معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 520207
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

مناظره هشام بن حكم با يحيي بن خالد برمكي در حضور هارون الرشيد

 [شريف مرتضي در كتاب الفصول المختاره( صفحات 49 و 50 از چاپ دار المفيد - بيروت)نقل مي كند] شيخ[مفيد]- فرمود : يحيى بن خالد برمكى[وزير هارون الرشيد ، رجوع شود به وفيات الأعيان جلد 6 صقحه 219  از چاپ دار صاد - بيرت،] در حضور هارون الرشيد(خليفه عباسي) از هشام بن الحكم(از بزرگان شيعه و از اصحاب صادق عليه السلام– رجوع شود به الفهرست نوشته شيخ طوسي – صفحه 258، باب هشام ، مورد783/2  - چاپ موسسه نشر الفقاهه قم)

) سؤال كرد كه: اي هشام آيا مى‏شود حق به جانب دو طرف كه خلاف هم هستند ، باشد؟

هشام گفت: نه.

يحيى گفت: آيا دو شخص كه در امر دينى نزاع و اختلاف دارند آيا غير از اين است كه يا هر دو حق مى‏گويند يا هر دو باطل يا يكى حق مى‏گويد و ديگرى باطل؟

هشام گفت: جز اين نيست و جايز نيست كه هر دو حق گويند .

پس يحيى به هشام گفت: پس به من بگو علي عليه السّلام و [عمويش] عباس چون با هم پيش ابو بكر در ميراث حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله خصومت كردند كدام يك حق مى‏گفت و كدام يك باطل؟

چون تو مي گويي كه امكان ندارد هر دو به حق يا هر دو به باطل باشند  پس ناگزير همان احتمال اول باقي مي ماند[كه يكي به حق و دگري به باطل است]

هشام مي گويد با خود فكر كردم اگر بگويم على عليه السّلام باطل مى‏گفت، كافر مى‏شوم و از مذهب خود بيرون مى‏روم ، و اگر عباس باطل مى‏گفت گردنم را مى‏زند[چون عباس جد هارون الرشيد است] و با خودم ‏گفتم كه بر من مسأله‏اى مطرح شده كه قبل از اين از من سؤال نشده بود و نه براى آن جوابى حاضر داشتم.

پس فرمايش امام صادق كه مي فرمود:" يا هشام، هميشه تو مؤيّد به روح القدس هستى تا وقتي كه با زبان خود ما را ياري دهى." به خاطرم رسيد پس دانستم هرگز خوار نمى‏شوم همان لحظه جوابي به خاطرم رسيد.

پس به يحيى گفتم كه هيچ يك از آن دو خطا نمي گفت و هر دو حق مى‏گفتند مشابه اين در قرآن آمده همانطور كه در داستان داود عليه السّلام بيان شده است:

وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (سوره ص ، آيه 21)

آيا خبر شاكيان هنگامى كه از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است؟!(ترجمه آيت الله شيخ ناصر مكارم شيرازي )

إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لاتَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْض فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لاتُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ (سوره ص ، آيه 22)

در آن هنگام كه (بى مقدمه) بر داود وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد; گفتند: «نترس، دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده;اكنون در ميان ما بحق داورى كن و سخن ناروا مگو و ما رابه راه راست هدايت كن.

إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ(سوره ص ، آيه 23)

اين برادر من است; او نود ونه ميش داردو من (تنها) يك ميش دارم; امّا او اصرار مى كند كه: اين را (نيز) به من واگذار; و در سخن بر من غلبه كرده است.»

قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ (سوره ص ، آيه 24)

(داود) گفت: «به يقين او با درخواست ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش، بر تو ستم نموده; و بسيارى از شريكان (و دوستان) به يكديگر ستم مى كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند; امّا عدّه آنان كم است.»

پس كدام يك از اين دو فرشته خطاكار و كدام به حق بود يا آنكه مى‏گوئى هر دو خطاكار بودند؟ پس به هر چه تو در اين جواب بگوئى من به آن جواب مى‏گويم.

يحيى گفت: من نمى‏گويم كه آن دو فرشته خطاكار بودند بكله مى‏گويم هر دو به حق بودند، زيرا آن دو نه در حقيقت و نه در حكم خصومت كرده بودند و اظهار اين دعوى نكردند مگر براى اينكه داود عليه السّلام را بر خطاى خود واقف سازند و به او حكم واقعي را اعلام كنند، زيرا به سبب اين‏ واقعه معلوم شد كه بى‏تأمّل و تفحّص نبايد حكم كرد و اين حكم او چون بى‏تفحص بود خطا بود.

هشام گفت: پس من به يحيى، گفتم: همچنين على عليه السّلام و عباس در حكم اختلاف نكردند و در حقيقت خصومت نكردند و دليل اظهار خصومت و اختلاف براى اين بود كه ابو بكر را بر اشتباه خود آگاه كنند و او را بر خطاى خود واقف سازند و به او نشان دهند كه او به آنان در باب ميراث ظلم كرده است و گر نه ايشان در امر خود در شك نبودند و اين اختلاف ميان ايشان نبود مگر به طريقى كه ميان آن دو فرشته بود پس يحيى ديگر جوابى نداشت و رشيد كلام هشام را پسنديد.

چهارشنبه 18 11 1391 11:50

كلمات بزرگان اهل سنت درباره امام صادق(عليه السلام)

با مراجعه به كلمات علماى اهل سنت پى مى بريم كه امام صادق(عليه السلام) از موقعيّت و منزلت بالايى نزد آنان برخوردار بوده است. در اينجا به كلمات برخى از آنان راجع به آن حضرت اشاره مى كنيم:

1 ـ ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (ت: 250 هـ.ق)

«... وجعفر بن محمّد الّذي ملأ الدنيا علمه وفقهه. ويقال: انّ اباحنيفة من تلامذته وكذلك سفيان الثورى...»;(1) «... و جعفر بن محمّد; كسى كه علم و فقه اش دنيا را فراگرفته است و گفته مى شود كه ابوحنيفه و سفيان ثورى از شاگردان او بوده اند...».

2 ـ محمّد بن ادريس، ابوحاتم رازى (ت: 277 هـ.ق)

او درباره امام صادق(عليه السلام) مى گويد: «جعفر بن محمّد ثقة لايسأل عن مثله»;(2) «جعفر بن محمّد ثقه است و او بى نياز از تحقيق است».

3 ـ محمّد بن حبّان بن احمد، ابوحاتم تميمى بستى (ت: 354هـ.ق)

او مى گويد: «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ـ (رضي الله عنه) ـ كنيته ابوعبدالله، يروى عن ابيه، وكان من سادات اهل البيت فقهاً وعلماً وفضلا. روى عنه الثورى ومالك وشعبة والناس»;(3)

«جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ـ رضوان الله عليهم ـ كنيه او ابوعبدالله است. از پدرش روايت نقل مى كند. او از سادات اهل بيت در فقه و علم و فضل است. ثورى و مالك و شعبه و ساير مردم از او روايت نقل كرده اند...».

4 ـ عبدالله بن عدى جرجانى (ت: 365 هـ.ق)

«و جعفر من ثقات الناس كما قال يحيى بن معين»;(4) «و جعفر ـ (عليه السلام) ـ از ثقات مردم بود، همان گونه كه يحيى بن معين گفته است».

5 ـ ابوعبدالرحمن سلمى (ت: 412 هـ.ق)

او در كتاب «طبقات مشايخ الصوفية» مى گويد: «جعفر الصادق فاق جميع أقرانه من اهل البيت وهو ذو علم غزير في الدين وزهد بالغ في الدنيا وورع تام عن الشهوات وادب كامل في الحكمة»;(5) «جعفر صادق(عليه السلام) سرآمد تمام هم رديفان خود از اهل بيت بود. او داراى علم بسيار در دين، و زهد فراوان در دنيا، و ورع تام از شهوات و ادب كامل در حكمت بود».

6 ـ ابوالفتح محمّد بن عبدالكريم شهرستانى (ت: 548 هـ.ق)

«جعفر بن محمّد الصادق هو ذو علم غزير وادب كامل في الحكمة وزهد في الدنيا وورع تام عن الشهوات وقد اقام بالمدينة مدة يفيد الشيعة المنتمين إليه ويفيض على الموالين له اسرار العلوم...»;(6) «جعفر بن محمّد صادق، داراى علم بسيار و ادب كامل در حكمت و زهد در دنيا و ورع تام از شهوات بود. او مدتى در مدينه اقامت كرد و به شيعيان منسوب به خود افاده رسانده و بر مواليان خود اسرار علوم را افاضه نمود...».

7 ـ جمال الدين ابوالفرج ابن جوزى (ت: 597 هـ.ق)

او در ذكر وفيات سال 148 هـ.ق مى نويسد: «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ابوعبدالله جعفر الصادق... كان عالماً زاهداً عابداً...»;(7) «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على ابن ابى طالب، ابوعبدالله، جعفر صادق... مردى عالم، زاهد و عابد و... بود».

8 ـ ابوسعد عبدالكريم سمعانى (ت: 562 هـ.ق)

«... لقّب لجعفر الصادق، لصدقه في مقاله»;(8) «... او را به جهت صدق در گفتار، صادق ناميدند».

9 ـ عزّالدين ابن اثير جزرى (ت: 630 هـ.ق)

«... لقّب به لصدقه في مقاله وفعاله... ومناقبه مشهورة»;(9) «... او را به جهت صدق در گفتار و كردار، صادق ناميدند... و مناقب او مشهور است».

10 ـ محمد بن طلحه شافعى (ت: 652 هـ.ق)

«هو من عظماء اهل البيت وساداتهم(عليهم السلام) ذو علوم جمّة وعبادة موفّرة، واوراد متواصلة وزهادة بيّنة، وتلاوة كثيرة. يتتبع معانى القرآن ويستخرج من بحر جواهره ويستنتج عجائبه...»;(10) «او ـ جعفر بن محمّد(عليه السلام) ـ از بزرگان اهل بيت و سادات آنان(عليهم السلام) است. داراى علوم فراوان و عبادت وافر و وردهاى پياپى، و زهد روشن، و تلاوت بسيار بود. او معانى قرآن را دنبال كرده و از درياى جواهراتش استخراج نموده و عجائبش را استنتاج مى نمود...».

11 ـ ابن ابى الحديد معتزلى (ت: 655 هـ.ق)

او درباره امام باقر(عليه السلام) مى گويد: «و هو سيّد فقهاء الحجاز ومنه ومن ابنه جعفر تعلّم الناس الفقه»;(11)«او سيد فقهاى حجاز بود. و مردم فقه را از او و فرزندش جعفر فرا گرفتند».

12 ـ ابوالعباس احمد بن محمّد بن ابراهيم بن ابوبكر بن خلكان (ت:681هـ.ق)

«و كان من سادات اهل البيت. ولقّب بالصادق لصدقه في مقالته. وفضله اشهر من ان يذكر...»;(12)«... او از سادات اهل بيت بود. و به جهت صدق در گفتارش، او را صادق ناميدند. و فضلش مشهورتر از آن است كه ذكر شود...».

13 ـ ابن صبّاغ مالكى (ت: 855 هـ.ق)

«كان جعفر الصادق(عليه السلام) من بين اخوته خليفة ابيه ووصيّه والقائم من بعده... وصّى إليه ابوجعفر(عليه السلام)بالامامة وغيرها وصية ظاهرة ونصّ عليه نصاً جلياً... وامّا مناقبه فتكاد تفوت من عدّ الحاسب»;(13)«جعفر صادق از بين برادرانش، جانشين پدر و وصىّ او و قائم مقام او بود... ابوجعفر - امام باقر(عليه السلام) آشكارا در مورد امامت و امور ديگر به او وصيت نمود و بر او نصّ جلى كرد... و اما مناقب او از شمارش شمارشگران بيرون است...».

14 ـ عبدالرحمن بن محمّد حنفى بسطامى (ت: 858 هـ.ق)

«جعفر بن محمّد ازدحم على بابه العلماء واقتبس من مشكاة انواره الأصفياء، وكان يتكلّم بغوامض الأسرار وعلوم الحقيقة وهو ابن سبع سنين»;(14) «جعفر بن محمّد كسى بود كه علما بر درب خانه اش ازدحام مى كردند، و از چراغ انوارش منتخبان امت بهره مى بردند.او در حالى كه هفت ساله بود سخن از اسرار پوشيده و علوم حقيقى مى گفت».

15 ـ احمد بن عبدالله خزرجى (ت: بعد از سال 923 هـ.ق)

«جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب الهاشمى ابوعبدالله، احد الأعلام... حدّث عنه خلق كثير لايحصون،...»;(15) «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب هاشمى، ابوعبدالله، يكى از بزرگان امت است... از او افراد بسيارى كه قابل شماره نيستند حديث نقل كرده اند... .

16 ـ شمس الدين محمد بن طولون (ت: 953 هـ.ق)

«كان من سادات اهل البيت ولقّب بالصادق لصدقه في مقالته وفضله اشهر من ان يذكر»;(16) «او از سادات اهل بيت است. او را به جهت صدق در گفتارش، صادق ملقّب ساختند. و فضلش مشهورتر از آن است كه ذكر شود».

17 ـ احمد بن حجر هيتمى (ت: 974 هـ.ق)

«و نقل عنه الناس من العلوم ما سارت به الركبان وانتشر صيته في جميع البلدان»;(17) «از او به حدّى علم نقل كرده اند كه قافله ها براى آن به حركت درآمده و موقعيّت او همه كشورها را فراگرفته است».

18 ـ شيخ مؤمن بن حسن شبلنجى (ت: بعد از 1083 هـ.ق)

«... ومناقبه كثيرة تكاد تفوت عدّ الحاسب... روى عنه جماعة من اعيان الأئمة واعلامهم كيحيى بن سعيد ومالك بن انس والثورى وابن عيينة وابى حنيفة وايوب السختيانى وغيرهم...»;(18) «... مناقب او به حدّى زياد است كه از شمارش شمارشگران بيرون است... جماعتى از اعيان ائمه و بزرگان آنان; امثال يحيى بن سعيد، مالك بن انس، ثورى، ابن عيينه، ابوحنيفه، ايوب سختيانى و ديگران از او روايت نقل كرده اند...».

19 ـ شيخ عبدالله بن محمّد بن عامر شبراوى شافعى (ت: 1171 هـ.ق)

«السادس من الأئمة جعفر الصادق، ذوالمناقب الكثيرة والفضائل الشهيرة. روى عنه الحديث ائمة كثيرون مثل مالك بن انس وابى حنيفة ويحيى بن سعيد وابن جريج والثورى وابن عيينة وشعبة وغيرهم...»;(19) «ششمين از امامان، جعفر صادق، صاحب مناقب بسيار و فضايل مشهور است. امامان بسيارى; از قبيل: مالك بن انس، ابى حنيفه، يحيى بن سعيد، ابن جريج، ثورى، ابن عيينه، شعبه و ديگران از او روايت نقل كرده اند...».(19)

 پي نوشتها :

1. رسائل جاحظ، ص 106.

2. الجرح و التعديل، ج 2، ص 487 ; به نقل از او، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 166.

3. الثقات، ج 6، ص 131.

4. الكامل فى الضعفاء، ج 2، ص 134.

5. ينابيع المودة، قندوزى حنفى، ج 2، ص 457، به نقل از او.

6. الملل و النحل، ج 1، ص 166.

7. المنتظم، ج 8، ص 110و111.

8. الانساب، ج 3، ص 507.

9. اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 2، ص 3.

10. مطالب السؤول، ج 2، ص 111.

11. شرح ابن ابى الحديد، ج 15، ص 274.

12. وفيات الاعيان، ج 1، ص 307.

13. الفصول المهمة، ص 211ـ219.

14. مناهج التوسل، ص 106.

15. خلاصه تهذيب الكمال، ص 63.

16. الأئمة الاثنا عشر، ص 85.

17. صواعق المحرقه، ص 305.

18. نورالابصار، ص 160و161.

19. الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 146.

سه شنبه 10 11 1391 13:9

نتيجه وحدت از منظر قرآن

در قرآن كريم به نتيجه وحدت امّت اشاره شده است; از جمله خداوند سبحان مى فرمايد: ( وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراط مُسْتَقِيم) (1) «و هر كس به خدا تمسّك جويد، به راهى راست، هدايت شده است.»

از اين آيه استفاده مى شود كه اگر همه امّت به خداوند و ريسمان هدايت او چنگ زنند به هدايت دسته جمعى مى رسند، ولى اين هدايت تنها براى عنوان مجموع نيست بلكه شامل فرد فرد اجتماع نيز مى شود. و لذا اگر در جامعه اى تمام امّت به ريسمان خداوند چنگ نزدند و تنها برخى چنين كردند، همان افراد مى توانند به راه راست هدايت يابند.

 نظر قرآن كريم در باره اتحاد و اخوّت مسلمانان چيست؟

 دعوت مسلمانان به اتّحاد و اخوّت در آيات متعددى مورد تأكيد قرار گرفته است كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1 ـ آيه اعتصام

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا...};(2) «و همگى به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد....»

2 ـ آيه صلح

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ};(3) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گام هاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست.»

3 ـ آيه اخوّت و برادرى

خداوند سبحان فرمود: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ...};(4) «مؤمنان برادر يكديگرند; پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد....»

و نيز فرمود: { مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّآءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَمآءُ بَيْنَهُمْ};(5) «محمّد(صلى الله عليه وآله) فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند.»

در اين آيات، خداوند متعال امّت اسلامى را دعوت به اتّحاد و وحدت كرده و از تفرقه و دشمنى با يكديگر بر حذر داشته است و نيز امر به صلح و مصالحه و رفع خصومت بين دو دسته از برادران مؤمن نموده است. و نيز از برادرى و عطوفت بين اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خبر داده است.

 محور وحدت از منظر قرآن كريم چيست؟

قرآن كريم اگر از يك طرف دعوت به وحدت و اتّحاد بين مسلمانان كرده، از طرفى ديگر محور وحدت را نيز مشخص كرده است.

خداوند سبحان مى فرمايد

 { إِذا جاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللهِ أَفْواجاً...};(6) «هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرارسد، و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند....»

و نيز فرمود:{ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ...};(7) «امروز، دين شما را كامل كردم و....»

در اين آيات محور وحدت را دين كامل الهى دانسته كه ريسمان محكم الهى است و لذا مى تواند همه امّت را با چنگ زدن به آن، به سوى خداوند متعال برساند.

 مبداء فاعلى وحدت اسلامى وحدت قلوب

ازآيات قرآن استفاده مى شود كه مبدأ فاعلى وحدت قلوب، خداوندمتعال است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ};(8) «و دل هاى آن ها را با هم الفت داد! اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دل هاى آنان الفت دهى، نمى توانستى! ولى خداوند در ميان آن ها الفت ايجاد كرد! او توانا و حكيم است.»

و نيز فرمود: { وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوان};(9)«و نعمت [بزرگِ ]خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دل هاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد.»

گرچه اقدامات انسان ها و فراهم كردن مقدمات كار تأثير به سزايى در رسيدن به اهداف دارد ولى عنايت الهى در الفت دل ها حرف آخر را مى زند.

 ديدگاه قرآن در مورد نهى از تفرقه واختلاف مسلمانان

خطر تفرقه به قدرى بزرگ است كه خداى سبحان نهى از آن را مانند دستور به اقامه دين، جزء شريعت همه انبياى اولوا العزم قرار داده است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَالَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا...};(10) «آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم، اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد....»

و در آيه ديگر اختلاف را در رديف عذاب هاى آسمانى و صاعقه ها و زلزله ها قرار داده است، آنجا كه مى فرمايد: { قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض...};(11) «بگو: او قادر است كه از بالا يا از زير پاى شما، عذابى بر شما فرستد، يا به صورت دسته هاى پراكنده شما را با هم بياميزد، و طعم جنگ [و اختلاف] را به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند....»

و نيز فرمود: { وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ};(12) «و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، [آن هم] پس از آن كه نشانه هاى روشن [پروردگار] به آنان رسيد.»

و نيز فرمود: { وَأَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ};(13) «اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد! و از راه هاى پراكنده [و انحرافى] پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حقّ، دور مى سازد. اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند، شايد پرهيزكارى پيشه كنيد.»

   پيامدهاى تفرقه از منظر قرآن

مطابق آيات قرآنى، از هم گسستگى و زوال قدرت و شوكت از آثار و پيامدهاى تفرقه است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَأَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرِينَ};(14) «و [فرمان] خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و نزاع [و كشمكش] نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت [و شوكت] شما از ميان نرود، و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است.»

عامل اصلى تفرقه

از آيات قرآن استفاده مى شود كه مبدأ فاعلى و عامل اصلى تفرقه، شيطان است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ};(15) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گام هاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست.»

و نيز مى فرمايد: { ... إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ};(16) «... و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند.»

راه حل هاى مبارزه با تفرقه

 قرآن كريم براى مبارزه با تفرقه، راه حل هايى را ترسيم كرده است:

1 ـ اقامه برهان

قرآن كريم براى رفع اختلاف و تفرقه، سه نوع استدلال و برهان اقامه كرده است:

الف) امتياز نبودن تفاوت هاى طبيعى

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَر وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ};(17) «اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. [اين ها ملاك امتياز نيست،] گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست.»

ب) امتياز نبودن علل اعتبارى

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَلا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّة إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ};(18) «و شما همانند آن زن [سبك مغز ]نباشيد كه پشم هاى تابيده خود را، پس از استحكام، وا مى تابيد! در حالى كه [سوگند و پيمان] خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى دهيد; به خاطر اين كه گروهى، جمعيّتشان از گروه ديگر بيشتر است [و كثرت دشمن را بهانه اى براى شكستن بيعت با پيامبر مى شمريد]! خدا فقط شما را با اين وسيله آزمايش مى كند، و قطعاً، آنچه را در آن اختلاف داشتيد، روز قيامت، براى شما روشن مى سازد.»

ج) تعيين مرجع براى حل اختلاف

خداوند سبحان مى فرمايد: { ... فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ};(19) «... و هرگاه درچيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبربازگردانيد [و ازآن ها داورى بطلبيد].»

2 ـ موعظه حسنه

خداوند درباره اوصاف بهشتيان مى فرمايد: { وَنَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ};(20) «و آنچه در دل ها، از كينه و حسد دارند، بر مى كَنيم.»

و از مؤمنان صدر اسلام نقل مى كند: { ... يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُو};(21) «مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دل هايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده.»

  راه كار عملى وحدت اسلامى

از آيات و روايات نبوى استفاده مى شود كه تمسّك به كتاب و عترت معصوم پيامبر(عليهم السلام) است كه مى تواند انسان را از تفرقه دور ساخته و به خدا نزديك كند.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُو};(22) «و همگى به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد.»

و از حديث ثقلين استفاده مى شود كه قرآن و عترت به عنوان دو ريسمان خدا مى توانند انسان را از گمراهى و ضلالت نجات داده و به حقّ و حقيقت و لقاء الهى رهنمون سازند.

ترمذى به سند خود از جابر بن عبدالله نقل مى كند كه گفت: در حجة الوداع روز عرفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ديدم كه بر شترى سوار بود و خطبه مى خواند. شنيدم كه حضرت مى فرمود: «اى مردم! در ميان شما چيزى مى گذارم كه اگر به آن تمسّك كنيد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم را.»(23)

كتاب خدا و عترت معصوم پيامبر(عليهم السلام) هر دو ريسمان هدايت به سوى خداوند سبحانند. يكى به عنوان قرآن صامت (قرآن) و ديگرى به عنوان قرآن ناطق (اهل بيت(عليهم السلام)) و بر امّت اسلامى است كه با تمسّك به آن دو، خود را از ضلالت و گمراهى رهانيده و به هدايت الهى رهنمون سازند.

و لذا در برخى از روايات تعبير «ما إن اعتصمتم بهما» به كار رفته و در برخى ديگر به جاى «ثقلين» از تعبير «حبلين» استفاده شده است.(24) تا با آيه شريفه { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ} هماهنگ شود.

از آيات قرآن نيز مى توان عصمت و حبل الله بودن قرآن و عترت را استفاده كرد:

درباره قرآن خداوند سبحان مى فرمايد: { لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد};(25) «كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد; چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است.»

و درباره عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرآن مى فرمايد: { إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِير};(26) «خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.»

آيا راه حل اتحاد مذهبى عدول شيعه از عقايد خويش است؟

راه نجات مسلمانان از پراكندگى، اين كار بر عدول شيعه از مذهبش و گرويدن به مذهب جمهور متوقف نيست، بر عدول اهل سنت از مذهبشان نيز متوقف نيست، و مكلف ساختن شيعه نيز به دست برداشتن از مذهب خويش، تكليفى است بدون ترجيح، بلكه مرجوح و بى دليل است; بلكه تكليف به چيزى است كه مقدور نيست،

بلى، اتفاق و اتحاد مسلمانان از اين طريق صورت مى گيرد كه برادران اهل سنت مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را آزاد اعلام كنند و آن را همچون يكى از مذاهب خود بدانند [ كه هر مسلمانى بتواند طبق آن عمل نمايد] آن چنان كه نظر پيروان هر كدام از مذاهب شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى نسبت به شيعه آل محمّد(صلى الله عليه وآله) همچون نظرشان نسبت به پيروان مذهب ديگر باشد. از اين راه است كه پراكندگى مسلمين به اجتماع تبديل مى شود و پيوند اجتماعى شان محكم و منظم خواهد شد.

[ اين نكته نيز پوشيده نيست كه:] اختلاف بين مذاهب چهارگانه اهل سنت كمتر از اختلاف بين آنها و بين مذهب شيعه نيست. شاهد گوياى اين سخن هزاران كتاب است كه در اصول و فروع مذهب اين دو گروه تأليف شده است.

پس چرا شايعه پردازانِ اهل سنت، در ميان مسلمانان، شايع مى كنند كه شيعه مخالف اهل سنت است، اما شايع نمى كنند كه اهل سنت مخالف شيعه اند؟

و چرا شايع نمى كنند كه گروهى از اهل تسنن مخالف گروه ديگرند؟

اگر جايز است كه چهار مذهب باشد، چرا پنج تاى آن جايز نيست؟

چطور ممكن است كه وجود چهار مذهب با اجتماع و اتحاد مسلمانان موافق باشد، اما همين كه به پنج رسيد، اجتماع از هم پراكنده مى شود و مسلمانان هر كدام به راهى مى روند [ و موجب از هم گسيختگى آنها خواهد شد]؟

چه شد كه برادران اهل سنت تابعان مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را سبب قطع پيوند اجتماعى و پراكنده شدن مى دانند، اما پيروان ديگر مذاهب را، هر چند از نظر مذهب، مشرب و خواسته ها متعدد و مختلف باشند، باعث اجتماع دل ها و اتحاد عزم ها مى پندارند؟.(27)

تعيين محور وحدت در حديث «أمان»

با بررسى كوتاهى در حديث «أمان» پى خواهيم برد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) محور وحدت را اهل بيت خود معرفى كرده است; زيرا از آنجا كه آن ها معصومند و هيچ گونه اختلافى بين آنها نيست، امّت را بر يك محور هدايت كرده و آن ها را از ضلالت و گمراهى نجات خواهند داد. همان گونه كه در حديث «ثقلين» نيز تمسك به كتاب و عترتش را كه همان حبل الله متينند به عنوان وسيله براى دورى امت از ضلالت معرّفى كرده است.

ابن حجر مكى در شرح اين حديث مى گويد: «اين كه اهل بيت پيامبر وسيله ايمنى از اختلاف معيّن شده اند، مقصود از آن اختلاف در دين است. و لذا اگر قبيله اى با آن ها مخالفت كرده و از غير آن ها دين را اخذ كنند، در احكام دين بينشان اختلاف خواهد افتاد، و به سبب مخالفت آنان با اهل بيت جزء حزب ابليس درخواهند آمد; زيرا حق با اهل بيت است و مخالف آن ها بر باطل است. و مقصود، مخالفت با آن ها در امور دنيا نيست به قرينه «فصاروا حزب ابليس...».(28)

سمهودى بعد از نقل «حديث امان» مى گويد: «يحتمل انّ المراد باهل البيت الذين هم امان للأمّة علماؤهم الذين يهتدى بهم، كما يهتدى بنجوم السماء وهم الذين اذا خلت الأرض منهم جاء اهل الأرض من الآيات ما كانوا يوعدون وذهب اهل الأرض، وذلك عند موت المهدى الّذي اخبر به النبىّ(صلى الله عليه وآله)»; «احتمال مى رود كه مراد از اهل بيتى كه وسيله ايمنى امّتند، علماى از

اهل بيت باشند، آن كسانى كه به توسط آن ها امت به هدايت مى رسند، همان گونه كه به ستارگان آسمان هدايت مى يابند. و اينان كسانى اند كه اگر زمين از وجودشان خالى شود، اهل زمين را نشانه هايى كه وعده داده شده اند خواهد رسيد، و اهل زمين نابود خواهند شد. و اين هنگام مرگ مهدى است، آن كسى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) خبر ظهور او را داده است».(29)

پي نوشتها:

1. سوره آل عمران، آيه 101.

2. سوره آل عمران، آيه 103.

3. سوره بقره، آيه 208.

4. سوره حجرات، آيه 10.

5. سوره فتح، آيه 29.

6. سوره نصر، آيه 1و2.

7. سوره مائده، آيه 3.

8. سوره انفال، آيه 63.

9. سوره آل عمران، آيه 103.

10. سوره شورى، آيه 13.

11. سوره انعام، آيه 65.

12. سوره آل عمران، آيه 105.

13. سوره انعام، آيه 153.

14. سوره انفال، آيه 46.

15. سوره بقره، آيه 208.

16. سوره انعام، آيه 121.

17. سوره حجرات، آيه 13.

18. سوره نحل، آيه 92.

19. سوره نساء، آيه 59.

20. سوره اعراف، آيه 43.

21. سوره حشر، آيه 10.

22. سوره آل عمران، آيه 103.

23. صحيح ترمذى، ج 5، ص 621.

24. ر.ك: حديث الثقلين.

25. سوره فصلت، آيه 42.

26. سوره احزاب، آيه 33.

27. سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى، المراجعات، ص 47.

28. صواعق المحرقه، ص 150، باب 11.

29. رشفة الصادى، ص 78.

سه شنبه 10 11 1391 13:5

چهل حديث مجتبوي (عليه السلام)

1 قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَيْهِ السَّلام :

يَا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَكُنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَكَ تَكُنْ غَنِيّاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ يُصاحِبُوكَ بِهِ تَكُنْ عَدْلاً.([1])

امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفيف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برايت تقسيم و مقدّر نموده است، تا هميشه غنى و بى نياز باشى. نسبت به همسايگان، دوستان و همنشينان خود نيكى و احسان نما تا مسلمان محسوب شوى. با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد كن كه انتظار دارى ديگران همانگونه با تو بر خورد نمايند.

2 قالَ(عليه السلام): وَ نَحْنُ رَيْحانَتا رَسُولِ اللّهِ، وَ سَيِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنّهِ، فَلَعَنَ اللّهُ مَنْ يَتَقَدَّمُ، اَوْ يُقَدِّمُ عَلَيْنا اَحَداً.([2])

امام حسن مجتبي (عليه السلام) به دنباله وصيّتش در حضور جمعى از أصحاب فرمود: و ما دو نفر يعنى حضرت و برادرش امام حسين (عليهما السلام) ريحانه رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) و دو سرور جوانان اهل بهشت هستيم، پس خدا لعنت كند كسى را كه بر ما پيشقدم شود يا ديگرى را بر ما مقدّم دارد.

3 قالَ(عليه السلام): وَ إنّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنى آدَم، كَما يُساقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.([3])

فرمود: همانا محبّت و دوستى با ما (اهل بيت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) سبب ريزش گناهان از نامه اعمال مى شود، همان طورى كه وزش باد، برگ درختان را مى ريزد.

4 قالَ(عليه السلام): لَقَدْ فارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ يَسبِقْهُ الاْوَّلُونَ، وَ لا يُدْرِكُهُ أَلاْخِرُونَ.([4])

پس از شهادت پدرش اميرالمؤمنين علىّ (عليه السلام)، در جمع اصحاب فرمود: شخصى از ميان شماها رفت كه در گذشته مانند او نيامده است، و كسى در آينده نمى تواند هم تراز او قرار گيرد.

از حضرت پيرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگرى كمك و انفاق كند فكر نمايد كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقى مى ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود.

5 قالَ(عليه السلام): مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ كانَتْ لَهُ دَعْوَهٌ مُجابَهٌ، إمّا مُعَجَّلهٌ وَإمّا مُؤجَلَّهٌ.([5])

فرمود: كسى كه قرآن را با دقّت قرائت نمايد، در پايان آن اگر مصلحت باشد دعايش سريع مستجاب خواهد شد و اگر مصلحت نباشد در آينده مستجاب مى گردد.

6 قالَ(عليه السلام): إنّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ.([6])

فرمود: همانا در اين قرآن چراغ هاى هدايت به سوى نور و سعادت موجود است و اين قرآن شفاى دل ها و سينه ها است.

7 قالَ(عليه السلام): مَنَ صَلّى، فَجَلَسَ فى مُصَلاّه إلى طُلُوعِ الشّمسِ كانَ لَهُ سَتْراً مِنَ النّارِ.([7])

فرمود: هر كه نماز صبح را به خواند و در جايگاه خود بنشيند تا خورشيد طلوع كند، برايش پوششى از آتش خواهد بود.

8 قالَ(عليه السلام):إنَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْماراً لِخَلْقِهِ، فَيَسْتَبِقُونَ فيهِ بِطاعَتِهِ إِلى مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.([8])

فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود ميدان مسابقه قرار داد. پس عدّه اى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودى الهى از يكديگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهل انگارى خسارت و ضرر مى نمايند.

9 قالَ (عليه السلام): مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَى الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدى ثَمان: آيَهً مُحْكَمَهً، أَخاً مُسْتَفاداً، وَعِلْماً مُسْتَطْرَفاً، وَرَحْمَهً مُنْتَظِرَهً، وَكَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَى الْهُدى، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدى، وَتَرْكَ الذُّنُوبِ حَياءً اَوْ خَشْيَهً.([9])

فرمود: هركس جايگاه عبادات خود را در مسجد قرار دهد يكى از هشت فايده شاملش مى گردد: برهان ونشانه اى براى معرفت ، دوست و برادرى سودمند، دانش واطلاعاتى جامع، رحمت و محبّت عمومى، سخن و مطلبى كه او را هدايت گر باشد، توفيق إجبارى در ترك گناه به جهت شرم از مردم و يا به جهت ترس از عقاب.

10 قالَ (عليه السلام): مَنْ أكْثَرَ مُجالِسَه الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّيادَهِ فى نَفْسِهِ، وَكانَتْ لَهُ وَلايَهٌ لِما يَعْلَمُ، وَ إفادَهٌ لِما تَعَلَّمَ.([10])

فرمود: هر كه با علماء بسيار مجالست نمايد، سخنش و بيانش در بيان حقايق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و انديشه اش باز و توسعه مى يابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند ديگران را هدايت نمايد.

11 قالَ(عليه السلام): تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُيُوتِكُمْ.([11])

فرمود: علم و دانش را از هر طريقى فرا گيريد، و چنانچه نتوانستيد آنرا در حافظه خود نگه داريد، ثبت كنيد و بنويسيد و در منازل خود در جاى مطمئن قرار دهيد.

12 قالَ(عليه السلام): مَنْ عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْيا زَهِدَ فيها.([12])

فرمود: هركس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و كسى كه دنيا را بشناسد آن را رها خواهد كرد.

13 قالَ(عليه السلام): هَلاكُ الْمَرْءِ فى ثَلاث: اَلْكِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ; فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّينِ،، وَبِهِ لُعِنَ إبْليسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ.([13])

فرمود: هلاكت و نابودى دين و ايمان هر شخص در سه چيز است: تكبّر، حرص، حسد. تكبّر سبب نابودى دين و ايمان شخص مى باشد و به وسيله تكبّر شيطان با آن همه عبادت ملعون گرديد. حرص و طمع دشمن شخصيّت انسان است، همان طورى كه حضرت آدم (عليه السلام) به وسيله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلاف ها و زشتى ها است و به همان جهت قابيل برادر خود هابيل را به قتل رساند.

14 قالَ(عليه السلام): بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَيْتَ بَعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ باطِلاً كَثيراً.([14])

فرمود: بين حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه كه را با چشم خود ببينى حقّ است; و آنچه را شنيدى يا آن كه برايت نقل كنند چه بسا باطل باشد.

15 قالَ(عليه السلام): ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.([15])

فرمود: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسان تر است از معصيت و گناهى كه موجب آتش جهنّم شود.

16 قالَ(عليه السلام): إذا لَقى أحَدُكُمْ أخاهُ فَلْيُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.([16])

فرمود: وقتى انسان برادر مؤمن و دوست خود را ملاقات نمود، بايد پيشانى و سجده گاه او را ببوسد.

17 قالَ(عليه السلام): إنَّ اللّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَلَيْسَ بِتارِكِكُمْ سُدًى، كَتَبَ آجالَكُمْ، وَقَسَّمَ بَيْنَكُمْ مَعائِشَكُمْ، لِيَعْرِفَ كُلُّ ذى لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، وأنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصيبَهُ.([17]) وَ قالَ: مَنْ عَبَدَ اللّهَ، عبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.([18])

فرمود: خداوند شما انسان ها را بيهوده و بدون غرض نيافريده و شما را آزاد، رها نكرده است. لحظات آخر عمر هر يك معيّن و ثبت مى باشد، نيازمندى ها و روزى هركس سهميّه بندى و تقسيم شده است تا آن كه موقعيّت و منزلت شعور و درك اشخاص شناخته گردد. و نيز فرمود: هر كسى كه خداوند را عبادت و اطاعت كند، خداى متعال همه چيزها را مطيع او گرداند.

18 قالَ(عليه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: يا بُنَيَّ! لا تُواخِ أحَداً حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَهَ، وَ رَضيتَ الْعِشْرَهَ، فَآخِهِ عَلى إقالَهِ الْعَثْرَهِ، وَ الْمُواساهِ فىِ الْعُسْرَهِ.([19])

به بعضى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با كسى دوستى و برادرى بر قرار نكن مگر آن كه او را از هر جهت بشناسى و مورد اطمينان باشد، پس هنگامى كه چنين فردى را يافتى در همه امور با او باش.

19 سُئِلَ(عليه السلام): عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ يَرىَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَما أمْسَكَهُ شَرَفاً.([20])

از حضرت پيرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگرى كمك و انفاق كند فكر نمايد كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقى مى ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود.

20 قالَ(عليه السلام): تَرْكُ الزِّنا، وَكَنْسُ الْفِناء، وَغَسْلُ الاْناء مَجْلَبَهٌ لِلْغِناء:([21])

فرمود: انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت كردن راهرو و درب منزل، و شستن ظروف سبب رفاه و بى نيازى مى گردد.

21 قالَ(عليه السلام):السِّياسَهُ أنْ تَرْعى حُقُوقَ اللّهِ، وَحُقُوقَ الاْحْياءِ، وَحُقُوقَ الاْمْواتِ.([22])

فرمود: مفهوم و معناى سياست آن است كه حقوق خداوند و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعايت كنى.

22 قالَ(عليه السلام): ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشْدِهِمْ.([23])

فرمود: هيچ گروهى در كارهاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و ... با يكديگر مشورت نكرده اند مگر آن كه به رشد فكرى و عملى و... رسيده اند.

23 قالَ(عليه السلام): اَلْخَيْرُ الَذّى لا شَرَّفيهِ: ألشُّكْرُ مَعَ النِّعْمَهِ، وَالصّبْرُ عَلَى النّازِلَهِ.([24])

فرمود: آن خوبى كه شرّ و آفتى در آن نباشد شكر در مقابل نعمت ها و صبر و شكيبائى در برابر سختى ها است.

24 قالَ(عليه السلام): يَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى يَدَيْكَ لِما بَيْنَ يَدَيْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ يَتَمَتَّعُ.([25])

فرمود: اى فرزند آدم از موقعى كه به دنيا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما، همانا كه مؤمن در حال تهيّه زاد و توشه مى باشد; وليكن كافر در فكر لذّت و آسايش است.

25 قالَ(عليه السلام): إنَّ مَنْ خَوَفَّكَ حَتّى تَبْلُغَ الاْمْنَ، خَيْرٌ مِمَّنْ يُؤْمِنْكَ حَتّى تَلْتَقِى الْخَوْفَ.([26])

فرمود: همانا كسى تو را در برابر عيب ها و كم بودها هشدار دهد تا آگاه و بيدار شوى، بهتر است از آن كسى كه فقط تو را تعريف و تمجيد كند تا بر عيب هايت افزوده گردد.

26 قالَ(عليه السلام): القَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ قَرُبُ نَسَبُهُ.([27])

فرمود : بهترين دوست نزديك به انسان، آن كسى است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خويشاوندى نزديكى هم نداشته باشد. و بيگانه ترين افراد كسى است كه از محبّت و دلسوزى بيگانه باشد گرچه از نزديك ترين خويشاوندان باشد.

27 وَسُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّهِ؟ فَقالَ(عليه السلام): شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ، وَإصْلاحُهُ مالَهُ، وَقِيامُهُ بِالْحُقُوقِ.([28])

از حضرت (عليها السلام) پيرامون مُروّت و جوانمردى سؤال شد، فرمود: جوانمرد كسى است كه در نگهدارى دين و عمل به آن تلاش نمايد، در اصلاح اموال و ثروت خود همّت گمارد، و در رعايت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.

28 قالَ(عليه السلام): عَجِبْتُ لِمَنْ يُفَكِّرُ فى مَأكُولِهِ كَيْفَ لايُفَكِّرُ فى مَعْقُولِهِ، فَيَجْنِبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَيُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما يُرْديهِ.([29])

فرمود: تعجّب مى كنم از كسى كه در فكر خوراك و تغذيه جسم و بدن هست ولى درباره تغذيه معنوى روحى خود نمى انديشد، پس از غذاهاى فاسد شده و خراب دورى مى كند. و عقل و قلب و روح خود را كارى ندارد هر چه و هر مطلب و برنامه اى به هر شكل و نوعى باشد استفاده مى كند .

29 قالَ(عليه السلام): غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِى الْفَقْرَ، وَبَعْدَهُ يُنْفِى الْهَمَّ.([30])

فرمود: شستن دست ها قبل از طعام فقر و تنگدستى را مى زدايد و بعد از آن ناراحتى ها و آفات را از بين مى برد.

30 قالَ(عليه السلام): حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ.([31])

فرمود: كسى كه عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است كه نصف علم ها را فرا گرفته باشد.

31 قالَ(عليه السلام): إنّ الْحِلْمَ زينَهٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّهٌ، وَالْعَجَلهَ سَفَهٌ.([32])

فرمود: صبر و شكيبائى زينت شخص، وفاى به عهد علامت جوانمردى، و عجله و شتابزدگى (در كارها بدون انديشه) دليل بى خردى مى باشد.

32 قالَ(عليه السلام): مَنِ اسْتَخَفَّ بِإخوانِهِ فَسَدَتْ مُرُوَّتُهُ.([33])

فرمود: كسى كه دوستان و برادرانش را سبك شمارد و نسبت به آن ها بى اعتناء باشد، مروّت و جوانمرديش فاسد گشته است.

33 قالَ(عليه السلام): إنّما يُجْزى الْعِبادُ يَوْمَ الْقِيامَهِ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.([34])

فرمود: همانا در روز قيامت بندگان به مقدار عقل و درك و شعورشان مجازات مى شوند.

34 قالَ(عليه السلام): إنَّ الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ، وَ شِفاءُ الصُّدُورِ، فَيَجِلْ جالَ بَصَرُهُ، وَ لْيَلْجَمُ الصِّفّهَ قَلْبِهِ، فَإنَّ التَّفْكيرَ حَياهُ الْقَلْبِ الْبَصيرِ، كَما يَمْشي الْمُسْتَنيرُ فىِ الظُّلُماتِ بِالنُّورِ.([35])

فرمود: همانا در قرآن چراغ هاى روشنائى بخش; و شفا بخش دردها و گرفتارى هاى درونى وجود دارد، پس كسى كه (خود را) با قرآن جلى دهد چشمانش قوى و روشن مى گردد; وقلب و درون خويش را صفا خواهد داد، چون كه تفكّر و انديشه (در قرآن سبب) حيات قلبِ آگاه مى باشد، همچنان كه شخص روشن دل در تاريكى ها به وسيله نور چراغ حركت مى نمايد و راه مى رود.

35 قالَ(عليه السلام): ألْمِزاحُ يَأْكُلُ الْهَيْبَهَ، وَ قَدْ أكْثَرَ مِنَ الْهَيْبَهِ الصّامِت([36])

فرمود: مزاح و شوخى هاى زياد و بيجا شخصيّت و وقار انسان را از بين مى برد، و چه بسا افراد ساكت داراى شخصيّت و وقار عظيمى مى باشند.

36 قالَ(عليه السلام): أللُؤْمُ أنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَهَ.([37])

فرمود: از علائم پستى شخص، شكر نكردن از ولى نعمت است.

37 قالَ(عليه السلام): لَقَضاءُ حاجَهِ أخ لى فِى اللّهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِكافِ شَهْر.([38])

فرمود: هر آينه برآوردن حاجت و رفع مشكل دوست و برادرم، از يك ماه اعتكاف، در مسجد و عبادت مستحبّى، نزد من بهتر و محبوب تر است.

38 قالَ(عليه السلام): إنَّ الدُّنْيا فى حَلالِها حِسابٌ، وَ فى حَرامِها عِقابٌ، وَفِى الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَأنْزِلِ الدُّنْيا بِمَنْزَلَهِ الميتَهِ، خُذْمِنْها مايَكْفيكَ.([39])

فرمود: چيزهاى دنيا اگر حلال باشد حساب و بررسى مى شود و اگر از حرام به دست آيد عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختى و ناراحتى خواهد داشت. پس بايد دنيا (و موجوداتش) را همچون ميته و مردارى بشناسى كه به مقدار نياز و اضطرار از آن استفاده كنى.

39 قالَ(عليه السلام): وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَأنَّكَ تَعيشُ أبَداً، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأنّكَ تَمُوتُ غدَاً.([40])

فرمود: در دنيا از نظر اقتصاد و صرفه جوئى و... چنان برنامه ريزى كن مثل آن كه مى خواهى هميشه دوام داشته باشى، و نسبت به آخرت به نوعى حركت و كار كن مثل اين كه فردا خواهى مُرد.

40 قالَ(عليه السلام): أكْيَسُ الْكَيِّسِ التُّقى، وَ أحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْكَريمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤالِ.([41])

فرمود: زيرك ترين و هوشيارترين افراد، شخص باتقوا و پرهيزكار مى باشد; أحمق و نادان ترين افراد، كسى است كه تبه كار و اهل معصيت باشد; گرامى ترين و باشخصيّت ترين افراد، آن كسى است كه به نيازمندان پيش از اظهار نيازشان، كمك نمايد.

پي نوشت :

[1] نزهه النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 79، ح 33، بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 8.

[2] كلمه الإمامُ الْحَسَن (عليه السلام): 7، ص 211.

[3] كلمه الإمامُ الْحَسَن (عليه السلام): 7، ص 25، بحارالأنوار: ج 44، ص 23، ح 7.

[4] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 183، س 2 و ص 185.

[5] دعوات الرّاوندى: ص 24، ح 13، بحارالأنوار: ج 89، ص 204، ح 21.

[6] - بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ضمن ح 6.

[7] وافى: ج 4، ص 1553، ح 2، تهذيب الأحكام: ج 2، ص 321، ح 166.2

[8] تحف العقول: ص 234، س 14، من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 511، ح 1479.

[9] تحف العقول: ص 235، س 7، مستدرك: ج 3، ص 359، ح 3778.

[10] إحقاق الحقّ : ج 11، ص 238، س 2.

[11] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 235، س 7.

[12] - كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 140.

[13] أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6.

[14] - تحف العقول: ص 229، س 5، بحارالأنوار: ج 10، ص 130، ح 1.

[15] كلمه الإمام حسن (عليه السلام): ص 138، تحف العقول: ص 234، س 6، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[16] تحف العقول: ص 236، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[17] - تحف العقول: ص 232، س 2، بحار الأنوار: ج 75، ص 110، ح 5.

[18] تنبيه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 427، بحار: ج 68، ص 184، ضمن ح 44.

[19] - تحف العقول: ص 164، س 21. بحار الأنوار: ج 75، ص 105، ح 3.

[20] أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 113، ح 7.

[21] كلمه الإمام حسن (عليه السلام): ص 212، بحارالأنوار: ج 73، ص 318، ح 6.

[22] همان مدرك: ص 57.

[23] تحف العقول: ص 233، أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[24] تحف العقول: ص 234، س 7، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[25] نزهه الناظر و تنبيه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6.

[26] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 242، س 2.

[27] تحف العقول: ص 234، س 3، بحارالأنوار: ج 75، ص 106، ح 4.

[28] تحف العقول: ص 235، س 14، بحارالأنوار: ج 73، ص 312، ح 3.

[29] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام)، ص 39، بحارالأنوار: ج 1، ص 218، ح 43.

[30] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 46.

[31] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 129.

[32] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 198.

[33] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 209.

[34] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 209.

[35] نزهه النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 73، ح 18، بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 15.

[36] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139، بحارالأنوار: ج 75، ص 113، ح 7.

[37] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[38] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139.

[39] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 36، بحارالأنوار: ج 44، ص 138، ح 6.

[40] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) ص 37، بحارالأنوار: ج 44، ص 138، ح 6.

[41] إحقاق الحقّ : ج 11، ص 20 س 1، بحارالأنوار: ج 44، ص 30.

يکشنبه 17 10 1391 15:27

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه

السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلَامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات

سَيِّدِي‏ مَا خَابَ‏ مَنْ‏ تَمَسَّكَ‏ بِكَم وَ أمِنَ مَن لَجَأَ إِلَيْكم‏ يا لَيْتَنَا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما


زيارت ائمه ، از مصاديق وفاي به عهد ولايت آنان است:


عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِي عُنُقِ أَوْلِيَائِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِي زِيَارَتِهِمْ وَ تَصْدِيقاً بِمَا رَغِبُوا فِيهِ كانوا [كَانَ‏] أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.(1)

از حسن بن علي وشّاء نقل كرده‏اند كه وى گفت: شنيدم از امام رضا عليه السّلام كه مى‏فرمودند:

هر امامى در گردن دوستان و شيعيانش عهدى دارد و زيارت قبورشان از مصاديق وفاء به عهد و حسن اداء وظيفه محسوب مى‏شود، لذا كسى كه از روى رغبت و ميل به زيارتشان رود ايشان در روز قيامت شفيع او خواهند بود.


زيارت اربعين ، از شاخصه هاي بارز مؤمن :


رُوِيَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ ع أَنَّهُ قَال : عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِينَ وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ وَ التَّخَتُّمُ فِي الْيَمِينِ وَ تَعْفِيرُ الْجَبِينِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(2)

از امام عسكري عليه السلام نقل شده كه آن جناب فرمودند :

 نشانه هاي (بارز) مؤمن ، پنج چيز است :

 پنجاه و يك ركعت نماز (مجموع فرائض كه هفده ركعت است با نوافل كه سي و چهار ركعت اند)در هر شبانه روز ،زيارت اربعين(ابا عبدالله الحسين) ،انگشتر به دست انگشت دست راست گذاردن ،پيشاني به خاك ساييدن(در نماز) ،و بلند خواندن بسم الله (در نماز)

تأكيد ويژه ائمه به زيارت قبر ابا عبدالله الحسين  :

مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع فَإِنَّ إِتْيَانَهُ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ وَ يَمُدُّ فِي الْعُمُرِ وَ يَدْفَعُ مَدَافِعَ السُّوءِ وَ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لَهُ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّه(3)

محمّد بن مسلم طائي، از حضرت ابى جعفر(محمد باقر) عليه السّلام حضرت فرمودند:

شيعيان ما را به زيارت قبر حضرت حسن بن على عليهما السّلام امر كنيد چه آنكه زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد و عمر را طولانى كرده و امورى كه بدى و شر را جلب مى‏كنند دفع مى‏نمايد. و زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از طرف حق تعالى دارد واجب و لازم است. (واجب كفايي است)

زيارت قبر ابا عبدالله ، خواسته عرشيان :

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ فِي السَّمَاوَاتِ إِلَّا وَ هُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ أَنْ يُؤْذَنَ لَهُمْ فِي زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ ع فَفَوْجٌ يَنْزِلُ وَ فَوْجٌ يَعْرُجُ(4)

هيچ چيزي در آسمان‏ها نيست مگر آنكه از خداوند متعال درخواست دارند كه به ايشان اذن داده شود تا حضرت حسين بن على عليهما السّلام را زيارت كنند پس فوجى از آسمان نازل شده (و به زيارت آن جناب رفته )و فوجى (پس از زيارت) به آسمان مى‏روند.

ولايت ، متمم اعمال و كامل كننده دين

چرا كه (تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ)(5) تمام بودن حجّ ، به زيارت امام عليه السلام است.

وقتي ملاحظه مي كنيم كه فلسفه كنگره بزرگ اسلامي حج كه در آن مسلمانان از اقصي نقاط عالم در مكه مكرمه گرداگرد بيت العتيق طواف مي كنند ، هدفش اتصال مسلمين به امام است و اينكه بعد از اداي هر فريضه اي ، با امام تجديد عهد كنند .

بهانه اي براي تجديد عهد به ولي :

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْبَابِ الَّذِي إِلَى الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يَنْظُرُ إِلَى النَّاسِ يَطُوفُونَ فَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ بِمَا أُمِرَ هَؤُلَاءِ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَرُدُّ عَلَيْهِ فَقَالَ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَذِهِ الْأَحْجَارِ ثُمَّ يَأْتُونَّا فَيُعْلِمُونَّا وَلَايَتَهُمْ(6)

از ابى حمزه ثمالى نقل كرده كه وى گفت: بر حضرت ابى جعفر عليه السّلام داخل شدم، آن حضرت بر دربى كه به طرف مسجد (الحرام) نصب شده بود نشسته و به مردمى كه طواف مى‏كردند مى‏نگريستند، حضرت به من فرمودند: اى ابو حمزه اين مردم به چه امر شده‏اند؟

من ندانستم چه جواب بگويم لذا از جواب فرو ماندم، حضرت خودشان فرمودند: ايشان مأمورند كه اين سنگها را طواف كرده سپس نزد ما آيند و دوستى خود را به ما نشان دهند.

دعاي امام صادق عليه السلام براي زائران ابا عبدالله الحسين صلوات الله عليه.

عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِيلَ لِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ فَوَجَدْتُهُ فِي مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يُنَاجِي رَبَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ  : يا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ حَمَّلَنَا الرِّسَالَةَ وَ جَعَلَنَا وَرَثَةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَتَمَ بِنَا الْأُمَمَ السَّالِفَةَ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا بَقِيَ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا اغْفِرْ لِي وَ لِإِخْوَانِي وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِي بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِي صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَكَ فَكَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اكْلَأْهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَى أَهَالِيهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِينَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَ اصْحَبْهُمْ وَ اكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ كُلِّ ضَعِيفٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوْ شَدِيدٍ وَ شَرَّ شَيَاطِينِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْكَ فِي غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِيهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَيْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ النُّهُوضِ وَ الشُّخُوصِ إِلَيْنَا خِلَافاً عَلَيْهِمْ فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِي تُقَلَّبُ عَلَى قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْيُنَ الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الصَّرْخَةَ الَّتِي كَانَتْ لَنَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ تِلْكَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْكَ الْأَبْدَانَ حَتَّى تُرَوِّيَهُمْ‏ مِنَ الْحَوْضِ يَوْمَ الْعَطَشِ(7)

معاوية بن وهب گويد: بر حضرت صادق عليه السّلام وارد شدم اجازه ورود خواستم ، به من اجازه داد شد  و گفتند داخل شو ، داخل شدم در حالى كه امام عليه السّلام در محراب خويش به نماز مشغول بود، من كنارى نشستم تا از نماز فارغ شد و به سجده رفته به دعا پرداخت، شنيدم چنين مناجات ميكرد:

 اى كه ما را بكرامت و بزرگى مخصوص نموده‏اى، و وعده شفاعت عطا فرموده‏اى، و پيام رسالت بر عهده ما نهاده‏اى، و ما را وارث پيامبران قرار داده‏اى، و سلسله امم (و نبوّات) را بما پايان بخشيده‏اى، و منصب وصايت را ويژه ما خاندان ساخته‏اى، و علم گذشته و آينده را بما ارزانى داشته‏اى، و دلهاى مردم را بسوى ما توجّه داده‏اى، بيامرز مرا و برادران دينيم را، و نيز زائرين قبر پدرم حسين بن علىّ عليهما السّلام را، آنان كه مخارجى متحمّل شده و بسوى ما كوچ كرده‏اند بجهت ميل و رغبتى كه در صله‏ و نيكى بما دارند، و باميد اجر و پاداشى كه در محبّت و دوستى با ما نزد تو است، و براى شادى و سرور قلب پيغمبرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم، و پذيرش امر و دستور و ولايت ما، و خشمگين ساختن دشمنان ما، قصدشان در تمام اين امور رضايت و خشنودى تو است، پس پاداش ده ايشان را از جانب ما ببهشت و مقام رضايت، و محفوظ بدار آنان را در شب و روز، و خانواده و فرزندانشان را در نبودن ايشان ببهترين وجه سرپرستى نما و يارشان باش، و دور گردان از آنها شرّ و فساد هر سركش بد كردار مخالف حق را، و شرّ هر ناتوان يا توانا و هر شيطانى از انس و يا جن را، و بديشان عطا فرما آنچه آرزو دارند از پاداش در اين غربت و دورى از وطن و مقدّم داشتن ما بر فرزند و خانمان و خويشانشان.

بار الها دشمنان ما اين سفر را بر زائرين ما عيب گيرند و آن را نامعقول شمرند، و آنان را سرزنش كنند ولى اينها بهيچ وجه جلوگير دوستان ما از اقدام بدين عمل و شتافتن آنها بسوى ما نشود، و على رغم دشمنان ما بدان تصميم گرفته و مبادرت مى‏ورزند، پس پروردگارا بر اين رخسارها كه از تابش آفتاب در اين راه رنگش دگرگون گشته، و بر اين گونه‏ها كه بقبر حسين عليه السّلام سائيده شده و بر اين ديدگانى كه از سوز دل براى ما اشكش جارى شده، و بر اين دلها كه در مصيبت ما بيتاب گشته و سوخته، و بر اين فغان و خروشها كه براى مظلوميّت ما بر كشيده شده رحمت آور.

بار الها من اين جانها و اين جسمها را بتو ميسپارم تا در آن روز كه تشنگى همه را فرا ميگيرد از حوض كوثر سيرابشان فرمائى.

از آثار زيارت قبر ابي عبدالله عليه السلام : شروع صفحه اي جديد از  يك زندگي تازه

 عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ وَ الثَّوَابِ قَالَ يَا شُعَيْبُ مَا صَلَّى عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ دَعَا دَعْوَةً إِلَّا اسْتُجِيبَ عَاجِلَةً وَ آجِلَةً قُلْتُ زِدْنِي قَالَ أَيْسَرُ مَا يُقَالُ لِزَائِرِ الْحُسَيْنِ ع قَدْ غُفِرَ لَكَ فَاسْتَأْنِفِ الْيَوْمَ عَمَلًا جَدِيدا(8)

از شعيب عقرقوفى از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام، وى گفت:

محضرت مبارك آن حضرت عرضه داشتم: فدايت شوم ثواب و اجر كسى كه به زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السّلام برود چيست؟

حضرت فرمودند:

اى شعيب احدى كنار قبر آن حضرت نمازى نمى‏خواند مگر آنكه حق تعالى‏ از او مى‏پذيرد، و احدى در آنجا دعاء نمى‏كند مگر آنكه خداوند متعال خواسته‏اش را در دنيا و آخرت برآورده مى‏نمايد.

 

عرض كردم: فدايت شوم: بيشتر بفرمائيد.

حضرت فرمودند:

اى شعيب كمترين چيزى كه در باره زائر حسين بن على عليهما السّلام گفته مى‏شود اين است كه به وى خطاب كرده و مى‏گويند:

اى بنده خدا، حق تعالى تو را آمرزيده، پس امروز عمل جديد تازه‏اى را آغاز نما.

پي نوشتها :

1-وسائل الشيعه-ج 14- ص 322- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح5

سند : محمد بن علي بن الحسين عن محمد بن الحسن عن الصفار عن أحمد بن محمد عن الوشاء عن أبي الحسن الرضا.

سند روايت صحيح است.

2-وسائل الشيعه-ج 14- ص 478- باب 56 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح1

شيخ طوسي(رضوان الله عليه) اين روايت را مرفوعا از امام عسكري عليه السلام نقل كرده است.

3-وسائل الشيعه-ج 14- ص 445- باب 45 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح5

سند :جعفر بن محمد بن قولويه عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد عن محمد بن إسماعيل بن بزيع عن أبي أيوب عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام.

سند صحيح است.

4-وسائل الشيعه-ج 14- ص 414- باب 37 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح10

سند : الصدوق عن محمد بن موسى بن المتوكل عن عبد الله بن جعفر الحميري عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن إسحاق بن عمار عن  أبا عبد الله ع .

سند روايت صحيح است.

5- وسائل الشيعه-ج 14- ص 324- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح8

محمد بن علي بن الحسين (الصدوق) عن محمد بن علي ماجيلويه عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن جابر عن أبي جعفر ع

سند روايت صحيح است.

6-وسائل الشيعه-ج 14- ص 324- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح9

سند : محمد بن علي بن الحسين عن علي بن حاتم عن حميد بن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة عن الحسين بن هاشم عن عبد الله بن مسكان عن أبي حمزة الثمالي عن ابي جعفر ع.

سندش موثق است.

7-وسائل الشيعه-ج 14- ص 412و 413- باب 37 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح7

الصدوق عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن معاوية بن وهب عن أبي عبد الله عليه السلام.

سندش در نهايت صحت است.

8-وسائل الشيعه-ج 14- ص 538- باب 76 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح4

جعفر بن محمد بن قولويه عن الحسن بن عبد الله بن محمد بن عيسى عن أبيه عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن شعيب العقرقوفي عن أبي عبد الله ع .

سندش در نهايت صحت است.

 

پنج شنبه 14 10 1391 12:53

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله كما هو اهله و الصلوة و السلام علي محمد و آله و اللعن الدائم علي اعدائهم و مبغضيهم و منكري فضلهم و بعد ...

برخي ايراد مي گيرند چرا سال جديد قمري با حزن و اندوه آغاز مي شود؟

برخي ديگر مي پرسند مگر امام عليه السلام در روز عاشورا شهيد نشد پس چرا عزاي حسيني از روز اول محرم اغاز مي شود؟

جواب :

عزاداري براي مصيبت سيد الشهداء و اصحاب وفادارش از مصاديق بارز تعظيم شعائر الهي است.

وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ(1)

و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد ، اين كار نشانه تقواي دلهاست.

 در اينكه مطلع سال جديد قمري را با حزن و اندوه شروع مي كنيم ، رفتار ائمه صلوات الله عليهخم براي ما حجت است و آن بزرگواران با حلول ماه محرم غم و اندوه بر انها چيره مي شد تا جايي كه لبخند از لبشان محو مي شد.

مُحمد بن علي بن الحسين(الشيخ الصدوق  ، غني از هر گونه توثيق است) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ ، قَالَ الرِّضَا ع كَانَ أَبِي ع إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكَآبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى تَمْضِيَ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ ع ...(2)

حديث اسنادش حسن است

ابو محمود خراساني از امام علي بن موسي الرضا عليه و علي آبائه و اجداده و ابنائه سلام الله نقل مي كند كه آن جناب فرمودند : پدرم (امام موسي بن جعفر صلوات الله عليه  ) را شيوه بود كه چون محرم ميشد خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود تا روز دهم روز دهم روز مصيبت و حزن و گريه‏اش بود و ميفرمود در اين روز حسين كشته شد.

--- 

شادي كردن بخاطرسرور اهل بيت و به خاطر مات آنها غمگين و اندوهگين بودن  ، موجب دست يافتن به مراتب اعلاي بهشت و قرار گيري در درجه اهل بيت است.

 محمد بن علي بن الحسين  عن محمد بن علي ماجيلويه عن علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن الريان بن شبيب عن الرضا ع في حديث أنه قال  للريان بن شبيب : يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ(3)

حديث اسنادش حسن است .

از امام رضا عليه السلام : اى پسر شبيب اگر خواهى با ما در درجات بلند بهشت باشى براى حزن ما محزون باش و و براى شادى ما شاد باش و ملازم ولايت ما باش و اگر مردى سنگى را دوست دارد با آن‏ خدا روز قيامت محشورش كند.

--- 

خداوند شيعيان را براي نصرت اهل بيت برگزيده كه از حزن ائمه شان  محزون و از سرور آنها مسرور شوند و جان و مال خود را در راه ائمه شان فدا كنند.

محمد بن علي بن بابويه ، قال :  حدثنا أبي رضي الله عنه قال : حدثنا سعد بن عبد الله قال : حدثني محمد ابن عيسى بن عبيد اليقطيني ، عن القاسم بن يحيى ، عن جده الحسن بن راشد ، عن أبي بصير ، ومحمد بن مسلم ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : حدثني أبي ، عن جدي ، عن آبائه عليهم السلام أن أمير المؤمنين عليه السلام علم أصحابه في مجلس واحد أربع مائة باب مما يصلح للمسلم في دينه ودنياه :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا---- (4)

رئيس مذهب حضرت جعفر بن محمد الصادق فرموده كه از پدران خود شنيده كه امير المؤمنين (ع) در مجلسى چهار صد سخن سودمند براى دين و دنياى مردم گفت :

: براستى كه خداوند [بر زمين‏] نظرى فكند و ما را برگزيد و براى ما شيعيانمان را برگزيد تا ما را يارى كنند، و به شادى ما شاد باشند و بخاطر اندوه ما اندوهگين گردند، و جان و مالشان را در راه ما ببخشند، آنان از ما هستند و به سوى ما آيند

حديث اسنادش صحيح است(وفق مباني رجالي بزرگ خريط فن رجال ، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني مد ظله)


اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْعِتْرَةَ الضَّائِعَةَ الْمَقْتُولَةَ الذَّلِيلَةَ مِنَ الشَّجَرَةِ الطَّيِّبَةِ الْمُبَارَكَةِ اللَّهُمَّ أَعْلِ كَلِمَتَهُمْ وَ أَفْلِجْ حُجَّتَهُمْ وَ ثَبِّتْ قُلُوبَهُمْ وَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ عَلَى مُوَالَاتِهِمْ وَ انْصُرْهُمْ وَ أَعِنْهُمْ وَ صَبِّرْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي جَنْبِكَ وَ اجْعَلْ لَهُمْ أَيَّاماً مَشْهُورَةً وَ أَيَّاماً مَعْلُومَةً كَمَا ضَمِنْتَ لِأَوْلِيَائِكَ فِي كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا(بحارالأنوار ج 98 ص 311    باب 24

)

 پي نوشت ها :

1-      سوره حج آيه 32

2-      وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 14 - ص 504 – ح19697/8

3-      وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 14 - ص 502 – ح19694/5

4-      الخصال - الشيخ الصدوق - ص 635

 

قرآن مجيد ، آيت الله ناصر مكارم شيرازي ، انتشارات دار القرآن الكريم و دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي ، چاپ اول ، سال 1373 ه . ش ، قم

تفصيل  وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعه ، الشيخ محمد بن الحسن الحر العاملي ، متوفي1104 ه . ق ، تحقيق و انتشار : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، چاپ دوم ، سال 1414 ه . ق ، ، چاپخانه مهر – قم ، دوره 30 جلدي

الخصال، ابوجعفر محمدبن علي بن بابويه الصدوق ، متوفي 381 ه . ق ، با تصحيح و تعليق  : الشيخ علي أكبر الغفاري، سال چاپ 1362 ش ، انتشارات :  منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة

قال جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ وَ أَخِيهِ وَ جَمَاعَةِ مَشَايِخِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ قَبِيصَةَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ فَقَالَ لِي هَؤُلَاءِ زُوَّارُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَى الْمَزُورِ أَنْ يُكْرِمَ الزَّائِرَ مَنْ بَاتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةَ عَاشُورَاءَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ كَأَنَّمَا قُتِلَ مَعَهُ فِي عَرْصَتِهِ وَ قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع يَوْمَ عَاشُورَاءَ أَوْ بَاتَ عِنْدَهُ كَانَ كَمَنِ اسْتُشْهِدَ بَيْنَ يَدَيْهِ

شيخ بزرگوار بن قولويه در كامل الزيارات به سند متصلش به امام صادق صلوات الله عليه روايت كرده كه جابر بن يزيد جُعفي مي گويد : در روز عاشوراء محضر مبارك حضرت جعفر بن محمّد عليهما السّلام رسيدم، حضرت به من فرمودند:

اين گروه (زائرين ابا عبد اللَّه الحسين عليه السّلام) زائران خدا بوده و بر زيارت شونده لازم است كه زائر را اكرام نمايد، كسى كه نزد قبر مطهر حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السّلام در شب عاشوراء شب را به صبح برساند روز قيامت خدا را ملاقات مى‏كند در حالى كه به خون خودش آلوده بوده گويا در ركاب حضرت ابا عبد اللَّه عليه السّلام در عرصه كربلا شهيد گشته است.

فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ وَ إِيَّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتَدُرَّ الدُّمُوعُ وَ لْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ يَعِجَّ الْعَاجُّون

كامل الزيارات - جعفر بن محمد بن قولويه - ص 323 ح 1/548

مستدرك الوسائل – الميرزي النوري- ج 10 ص 291 ح 1/12037

بحار الأنوار- المجلسي – ج 98 – ص 104 – ح 7

موسوعة احاديث اهل البيت – الشيخ هادي النجفي – ج 4 –ص 416- ح 1/5039

شنبه 4 9 1391 21:33

عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ زِيَارَةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع بِقُمَّ فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ

وسائل الشيعه ج 14 ص 576 ح 19580

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 97

عيون اخبار الرضا ج 1 ص 229 باب 67 ح 1

كامل الزيارات ص536 ح 826

سعد بن سعد اشعري مي گويد : از علي بن موسي الرضا صلوات الله عليه در مورد زيارت [خواهرشان] حضرت معصومه[ مدفونه ]در قم سوال كردم ، فرمودند : هر كس ايشان را زيارت كند[بشرط اينكه عارف به مقامش باشد] بهشت از آنش خواهد بود.


توضيح :بررسي اسناد اين روايت:

بررسي طرق روايت شيخ صدوق در دو كتاب ثواب الاعمال و عيون الاخبار :

(بر اساس تحويل هاي وسايل الشيعه) :

[19850/1] محمد بن علي بن الحسين في ثواب الأعمال و عيون الأخبار عن أبيه(علي بن الحسين) عن علي بن إبراهيم عن أبيه(ابراهيم بن هاشم) عن سعد بن سعد قال سألت أبا الحسن الرضا ع... فقال

[19850/2] محمد بن علي بن الحسين في ثواب الأعمال و عيون الأخبار عن محمد بن موسى بن المتوكل عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن سعد بن سعد قال سألت أبا الحسن الرضا ع... فقال

بررسي طريق روايت بن قولويه در كامل الزيارات

[19850/3] جعفر بن محمد بن قولويه في المزار عن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه عن علي بن إبراهيم‏[مثله‏] عن أبيه عن سعد بن سعد قال سألت أبا الحسن الرضا ع... فقال

---------------------------------------------------------------------------------------

محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي :

رجال‏ الطوسي /ص‏439 :  جليل القدر حفظة بصير بالفقه و الأخبار و الرجال

فهرست‏ الطوسي /ص‏237 :  كان جليلا حافظا للأحاديث بصيرا بالرجال ناقدا للأخبار لم ير في القميين مثله في حفظه و كثرة علمه

رجال ‏النجاشي /ص‏390 :  شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان و كان ورد بغداد سنة خمس و خمسين و ثلاثمائة و سمع منه شيوخ الطائفة و هو حدث السن

الخلاصةللحلي /ص‏147 :  شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان ... :  كان جليلا حافظا الأحاديث بصيرا بالرجال ناقدا للأخبار لم ير في القميين مثله في حفظه و كثرة علمه

---------------------------------------------------------------------------------------

على بن الحسين بن بابويه القمي

رجال‏ الطوسي /ص‏432 :  ثقة

الخلاصةللحلي /ص‏94 :  شيخ القميين و فقيههم في عصره و ثقتهم

رجال‏ النجاشي /ص‏262 :  شيخ القميين في عصره و متقدمهم و فقيههم و ثقتهم كان قدم العراق و اجتمع مع أبي القاسم الحسين بن روح رحمه الله و سأله مسائل ثم كاتبه بعد ذلك على يد علي بن جعفر بن الأسود يسأله أن يوصل له رقعة إلى الصاحب عليه السلام و يسأله فيها الولد فكتب إليه قد دعونا الله لك بذلك و سترزق ولدين ذكرين خيرين فولد له أبو جعفر و أبو عبد الله من أم ولد

---------------------------------------------------------------------------------------

محمد بن موسى بن المتوكل‏

الخلاصةللحلي /ص‏149 :  ثقة

رجال بن داود/ص185 : ثقه

---------------------------------------------------------------------------------------

على بن ابراهيم بن هاشم‏

رجال ‏النجاشي /ص‏260 :  ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب

الخلاصةللحلي /ص‏100 :  ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب

---------------------------------------------------------------------------------------

ابراهيم بن هاشم القمى

رجال‏النجاشي /ص‏16 - فهرست‏الطوسي /ص‏36:  أصحابنا يقولون أول من نشر حديث الكوفيين بقم هو

الخلاصةللحلي /ص‏5 :  لم أقف لأحد من أصحابنا على قول في القدح فيه و لا على تعديله بالتنصيص و الروايات عنه كثيرة و الأرجح قبول قوله‏

---------------------------------------------------------------------------------------

سعد بن سعد الاشعرى‏

رجال‏ النجاشي /ص‏179 :  ثقة

رجال‏ الطوسي /ص‏358 :  ثقة

الخلاصةللحلي /ص‏78 :  ثقة

رجال بن داود/ص 101: ثقه

---------------------------------------------------------------------------------------

جعفر بن محمد بن قولويه

فهرست‏ الطوسي /ص‏91 :  ثقة

رجال‏ النجاشي /ص‏124 :  و كان أبو القاسم من ثقات أصحابنا و أجلائهم في الحديث و الفقه كل ما يوصف به الناس من جميل و ثقة و فقه فهو فوقه و له كتب حسان

 

الخلاصةللحلي /ص‏31 :  كان أبوه يلقب مسلمة بفتح الميم و سكون السين و فتح اللام و الميم أيضا و التاء من خيار أصحاب سعد و كان أبو القاسم من ثقات أصحابنا و أجلائهم في الحديث و الفقه و هو أستاد الشيخ المفيد رحمه الله و منه حمل العلم و الحديث و كلما يوصف به الناس من جميل و ثقة و فقه فهو فوقه

 

---------------------------------------------------------------------------------------

نتيجه : همه طرق از حيث اسناد مشكلي ندارند و روايت صحيحه است.

منابع :

1- تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه ، الفقيه المحدث محمد بن الحسن الحر العاملي ، متوفي 1104  ه . ق  ، انتشارات مؤسسة آل البيت لإحياء التراث – قم - ايران، سال 1409 ه . ق ، چاپ دوم ، دوره 29 جلدي

2- كامل الزيارات ، ابوالقاسم جعفربن محمد بن قولويه القمي ، متوفي 367 ه . ق ، ، انتشارات مؤسسة النشر الاسلامي ، تحقيق : الشيخ جواد القيومي ، چاپ اول ، سال 1417 ه . ق

3- عيون اخبار الرضا ، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي ، متوفي 381 ه . ق ، انتشارات مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان ، تصحيح وتعليق وتقديم : الشيخ حسين الأعلمي سال  1404 ق - 1984 م، دوره دو جلدي

4- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي ، متوفي 381 ه . ق ،، انتشارت منشورات الشريف الرضي – قم،  چاپ دوم ، سال 1368 ه . ش ، تحقيق: السيد محمد مهدي السيد حسن الخرسان،

5- فهرست اسماء مصنفي الشيعه (رجال النجاشي)، ابو العباس احمد بن علي بن احمد بن العباس النجاشي، متوفي 450 ه . ق ، تحقيق : الحجه السيد موسي الشبيري الزنجاني ، انتشارات  مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ پنجم ، سال 1416 ه . ق

رجال الطوسي،شيخ الطائفة ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي ، متوفي 460 ه . ق ، انتشارات : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة ، تحقيق : جواد القيومي الإصفهاني، چاپ اول ، سال 1415 ه . ق

6- الفهرست، شيخ الطائفة ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي ، متوفي 460 ه . ق ، انتشارات  مؤسسة نشر الفقاهة، تحقيق : الشيخ جواد القيومي، چاپ اول ، سال 1417 ه . ق

خلاصة الاقوال في معرفة الرجال ، ابو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر الحلي ، متوفي 726 ه. ق ، انتشارات  دار الذخائر – قم ، سال 1411 ه . ق

7- كتاب الرجال(رجال ابن داود) ، تقي الدين الحسن بن علي بن داود الحلي ، متوفي  قرن هشتم قمري، تحقيق :السيد محمدصادق آل بحر العلوم ، انتشارات  منشورات الرضي - قم – ايران،  سال  : 1392 - 1972 م

عزيز سالمي ، وبلاگ نداي اسلام

سه شنبه 28 6 1391 17:56

بسم الله الرحمن الرحيم

عاقبت دشمني با خدا و پيامبرش :

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ(1)

كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى مى كنند خوار شدند آن گونه كه پيشينيان خوار شدند ما آيات روشنى نازل كرديم، و براى كافران عذاب خواركننده اى است،

وعده پيروزي پيامبران الهي بر مكتبهاي باطل شيطاني :

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَاوَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ(2)

كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى مى كنند، آنها در زمره ذليل ترين افرادند. خداوند چنين مقرّر داشته كه من و پيامبرانم پيروز مى شويم; چرا كه خداوند توانا و شكست ناپذير است.

وظيفه مسلمان واقعي در برابر دشمنان انبياي الهي :

لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(3)

هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى كه با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى كنند، هر چند پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندانشان باشند; آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تأييد فرموده، و آنها را در باغهايى بهشتى وارد مى كند كه نهرها از پاى درختانش جارى است، جاودانه در آن مى مانند; خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از او خشنودند; آنها «حزب اللّه»اند; بدانيد «حزب اللّه» پيروزان و رستگارانند.(22)

تلاش هاي بي فايده كفار و مشركين براي جلوگيري از تابش نور حق:

يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (4)

آنها مى خواهند نورِ خدا را با دهان خود خاموش كنند; ولى خدا جز اين نمى خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چندكافران ناخشنود باشند

وعده الهي فراگير شدن اسلام و برتري آن بر همه اديان باطل:

 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (5)

او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين ها پيروز گرداند، هر چند مشركان ناخشنود باشند

 دوري از اهانت به مقدسات ساير اديان و مكاتب هر چند باطل باشند :

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ(6)

 (به معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى ظلم و جهل، خدا را دشنام دهند

رعايت عدل و انصاف در برخورد با مخالفين :

وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى (7)

دشمنى با جمعيّتى، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت پيشه كنيد، كه به پرهيزگارى نزديكتر است

درپايان ، اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا اللَّهُمَّ فَافْرُجْ ذَلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَ بِصَبْرٍ مِنْكَ تُيَسِّرُهُ وَ إِمَامٍ عَدْلٍ تُظْهِرُهُ إِلَهَ الْحَقِّ رَبَّ الْعَالَمِينَ


پي نوشت ها :

1- سوره مجادله آيه 5

2- سوره مجادله آيات 20 و 21

3- سوره مجادله آيه 22

4- سوره توبه آيه 32

5-سوره توبه آيه  33

6- سوره انعام آيه 108

7- سوره مائده آيه 8

 

دسته ها : مطالب روزانه
جمعه 24 6 1391 15:18

السلام عليك يا جعفر بن محمد الصادق


ويژگيهاى زندگى امام صادق (ع )


جعفر بن محمد، امام صادق (عليه السلام ) در ميان برادرانش جانشين و وصىّ پدرش ‍ بود و بعد از پدر، عهده دار مقام امامت گرديد. او از نظر فضايل ، برترين آنان بود و در مقام و منزلت در نزد شيعه و سنّى از همه برادرانش ، برتر و بلندمقام تر و نامدارتر بود. و به قدرى از علوم او نقل كرده اند كه در همه جا پخش شده و از مسافر و غير مسافر از گفتار آن حضرت بهره مند مى شدند و آن اندازه كه علما و دانشمندان از او نقل حديث كرده اند، از هيچكس از افراد خاندان آن حضرت ، آن اندازه نقل نكرده اند و راويان و اهل آثار، به قدرى كه از او بهره مند شده اند از ديگران بهره مند نشده اند، چرا كه دانشمندان حديث شناسى كه نام راويان مورد اطمينان از علوم آن حضرت را برشمرده اند - با همه اختلاف در عقيده و گفتار - به ((چهار هزار نفر)) مى رسد و دلايل صدق امامت امام صادق (عليه السلام ) آنچنان آشكار است كه قلبها را حيران كرده و زبان دشمن را از اشكال تراشى و خرده گيرى لال نموده است . امام صادق (عليه السلام ) به سال 83 هجرت (17 ربيع الاوّل ) در مدينه چشم به جهان گشود و در (25) ماه شوّال ، سال 148 هجرى در سن 56 سالگى به شهادت رسيد.
قبر شريفش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه ) در كنار قبر پدر و جدّ و عمويش امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى باشد. مادرش ((اُمّ فَروه )) نام داشت كه دختر قاسم بن محمّد بن ابوبكر است .
آن حضرت 34 سال امامت كرد، پدرش امام باقر (عليه السلام ) او را وصىّ خود قرار داد و به طور آشكار، به امامت او تصريح كرد.
دلايل امامت امام صادق (ع )
1 - ((ابوالصَّباح كنانى ))(1) مى گويد: روزى امام باقر (عليه السلام ) به پسرش امام صادق (عليه السلام ) نگاه كرد و فرمود: آيا اين شخص را مى نگريد؟ اين شخص از كسانى است كه خداوند در شاءن آنان فرموده است :
(وَنُرِيدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ). (2)
((اراده ما بر اين قرار گرفته كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم )).
2 - ((جابر بن يزيد جُعْفى )) مى گويد: از امام باقر (عليه السلام ) درباره امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد، فرمود:((سوگند به خدا او قيام كننده آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است )). (3)
3 - ((على بن حكم )) از طاهر (يكى از ياران امام باقر) نقل مى كند كه گفت :((من در حضور امام باقر (عليه السلام ) بودم ، جعفر (امام صادق ) به پيش آمد، امام باقر (عليه السلام ) فرمود:((هذا خَيْرُ الْبَرِيَّة ؛ اين شخص (از) برترين آفريدگان است )). (4)
4 - در ((حديث لَوْح )) (5 ) ذكر شد كه از طرف خداوند به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده و توسّط جابر بن عبداللّه انصارى به امام باقر (عليه السلام ) نقل يافته )تصريح به امامت امام صادق (عليه السلام ) بعد از پدرش ،شده است .
5 - و همچنين دلايل عقلى بيانگر صدق امامت آن حضرت است ؛ زيرا به حكم عقل ، امام بايد برترين فرد امّت باشد و امام صادق (عليه السلام ) برترين فرد بود؛ چون برترى او درعلم و زهد و عمل ، بر همه مردم و بر برادران و پسرعموهايش آشكار بود.
و نيز به حكم عقل ، امامت براى كسى كه داراى مقام عصمت ، همچون عصمت پيامبران نيست ، باطل و بى اساس است و همچنين كسى كه در علم و دانش ، كامل نيست شايستگى مقام امامت را ندارد.
و پرواضح بود كه مدّعيان امامت در عصر آن حضرت ، نه داراى مقام عصمت بودند و نه به كمال علم در جهت دين رسيده بودند و همين مطلب دليل انحصار امامت به وجود امام صادق (عليه السلام ) مى باشد؛ زيرا در هر زمانى به وجود امام معصوم (رهبرى كه گناه و اشتباه نكند) نياز است ، طبق آنچه كه قبلاً ذكر شد.
6 - و نيز معجزاتى كه مطابق نقل راويان به وسيله امام صادق (عليه السلام ) بروز كرده ، بيانگر صدق امامت او و حقّانيت اوست و حاكى از بطلان ادّعاى ديگر مدّعيان امامت مى باشد.
به عنوان نمونه
((ابوبصير)) مى گويد:((به مدينه رفتم و با كنيزك خود همبستر شدم ، سپس از خانه بيرون آمدم كه به حمّام (براى غسل جنابت ) بروم ، عدّه اى از دوستان را ديدم كه به ديدار امام صادق (عليه السلام ) مى روند، ترسيدم كه آنان از من پيشى گيرند و من توفيق ديدار آن حضرت را نداشته باشم لذا با آنان (در حال جنابت ) به راه افتادم تا به محضر امام صادق (عليه السلام ) رسيديم ، وقتى در برابرش قرار گرفتم ، نگاهى به من كرد و فرمود:
((اى ابابصير! آيا نمى دانى كه براى شخص جنب روا نيست به خانه هاى پيامبران يا به خانه هاى فرزندان پيامبران بروند؟!))
شرمگين شدم و عرض كردم :((اى فرزند رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) جمعى از دوستان به محضر شما مى آمدند آنان را ملاقات كردم ديدم اگر با آنان به خدمت شما نيايم ، از ديدار شما محروم خواهم شد و ديگر هرگز چنين كارى نمى كنم ، سپس از محضر آن حضرت بيرون آمدم )).(6)
و روايات بسيارى مانند روايت فوق نقل شده كه بيانگر معجزات و اخبار آن حضرت از غيب است كه ذكر آنها در اينجا به طول مى انجامد و در اينجا به همين مقدار اكتفا مى شود.
فرزندان امام صادق (ع )
امام صادق (عليه السلام ) داراى ده فرزند بود:
1 - اسماعيل .
2 - عبداللّه .
3 - اُمّ فروه (كه مادرشان فاطمه دختر حسين پسر امام سجّاد (عليه السلام ) بود).
4 - موسى (عليه السلام ) .
5 - اسحاق .
6 - محمّد.
7 - عباس .
8 - على .
9 و 10 - اسماء و فاطمه - كه از مادران مختلف بودند.
((اسماعيل )) بزرگترين فرزند امام صادق (عليه السلام ) بود و امام صادق (عليه السلام ) بسيار او را دوست داشت و به او علاقه نشان مى داد.
گروهى از شيعيان ، گمان مى كردند كه امام بعد از حضرت صادق (عليه السلام ) اسماعيل است ؛ زيرا سنّ او از همه برادرانش بيشتر بود و امام صادق (عليه السلام ) علاقه خاصى به او داشت و او را بسيار احترام مى كرد.
سرگذشت اسماعيل اوّلين پسر امام صادق (ع )
اسماعيل در زمان حيات امام صادق (عليه السلام ) در ((عُرَيْض )) (درّه اى در يك فرسخى مدينه ) از دنيا رفت ، اصحاب امام او را به مدينه به حضور امام صادق (عليه السلام ) آوردند و جنازه او در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
نقل شده است كه امام صادق (عليه السلام ) در مرگ اسماعيل بسيار ناراحت و اندوهگين شد و دنبال جنازه او با پاى برهنه و بدون ((ردا)) حركت مى كرد و دستور داد چند بار تابوت او را به زمين گذاردند و سپس بلند كردند و مكرر روپوش او را كنار مى زد و به صورت او نگاه مى كرد و با اين كار مى خواست به گروهى از اصحابش كه به امامت اسماعيل بعد از پدر معتقد بودند، بفهماند كه او مرده است و ديگر شبهه اى در مورد زنده بودن او بجاى نماند.
وقتى كه اسماعيل از دنيا رفت ، آنان كه معتقد به امامت او بعد از پدرش بودند، از اين عقيده دست كشيدند، تعداد اندكى از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) كه نه از اصحاب نزديك و نه از روايت كنندگان از جانب او بودند، بلكه از افراد دور و اطراف بودند، بر عقيده خود به امامت اسماعيل باقى ماندند!
بعد از شهادت امام صادق (عليه السلام ) گروهى از اصحاب او، به امامت امام موسى بن جعفر (عليهماالسلام ) بعد از پدرش ، اعتقاد داشتند و بر همين عقيده باقى ماندند. ولى افراد ديگر (فرقه اسماعيليه ) بر دو گروه تقسيم شدند:
الف : گروهى از عقيده به زنده بودن اسماعيل دست برداشتند و به امامت پسر او ((محمّد بن اسماعيل )) معتقد شدند، بر اين اساس كه گمان كردند، امامت حق پدر او (اسماعيل ) بود و فرزند اسماعيل سزاوارتر به مقام امامت است تا برادر اسماعيل .
ب : گروه ديگر همچنان معتقدند كه اسماعيل زنده است و امام هفتم مى باشد، اين گروه اكنون بسيار اندكند كه نمى توان كسى را به اين نام ، نشان داد و اين دو گروه را به عنوان ((اسماعيليّه )) مى نامند، ولى آنچه امروز از فرقه اسماعيليه معروف است ، همان گروه اوّلندكه مى گويند:((امامت بعدازاسماعيل درميان فرزندان او تا روز قيامت ادامه دارد)).

منابع :

1-الكافي ج 1 ص 306،سند روايت :

محمد بن يعقوب الكليني عن لحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء عن أبان بن عثمان عن أبي الصباح الكناني عن ابي جعفر الباقر عليه السلام ...

پس سند روايت صحيح است.

2-سوره قصص ، آيه 5.

2-جمله ((خَيْرُ البرِيَّة )) در آيه 7 سوره بيّنه آمده است مى فرمايد:
(اِنَّ الَّذِين آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ((و آنان كه به خداى يكتا ايمان آوردند و نيكوكار شدند، آنان به حقيقت بهترين جهانيان هستند)).

3-الكافي ج 1 ص 307

سند روايت : محمدبن يعقوب الكليني عن  محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن جابر بن يزيد الجعفي عن أبي جعفر عليه السلام ...

سند روايت صحيح است، منظور از قائم يعني كسي كه قائم به امامت باشد و عهده دار وصايت امام قبلي باشد.

4-كافي ج 1 ص 306و 307، كليني اين حديث به سه طريق از طاهر از اصحاب امام باقر روايت كرده است.

حديث 4 كتاب الحجه ، باب النص و لاشاره علي ابي عبد الله جعفر بن محمد الصادق صلوات الله عليهما

طريق اول : محمدبن يعقوب الكليني عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن طاهر(صاحب ابي جعفر عليه السلام)...

اسناد روايت ضعيف است بخاطر مجهول بودن طاهر

--------

حديث 5 كتاب الحجه ، باب النص و لاشاره علي ابي عبد الله جعفر بن محمد الصادق صلوات الله عليهما

طريق  دوم : محمدبن يعقوب الكليني عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن محمد بن خالد عن بعض أصحابنا عن يونس بن يعقوب عن طاهر ...

اشكال سندي: مرسله بودن روايت به واسطه "بعض اصحابنا" كه بيانگر اين است كه سلسله سند ناقص است چرا كه "عده من اصحابنا" در وسط حديث مشخص نيست چه كساني هستند بر خلاف "عدة من اصحابنا" كه كليني در آغاز برخي احاديث از آنها نقل حديث مي كند ، چرا كه آنها مشخص اند و مورد وثوق

اشكال بعدي همان مجهول بودن طاهر است

--

حديث 6 كتاب الحجه ، باب النص و لاشاره علي ابي عبد الله جعفر بن محمد الصادق صلوات الله عليهما

طريق سوم : محمد بن يعقوب الكليني عن أحمد بن مهران عن محمد بن علي عن فضيل بن عثمان عن طاهر ...

اشكال سندي :ضعف روايت به سبب ضعيف بودن محمد بن علي معروف به ابو سمينه و مجهول بودن طاهر

در كل چون اين روايت به سه طريق روايت شده متواتر است و مي تواند معتبر باشد و ضعف سندي آن لطمه اي به اعتبار متن آن نمي زند و حد اقل اينكه مي تواند مؤيد روايات صحيح نقل شده در اين باب باشد

5-حديث صحيح الاسناد كه  صحابي بزرگوار جابر بن عبدالله الانصاري (رض) آن را از حضرت صديقه شهيده فاطمه زهرا سلام الله عليها روايت مي كند   كه نام ائمه دوازده گانه در آن آمده است

رجوع شود به كافي ج 1 ص 527 ، كتاب الغيبه شيخ طوسي ص144،غيبة النعماني ص62

6-اعلام الوري باعلام الهدي ص 275 ، الرشاد في معرفة حجج الله علي العباد ج 2 ص185

سه شنبه 21 6 1391 16:6
X