «فيء» رسول خدا (ص) بود كه آن را به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ داد... مأمون نيز آن را طي نامهاي به فرزندان فاطمه سلام الله عليها برگرداند و گفت اين ملك را رسول خدا به دخترش فاطمه بخشيده است و وارثين او و فرزندانش مالك حقيقي آن هستند(4) و قد كتب امير المؤمنين (مأمون) الي المبارك الطبري مولي امير المؤمنين (مامون) يا مره برد فدك علي ورثه فاطمه بنت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ..(5)
ابن ابي الحديد رواياتي آورده است كه دلالت ميكند پيامبر اين ملك را بنابر آيه شريفة «... و آت ذي القربي حقه...» به فاطمه بخشيد(6)
هرگز آن حضرت فدك را به عنوان ميراث مطالبه ننمود
فدك" دهكده اي كوچك واقع در زمين هاي خيبر بود كه تحت مالكيت يهوديان مدينه قرار داشت. اين دهكده زمين هاي بسيار حاصلخيزي داشت. پس از جنگ "خيبر" كه با رشادتهاي خاص اميرالمومنين(ع) به تفوق نيروهاي اسلام بر يهوديان خيانتكار انجاميد، سران يهود با فرستادن نماينده اي نزد رسول الله، قريه ي فدك را بعنوان هديه به شخص پيامبر(ص) تقديم كردند. پس از تصرف اين دهكده سوره "انفال" نازل شد و اختيار اموالي كه بدون جنگ در دست سپاه اسلام افتاده بود را صرفا به خدا و پيامبرش منحصر نمود.
[بر اساس دستور قرآن و روايات جنگهايي كه مسلمين درآن شركت داشتند و غنيمت هايي گرفته شده بنام انفال بين همه به همه مسلمين شركت كننده تعلق دارد.. و درجنگهايي كه بدون خونريزي غنائمي بدست مسلمين افتاد بنام في ومتعلق به شخص پيامبر است ... ]
علامه مجلسي مي نويسد: چون قلاع خيبر بدست علي(ع) فتح شد و يهوديها فدك را به پيامبر(ص) هديه كردند، جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: "و آت ذي القربي حقه و …" ؛ رسول اكرم(ص) سوال نمود: "ذي القربي" كيست؟ و حق او چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: "ذي القرباي تو فاطمه(سلام الله عليها) است و حق او فدك است و اين در عوض مالي است كه مادرش خديجه در صدر اسلام در راه دين مصرف كرد. پس حضرت رسول فدك را به فاطمه سلام الله عليها بخشيد و فرمود:" اين زمين بدون جنگ گرفته شده و لذا مخصوص من است و من هم آن را به امر خدا به تو بخشيدم"، چنانچه اين مطلب در آيه 7 سوره حشر نيز تاكيد شده است.
پس از آن پيامبر به علي(ع) دستور داد تا اينكه قباله اي در اين مورد بنويسد و آن نوشته را امام علي(ع)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع)، ام ايمن و ام سلمه(دو تن از زنان صالحه پيامبر( امضاء نمودند و از سال هفتم هجرت تا سال دهم هجرت-كه سال رحلت پيامبر(ص( بود-، در آمد اين اراضي را براي حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي آوردند و او به ميل خود ميان فقراء و مستمندان تقسيم مي كرد.....
رجوع كنيد به بحار الانواز ج48 ص 156
...
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
پي نوشت:
1- ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، چاپ اول، 1410، ج4، ص271.
2- ابي الحسن بلاذري، فتوح البلدان، قم، منشورات الاروميه، 1404 ق، ص 44.
3- همان، ص 45.
4-همان، ص 46 ـ 47؛ و ابن اثير الكامل، بيروت، دار صادر، 1399، ج 2، ص 225.
5- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، 1409، ج 4، ص 84.
6- همان
چرا امام علي با قاتلين همسرش روابط دوساتنه اي داشت و با آنها همكاري ميكرد؟
سمت امامت الهي است ، شوخي بردار و قهر بردار نيست .
امام بر امت نسبت به امت وظايفي دارد كه تحت هيچ شرايطي تعطيل نمي شود .
امام علي عليه آلاف التحية و الثناء ، امام عمر بودند امام ابوبكر بودند هر چند آنها اين امر را قبول نكنند و هر چند آنها حق الهي امام خويش را غصب نمايند بر امام لازم و واجب است كه در مواقع ضروري و در مواردي كه از او سوال ميشود و مشورتي درخواست ميگردد اقدام به راهنمايي مردم ( اعم از مسلمان و يهود و نصراني و كافر و ... ) نمايد ( زيرا ايشان خليفه خدا بر زمين است و امام بر تمامي بشر است از هر قوم و ديني كه باشند و نه تنها مسلمانان ) و قبول يا عدم قبول اين افراد تاثيري در حكم الهي امامت ايشان و وظايفشان ندارد لذا زماني كه عمر از آن حضرت(ع) مشورت ميخواهد ايشان (ع) ابا نميكند ، زماني كه امت در معرض خطر است براي رفع آن اقدام مي نمايد هر چند انجام اين وظايف در حالتي باشد كه خار درچشم امام باشد و استخوان در گلو ، حال اگر كسي اصرار دارد انجام وظايف امامت امام علي (ع) را در مقابل امت كه عمر و ابوبكر هم يكي از آنها بودند - و به علت بي كفايتي و جهل نسبت به امر زعامت و خلافت مسلمين دائما دست نياز سوال بسوي حضرت امير (ع) دراز ميكردند و طلب مشورت مي نمودند - را به حسن رابطه نسبت دهد خود ميداند اما در اينصورت آنچه از آن حضرت (ع) در قالب دعا يا خطبه يا گفتگو يا روايت و ... به ما رسيده است و حاكي از عدم رضايت و گلايه مندي و خشم ايشان بر اين دو نفر بوده است را چگونه توجيه ميكند ؟
آيا در ميان مهاجرين و انصار كسي نبود كه بگويد چرا با فاطمه زهرا چنين كردند؟
اولا در تاريخ آمده كه برخي صحابه اعتراض نمودند و تعجب كردند و به عمر گفتند :
" مي خواهي خانه را آتش بزني ؟ در حاليكه فاطمه (سلام الله عليها) در خانه است ؟ عمر گفت ولو اگر فاطمه باشد – آتش ميزنم – "
در ثاني مگر همين صحابه عادل نبودند كه بر در خانه عثمان – كه بر خلافت با او بيعت نموده بودند– جمع شدند و او را كشتند و نگذاشتند در قبرستان مسلمين دفن شود ؟ لذا آنگونه كه تصور مي شود نبوده كه تمامي صحابه پيامبر (ص) عادل بوده اند و در صورت وقوع عملي نادرست ، همه بپاميخواستند و حق را بر كرسي مي نشاندند و دست متجاوز را كوتاه مي كردند .
چرا حضرت علي دخترش را به ازدواج قاتل همسرش در آورد؟
اولا بخاري و مسلم اين ماجرا را نقل نكردهاند. و همه ميدانند كه اهل سنت بسياري از روايات را فقط به اين خاطر كه بخاري و مسلم نقل نكردهاند، رد ميكنند. ما هم همين قاعده را در باره اين داستان اجرا ميكنيم و ميگوييم كه اين حديث با اينهمه اهميتش اگر صحيح بود؛ چرا بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند. ضمنا نه تنها بخاري و مسلم از نقل آن سرباز زدهاند؛ بلكه هيچ يك از صحاح ديگر اهل سنت نيز اين روايت را نقل نكردهاند؛
راستي دليل اعراض آنها از اين روايت چه بوده است؟ اگر صحيح بود، چرا آنها اين روايت را نقل نكردند؟!
دوم اينكه همانطور كه ميدانيد، «ام كلثوم» اسم نيست؛ بلكه كنيه است. چنانچه امسلمه، ام فروة و... كنيه است، نه اسم. و آنچه از تاريخ استفاده ميشود، اين است كه حضرت زينب سلام الله عليها كنيهاش ام كلثوم بوده است؛ از اين رو، اين مسأله باعث اين اشتباه بزرگ شده است. در واقع ام كلثوم همان حضرت زينب است و امام علي عليه السلام دختري به نام ام كلثوم نداشته است.
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
آيا خود فاطمه زهرا جايي تصريح كرده كه عمر وي را ضربت زده؟
مساله مهم ، مساله خلافت رسول الله بود ، مساله هدايت امت پس از رسول خدا ، بياد داريم كه در جنگ احد سفارش پيامبر (ص) به كساني كه در جايگاه استراتژي جنگ قرار داشتند اين بود كه حتي اگر من هم كشته شدم اينجا را ترك نكنيد ، اين فرمايش ايشان (ص) يعني اصل اسلام از شخص من مهم تر است ، حال به شرايط قضيه حمله به بيت بازگرديم و آسيبهايي كه بر طبق اسناد شيعه و سني بر فاطمه زهرا (سلام الله عليها) وارد گشته است ، بنظر مي رسد بيان اين امر مساله را از امر مهم جانشيني و هدايت مردم و خلافت رسول الله (ص) كه توسط حزب حاكم ، غصب شده بود ، تحت الشعاع قرار مي داد و به يك مساله فرعي هدايت ميكرد كه اين امر مد نظر اهل بيت (ع) نبود .
بيان مساله اي كه همگان از آن اطلاع داشتند چه سودي جز به حاشيه كشيدن اصل جريان خلافت داشت ؟
اساسا زهراي اطهر (سلام الله عليها) چرا در معرض آسيب قرار گرفت ؟ جز اينكه براي دفاع از حق خلافت غصب شده خليفه بحق رسول خدا (ص) ، دفاع از جريان حق و بازگرداندن خلافت به سرچشمه اصلي آن را لازم و واجب مي ديد ؟ حال بيايد و آن را با بيان مساله آسيب ، به حاشيه بكشاند ؟ چندان منطقي نيست .
اما اين مساله كه ايشان (سلام الله عليها) از عمر و ابوبكر ناراضي بودند و از عمل آنها بشدت گلايه مند ، امر قابل كتماني نيست و كمتر منبعي را مي توان يافت كه آنرا بيان ننموده باشد .
در پژوهشهاي تاريخي اين ما نيستيم كه براي نقلهاي تاريخي و استنادات آن تعيين تكليف ميكنيم بلكه اين استنادات و بيانات تاريخي هستند - آن هم به هر شكل و وجه و صورتي كه به ما برسد - كه وجود يا عدم وجود حادثه يا مساله اي را تاييد يا رد مي كنند .
اين روشي علمي در برخورد با وقايع تاريخي نيست كه بگوييم : "اگر آنچه من ميخواهم در تاريخ بدان تصريح نشده باشد - آنهم بدون درنظر گرفتن شرايط حاكمه - پس ديگر هيچ مستند و وجهي از تاريخ كه گوياي آن حادثه باشد را نميپذيرم ." در حالي كه پذيرش يا عدم پذيرش ما تغييري در واقعيت تاريخ ايجاد نميكند گذشته از اين جو پرده پوشي و عوام فريبي و ... از يكطرف ، خفقان و خاموش كردن صداي مخالفان از طرف ديگر ( نمونه اش سعد بن عباده كه با ابوبكر بيعت نكرد پس از مدتي او را كشتند و گفتند جن او را كشته ) منع نقل از پيامبر (ص) - چه رسد به دوره هاي بعدي و نقل از فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و امير المومنين (ع) كه در اين مورد يعني سانسور بيانات ايشان (ع) امري كاملا محتمل است - همه و همه موجب مي شود در چنين حادثه اي كه در آن جو حاكم رخ داد ، نقل مورد انتظارمان را به گونه اي كه ميخواهيم دقيقا نيابيم اما آيا براي يك پژوهشگر جهت اطمينان يافتن به وقوع حادثه اي تاريخي ، تنها درخواست نقل صريح از يك يا دو نفر مشخص ، كاري علمي است ؟ مسلما خير ، زيرا با ترسيم فضاي حاكم و در نظر گرفتن شرايط موجود در آن زمان اين احتمال كه سخنان آن حضرات (ع) سانسور شده باشد ، تقويت مي شود .
اللهم العن اول ظالم ظلم محمدا و ال محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
چرا اميرالمومنين از عمر درخواست ديه نكرد يا او را قصاص نكرد و ابوبكر به عنوان آمر به قتل مجازات نشد؟
(البته ميدانيم كه شكايتش را بايد به خود آنان ميبرد و اگر آنان واقعا چنين كاري كرده بودند حكم به محكوميت خودشان نميدادند. اما گزارش اين شكايت در تاريخ ثبت شده و سندي ميشد بر قتل فاطمه و رسوايي ابوبكر و عمر)
در تشريح فضاي حاكم پس از رسول خدا (ص) و اينكه حضرت امير عليه آلاف التحية و الثناء تا چه حد منزوي شدند و آيا شرايط براي انجام آنچه ما امروز متوقعيم و بصورت پرسش مطرح ميكنيم ، مهيا بود يا خير به نقلي از يكي از بزرگان اهل سنت ، ابن ابي الحديد ميپردازيم :
"ابن ابي الحديد مينويسد: «من از ابو جعفر نقيب [يحيي بن ابي زيد] پرسيدم: شگفتي من از علي است كه چگونه در اين مدت طولاني بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله زنده ماند و با وجود آن همه كينههاي قريش جان سالم به در برد؟ ابو جعفر به من گفت: اگر او خود را تا به آن اندازه كوچك نكرده و كنج انزوا نخزيده بود، كشته شده بود؛» ( ر. ك : شرح نهج البلاغه، ج 17 ، ص 62 )
در چنين فضايي بايد توقع داشت آن حضرت تقاضاي قصاص نمايند؟! سعد بن عباده - رئيس طايفه خزرج در آن كشمكشهاي بين دو طايفه اوس و خزرج كشته نشد ، با ابوبكر بيعت نكرد پس از چند ماه او را كشتند و گفتند جن اورا كشته. مخالفان اينگونه بدون سر و صدا سر به نيست مي شدند و حضرت امير (ع) هم با اين فضا آشنا بود و در آن زندگي ميكرد ند ، بدون درخواست قصاص و ... تصميم به ترور حضرت علي (ع) هنگام نماز گرفتند ، بدستور ابوبكر و با اجراي خالدبن وليد كه البته ابوبكر در سر نماز پشيمان شد و وسط نماز خالد را منع نمود لذا حتي مطرح كردنش بيش از گذشته جان آن حضرت (ع) را در معرض خطر قرار مي داد و اما پاسخ اين پرسش كه "گزارش اين شكايت در تاريخ ثبت شده و سندي ميشد بر قتل فاطمه و رسوايي ابوبكر و عمر" : تا حدي ساده انگارانه است كه تصور كنيم مي گذاشتند چنين سندي در تاريخ بماند اكنون پس از هزار و اندي سال كتابها را از كتابخانه ها جمع ميكنند تا فضايل مولا علي عليه آلاف التحية و الثناء را از آنها حذف نمايند تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ، ديگر حال كساني كه در عمق واقعه بودند چه بوده است ؟ اين همه هزينه هايي كه براي وارونه كردن شخصيت علي (ع) و جعل حديث و انزواي آن حضرت (ع) خرج شد آيا ميگذاشت چنين سندي به ما برسد ؟
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
تملك فدك
براي پاسخ به اين پرسش بايد به جريان فتح خيبر بازگرديم .
رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بعد از آنكه از فتح خيبر بازگشتند خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدك كه از يهوديان سرسخت بودند افكند، آنها كسي را خدمت رسول خدا (ص) فرستادند و با ايشان صلح كردند در برابر اينكه نيمياز فدك را به آن حضرت واگذار كنند، پيامبر اكرم(ص) هم خواستهي آنها را پذيرفتند و اين صلح را امضاء نمودند. به اين ترتيب فدك ملك شخصي رسول خدا شد، زيرا طبق صريح آيهي قرآن چيزي را كه بدون جنگ به دست مسلمين بيفتند منحصرا حق پيامبر اكرم (ص)است)) كتاب الأموال، ج 1، ص 14، باب صنوف الأموال التي يليها الأئمة للرعية وأصولها في الكتاب والسنة؛ نيز رجوع كنيد به تفسير قُرْطُبى، الجامع لأحكام القرآن: 9، الجزء 18، ص 9 ـ 1)
(. خداوند در سورهي حشر ميفرمايد: «وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلا رِكاب وَلكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ» «وآنچه را خدا از آنان به رسولش بازگردانده چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مىسازد و خدا بر هر چيز توانا است» (حشر/6)
از طرف ديگر به فرمان خداوند، رسول اكرم اين ملك را به حضرت زهرا سلام الله عليها هديه دادند. مفسر معروف جلال الدين سيوطي در تفسير در المنثور در ذيل آيهي 26 سوره اسراء «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» «حق نزديكان را به آنها بده» از ابو سعيد خدري نقل ميكند كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا فاطمه زهرا سلام الله عليها را طلبيدند و فدك را به ايشان بخشيدند. (الدر المنثور سيوطي، ج 5، ص 273/ مسند أبي يعلى، ج 2، ص 334 و ج 2، ص 534،)
مورخان بسياري مثل طبري و ابن اثير نيز به اين ماجرا اشاره كرده اند، حتي اميرمؤمنان علي عليه السلام در نهج البلاغه نامه 45 اين موضوع را بيان ميكنند
السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
چرا در نهج البلاغه واقعه شهادت حضرت زهرا ذكر نشده است؟
اول اينكه فراموش نكنيم كه نهج البلاغه چگونه كتابي است و گرد آورنده آن به چه منظور از ميان سخنان حضرت امير (ع) برخي را برگزيده است .
اين كتاب همانطور كه از نامش هم پيداست نهج بلاغت است و سيد رضي سخناني از حضرت امير (ع) را در اين مجموعه گردآوري نموده كه بلاغت بالايي دارند بنابراين تمامي سخنان آنحضرت (ع) در نهج البلاغه گردآوري نشده است پس نهج البلاغه به عنوان منبعي كامل از تمامي سخنان حضرت علي (ع) براي بحث ما قابل استناد نيست .
اما مع هذا اين بيان آن حضرت (ع) در هنگام دفن حضرت زهراي مرضيه (سلام الله عليها) و در گفتگو با رسول خدا (ص) بيان نموده اند كه در خطبه 202 نهج البلاغه آمده است بسيار گوياست و بيانگر ان چيزي است كه شما انتظار شنيدنش را داريد :
" ...بزودي دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكاري بر او اجتماع كردند از فاطمه (سلام الله عليها) بپرس و احوال اندوهناك ما را از اوخبر گير كه هنوز روزگاري سپري نشده و ياد تو فراموش نگشته است ."
چگونگي غصب فدك
پس از رحلت رسول خدا و ماجراي سقيفه و روي كار آمدن ابوبكر، اين ملك غصب شد و به دستور ابوبكر كارگران حضرت زهرا سلامالله عليها از فدك اخراج شدند، درحاليكه همانگونه كه بيان شد اولا فدك ملك شخصي رسول خدا بوده است و ثانيا اين ملك شخصي به حضرت زهرا سلام الله عليها هديه داده شد، بنابراين ابوبكر هيچ حقي براي دخالت در اين زمين نداشته است.
حضرت زهرا سلام الله عليها در اعتراض به غصب فدك به مسجد آمده و فرمودند فدك را رسول خدا به عنوان هديه به من دادند (فتوح البلدان بلاذري، ج 1، ص 44)
يعني ايشان ابتدا فدك را به عنوان ملك شخصي خودشان مطالبه كردند.
ابوبكر گفت : آيا شاهدي هم داري؟
با وجود اينكه طبق فقه اسلام، مدعي بايد شاهد بياورد نه مالك ولي صديقهي كبري به عنوان شاهد حضرت علي و حسنين عليهم السلام و اُمّايمن را نزد ابوبكر آوردند تا آنان گواهى دهند كه رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فدك را به ايشان بخشيده است.
(رجوع كنيد به الدر المنثور سيوطي، ج 5، ص 273/التفسير الكبير: 29 / 284 ـ 286؛ البته در تعداد شهود كمي اختلاف وجود دارد ولي اينكه اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و ام ايمن جزء شاهدان اين ماجرا بودند مورد اتفاق است، در برخي مصادر به جاي حسنين عليهماالسلام شخص ديگري را ذكر كردهاند، ر.ك: فتوح البلدان بلاذري، ج 1، ص 44؛ ياقوت حموى در معجم البلدان، باب فدك، ج 4، ص 270 رقم9053؛ سمهودى در وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج3، ص995؛ فخر رازى در التفسير الكبير، ج 29 ص 284؛ ابن حجر هيثمى در الصواعق المحرقة، ص25؛ الجوهرى فى السقيفة وفدك، ص 110 و حلبى در السيرة الحلبية، ج 3، ص 488.)
در مورد مقامات اميرمؤمنان علي عليهالسلام و عصمت سخن بسيار است ولي نكتهي مهم حديث همراهي با حق است كه رسول خدا بارها و بارها آن را فرمودند كه «عليٌّ مَعَ الحَقّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلي، يَدورُ مَعَهُ حَيثُما دار»
و درمورد حسنين عليهماالسلام فرمودند: «الحَسَنُ وَالحُسَين سَيّدا شَباب أهل الجَنّة» «حسن و حسين دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت هستند
(اين حديث در كتب فراواني ذكر شده است، رجوع كنيد به سنن تِرمذى: 5 / 614 حديث 3768، الخصائص، نَسايى: 99 حديث 124، مستدرك حاكم: 3/182 حديثهاى 4778،4779 و 4780، المعجم الكبير طبرانى: 3/35 حديث 2605، المعجم الاوسط طبرانى: 1/173 حديث368، مسند ابويعلى2/359 حديث 1169، المصنّف: 7/512 حديث 2، سنن ابن ماجه 1/44 حديث 118، حلية الاولياء: 4/139 حديث 206، الاحسان: 9/55 حديث118، مشكل الآثار طَحاوى: 2/269 حديث 2103، شرح السنه بغوى: 8/104 حديث 3935 و.... .)
همچنين ايشان درباره امايمن فرمودند: «من سرّه أن يتزوّج امرأة من أهل الجنّة فليتزوّج اُمّ أيمن» «هر كه خوش داد كه زنى از بهشتيان را به همسرى برگزيند با اُمّ ايمن ازدواج كند» (الطبقات الكبرى: 10 / 213 حديث 11899؛)
ابوبكر به اين بهانه كه حسنين (ع) كودك هستند و براي شهادت دو مرد بالغ، يا يك مرد و دو زن بايد حضور داشته باشند، شهادت امايمن و اهلبيت عليهمالسلام را قبول نكرد
چون سقيفه ايجاد شد و ابوبكر توسط عده اي از جمع حاضر به عنوان خليفه منصوب شد، مسلمين اختلاف كردند و چند فرقه شدند
1- يك دسته كه حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند زكات نمي دادند.
2- درآمد دارالخلافه هم كفاف هزينه هاي حكومت را نمي داد
3- از ديگر سو ي فدك، همه ساله عائدات زيادي را نصيب حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي كرد و آنحضرت مازاد از نفقه خويش را كه ثروتي انبوه را بالغ مي شد بين فقراء تقسيم مي فرمودند و لذا جمع زيادي از اهل مدينه كه غالبا هم فقير بودند به منزل علي(ع) آمد و شد داشتند.
به همين سبب ابوبكر به تحريك عمر با فرستادن عمال خويش فدك را از حضرت فاطمه سلام الله عليها گرفت و علتي هم كه وي براي كارش ذكر نمود، استنادش به حديثي بود كه به غير از ابوبكر كس ديگري آن را روايت نكرده بود. ابوبكر خطاب به حضرت زهرا سلام الله عليها مي گويد: خدا را شاهد مي گيرم كه من خودم از رسول الله شنيدم كه فرمود: ما انبيا هرگز چيزي از طلا و نقره و خانه و زمين باقي نمي گذاريم و آنچه از متاع دنيويه از ما باقي بماند مربوط به خليفه بعد از ما خواهد بود كه به هر نحو كه خواسته باشد در آن تصرف نمايد"!
رجوع كنيد به بحار الانواز ج48 ص 156.
السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
طبق حكم فقهي ترمذي كسي كه در بلاد اسلامي به حكومت برسد چه به حق و چه به ناحق؛ اگر كسي بر عليه وي قيلم كند همانا وي مرتد است.
سوال : آيا اين حكم در مورد عايشه كه در زمان خلافت امير مؤمنان علي (عليه السلام) قيام كرد نيز صدق مي كند يعني عايشه مرتد شده است؟