معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 520213
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
نوروز در پرتو آيات و روايات قسمت 2
ب: در كتاب التاج جاحظ بصري
در خصوص انتقال فرهنگ و علوم ايراني به دنياي عرب و اسلام كتب و رسالات بسيار اندك است و البته مقالاتي نگاشته شده به طور پراكنده و بخشي از اين " انتقال " را در آثار و متون عربي نشان داده اند. از سوي ديگر تاثير فرهنگ اسلامي و مسلمانان و عرب بر ايرانيان نيز چشمگير بوده و تا كنون در اين حوزه كتب و رسالاتي نگاشته شده و به چاپ رسيده است. آنچه در اين مقاله در پي نگارش آن هستيم نشان دادن گوشه اي از " انتقال " فرهنگ و علوم ايراني در دوره نهضت ترجمه است كه در كتاب التاج جاحظ بصري متجلي و متبلور شده است.
جاحظ ابو عثمان عمر و بن بحرين محبوب كناني در فاصله سال هاي بين 150 تا 160 ق در بصره متولد شد و مرگش را در 255 ق نوشته اند. تولد وي مصادف با اوايل جلوس مهدي عباسي بوده و دوران كودكي و نوجواني و بلوغ عقلي و فكري و پرورش علمي و ادبيش را همزمان با خلافت مهدي ( 158 – 169 ) هادي ( 169 – 170 ) هارون الرشيد ( 170-193) امين ( 193-298 ) گذرانده است. در اين دوران، خلافت عباسيان تحكيم مي يابد و عناصر نژادي مختلف از مسلمانان اين امكان را به دست مي آورند كه شخصيت خود بنمايانند و نقش هاي برجسته در سياست، جنگ ، دانش و مديريت ايفا نمايند. در اين دوران شاهد رشد و توسعه شهر نشيني، فرهنگي، سياسي هستيم . عوامل گوناگوني در اين تحول بخشيدن فرهنگ جديد موثر افتاد كه از جمله يكي اختلاط فرهنگ هاي گوناگون وتعاطي و تقابل افكار و ايجاد وسعت انديشگي و تموج فكري در انديشمندان، دو ديگر پيدايش و مطرح شدن مضامين و موضوعات نوين زندگي شهري در شعر ونثر، سه ديگر ارتقاي شيوه تاليف و تصنيف بر اثر آشنايي مسلمانان با آثار ترجمه شده از پهلوي و سرياني و هندي و به ويژه يوناني كه روش منطقي و نظم و ترتيب و نحوه ورود و خروج در مطلب ، و اساسا" مقولات تفكر و تحقيق را در اختيار خوانندگان قرار مي داد. قرن دوم و سوم هجري يعني دوره حيات و زندگي جاحظ عصر نضج فرهنگ اسلامي و يكي از مقاطع عالي تاريخ فرهنگ انساني است و آن محصول همياري و همكاري بي نظير همه اقوام و ملل قلمر و خلافت اعم از مسلمان و ذمي بود و يكي از پرورش يافتگان عصر تجدد فرهنگي و فعالان دوره تضج فرهنگي اسلام " جاحظ " است.
جاحظ در حدود 360 تاليف از خود باقي گذاشته كه سبط ابن جوزي تقريبا" تمام آنها را در بغداد در آرامگاه امام ابوحنيفه نعمان ديده است. از آثاري كه جاحظ در آن به انعكاس فرهنگ و آداب ايرانيان پرداخته " كتاب التاج " يا " كتاب التاج في اخلاق الملوك " است. اين كتاب به " اخلاق الملوك " نيز شهرت دارد. جاحظ كتاب را در دوران و روزگاري كه بغداد مركز خلافت و دارالسلام و قبه الاسلام بود تاليف نمود. برخي در انتساب اين كتاب به جاحظ ترديد كرده اند همچنان كه رشر(Rescher) و ريختر ( Richter) و سندوبي نظر داده اند: ( آن كتاب به غلط به جاحظ بسته شد، و در واقع اثر يكي از معاصران جاحظ است كه به فتح بن خاقان ولي نعمت جاحظ تقديم كرده و از نظر سبك نوشتار و انديشگي باكار جاحظ سازگاري ندارد"
اينك ما در صدد اثبات اين كتاب به جاحظ و رد اين نظريات نيستيم زيرا در خود كتاب با كمال و وضوح ثابت مي كند كه تاليف جاحظ است و دهها دليل بر اين امر گواهي مي دهند.
جاحظ بصري قسمت مهمي از قوانين و نظامات و روسم خلافت عباسي را كه با آن معاصر بود و خود در آنها تحقيق و رسيدگي كرده و يا در آن دوره كه مي زيسته متعارف و معمول بوده است، در اين كتاب ذكر كرده است. اين كتاب را جاحظ آيينه اي قرار داده كه مجالس و منظره ها و جشن هاي رسمي و باورهاي عمومي خلفا وشاهان و بزرگان در آن با كمال و وضوح نمايان است. علاوه بر اين ، در اين كتاب بسياري از روش ها و عادات شاهانه و تزيينات و اوضاع سياسي گنجانيده شده كه پس از شروع دوران حكمفرمايي اسلام و مسلم شدن و قدرت سياسي و ديني براي مسلمين، اعراب قسمتي از آنها را از ايرانيان اقتباس كرده اند. ما به وسيله اين كتاب مي توانيم به اندازه تاثير مهمي كه تمدن ايراني در دوره عباسيان در تمدن دوره اسلامي داشته است پي ببريم. اين تاثير به حدي بوده كه خود جاحظ در اين كتاب بيشتر اوقات مقصود و روش خود را فراموش كرده و به شرح بعضي از عادات ايرانيان و رسوم و آيين هاي پيشين آنها پرداخته و به طوري از آنها ياد كرده كه گويي در آن دوران معمول و متداول بوده در صورتي كه برخي از آنها رسوم و عاداتي بودند كه ممكن نبوده تحت حكم اسلام در آيند و يا با آن موافقت داشته باشند. عبارات ومطالب اين كتاب به ما مي فهماند بر اينكه جاحظ از بعضي كتابهاي فارسي كه در اين موضوع تدوين شده بود استفاده كرده، علاوه بر اين مشاهده مي شود غالبا" بنابر اقتضاء مطلب و استمرار آن در هنگام نقل و استفاده از آن كتب به ذكر بعضي از رسوم و عادات و آيينها از ايرانيان پرداخته است، به همين جهت ظن قوي مي رود كه مولف از كتابهاي پهلوي و فارسي ( ايراني ) كه در ايام ابوجعفر منصور و خلفاي بني مروان كه پيش از او بوده اند و خلفاي هاشمي كه پس از او به نام انوشيروان تاليف شده و به وسيله اين مقفع ترجمه شده مرجعه كرده و در تاليف خود، از آن كتاب بهره كافي برده است.
اما نوروز در كتاب التاج كه موضوع مقاله است، جاحظ در دنباله بحث " روش پادشاهان ساساني در دادن جايزه و مقرري بابي را تحت عنوان " هداياي نوروز و مهرگان باز كرده و به تفصيل از آن سخن رانده است. جاحظ در شرح و معرفي دو جشن مهرگان و نوروز و آداب و رسوم مربوط بدان از جمله هديه دادن شاهان و هديه گرفتن شاهان اينگونه مي نگارد : يكي از حقوق پادشاه اين است كه نوروز و مهرگان هدايايي تقديمش شود، و علت اين است كه دو فصل سال هستند.
مهرگان عبارت از فراز رسيدن فصل زمستان و سرما است، و نوروز نشانه فرارسيدن فصل گرما است، اما در نوروز مزايايي است كه در مهرگان نيست. از جمله فرا رسيدن سال نو و آغاز موسم باج و خراج و كاشتن و عوض كردن عاملان و متصديان و سكه زدن درم و دينار و پاك كردن آتشكده ها و آبريزان و قرباني نمودن و آبادي و عمارت و غيره است. پس برتري نوروز و بر مهرگان همين مزايا مي باشد. و در چنين مواقعي از حقوق پادشاه اين است كه خاصان و افراد خاندان شاه هدايايي تقديم كنند.
جاحظ پس از اين مقدمه به نحوه هديه دادن طبقات گوناگون جامعه به شاه مي پردازد و مي نويسد: رسم و آيين ايرانيان اين بود كه هر كس آنچه را دوست دارد به شاه هديه كند. مثلا" اگر از طبقه عالي كشور و دربار باشد و مشك را دوست بدارد بايد هديه او به شاه جز مشك چيز ديگري نباشد، و اگر عنبر را دوست داشته باشد بايد همان را هديه كند، و اگر به جامه و لباس توجه داشته باشد هديه اش بايد جامه و پارچه باشد. و اگر از دليران و جنگجويان و سواركاران باشد، عادت و رسم اين است كه اسبي يا نيزه اي يا شمشيري هديه كند، و اگر ازتيراندازان باشد رسم آن بود كه تيره هديه بفرستد و اگر توانگر و مالدار باشد رسم چنانست كه زر و سيم پيشكش نمايد، و اگر از عاملان و متصديان باشد و ماليات يا خراج مانده اي از سال پيش بر او باشد بايد ماليات گرد آورد و در كيسه هاي ابريشم بافته چين گذارد و با نوارهاي سيمين و نخ هاي ابريشمين ببندد و با عنبر آنها را مهر كنند و سپس به درگاه شاه فرستد.
و هر كس از عاملان و متصديان كه مايل بودند از پس انداز خود و يا باقيمانده از حق العمل خود پيشكشي دهد و امانت و درستكاري خود را نمايان سازد چنين مي كردند.


اما شاعران شعر، خطيبان خطبه هديه مي كردند، و نديمان تحفه يا چيز طرفه زيبا و كميابي و يا نوبري هديه مي نمودند
اما بر زنان و بردگيان و كنيزكان خاص شاه لازم است هر چه را عزيز و گرامي مي دارند و به چيزهاي ديگر ترجيح مي دهند يعني همان طور كه دوباره مردان گفته شد، به شاه هديه كنند، و بر هر يك از زنان و همسران شاه لازم است كه اگر كنيزكي داشته باشد بداند كه شاه او را دوست دارد و از ديدارش خرسند مي شود بايد او را با بهترين وضع و آرايش هديه كند، پس اگر يكي از همسران شاه چنين كند، بر شاه حق دارد كه بر سايز زنان او را برتر دارد وبر قرب و منزلتش بيفزايد و بداند كه آن زن شاه را بر خود ترجيح داده و مقدم داشته و به او هديه اي نموده كه دادنش براي او فداكاري بوده و چيزي را مخصوص او گردانيده كه كمتر زني مي تواند اقدام به آن كند و چنين هديه اي تقديم نمايد.
و از حقوق خواص و ملازمان اين است كه هداياي آنها بر شاه عرضه شود و به طور عادلانه ارزيابي شود. هرگاه هديه ده هزار (ارزش داشته باشد در ديوان خواص ثبت مي شود، و هرگاه صاحب آن هديه از كساني باشد كه طالب فزوني و سود باشد، و بر اثر پيش آمدي گرفتار مصيبتي شود، و يا بخواهد عمارتي بسازد و يا براي مهمانان خواني بگسترده و يا سور عروسي داشته باشد كه پسر خود را داماد كند و يا به دختر خود جهيزي دهد و روانه خانه شوي كند،و به هر حال نيازي به مساعدت داشته باشد، در اين صورت به آنچه در ديوان دارد مي نگريستند، و شخصي را برگماشته بودند كه متصدي اينگونه كارها بود و به آنهارسيدگي مي نمود. پس به هديه آن شخص رسيدگي مي كرد و هرگاه ارزش آن به ده هزار مي رسيد دو برابر بهاي آن را به او مي دادند تا در نيازي كه دارد به كار برد.
و اگر آن شخص از كساني باشد كه تير يا درم يا سيب يا ترنجي هديه كرده اند، به هر حال براي آن هديه شده است كه در ديوان ثبت شود و اگر گزندي يا پيش آمدي برايش بشود بايد به شاه اطلاع دهند، و بر شاه است كه به او كمك نمايد، خصوصً اگر از سواركاران و ملازمان و هم صحبتان شاه باشد، پس چون به شاه اطلاع داده مي شد كه آن مرد در ديوان تيري يا درمي يا ترنجي يا سيبي دارد، شاه دستور مي داد سيبي يا ترنجي برگيرند و آن را با نظم و ترتيب از دينار زر آكنده نمايند و براي آن شخص بفرستند، اما رفتار آنها نسبت به كسي كه تيري هديه كرده بود اين بود كه تير را از خزانه بيرون مي آوردند و در حالي كه نام آن شخص بر آن نوشته شده بود در جايي نصب مي نمودند و در برابر آن از جامه هاي خاص شاهي و ساير جامه ها به قدري مي نهادند كه با ارتفاع تير برابر شود، و چون برابر مي شد صاحب تير را مي خواستند و آن جامه ها را به او مي دادند ( تا هر طور كه خواهد در حوايج خود به كار برد ).
و هر گاه كسي در نوروز و مهرگان هديه اي حقير يا گرانبها كم يا زيادتقديم كرده باشد و آنگاه در هنگام گرفتاري و پيش آمدي به او صله يا انعامي از طرف شاه داده نشده باشد بر او لازم است كه به ديوان شاهي برود و خود را يادآوري كند، و بر او است كه احياء سنن و عادات و پيروي از قوانين غفلت نور زد، مگر اينكه غفلت او بر اثر پيش آمد يا مانعي باشد اما اگر از روي عمد يعني دانسته غفلت كند و از يادآوري خودداري نمايد، پس آيين كشور داري به شاه حق مي دهد كه او را شش ماه از مواجب و مقرري محروم سازد، و اگر آن شخص دشمني داشته باشد مقرري او را به دشمنش بدهد، زيرا رفتاري كرده است كه براي مقام شاهي ناپسند و موجب خفت و خواري كشور بوده است. جاحظ سپس از تقسيم " جامه و پيراهن " در ايام نوروز سخن مي گويد و مي نويسد : " اردشير پسر بابك بهرام گور و انوشيروان فرمان مي دادند كه در نوروز و مهرگان آنچه در خزانه جامه و پيراهن بود در آورند و بر ملازمان و خواص شاه و بعد از آنها بر ملازمان و نزديكان آن گروه، سپس بر ساير طبقات مردم بر حسب مرتبه و مقام و درجه و اهميت قسمت كنند، اين پادشاهان مي گفتند، شاه در زمستان از جامه هاي تابستاني و همچنين در تابستان از جامه هاي زمستاني بي نياز است، و از خوي و عادت پادشاهان نيست و به آنها نمي سزد كه جامه هاي خود را در خزانه پنهان دارند، و در اين روش و كردار خود را با افراد ملت مساوي كنند. پس عادتشان بر اين بود كه در مهرگان جامه هاي نو از خز و جامههاي با نگار و ملحم مي پوشيدند و مي فرمودند تا جامه هاي تابستاني آن طور كه گفته شد به مردم داده شود. و چون عيد نوروز فرامي رسيد جامه هاي سبك و نازك بر تن مي كردند و دستور مي دادند تا جامه هاي زمستاني قسمت شود ..
ادامه دارد .
دوشنبه 23 12 1389 11:23

نوروز در پرتو آيات و روايات قسمت 1


در كتاب شريف بحارالانوار مرحوم مجلسى رحمه الله پيرامون عيد نوروز روايات متعددى نقل شده به طورى‏كه در جلد 59 بيش از 45 صفحه به اين موضوع اختصاص يافته است. در اين مختصر، به بخش‏هايى از آن مباحث اشاره مى‏شود:

معلى بن خنيس نقل كرده است كه روز نوروز بر امام جعفر صادق عليه السلام وارد شدم، امام عليه السلام خطاب به من فرمود: آيا اين روز را مى‏شناسى؟ عرض كردم، قربانت‏شوم، اين روزى است كه ايرانى‏ها آن را بزرگ و نيكو مى‏شمارند و به همديگر هديه مى‏دهند. پس امام فرمودند: علت اين امر را كه بسى ديرينه است‏برايت تشريح خواهم كرد. عرض كردم اگر اين موضوع را از ناحيه شما فراگيرم بهتر از آن است كه گذشتگانم زنده شوند و دشمنانم نابود گردند!

پس فرمودند: اى معلى! همانا نوروز روزى است كه پروردگار جهان از بندگانش پيمان گرفت كه او را پرستش كنند و به او شرك نورزند و به پيامبران و امامان عليهم السلام ايمان بياورند. نوروز اولين روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرد و بادهاى ناگهانى وزيدن گرفت و ستاره زمين در چنين روزى ايجاد شد ... نوروز روزى است كه على عليه السلام در نهروان خوارج را هلاك كرد; گل‏هاى زمين در آن روز خلق شد; در چنين روزى بود كه كشتى حضرت نوح عليه السلام بر كوه جودى نشست; همان روزى است كه جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد; همان روزى است كه ابراهيم عليه السلام بت‏ها را شكست; در همين روز حضرت محمد صلى الله عليه و آله، على عليه السلام را بر دوش خود حمل كرد تا بت‏هاى قريش را سرنگون كند... در چنين روزى حضرت مهدى عليه السلام ظهور مى‏فرمايد و ما انتظار فرج آن حضرت را در چنين روزى داريم; براى اين‏كه نوروز از ما و شيعيان ماست. نوروز براى مسافرت خوب و براى زراعت و طلب حوايج‏بسيار نيكوست، عقد نكاح و ازدواج در چنين روزى بسيار شايسته است. (1)

همچنين در كتاب مزبور آمده است‏شيخ طوسى و ساير متاخرين براى عيد نوروز اعمال مخصوصى را بيان داشته‏اند كه از آن جمله است: غسل، روزه، نماز و... (2) همچنين روايت‏شده كه احمد بن فهد الحلى رحمه الله در كتاب مهذب البارع فرموده است كه: نوروز، روز عزيز و بلند مرتبه‏اى است. (3) مرحوم سيد مرتضى علامه بهاءالدين على بن حميد با استناد به فرمايش معلى بن خنيس از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه: نوروز روزى است كه در آن روز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن روز براى امير المؤمنين على عليه السلام در غدير خم پيمان گرفت و آن حضرت را به امامت‏بعد از خودشان منصوب فرمود... و نوروزى بر ما نمى‏گذرد الا اين‏كه ما در آن روز منتظر ظهور فرج قائم آل محمد صلى الله عليه و آله هستيم. و نوروز از روزهاى ما مى‏باشد. (4)

مرحوم حاج شيخ عباس قمى رحمه الله در فصل يازدهم كتاب گرانسنگ مفاتيج الجنان اعمال ويژه‏اى براى عيد نوروز آورده‏اند از جمله: نماز، ادعيه متعدد و صدقه دادن. و نيز از امام ششم عليه السلام روايت كرده كه چون عيد نوروز فرا رسد، غسل كن و پاكيزه‏ترين جامه‏هاى خود را بپوش و به بهترين بوهاى خوش خود را خوشبو گردان. صله ارحام، عيادات از بيماران، بزرگان دين، علما و پدر و مادر از جمله برنامه‏هاى اين روز است.

پى‏نوشت‏ها:

1- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 59، ص 91، باب 22

4و3و2- همان، ص 116;117.



"جاحظ بصري" در كتاب "التاج" درباره نوروز در روايات شيعه چنين مي نويسد:
الف – در روايات شيعه
پيوسته اين پرسش براي جستجوگري كه به فلسفه اعياد تا عمق تاريخ كهن به كنكاش مي پردازد مطرح است كه نوروز چرا مقدس است؟ و قداست آن از چه چيزي مايه مي گيرد و اينكه در پيش از اسلام زردشتيان و ايرانيان اين عيد را با شكوه زيادي برگزار مي كردند و همراه باراز و نياز و دعا و مراسم ويژه انجام مي گرفت و با مذهب زرتشتي گره خورده بود و بهار و رستاخيز را نيز نشانگر بود، فلسفه وجوديش چه بود. پس از اسلام نيز در ايران و برخي از كشورهاي اسلامي اين قداست همچنان استمرار يافت و تداوم خود را حفظ نمود تا جايي كه وارد حوزه احاديث و روايات ديني شده و بابي به نام باب النيروز در مباحث عيد شناسي مفتوح گشته و به اعمال و آداب آن توجه خاص شد چه رمز و رازي در نوروز نهفته بود كه در اين روايات به تثبيت نوروز انجاميد.
حقير با توجه به مطالعاتي كه در زمينه قرآن شناسي داشته همواره به نكات و مباحثي كه به تثبيت و تصديق اديان پيش از مبعث حضرت محمد ( ص ) در قرآن كريم اشارت رفته است، توجه ويژه اي داشته و قرآن نيز آيات عديده اي را به تصديق بمالديه اهل الكتاب اختصاص داده است كه در دين شناسي حايز اهميت هستند. قرآن هيچگاه در مورد اديان صاحب كتاب، خط بطلان نهايي نكشيد و نه تنها اين كار را نكرد بلكه تصديق صريح نمود و جاي بسي تاسف است كه هنوز كتابي منتشر نشده كه موارد تصديق تورات و انجيل و زبور و كتابهاي عهد عتيق و عهد جديد و نيز اوستاي زرتشت را گرد آوري و تدوين كند حال آن كه موارد مشترك بسياري، مضامين اين كتابها با قرآن داشته كه مي توان همه را مشخص و جمع آوري نمود و ميزان تصديق را كه قرآن كريم به آن ناطق است، دريافت.
در قرآن كريم يكبار از مجوس (زردتشتيان) در رديف صاحبان كتاب يا اهل الكتاب، ياد شده كه قابل تامل بوده و آن در سوره مباركه حج (آيه 17) است كه مي فرمايد: " ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس، و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله علي كل شي شهيد" يعني: همانا خدا روز رستاخيز ميان كساني كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابئين و مسيحيان و زرتشتيان و كساني كه شرك ورزيدند حكم مي كند، به راستي خدا بر همه چيز گواه است.
آنچه شگفت انگيز است و يكي از افتخارات ايرانيان محسوب مي شود اين است كه خاستگاه دين زرتشتي ايران زمين بوده كه در قرآن تحت عنوان " مجوس" از آنان در رديف " اهل الكتاب " نام برده است و اين ويژگي را هيچكدام از اقوام اروپايي و آسيايي و افريقايي و شرق دور دارا نمي باشند كه دينشان در كتاب آسماني قرآن به رسميت شناخته شود و به ويژه سنت نبوي نيز مطابق نص صريح حديث پيامبر اكرم ( ص ) مسلمين را مكلف كرد مانند اهل كتاب با زرتشتيان، پيامبري داشتند كه كشتند و علاوه بر آن در صحاح سته احدايث زيادي آمده كه از مجوس همچون اهل كتاب جزيه مي گرفتند و درمنابع بسيار معتبر همچون سنن سعيد بن منصور و مسند امام احمد بن حنبل و الام شافعي و صحيح بخاري و مسند طيالسي و سنن كبراي بيهقي و اموال ابو عبيد و روض الانف سهيلي و روايات و گزارش هايي آنده مبني بر اهل كتاب بودن " زدتشتيان " و داشتن پيامبري صاحب كتاب (يعني حضرت زرتشت) كه اين روايات از جهت اينكه در كهن ترين منابع ثبت و ضبط شده بسيار مورد اعتماد بوده و افتخاري براي ايراني محسوب مي شود كه آخرين دين الهي به تثبيت و تاييد آنان و پيامبر شان و كتابشان پرداخته باشد. حتي سعيد بن منصور در سنن خود از عبدالرحمان اين عوف (صحابي مشهور) گواهي آورده كه پيامبر اكرم ( ص ) از مجوسيان ناحيه هجر (شرق عربستان سعودي) جزيه گرفته است.
در كتب حديث و كتب فقهي و كتب " الاموال " مفصل به مسايل اهل كتاب بودن مجوسيان (زرتشتيان) استدلال شده و در مباحث جزيه به آنها تصريح شده است كه نياز به عرضه آنها نيست و در مقاله نيز دنبال اين نيستيم كه اين موضوع را در روايات اهل سنت آثار فقهي آنان بررسي كنيم، آنچه در مقاله كوتاه مقصود و منظور است عرضه رواياتي است كه از سوي شيعه و از قول امامان بزرگوار در تاييد و تثبيت " نوروز " و آداب و اعمال آن آمده است.
در نكته نخستين كه زرتشتيان اهل كتابند و حضرت زرتشت پيامبري در رديف هزاران پيامبري الهي بوده، در منابع شيعي نيز روايات و اقوال زياد است و حتي حضرت زرتشت ظهور پيامبر اكرم ( ص) و باقي ماندن شريعت وي تا روز قيامت را نيز پيش بيني كرده است. سيد ابن طاووس ( 589-664 ) كه از علماي برجسته اماميه محسوب مي شود و داراي تاليفات كثيري است و به اتفاق اعلام شيعه از با تقواترين انسان هاي دوره خود بوده است و در كتاب الملاحم و الفتن " ( فصل 27 ) از قول ابومعشر مي گويد: جاماسب و زرتشت در هزار سال قبل از بعثت پيغمبر حكم كرده اند كه طالع قرآن (نشان مي دهد) كه شريعت رسول الله تا روز قيامت باقي خواهد بود.
در بين زرتشتيان پيش از اسلام دو عيد بسيار مبارك و مشهور بود يكي عيد نوروز و ديگري مهرگان (مهرجان) بدون گمان در اديان اعياد همراه با اعمال مذهبي برگزار مي شده است و چون دين حضرت زرتشت نيز داراي اعيادي مقدس همچون نوروز بوده اند (مانند دين مقدس اسلام كه دو عيد فطر و قربان مهم ترين و برجسته ترين اعياد ديني مسلمانانت محسوب مي شوند) اعمال و آداب ويژه اي داشته است كه در كتابهايي كه از پهلوي به پارسي و عربي ترجمه شده و يا در آداب و مراسم برگزاري اين آيين در نزد زرتشتيان و بقيه ايرانيان مسلمان كه به صورت سنتي و شفاهي آن را حفظ كرده اند باقي مانده است، كه براي نمونه برخي از آن آداب در نوروزنامه ها و كتاب هايي همچون كتاب التاج " " جاحظ بصري " انعكاس يافته است كه بعدها برخي از خلفاي عباسي نيز تحت تاثير ترجمه آثار ايراني به قداست اين جشن توجه داشته ومراسمي را نيز به پاس آن برگزار مي كرده اند و فلسفه و رمز اين كه چرا در روايات شيعه اين اندازه به اين عيد توجه شده است ريشه در اعتقادات ديني و باور به " اهل الكتاب " بودن زرتشتيان و دريافت ارزش و اهميت اين عيد ديني بوده كه از پيش از اسلام بر جاي مانده است. اگر اين عيد صبغه ديني آن غلبه نداشت ( همچون عيد فطر و عيد قربان ) و قداستي به عنوان يكي از اعياد دين زرتشت مورد توجه نبود هيچگاه اين احاديث با اين صراحت در مورد آن روايت نمي شد، لذا جاي بسي تامل دارد كه اين روايات را مورد بررسي قرار داد و حداقل فهرستي از آنها تهيه نمود تا بتوان بعدها به تحليل علمي آنها پرداخت . و اگر حضرت امام صادق( ع ) به يكي از ياران خود فرموده اند: نوروز روزي است كه خداوند از بندگانش پيمان گرفت كه او را بپرستند و او را شريك و انبازي نگيرند به پيامبران و راهنمايان او بگروند و به پيشوايان دين ايمان بياورند و همان روزي است كه آفتاب در آن طلوع كرد و بادها وزيدن گرفت. زمين در آن شكوفا و درخشان شد. همان روزي است كه كشتي نوح در كوه آرام گرفت. همان روزي است كه پيامبر خدا امير المومنين علي را بر دوش گرفت تا بت هاي قريش را در كعبه به زير افكند و بتان را خرد كنند. چنانكه ابراهيم نيز اين كار را كرد.
تمام اين ويژگي ها نشان مي دهد كه نوروز محتواي ديني به خصوصي داشته است. اينك جا دارد رواياتي كه پيش از علامه مجلسي در كتب معتبر روايي شيعه آمده نقل كينم . همه مي دانند كه كتب اربعه شيعه از نظر اعتبار و ارزش همچون صحاح سته نزد اهل سنت است و لذا روايات مندرج در كتب چهار گانه شيعه يعني : كافي شيخ كليني، من لايحضره الفقيه شيخ صدوق، تهذيب الاحكام و الاستبصار شيخ طوسي، از حيث وارد شدن در اين منابع اهميت ويژه دارند و پس از جرح و تعديل آنها مي تواند مصدر فتوا و احكام و باورها باشد . رواياتي كه در سه كتاب از كتب چهار گانه حديث شيعه آمده چنين است:
1- با لفظ نوروز يكبار اين روايات آمده است:
- يوم ... النوروز اهدوا اليه الشيء
اين روايت در تهذيب الاحكام طوسي جلد 6 ( ص 378، سطر 11 ) ثبت و ضبط شده است.

2- با لفظ الئيروز چهار بار روايات زير نقل شده است
يا اميرالمومنين اليوم النيروز ( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، جلد 3، ص 300، سطر4 )
فاذا كان يوم المهرجان اوالنيروز... ( الكافي شيخ كليني ، ج 5، ص141، سطر 6 )
يوم المهرجان و النيروز اهدوااليه الشيء( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 13 )
اتي علي بهديه النيروز فقال ما هذا؟( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 3 )

3- با لفظ " نيروزا " يك بار در روايت منقول است:
اصنعوالناكل يوم نيروزا (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 4 )
4- با لفظ نيروزنا يك بار در روايت منقول است:
نيروزنا كل يوم (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 5 )
نكته قابل توجه در اين است كه بيشتر اين روايات در كتاب من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق آمده كه روايات اين كتاب نسبت به ساير كتب اربعه از اعتبار و ارزش بيشترين برخوردار است به ويژه كه شيخ صدوق در آن كتاب بيشتر به روايات فقهي و علمي عنايت داشته است و علاوه بر آن روايات اين با منابع حديث اهل سنت از نظر مضمون و محتوا و حتي الفاظ اشتراك چشمگيري نسبت به ساير كتابهاي حديث شيعه دارد.
اينك در پايان مقاله به روايت مشهور معلي بن خنيس پرداخته و از قول حاج شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان ( فصل 11 ) اعمال عيد توروز را بنابر تعليم امام جعفر صادق به معلي بن خنيس نقل مي كنيم:
و اما اعمال عيد نوروز: پس چنان است كه حضرت صادق ( عليه ااسلام ) به معلي بن خنيس فرموده كه:
1- چون روز نوروز شود غسل كن،
2- و پاكيزه ترين جامه هاي خود را بپوش،
3- و به بهترين بوهاي خوش خود را خوشبو گردان،
4- و در آن روز روزه بدار،
5- پس چون از نماز پيشين و پسين و نافله هاي آن فارغ شوي چهار ركعت نماز بگذار يعني دو ركعت به يك سلام، و در ركعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزالناه بخوان، و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه " قل يا ايهاالكافرون " و در ركعت سيم بعد از حمد ده مرتبه سوره " قل خو الله احد " و در ركعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه " قل اعوذ برب الفلق " و " قل اعوذ برب الناس " بخوان و بعد از نماز به سجده شكر برو و اين دعا بخوان: " اللهم صل علي محمد و آل محمد آلا وصياء المرضيين و علي جميع انبيائك و رسلك با فضل صلواتك و بارك عليهم با فضل بركاتك و صل علي ارواحهم و اجسادهم، اللهم بارك علي محمد و آل محمد و بارك لنا في يومنا هذاالذي فضلته و كرمته و شرفته و عظمت خطره ، اللهم بارك لي فيما انعمت به علي حتي لا اشكر احدا" غيرك و وسع علي في رزقي يا ذاالجلال و الا كرام، اللهم ما غاب عني فلا يعيبن عني عونك و حفظك و ما فقدت من شي فلاتفقد ني عونك عليه حتي لا اتكلف ما لا احتاج اليه يا ذا الجلال و الا كرام، يعني بار خداي بر محمد و آل محمد اوصياء پسنديده رحمت فرست و هم بر همه پيامبران و فرستادگانت به بهترين رحمت هايت و بركت ده برايشان به بهترين بركاتت و بر جسم و جانشان رحمت فرست، بارخدايا برمحمد و آل محمد بركت ده و به ما در اين روزي كه بر تريش دادي و گراميش نمودي و شرافت و بزرگيش بخشيدي بركت ده، بار خدايا مرا در آنچه بر من انعام كردي بركت ببخش تا به غير از تو ديگري را سپاس نكنم و در روزيم گشايش و وسعت ده اي صاحب جلال و بزرگواري، بار خدايا هر چه از من نهان باشد. پس كمك و نگهداري تو از من نهان مباد و هر چيز را گم كنم پس مبادا گمم كني ياريت را تا به رنج و زحمت نيفتم براي آنچه محتاج آن نيستم اي صاحب جلالت و بزرگواري سپس حاج شيخ عباس قمي مي نويسد: چون چنين كني گناهان پنجاه ساله تو آمرزيده شود و بسيار بگو يا ذالجلال و الاكرام .

دسته ها : پرسش و پاسخ
يکشنبه 22 12 1389 15:54

چهارشنبه سوري بين حلّيِّت و تحريم 

 چند روزي به چهارشنبه پر سر و صدا و جنجالي آخر سال نمانده است و چيزي كه در وب سايتها و پايگاه‌هاي خبري بسيار به چشم مي‌خورد، استفتاآتي است كه از مراجع معظم تقليد و عالمان دين، پيرامون چهارشنبه سوري منتشر شده است.

در اين مقال، همّ ما بيان آن فتاوا و تحليل و بررسي آنها براي تبيين علت صدور و مصاديق آن است.

چهارشبنه سوري، جشني است كه آن را منسوب به ايران قديم مي‌دانند و آن كه دقت در آن نشان مي‌دهد كه چيزي فراتر از يك جشن بوده بلكه فرهنگي است كه معتَقَداتي نيز همراه دارد. از اين رو مي‌توان آن را از دو جنبه تحليل كرد:

 

1- محتواي فرهنگي چهارشنبه سوري

2- چگونگي برپايي جشن چهارشنبه سوري

 

وقتي خوب به قضيه نگريسته مي‌شود اين جشن فراتر از ترقه و آتش است بلكه اعتقاد به يك بسته فرهنگي است كه مي‌توان اهم آن را چنين برشمرد:

 

1- نحوست چهارشنبه آخر سال

2- خوش يمني آتش

3- نحوست خاكستر آتشي كه از روي آن پريده‌اند.

4- برآورده شدن حاجات با انجام كارهاي خاص مانند:

الف- قاشق زني

ب – كوزه شكني

ج- پريدن از روي آتش

د- نذر آش و آجيل چهارشنبه سوري

 

پيامبر اكرم كه بنيان گذار نظم نوين و متكامل تعالي بشر است تمام تلاش خود را براي تغيير همين ملاكها و ذائقه‌ها به كار برده است. ايشان و خاندان پاكش جانفشاني كرده‌اند تا شعور جامعه ترقي يافته و عقل جايگاه خود را از تقليدها و تبعيتها و تعصبها بازپس گيرد.

ابتدا به بررسي بسته‌ي فرهنگي اين جشن مي‌پردازيم:

شايد قديم‌ترها كه رسانه‌ها كمتر بود و تهاجم هاي فرهنگي به اين شكل سازمان نيافته بود چندان نيازي به تحليل اين ماجرا نبود هر چند در آن زمان نيز حكم قضيه همين بود كه امروز هست. اما آنچه ما امروز با آن مواجهيم، شيوه‌هاي نرم تهاجم است كه به صورت هاي مخملين ظهور مي‌كنند تا مقبوليت يابند، كه يكي از اين شيوه‌ها، مخملِ "فرهنگ ملي" است!

سياست گزاران و مهندسان تهاجم در پوشش اين عنوان هر روز سعي در تخريب باورهاي ديني و دور كردن مردم، بخصوص جوانان از دين و فراتر از آن، از تعقل داشته و جامعه را به سوي خرافات پيش مي‌برند. اما خرد جمعي و عقل فعال جامعه بايد به اين سوال ها پاسخ دهد:

 

1- فرق فرهنگ با خرافات چيست؟

2- ملاك ارزش گذاري فرهنگ ها و سنت ها چيست؟

3- آيا هر چيزي كه از نياكان به يادگار رسيده باشد ارزشمند، و يادگار است؟

 

داستان زنده به گور كردن دختران در ميان اعراب جاهلي بر هيچ كس پوشيده نيست. اما آيا كسي در ميان اقوام عرب پيدا مي‌شود كه آن را به عنوان يك ميراث فرهنگي و يك سنت باستاني بستايد و زنده‌اش كند؟

قبح اين سنت چنان واضح است كه كسي در پاسخ آن ترديدي ندارد و حتي عرب ها شايد از اينكه اجدادشان چنين كاري انجام مي‌دادند شرمسار باشند. ولي گاهي، زشتي يك مساله با بزرگ نمايي زيبايي‌هاي ظاهري، پوشيده شده، مغفول مي‌ماند. تا آنجا كه عقلاي قوم نيز فريفته‌ي خط و خال مي‌شوند.

ماجراي سنت چهارشنبه سوري از اين دست است، كه مافياي تهاجم به پتانسيل آن پي برده و چند سالي است كه بدان دست ياخته است.

از مردم فهيم، از كاربران فرهيخته سايتِ محترمِ تبيان، از دانش آموزان و دانشجويان كه قائل به ربط و منطق و استدلالند، سوال مي‌كنيم:

 

1- آتش چگونه خوش بختي مي‌آورد؟

2- روز، چگونه مي‌تواند نحس، و بدبختي‌زا باشد؟

3- زردي رخسار را چطور مي‌توان با سرخي آتش عوض كرد؟

4- خاكستر آن آتشي كه از رويش پريده‌اند و از آن سرخي طلبيده‌اند چرا بايد نحس باشد؟

5- و هزار سوال ديگر...

 بر خلاف آنچه بر سر زبانها نهاده‌اند كه جشن چهارشنبه يك سنت هزارساله ايرانيِ اصيل است، دكتر كورش نيكنام، پژوهشگر آداب و سنن ايران باستان، كه خود نيز به آيين زرتشت است، عقيده دارد كه چهارشنبه سوري هيچ ارتباطي با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شكل گيري اين مراسم را به دوران بعد از اسلام و بعد از حمله عربها به ايران مي‌داند.

و من سوالي ديگر مطرح مي‌كنم: اگر كسي بگويد پدران من براي خوش بختي سرشان را به سنگ مي‌زدند، آيا بايد اعتقاد داشت كه چون آنها به چنين چيزي معتقد بودند و عمل مي‌كردند پس درست است؟ و بايد آن را زنده نگه داشت و از آن حاجت طلبيد؟

آنكه به دنبال زنده كردن اين سنت هاست، يا سناريو پرداز تهاجم است كه به دنبال تخريب باورهاي صحيح و منحرف كردن جامعه از تعقل است و يا ملي‌گرايي است كه ندانسته آب به آسياب دشمن مي‌ريزد. اينجاست كه وظيفه خطير متوليان فرهنگي و رسانه‌هاي جمعي هويدا مي‌شود كه بايد بكوشند بي تحقيق دست به كار نشوند و عمال منويات دشمنان نگردند.

اكنون خوب است به سوال هايي كه از خرد جمعي پرسيديم پاسخ دهيم و شايد بهتر باشد اين گونه بگويم كه پاسخ هاي خود را به عقل فعال جامعه عرضه كنيم تا مورد قضاوت واقع شود:

1- فرق فرهنگ با خرافات: فرهنگ ارزشي بايد زنده بماند و خرافات بايد نابود گردد. فرهنگي كه معيارهاي ارزشمندي را داراست خوب بوده و بايد زنده بماند، اما خرافات، دشمن عقل و منطق و جامعه و فرهنگ بوده و بايد نابود شده و از آن پرهيز شود.

2- ملاك ارزش‌گذاري: فرهنگ و سنتي ارزشمند است كه عقلايي بوده و در جهت منفعت جامعه و افراد آن باشد.

3- تكليف آنچه از نياكان رسيده است: همه سنت هايي كه نياكان داشته‌اند نيكو نبوده است و چه بسا، آنان نيز دچار اشتباه و خرافه شده اند و به جرأت مي‌توان گفت كه خطاي آنان بخاطر پايين بودن دانش و بينش، بيشتر از اكنون نيز بوده‌ است. لذا سنتي كه ارزش عقلايي داشته باشد بايد به آن نازيد و زنده نگه داشت و آنچه به دور از عقل است بايد از آن تبري جست.

 

پيامبر اكرم كه بنيان گذار نظم نوين و متكامل تعالي بشر است تمام تلاش خود را براي تغيير همين ملاك ها و ذائقه‌ها به كار برده است. ايشان و خاندان پاكش جانفشاني كرده‌اند تا شعور جامعه ترقي يافته و عقل جايگاه خود را از تقليدها و تبعيت ها و تعصب ها بازپس گيرد. (در ادامه، تبيين اين مطلب را از استاد مطهري خواهيد خواند)

 

آنچه آمد يك سوي قضيه بود. اما تحليل تاريخي اين سنت نيز آن را مخدوش نشان مي‌دهد. بر خلاف آنچه بر سر زبانها نهاده‌اند كه جشن چهارشنبه يك سنت هزارساله ايرانيِ اصيل است، دكتر كورش نيكنام، پژوهشگر آداب و سنن ايران باستان، كه خود نيز به آيين زرتشت است، عقيده دارد كه چهارشنبه سوري هيچ ارتباطي با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شكل گيري اين مراسم را به دوران بعد از اسلام و بعد از حمله عربها به ايران مي‌داند. او مي‌گويد:

«در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم. در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و يكشنبه و... بعد از تسلط اعراب، به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين، اينكه ما شب چهارشنبه‌اي را جشن بگيريم (چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده) خودش گوياي اين هست كه چهارشنبه سوري بعد از اسلام در ايران مرسوم شد.

براي ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن مي كرديم تا روح نياكانمان را به خانه هايمان دعوت كنيم.

بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوري بازمانده آن آتش افروزي ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد براي اينكه اين سنت از بين نرود، نحسي چهارشنبه را بهانه كردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق كردند و شد چهارشنبه سوري.»1

لازم به ذكر است كه از ديدگاه اسلامي ايام هيچ نحوستي ندارند و خوب و بد همه از افعال آدمي است. و نحوستي كه به چهارشنبه نسبت داده مي‌شود مربوط به فرهنگ اقوام عرب بوده نه فرهنگ اسلام عزيز. اين آموزه را در روايات اهل بيت فراوان داريم.

با توجه به اين بيانات، مي‌توان چند نكته را مورد توجه قرار داد:

1- سنت اصيل ايراني بودن آن مورد خدشه است. (قابل توجه ملي‌گرايان)

2- برخاسته از يك سنت زرتشتي است. (قابل توجه مسلمانان)

3- هيچ مبناي علمي و عقلي ندارد. (فراخواندن ارواح مردگان!!)

 

لازم به ذكر است كه از ديدگاه اسلامي، ايام هيچ نحوستي ندارند و خوب و بد همه از افعال آدمي است. و نحوستي كه به چهارشنبه نسبت داده مي‌شود مربوط به فرهنگ اقوام عرب بوده نه فرهنگ اسلام عزيز. اين آموزه را در روايات اهل بيت فراوان داريم:

حسن به مسعود مى‏گويد: به محضر مولايم حضرت ابوالحسن الهادى عليه‏السلام رسيدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برايم رخ داده بود؛ انگشتم زخمى شده و شانه‏ام در اثر تصادف با اسب سوارى صدمه ديده و در يك نزاع غير مترقبه لباسهايم پاره شده بود. به اين خاطر، با ناراحتى تمام در حضور آن گرامى گفتم: عجب روز شومى برايم بود! خدا شرّ اين روز را از من باز دارد! امام هادى عليه‏السلام فرمود: اى حسن! اين [چه سخنى است كه مى‏گويى] با اين كه تو با ما هستى، گناهت را به گردن بى‏گناهى مى‏اندازى! [روزگار چه گناهى دارد!]»

حسن بن مسعود مى‏گويد: با شنيدن سخن امام عليه‏السلام به خود آمدم و به اشتباهم پى بردم. گفتم: آقاى من! اشتباه كردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود: اى حسن! روزها چه گناهى دارند كه شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات مى‏شويد، به ايام بدبين مى‏شويد و به روز بد و بيراه مى‏گوييد! حسن گفت: اى پسر رسول خدا!، براى هميشه توبه مى‏كنم و ديگر عكس العمل رفتارهايم را به روزگار نسبت نمى‏دهم. امام در ادامه فرمود:  اى حسن! به طور يقين خداوند متعال پاداش مى‏دهد و عقاب مى‏كند و در مقابل رفتارها در دنيا و آخرت مجازات مى‏كند.»2

امام صادق عليه السلام فرمودند: صدقه بده و هر روز كه خواهى سفر كن. 3

حَمّاد بن عثمان مي‌گويد به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا مسافرت در روزي مثل چهارشنبه كراهت دارد؟ فرمود: هر وقت خواستى صدقه بده و به سفر برو و آية الكرسى بخوان. 4

 

اما تحليل چگونگي برگزاري جشن چهارشنبه

آنچه امروز با آن مواجهيم، آسيب هاي اجتماعي، اقتصادي است كه در پي شيوه برگزاري اين جشن ها گريبانگير جامعه شده است كه بي شك در راستاي اهداف دشمنان و مهاجمان بوده كه به دست خود به دامن خويش مي‌زنيم.

ضررهاي مالي و جاني آن با گزارشاتي كه در اين ايام از سوي رسانه‌ها ارائه مي‌شود بر همگان آشكار است و اصلا نياز به گزارش ندارد كه همه لااقل هراس تركيدن ترقه‌‌هاي مهيب را به جان چشيده‌اند. اين بخش به دليل وضوح و ملموس بودن نيازي به اطاله‌ي كلام ندارد.

آيت‌الله جعفر سبحاني در مورد چهارشنبه سوري مي‌گويد: قرآن مجيد مي‌فرمايد يكي از اهداف بعثت پيامبر اين است كه غل و زنجيري كه بر افكار مردم بسته شده بود را باز كند. مراد از غل و زنجير آداب و رسوم جاهلي است كه هيچ اثري در اخلاقيات و زندگي انسان ندارد از اين رو پيامبر اسلام تمام رسوم جاهليت كه به ضرر انسان بود را لغو كرد. چهارشنبه سوري به نحوي كه در ايران رسم شده جهل است و ضررهاي آن براي همه مشهود است.متاسفانه به خاطر همين رسوم غلط، جوانان زيادي زخمي و كشته مي‌شوند و پدران و مادران آنها در سوگ آنها مي‌نشينند.

 

و اكنون بيان و تحليل فتاواي فقهي:

هر كاري كه از انسان سر مي‌زند، از نظر فقهي يكي از پنج صورت را دارد:

1- يا مباح است. يعني انجام و ترك آن اشكالي ندارد و شخص در آن مختار است مانند آب خوردن

2- يا مستحب است.  يعني انجام آن به نفع شخص است اما هيچ اجباري بر آن نيست مانند مسواك زدن

3- يا مكروه است. يعني انجام آن به ضرر شخص است اما هيچ اجباري بر ترك آن نيست مانند در حال سيري غذا خوردن

4- يا حرام است. يعني آنقدر مضر است كه شخص مجاز به انجام آن نيست مانند خودكشي يا ضرر زدن به خود يا ديگران.

5- يا انجام آن واجب است. يعني آنقدر منفعت آن ضروري است كه حتما بايد انجامش داد مانند حفظ جان.

 

اما ملاك تشخيص نفع ها و ضررها، شرع مقدس اسلام و بعد از آن عقل سليم است و علت ترتب عقل بر شرع كوتاه قدي آن در تشخيص تمام مصالح و مفاسد است. كار فقيه كه ما آن را با نام مجتهد يا مرجع تقليد نيز مي‌شناسيم استخراج همين ملاكها از منابع آن يعني كتاب خداوند تبارك و تعالي و فرموده‌هاي مفسران آن يعني احاديث پيامبر اكرم و اهل بيت مكرم ايشان است.

با دست‌يابي به اين ملاكها و قوانين، تشخيص موضوعات و مصاديق آنها بسيار ساده بوده و هر كسي مي‌تواند آن كليات را در موضوعات جزئي روزمره و جديد تطبيق داده و حكم آن را استخراج كند. از اين روست كه گفته مي‌شود كار فقيه استخراج احكام كلي است و تشخيص مصاديق و تطبيق احكام بر موضوعات بر عهده خود مكلفين است.

 

حال احكام كلي درباره موضوع صحبت ما:

1- حقوق افراد محترم بوده و آزار ديگران حرام است.

2- اعتقاد به خرافات و پرداختن به آن حرام است.

3- انجام امور خطرناك براي كه احتمال آسيب براي فرد و جامعه دارد حرام است.

 

با اين مقدمه تكليف كارهاي كه در اين جشن صورت مي‌پذيرد مشخص مي‌شود:

1- ساخت مواد منفجره براي اين منظور

2- خريد و فروش مواد منفجره براي اين امر

3- استفاده از مواد منفجره در اين مراسم

4- اعتقاد به خرافات

5- برپايي مراسم هاي خرافي

6- تبليغ و ترويج خرافه

تمام اين عناوين منع عقلي و شرعي دارد و منظور از منع شرعي همان حرمت است. بنابر اين وقتي در اين باره از مراجع سوال مي‌شود آنان نيز حكم به حرمت مي‌دهند. اما حتي بدون پرسش از ايشان نيز حكم اين امور مشخص بود و  افرادي كه مي‌خواهند دست به اين كارها بزنند، اگر به عمل خود و حكم آن توجه داشته باشند خواهند فهميد كه مصداق كار ناشايست و حرام است.

 

نظر فقها و مراجع معظم:5

حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي؛

 نظر جنابعالى درباره چهارشنبه سورى چيست؟ جواب: علاوه بر آنكه هيچ مبناى شرعى ندارد، مستلزم ضرر و فساد زيادى است كه مناسب است از آنها اجتناب شود.

 

حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي: منفعت حاصل از خريد و فروش مواد محترقه حرام است.

 

حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي با تأكيد بر اينكه چهارشنبه سوري يك مراسم خرافي برگرفته از آيين غلط گذشتگان است و در فرهنگ اسلامي هيچ جايگاهي ندارد، يادآور شد: بايد سنت هايي چون ديد و بازديد، صله رحم، كمك به ديگران ترويج شود و نبايد تسليم سنت هاي خرافي گذشتگان شويم. خريد و فروش، حمل و نقل مواد محترقه كه به منجر به ايجاد حادثه و مصدوم شدن ديگران مي‌شود جايز نبوده و منفعت حاصل از آن نيز حرام است.

 

آيت‌الله العظمي بهجت (ره) : اين كارها مشروعيت ندارد.

تعبير قرآن تبعيت كوركورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است اين هم از موضوعاتي است كه قرآن روي آن زياد تكيه كرده است و آن را منشأ لغزشهاي بشر مي داند و سخت انتقاد مي كند. مثلا مي گويد: آنها چنين مي كويند:

«انا وجدنا آبائنا و جدنا آبائنا علي امه و انا علي آثارهم مقتدون»؛ اينها مي گويند: ما پدران خودمان را بر يك طريقه‌اي يافته‌ايم و ما هم همان طريقه پدران خودمان را مي گيريم و مي رويم ، و به تعبير امروز سنت گرائي.

 

آيت‌الله العظمي سيستاني: اموري كه به جامعه ضرر مي‌زند و موجب ايذاء مردم است مانند استعمال ترقه و خريد و فروش آن جايز نيست.

 

آيت‌الله العظمي فاضل لنكراني (ره) : در فرض مزبور كه داراي خطرات جاني و مالي است و موجب اذيت و آزار ديگران است و مخالف مقررات و قانون و نظم جامعه است جايز نيست.

 

آيت‌الله العظمي ميرزا جواد تبريزي(ره): هيچ يك از اين امور، رجحان شرعي ندارد و تشويق مردم به اين مورد تشويق به دنيا و غافل كردن از آخرت است و اين كه تصور مي‌كنند اين امور مردم را به حفظ وطن و عزت وا مي‌دارد، تصوري باطل است. آنچه مردم را به عزت مي‌رساند و به حفظ وطن وا مي‌دارد ايمان است و بس.

 

آيت‌الله علوي‌ گرگاني: چهارشنبه سوري يكي از سنت‌هاي غلط است كه از لحاظ عقلي و شرعي هيچگونه جايگاهي ندارد و از رسوم جاهليت است و لذا لازم است كه مؤمنين از برپايي اينگونه برنامه‌ها اجتناب كنند. مخصوصاً اگر مشتمل بر محرمات باشد و در صورتي كه موجب وحشت مردم و زيان و ضرر شود، ضمانت هم دارد.

 

حضرت آيت‌الله صافي گلپايگاني: استفتاء جمعي از مردم در خصوص استفاده از مواد محترقه در ايام نوروز: چنانچه اين مواد موجب آزار مردم باشد، حرمت آن شديدتر است و مراسم چهارشنبه سوري از اين قبيل است و چون استفاده از اين مواد،از مصاديق لهو و اسراف است ،جايز نمي باشد.

وي همچنين در پاسخ به استفتائي در خصوص شركت در مجالس صوفيان و مدعيان عرفان ، بيان داشته است كه افكار آنها انحرافي است و شركت در مجالس آنان حرام و ترويج باطل است.

 

نظر علما و دانشمندان درباره حرمت پرداختن به خرافات:

آيت الله سبحاني در گفتگو با خبرگزاري مهر:

آيت‌الله جعفر سبحاني در مورد چهارشنبه سوري مي‌گويد: قرآن مجيد مي‌فرمايد يكي از اهداف بعثت پيامبر اين است كه غل و زنجيري كه بر افكار مردم بسته شده بود را باز كند.

مراد از غل و زنجير آداب و رسوم جاهلي است كه هيچ اثري در اخلاقيات و زندگي انسان ندارد. از اين رو پيامبر اسلام تمام رسوم جاهليت كه به ضرر انسان بود را لغو كرد. چهارشنبه سوري به نحوي كه در ايران رسم شده جهل است و ضررهاي آن براي همه مشهود است.متاسفانه به خاطر همين رسوم غلط، جوانان زيادي زخمي و كشته مي‌شوند و پدران و مادران آنها در سوگ آنها مي‌نشينند.

آيت‌الله سبحاني با بيان اينكه عقل و شرع به هيچ وجه اين آداب غلط را نمي‌پسندد تصريح كرد: همه انبيا و اولياي الهي آمدند تا با خرافات مبارزه كنند و چهارشنبه سوري هم نوعي خرافه است. بايد از اصالتهايي كه موجب پيشرفت ملت ما مي‌شود محافظت كرد.

آيت‌الله سبحاني با اشاره به برخي اعمالي كه در چهارشنبه سوري انجام مي‌شود تصريح كرد: پريدن روي آتش و گفتن برخي جملات و... به هيچ وجه درست نيست.

ايشان از همه مردم خواست كه در روز چهارشنبه آخر سال مراقب اعمالشان باشند و دچار مسائل خلاف شرع و عقل نشوند.6

عاشورائيان و صاحب الزمانيان ! شما كه هميشه و در فرصت هائي مثل تقارن عاشورا و نوروز هويت اسلامي خود را به نمايش گذارده و نشان داده ايد آنچه پيش شما اصل است و همه هدفها و حركتها و افتخارات و برنامه ها و شعارها بايد به سوي آن و براي آن و بر گرفته از آن باشد ، اسلام و ولايت اهل بيت عليهم السلام است روي سخن و عرائضم با شما است با آن عده اي كه در عوالم معلومي سير مي كنند و مي خواهند با كارهائي مثل پريدن از روي آتش ، سنت هاي مرده را زنده كنند حرفي نداريم ، «ذرهم يأكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون».

استاد شهيد مطهري

قرآن منشأهايي براي فكرهاي بي ريشه كه آنها را به درختان بي ريشه تشبيه مي كند ذكر مي كند. يكي از آنها تقليد است. البته قرآن با كلمه تقليد مطلب را بيان نكرده است با تعبير ديگر بيان بيان كرده است.

تعبير قرآن تبعيت كوركورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است. اين هم از موضوعاتي است كه قرآن روي آن زياد تكيه كرده است و آن را منشأ لغزش هاي بشر مي داند و سخت انتقاد مي كند. مثلا مي گويد: آنها چنين مي گويند:

«انا وجدنا آبائنا و جدنا آبائنا علي امه و انا علي آثارهم مقتدون»

اينها مي گويند: ما پدران خودمان را بر يك طريقه‌اي يافته‌ايم و ما هم همان طريقه پدران خودمان را مي گيريم و مي رويم، و به تعبير امروز سنت گرائي.

حالا اين تعبير صحيح است يا غلط، و بهتر از اين هم مي توانستيم تعبير پيدا كنيم . به هر حال اين كلمه امروز رايج شده است. قرآن سنت گرائي را محكوم مي كند اما اشتباه نشود! ضد سنت گرائي را هم قرآن محكوم مي كند هر دو را محكوم مي كند چطور؟

قرآن فقط عقل گرائي و منطق گرائي را تأئيد مي كند. قرآن مي گويد: هر امر به اصطلاح قديمي و هر سنت قديمي را به دليل آن كه گذشتگان ما چنين مي كرده اند ، نياكان ما اين چنين بوده اند و ما بايد راه نياكان خودمان را برويم انجام دادن آن محكوم است ، چرا؟ مي گويد ممكن است نياكان اشتباه كرده باشند ممكن است نياكان عقل و شعور نداشته باشند آن كه دليل نمي شود.

نياكان ما در گذشته چنين مي كرده اند ، ما هم چنين مي كنيم ، چهار شنبه آخر اسفند مي شود بسياري از خانواده ها (كه بايد بگوئيم: خانواده هاي نادان) آتشي و هيزمي روشن مي كنند، بعد آدم هاي سر و مر و گنده از روي آتش مي پرند : اي آتش زردي من از تو ، سرخي تو از من ! اين چقدر حماقت است، كه مي پرسيم: چرا چنين مي كنيد؟

 مي گويند: يك سنتي است ميان مردم ، از قديم پدران چنين مي كرده اند. قرآن مي گويد: «او لو كان آباءوهم لا يعقلون شيئا»

اگر هم از پدران گذشته تان چنين كاري مي كردند شما وقتي مي بينيد يك كار احمقانه است و دليل حماقت پدران شماست رويش را بپوشانيد. چرا اين سند حماقت را سال به سال تجديد مي كنيد؟ اين فقط يك سند حماقت است كه كوشش مي كنيد اين سند حماقت را هميشه زنده نگه داريد مائيم كه چنين پدر و مادرهاي احمقي داشته ايم. او لو كان آباءوهم لا يعقلون شيئا.

 

حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني

امت بزرگ و مسلمان ايران، شيعيان و جوانان متعهد و مخلص! فرزندان قرآن و نهج البلاغه، امت توحيد، امت حق و عدل و صدق و صلح ! امت محمد صلي الله عليه و آله و شيعه حضرت علي عليه السلام! برادران و خواهراني كه اسلاميت را مليت، هويت و افتخار خود مي دانيد و در ميدان هاي مختلف، همواره با آن ابراز وجود و اعلام موجوديت مي كنيد و سر افراز و بلند به اسلام، به شعائر اسلام، به التزام و احكام اسلام و مدنيت اسلامي مي باليد! عاشورائيان و صاحب الزمانيان! شما كه هميشه و در فرصت هائي مثل تقارن عاشورا و نوروز هويت اسلامي خود را به نمايش گذارده و نشان داده ايد آنچه پيش شما اصل است و همه هدف ها و حركت ها و افتخارات و برنامه ها و شعارها بايد به سوي آن و براي آن و بر گرفته از آن باشد، اسلام و ولايت اهل بيت عليهم السلام است روي سخن و عرائضم با شما است با آن عده اي كه در عوالم معلومي سير مي كنند و مي خواهند با كارهائي مثل پريدن از روي آتش، سنت هاي مرده را زنده كنند حرفي نداريم، «ذرهم يأكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون».

روي سخن با شما برادران – فرزندان علي عليه السلام – و خواهراندختران فاطمه زهرا سلام الله عليها است- و البته مراسم خرافي مثل چهار شنبه سوري، مناسب با شأن و مقام ، درك ، بصيرت و معرفت مردم شريف و مسلمان ايران نيست و كساني كه در اين مراسم شركت مي كنند اكثرا نا آگاه و بي اطلاع مي باشند و گروهي غرضشان ضربه زدن به هويت اسلامي جامعه است ، در پشت ترويج اين هويت زدائي روشنفكر نماها و برخي نويسندگان و مطبوعات ملي گرا ، شعار و دستگاههاي تبليغاتي بيگانه قرار دارند.

اينها در گوشه و كنار دنياي اسلام، به اسم ميراث و سنت هاي باستاني فرهنگ هاي جاهلي آنها را مطرح مي كنند. مثلا در ايران در عصرهاي قبل از اسلام، در مصر دوره هاي فرعون ها و زمان هائي كه عروسي فيل و آن خرافات عجيب و غريب رائج بود و در اين سو و آن سوء و هر جا دستشان برسد براي كم رنگ كردن فرهنگ اسلام و مدنيت اسلامي تلاش مي كنند.

هم اكنون مسأله حجاب در فرانسه و ضديت با حقوق اوليه زن هاي مسلمان، عمق اين توطئه ها را نشان مي دهد. فرهنگ چهارشنبه سوري، فرهنگ ضد حجاب، فرهنگ به اصطلاح ملي گرائي، مبارزه با مدارس ديني، فشار شديد آمريكا بر حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي عليه ايران اسلامي، اوضاع مسلمين و افغانستان و عراق و ده ها مسائل ديگر، همه حركت در خط استيلا بر عالم اسلام و محو مدنيت آن مي باشد و همه در يك مسير قرار دارد.

مسلمانان در چنين شرائطي بايد اتحاد و آگاهي و ايستادگي و هوشياري خود را حفظ كنند و از مواضع و سنت هاي خود عقب نروند هدف دشمن را از احياي عادت كهن و مرده كه چهار شنبه سوري در ايران نمونه اي از آن است ترك نمائيد.

در خاتمه لازم به تذكر است كه شنيده شد بعضي مسئولين به عنوان كنترل و دفع افسد به فساد در مقام رسميت دادن به مراسم چهار شنبه سوري بر آمده اند.

حقير اين اقدام را كه حكايت از ضعف نيروهاي كنترل كننده ي نظم مي باشد خلاف مصلحت و حركت در مسير همان برنامه‌ي چهار شنبه سوري و رسميت دادن به آن مي دانم.

عيد از ديد ائمه و مجتهدين مذهب شيعه

ابن فهد حلى از فقهاى بزرگ شيعه مى فرمايد: «يوم النيروز يوم جليل القدر». روز نوروز يك روز با عظمتى است. المهذب البارع، ج 1، شرح ص 191.

حضرت آيت اللّه العظمى خوئى در پاسخ به استفتايى پيرامون فضيلت و اعمال عيد نوروز پرسيده اند، ايشان پاسخ داده اند: «لا بأس بالاتيان بالأعمال المذكورة رجاء ، والله العالم». اگر اين اعمال را به قصد رجاء باشد نه به قصد ورود، اشكال ندارد. صراط النجاة للميرزا جواد التبريزي، ج 2، ص 426.

از زعيم حوزه ي علميه نجف اشرف مرجع المسلمين ، حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى پرسيده اند: «هل يعد اعتبار النيروز عيدا من البدع في الدين؟»

كه آيا معتبر دانستن عيد نوروز بدعت است؟

پاسخ داده اند: «لا يعد بدعة». خير، بدعت شمرده نمى شود.

فقهاى شيعه به استناد روايات متعدد، فتوى به استحباب غسل روز نوروز داده اند.

علامه حلى مى فرمايد: «ويستحب الغسل ليلة الفطر... ويوم النيروز للفرس». غسل شب عيد فطر و... و نوروز مستحب است. منتهى المطلب (ط.ق)، ج 1، ص 130.

همين فتوى را مرحوم ابن فهد در مهذب ج 1، ص 191، صاحب حدائق در حدائق، ج 4، ص 234، و مقدس اردبيلى در مجمع الفائدة، ج 7، ص 19.

صاحب جواهر مى فرمايد: «وأما غسل يوم النيروز فعلى المشهور بين المتأخرين بل لم أعثر على مخالف فيه

و اما استحباب غسل روز نوروز، نظريه مشهور ميان متأخرين است بلكه در ميان فقهاء كسى را مخالف نيافتم.  جواهر الكلام، ج 5، ص 41.

 

سخنان ائمه عليهم السلام در باره نوروز

شيخ صدوق نقل مى كند: «وأتي علي عليه السلام بهدية النيروز ، فقال عليه السلام : ما هذا؟»

خدمت حضرت امير (ع) هديه اى آوردند، حضرت فرمود اين چه هديه اين است؟ پاسخ دادند: «يا أمير المؤمنين اليوم النيروز» اين هديه روز نوروز است، حضرت هديه را پذيرفت و فرمود «اصنعوا لنا كل يوم نيروزا». شما هر روز را براى ما نوروز قرار دهيد. (هر روزتان نوروز باد). من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 300، ح 4073 .

از اين روايت استفاده مى شود كه حضرت هيچگونه مخالفتى با عيد نوروز نفرمودند، بلكه فرمودند هر روزتان نوروز باد.

و در روايت ديگرى حضرت امير عليه السلام فرمود: «اليوم لنا عيد ، وغدا لنا عيد ، وكل يوم لا نعصي الله فيه فهو لنا عيد

امروز  براى ما عيد است و فردا هم عيد ما هست و هر روز كه خدا را معصيت نكنيم آن روز عيد ما است.

مستدرك الوسائل، ج 6، ص 154، ح 6679.

شيخ طوسى در مصباح از امام صادق (ع) نقل كرده كه حضرت به معلى بن خنيس فرمودند: «إذا كان يوم النيروز فاغتسل والبس أنظف ثيابك ، وتطيب بأطيب طيبك ، وتكون ذلك اليوم صائما

روز نوروز غسل كن و پاكيزه ترين لباست را بپوش و خود را خوشبو نما و اين روز را روزه بگير و بعد از نماز ظهر و عصر چهار ركعت نماز (با آداب خاصى) بجاى آور و دعا كن «يغفر لك ذنوب خمسين سنة». خداوند گناه پنجاه سال تو را مى آمرزد.

وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 8، ص 172 - 173، ح 10338، مصباح المتهجد : 790.

ابن فهد حلى در مهذب نقل كرده كه امام صادق (ع) به معلى بن خنيس فرمود: «إن يوم النيروز هو اليوم الذي أخذ فيه النبي ( صلى الله عليه وآله ) لأمير المؤمنين ( عليه السلام ) العهود بغدير خم فأقروا له بالولاية ، فطوبى لمن ثبت عليها ، والويل لمن نكثها»

روز نوروز همان روزى است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله در غدير خم، از مردم نسبت به امير مؤمنان (ع) عهد و پيمان گرفت. و در اين روز با ولايت على (ع) تجديد پيمان نماييد، خوشا به حال كسى كه در ولايت على (ع) ثابت قدم بماند و واى به حال كسى كه پيمان شكنى كند.

و حضرت در ادامه فرمود: «وما من يوم نيروز إلا ونحن نتوقع فيه الفرج ، لأنه من أيامنا حفظه الفرس وضيعتموه».

ما در روز نوروز انتظار فرج داريم، زيرا آن روز از روزهاى ويژه ما اهل بيت است كه شما آن را ضايع كرديد ولى فارسها آن را حفظ كردند.

المهذب : 194،  وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 8، ص 173 ، ح 10339، والبحار 59 : 119.

 

سيره خلفاي اسلامي در عيد نوروز

علامه سيد جعفر مرتضى مى نويسد:  اهل سنت روز نوروز را گرامى مى داشتند و به همديگر هدايا مى فرستادند، خليفه اسلامى متوكل عباسى، در بغداد، چيزهاى ساخته شده از عنبر و گلهاى مخصوصى ميان مردم توزيع مى كرد. الديارات / ص 57 ، وراجع ص 39 / 40 ونشوار المحاضرات / ج 8 / ص 246 والعامة في بغداد / ص 253 / 254 عنهما وعن عجائب المخلوقات / ص 121 وعن صبح الأعشى / ج 2 / ص 420 .

«وقيل إنّه أول من أخر النيروز رفقا بأهل الخراج

گفته اند كه ايشان اولين كسى بود كه  روز عيد نوروز را به خاطر مدارا با اقليتهاى مذهبى، به تأخير انداخت. محاضرة الأوائل / ص 142 .

و مادر مقتدر عباسى اين روز را گرامى مى داشت.  نشوار المحاضرات / ج 1 / ص 293 ، وراجع : المستطرف / ج 2 / ص 52 .

واثق هم اين روز را گرامى مى داشت. الأغاني / ج 19 / ص 230 .

و مصنور دوانيقى نيز به اين روز اهميت مى داد

و اول كسى كه روز نوروز را گرامى داشت و عيد باستانى اعلام كرد، حجاج بن يوسف ثقفى بود. الأوائل / ج 2 / ص 34.

دكتر صالح وردانى از علماى مصر مى نويسد: وكان الفاطميون بالإضافة إلى ذلك يحتفلون بعيد النيروز ويوزعون فيه أصناف الحلوى.

در زمان حكومت فاطميون، عيد نوروز را جشن مى گيرفتند و انواع شيرينى جات در اين روز توزيع مى كردند. الشيعة في مصر ص 34.

تمام اين كارها توسط خلفاى اسلامى در سه قرن آغازين اسلام، انجام مى گرفت و هيچ يك از علماى بزرگ اعتراض نمى كردند. المواسم والمراسم  ص 99.

منبع :سايت ولي عصر

يکشنبه 22 12 1389 13:17

دليل اينكه اسم امام زمان را به صورت حروف مقطعه مي نويسند

در اين باره، چند نظريه را مي‌توان مطرح كرد :

1ـ نام نبردن حضرت صاحب الزمان(عج) به اسم اصلي، شايد كنايه از بزرگداشت مقام و تعظيم آن حضرت باشد. معمولاً انسان كسي را كه برايش بسيار حرمت قائل است به اسم، حكايت و خطاب نمي‌كند.

2ـ پنهان داشتن امر از غير شيعيان: در زمان سلاطين غير شيعي انتساب به حضرت صاحب الزمان(عج) مي‌توانست موجبات اذيت و آزار شيعيان را فراهم آورد. از اين رو امامان شيعه با نهي از ناميدن آن حضرت با اسم اصلي ايشان، در حقيقت شيعيان را امر به تقيّه كرده‌اند.

3ـ شايد ناميدن ايشان به اسم واقعي، كنايه از نشان دادن ايشان و راهنمايي اشخاص به مكان آن حضرت باشد. و از اين جهت در بعضي روايات از ناميدن ايشان تنها در مجامع عمومي نهي شده است. در توقيعي از حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) در اين باره آمده است:«ملعون ملعون من سمّاني في محفل من الناس» يعني از رحمت خدا به دور است هر كس در ميان مردم نام مرا ببرد.(بحارالانوار، ج51، ص33)

4ـ احتمال ديگر هم آن است كه اين امر به جهت حفظ احترام حضرت رسول اكرم(ص) باشد، تا نكندتوجه و توسلات ما به حضرت ولي عصر(عج)، نام مبارك حضرت ختمي مرتبت را تحت شعاع قرار دهد؛ خصوصا كه كنيه مبارك امام هم همان كنيه مبارك رسول گرامي اسلام است. نگارنده احتمال اخير را ترجيح مي دهد، هر چند در كتاب و منبعي نديده است.

يکشنبه 22 12 1389 11:7

تعيين دقيق زمان ظهور مولا

در اين روزها، نويسندگان زيادي اقدام به مشخّص كردن زمان ظهور امام زمان(ع) كرده‌اند. اين خود، نشان‌دهندة اشتياق و لحظه‌شماري مردم براي زودتر تحقّق يافتن بشارت‌هاي نبوي(ص) است كه طبق آن، صفحات تاريخ دگرگون مي‌شود و جهت حركت بشريّت را از ستم و بي‌عدالتي به سمت عدالت و دادپروري تغيير مي‌دهد. اين كار، يا از عشق زيادشان به حضرت بقيّـةالله(ع) سرچشمه مي‌گيرد يا از ناآگاهي آنها از حقايق واقعي.

حقيقتي كه بايد بدان توجّه داشت، اين است كه ائمة اهل‌بيت(ع) با وجود آنكه بسيار، از امام مهدي(ع) سخن گفته و ويژگي‌هاي دوران ايشان و نشانه‌هاي ظهورش را برشمرده‌اند، امّا از بيان زمان ظهور خودداري كرده و حتّي مردم را از مشخّص كردن زمان خاصّي براي ظهور ايشان، نيز نهي كرده‌اند. امامان(ع) به ما دستور داده‌اند، هر كس را كه از زمان ظهور خبر مي‌دهد، تكذيب كنيم، زيرا زمان ظهور يكي از اسرار الهي است كه خداوند بزرگ، با حكمتي، آن را از مردم پوشيده و پنهان نگاه داشته است.

در زير برخي نمونه‌هاي توقيت و تعيين كردن زمان ظهور را بيان مي‌كنيم:

1. عبد محمّد حسن، در كتاب خود: «اقترب الظّهور» با استناد به برخي احاديث اهل‌بيت(ع) و تطبيق آن با اوضاع و احوال جهان مي‌نويسد: «زمان ظهور امام نزديك شده است و امام در روز شنبه 10 محرم سال 1429 ق. برابر با 19 ژانوية 2008 م. ظهور مي‌كند». او در كتاب خود، به برخي نشانه‌هاي پيش از ظهور و زمان روي دادن آن اشاره مي‌كند. از جمله:

ـ 18 ژوئن تا 24 ژوئن 2007، بارش بسيار زياد باران؛

ـ 21 جولاي 2007، روز جمعه،‌ روز خروج سفياني؛

ـ 4 اكتبر 2007، شب جمعه در شب قدر، صيحه و نداي آسماني با صداي جبرئيل؛

ـ 19 دسامبر 2007، كشتار كوفه به دست سفياني؛

ـ 3 ژانويه 2008، كشته شدن نفس زكيّه در مكّه؛

ـ 24 ژانويه 2008، خسف بيداء؛

ـ اوّل اكتبر 2008، نزول حضرت عيسي(ع)؛

ـ 17 اكتبر 2008، فتح قدس.

2. جابر البلوشي، در كتاب خود: «ظهور الامام المهدي(ع) عام 2015 م. نبوءةٌ قرآينة» ظهور امام(ع) را در روز شنبه، دهم ماه محرم سال 1437 ق. بر اساس علم اعداد و حروف و با توجّه به آيات قرآن دانسته است. او بسياري از حوادث ظهور و وقت وقوع آن را بيان كرده است، از جمله:

ـ 2010 م، ترسيم مرزهاي هميشگي اسرائيل، خروج آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها از عراق؛

ـ 2014 م، يك سيارة بزرگ به زمين برخورد مي‌كند و باعث به وجود آمدن طوفان‌ها، زمين‌لرزه‌ها و سيل‌هاي زيادي در تاريخ 21/3/2014 مي‌شود؛

ـ 1436 ق. خروج سفياني، خراساني و يماني؛

ـ 2018 م، نزول حضرت مسيح(ع)؛

ـ 2019 خداوند ايالات متّحدة آمريكا را با دو طوفان و با يك سيارة كوچك (شهاب سنگ) نابود و ويران مي‌كند.

3. فارس فقيه، در جزوه‌اي كه تحت عنوان «أنت الان في عصر الظّهور؛ تو، اكنون در عصر ظهوري» تهيه كرده، نام شخصيّت‌هاي دوران ظهور مانند خراساني، يماني، شعيب بن صالح و ... را مشخّص كرده، برخي از شخصيّت‌هاي كنوني را با آن تطبيق داده و آنها را يماني، خراساني و... دانسته است. وي همچنين جزوة ديگري به نام «جميع الأديان تقول أنّه عصر ظهور؛ همة اديان مي‌گويند اكنون دوران ظهور است» منتشر كرده است.

4. ماجد المهدي، صاحب كتاب «بدأ الحرب الأمريكية ضدّ الإمام المهدي(ع)» در مورد تعيين زمان ظهور در فصلي از آن نوشته است: «آيا تعيين كردن زمان ظهور مبارك ايشان، حرام و نهي شده است؟ روايت‌ها و عقل اين را نفي مي‌كند». او سپس به بررسي موضوع تعيين زمان ظهور مي‌پردازد و مي‌گويد: «حتّي دشمنانمان، از نزديك بودن زمان ظهور، آگاه هستند در حالي كه ما مي‌خواهيم با دلايل واهي و نادرست، سر خود را مانند كبك زير برف كنيم».2

5. سيّد محمد علي طباطبايي در كتاب خود: «مائتان و خمسون علامة؛ دويست و پنجاه نشانه»، زمان‌هايي را به عنوان سال ظهور مشخّص كرده است و در فصل يازدهم آن، براساس محاسبة ابجدي زمان ظهور، گفته است: «اينها تنها مي‌تواند يك احتمال باشد».3

6. سيّد حسين حجازي نويسندة كتابي با عنوان: «إستعدّوا فإنّ الظّهور قريب؛ آماده باشيد، ظهور نزديك است»، نوشته است: «بدون اينكه تاريخي براي فرج تعيين كنيم، با مطالعة اين كتاب و پس از تأمل، انديشه و درنگ به اين نتيجه مي‌رسيم كه زمان ظهور نزديك است و به طور دقيق‌تر بايد بگوييم كه حتّي سالمندان ما هم بايد آروزي ديدار مولايمان را در زمان حيات خود داشته باشند».

تعيين كردن زمان ظهور يا نشانه‌هاي آن، در بين اهل سنّت نيز مصاديقي داشته است؛ ازجمله:

7. احمد عبدالله زكي عميش5 در مصر، در كتاب خود: «إنّ المهدي المنتظر علي قيد الحياة؛ مهدي منتظر در قيد حيات است» 12 دليل ذكر كرده كه براساس آن، مهدي موعود اسلامي، در قيد حيات است. او در كتاب خود، سال 1430 ق. را سال قيام مهدي(ع) مي‌داند. وي گفته است حداكثر تا سال 1430 ق. مهدي امين خروج مي‌كند.6

8. بسّام نهاد جراد، در فلسطين، در كتابي تحت عنوان: «زوال اسرائيل عام 2022 نبوءة أم صدف رقمية» مسئلة نابودي اسرائيل را در سال 2022 م. با ظهور امام مهدي(ع) مرتبط مي‌داند.

دلايل تعيين كنندگان زمان ظهور:

تعيين‌كنندگان وقت ظهور هيچ‌گونه ايرادي براي تعيين زمان ظهور نمي‌بينند، نه حرمتي و نه هيچ‌گونه نهي‌اي. آنها مي‌گويند:

1. احاديث و روايات شريفه‌اي كه تعيين زمان ظهور را نهي مي‌كنند، عام و مطلق نيستند، بلكه منظور آنها تكذيب كساني است كه توقيت را به اهل‌بيت(ع) نسبت مي‌دهند و درحقيقت، توقيت منسوب به ايشان(ع) به دروغ را نهي كرده است. يعني كساني كه زماني براي ظهور تعيين مي‌كنند، صرفاً اگر آن زمان و گفتة خود را به اهل‌بيت(ع) نسبت دهند، دروغ‌گو هستند، زيرا امامان(ع) در گذشته، زماني براي آن مشخّص نكرده‌اند و در آينده نيز زماني را تعيين نمي‌كنند.

2. روايتي وجود دارد كه ثابت مي‌كند ائمّة اهل‌بيت(ع)‌ زمان ظهور را بيان كرده‌اند،‌ خداوند بداء پيش آورده و زمان ظهور را تغيير داده است. به عنوان مثال، در روايتي آمده است: «ابوحمزة ثمالي گفت: از امام محمّد باقر شنيدم، فرمود: اي ثابت، خداوند، زمان اين امر را در سال 70 هجري تعيين كرده بود، زماني كه حسين(ع) كشته شد، امّا غضب خداوند شدّت يافت و آن را به سال 140 به تأخير انداخت، هنگامي كه ما در مورد آن با شما سخن مي‌گوييم شما آن را منتشر و فاش مي‌كنيد و پرده و نقاب را برمي‌داريد و به همين دليل، خداوند پس از آن، زماني را معين نفرموده است. ابوحمزه مي‌گويد: در مورد آن با امام جعفر صادق(ع) سخن گفتم و ايشان فرمود: «درست است، اين‌گونه بوده است».8 اين روايت روشن و صريح است و همان‌گونه كه ماجد المهدي مي‌گويد، اگر توقيت و تعيين زمان ظهور، حرام يا ممنوع بود، آيا امكان دارد معصومي مرتكب فعل حرام و ممنوع شده باشد؟

3. روايات زيادي از اهل‌بيت(ع) نقل شده كه مردم را از نام‌گذاري يا نام بردن امام زمان(ع) نهي مي‌كند و از روايات مختلف درمي‌يابيم كه حتّي بردن نام امام مهدي(ع) نيز ممنوع و نهي شده و از نظر شرعي حرام است9. جدا از اين، يك روايت وجود دارد كه افرادي را كه در ميان مردم نامي بر او مي‌گذارند لعن كرده است. با توجّه به اين مطالب، بايد گفت همة ما ملعون هستيم زيرا ما شب و روز نام‌هايي را براي ايشان به كار مي‌بريم. در گردهم‌آيي‌ها، بر منبر مسجدها و حسينيه‌ها و در اينترنت، چه كسي از ما نام شريف ايشان را نمي‌داند؟!

حال، ما چگونه مي‌توانيم اين احاديث را با احاديث و روايات زيادي از اهل‌بيت(ع) كه نام امام مهدي(ع) را ذكر كرده‌اند، در كنار هم بگذاريم؟ و حتّي يك حديث اهل‌بيت از پيامبر(ص) نقل كرده‌اند كه نام دوازده امام بعد از خودشان را ذكر كرده است. با خواندن اين حديث متوجّه مي‌شويم كه نام امام مهدي(ع) «م‌ح‌م‌د» بن امام حسن عسكري است و با توجّه به اين، توقيت را نيز مي‌توان از اين باب دانست و آن را جايز شمرد.

4. شيخ كليني در كتاب «الكافي» هشت باب را به صاحب‌الزّمان(ع) اختصاص داده كه ششمين باب تحت عنوان «مكروه بودن توقيت» است. كليني در اين باب، دو خبر از امام باقر(ع) و پنج خبر از امام جعفر صادق(ع) در نفي مسئلة توقيت ظهور امام ذكر كرده امّا چرا تعيين زمان ظهور را مكروه دانسته است، نه حرام؟ ماجد المهدي سؤال مي‌كند: چرا شيخ كليني اين باب را تحت عنوان مكروه بودن توقيت آورده نه حرام و ممنوع بودن توقيت؟

نهي توقيت؛ روايات و عقل

برخي ادّعا مي‌كنند كه تعيين زمان ظهور امام(ع) امكان‌پذير است. با پژوهش و بررسي ادلّة شرعي و عقلي، در مي‌يابيم كه نهي توقيت از جمله اموري است كه در بسياري از اخبار و روايات بر آن تأكيد و توصيه شده است كه اعلام زمان ظهور، امري الهي است. از برخي اخبار اين‌گونه دريافت مي‌شود كه هر كس زماني براي ظهور آن حضرت معين كند، در حقيقت در علم خداوند شريك شده است امّا بايد دانست، حكمت الهي چنين اقتضا كرده كه زمان ظهور ناشناخته و نامعلوم و از مردم پوشيده باشد؛ همانند امور ديگر مانند شب قدر يا زمان مرگ. علّت نهي توقيت يا تعيين و مشخّص كردن روز ظهور، به وجود حكمتي الهي و اسرار زيادي باز مي‌گردد كه سيره و زندگي‌نامة ايشان را در بر گرفته است، مانند مسئلة غيبت. با توجّه به اين، از نظر نگارنده راز اصلي توقيت، اين است كه از امور غيبي است. به همين دليل، ما در ادامة اين پژوهش در شماره‌هاي بعدي سعي مي‌كنيم برخي از حكمت‌ها و دلايل نهي توقيت و راز پوشيده نگاه داشتن زمان ظهور را براي خوانندگان گرامي، روشن سازيم.


پي‌نوشت‌ها:

1. پژوهش ارائه شده در اوّلين كنفرانس علمي در مورد امام مهدي(ع) كه مركز الدراسّات التخصيصيـ[ في الامام المهدي(ع) در تاريخ 22 تموز 2007 در نجف اشرف آن را برگزار كرد.

2. اين پژوهش در تاريخ 10/12/2006 در سايت شبكة هجر الثقافية منتشر شد.

3. مائتان و خمسون علامـ[، ص 184.

4. استعدوا فان الظهور قريب، ص 8.

5. منبع و انديشمند مصري، دارندة مدرك ليسانس مطالعات اسلامي و زبان عربي، دانشكدة دارالعلوم، دانشگاه قاهره.

6. كتاب المهدي المنتظر علي قيد الحيا\، مراجعه كنيد دليل دهم.

7. مراجعه كنيد كتاب: اقترب الظّهور؛ عبد محمّد حسن، ص 14 و پژوهش: هل التوقيت للظهور المبارك محرم أو منهي عنه؟؟ الروايات و العقل ينفي هذا؛ ماجد المهدي، پايگاه اينترنتي شبكه هجر الثقافية تاريخ 10/12/2006

8. غيبـ[ نعماني، ص 197، غيبـ[ طوسي، ص 287، المعجم الموضوعي لأحاديث المهدي، ص 767.

9. سيّد محمّد حسيني شيرازي در كتاب خود تحت عنوان الامام المهدي(ع) گفته است: گفته شده ذكر نام ايشان در زمان غيبت جايز نيست، امّا سخن غير متيقني است زيرا شرايط سياسي زمان امام عسكري(ع) و پس از آن، اجازه ذكر نام شريف ايشان را نمي‌داد زيرا عبّاسيان و امثال اينها، تلاش مي‌كردند ايشان را از يادها ببرند و ايشان را به قتل برسانند و تصوّر مي‌كردند مي‌توانند نور خداوند را خاموش كنند. امّا ظاهراً ذكر نام ايشان در اين زمان جايز است. هرچند تمام حكمت‌هاي عدم ذكر نام ايشان در آن زمان براي ما روشن نشده است جدا از اين، در مورد حرمت نام‌گذاري و حرمت ذكر نام شريف ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد. در دوران متأخر، مشهور اين است كه ذكر نام ايشان جايز است و حرمت نام‌گذاري مربوط به زمان غيبت صغرا است و آن هم علل داشته كه ما آن را ذكر كرديم. به نظر ايشان، آن‌گونه كه در موسوعة الفقه، ج 93، كتاب المحرمات، ص 198 آمده: تسميّة امام غايب(ع)، به نام م‌ح‌م‌د، ظاهراً نام بردن از ايشان با اين نام حرام نيست، قول به حرام بودن آن مشكل است هر چند احتياط در ترك آن است.

10. كمال‌الدّين، ص440.

يکشنبه 22 12 1389 11:1

اثبات وجود  حضرت قائم

الف) وجود امام عصر(ع) را عقل چگونه اثبات مي كند؟ يعني لزوم وجود امامي بالفعل و زنده چگونه با دليل عقلي اثبات مي شود؟ به ديگر سخن چرا عقلاً محال است عالم بي امام باشد؟

ب) زنده بودن امام عصر(عج) با عمر بيش از هزار سال چگونه به تأييد عقل مي رسد؟

ظاهرا مراد شما همان سؤال اول باشد.

اگر مراد شما سؤال اول است، بايد گفت وجود انسانهاي معصوم و حجت با دليل عقلي قابل اثبات هست، ولي اثبات لزوم حيات او در اين زمان كار با دليل عقلي مشكل است. البته ادله نقلي قاطع اين مسئله براي اثبات حضرتش به اندازه كافي موجود است.

اما سؤال دوم، به نظر عقل چيزي محال است كه مستلزم تناقض باشد، (ر.ك. به عقايد استدلالي، علي رباني گلپايگاني، ج2، ص169)

حال دقت كنيد زنده بودن و زندگي بيش از هزار سال آيا در خود تناقص دارد؟! به ديگر سخن آيا حيات به خودي خود مقتضي مرگ است، آن هم مرگ در عمري كوتاه؟!

توضيح اين كه هر چيزي اقتضائي دارد كه اگر مانعي بر سر راه آن قرار نگيرد همان اقتضاء انجام مي شود مثلاً سنگيني جسم اقتضاء سقوط به سوي زمين را دارد؛ البته اگر مانعي مثل خلاء يا بسته بودن آن در كار نباشد. حال سؤال اين كه خود حيات و زندگي اقتضائش چيست؟ آيا اقتضاء آن مرگ و عدم است، يا مرگ نوعي مانع بر سر راه آن است؟!(دقت كنيد)

پرواضح است با دقت عقلي در نفس حيات و زندگي مي يابيم كه آن هيچ اقتضايي جز حيات و استمرار ندارد، يعني مادامي كه علت موجد آن برداشته نشده يا مانعي بر سر راه آن قرار نگيرد، حيات مقتضي استمرار و ادامه دارد.

بيماريها، حوادث، بلايا و... همه موانعي در سر راه زندگي مي باشند كه موجب مي شود اقتضاء آن سدّ، و زندگي به مرگ تبديل شود.

تدبير و تقدير بلايا، حوادث و بيماريها، و در يك كلام موانع حيات به دست علت حيات آفرين، يعني خداي متعال است؛ و عقل محال نمي بيند كه خداوند به اراده خويش چنين موانعي را پيش نياورده تا زندگي بيشتر به طول انجامد.

نكته مهم اين كه ممكن است گفته شود جسم قابليت بقاء و اقتضاء استمرار هزارساله و بيشتر را ندارد و حيات يك فرد غير از زنده بودن روح، وابسته به بقاء جسم او نيز هست.

در اين باره نيز هيچ دليل عقلي محكم مبني بر اقتضاء داشتن عدم استمرار و بقاء براي جسم قائم نشده است بلكه حكماء قديم استدلال مي كردند كه در صورت اعتدال امزجه جسم انسان هرگز فرتوت نمي شود و پزشكي امروز نيز بر اساس اين پيش فرض است كه مي خواهد جلوي پيري يا مرگ را بگيرد!

از آن چه گذشت مي توان نتيجه گرفت كه حيات امام عصر(عج) بالغ بر هزارسال هيچ منع عقلي ندارد، گر چه يك خرق عادت است، و البته عقل خرق عادت را محكوم نمي كند. به خصوص كه نصوص پذيرفته شده از سوي عقل(مثل قرآن) چنين چيزي را تأييد مي كند.(عمر 950 ساله حضرت نوح(ع) و خواب سيصد و چند ساله اصحاب كهف و...)

 

يکشنبه 22 12 1389 10:46

آيا در ميان تمام انسان ها پيامبرانى بر انگيخته شده اند؟

(...واِن مِن اُمَّة اِلاّ خَلا فيها نَذير );[1] ...و هيچ امتى نبوده مگر اين كه در آن، هشدار دهنده اى گذشته است.

(...ولِكُلِّ قَوم هاد );[2] ...و براى هر قومى رهبرى است.

(ولَقَد بَعَثنا فى كُلِّ اُمَّة رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللّهَ واجتَنِبُوا الطّـغوت...);[3] و در حقيقت، در ميان هر امتى فرستاده اى برانگيختيم ]تا بگويد: [خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد...

آيه هايى كه متضمن نداهاى آغاز آفرينش انسان است، به گونه اى از گستردگى اين فيض الهى حكايت دارد، اين آيه ها در سوره اعراف، آيه هاى 26 تا 35 آمده است.

اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: (وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيّ مُرْسَل أَوْ كِتَاب مُنْزَل أَوْ حُجَّة لَازِمَة أَوْ مَحَجَّة قَائِمَة رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ مِنْ سَابِق سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِر عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاء);[4] خدا هرگز بندگان خود را از اعزام پيامبر مرسل و كتاب فرود آمده از سوى او، با دليل و حجت الزام آور و ارائه راه روشن و استوار، خالى نساخته است. پيامبرانى كه نه كمى پيروان و نه فزونى تكذيب كنندگان، آنان را از انجام وظيفه باز نداشت. گاه پيامبر بعدى براى قبلى معرفى گرديده و گاه پيامبر قبلى، پيامبر بعدى را معرفى نموده است و بر اين اساس، امت ها پديد آمده و زمان ها سپرى گشته و پدران درگذشته اند و فرزندان جانشين آنان گرديده اند.

هم چنين آن حضرت پس از گفت و گو درباره آدم و هبوط او به زمين، مى فرمايد: (فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ وَ لِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ مِمَّا يُؤَكِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ وَ يَصِلُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلَى أَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ مُتَحَمِّلِي وَدَائِعِ رِسَالَاتِهِ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى تَمَّتْ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّد حُجَّتُهُ وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَ نُذُرُه) ;او را پس از توبه به روى زمين فرود آورد تا با فرزندان (نسل) خود روى زمين را آباد كند و حجت رابه وسيله او بر بندگانش تمام سازد. آن گاه او را قبض روح كرد. مردم را از آن چه حجت پروردگارى خدا را تأييد نمايند و آنان را به معرفت آفريدگار متصل و مرتبط سازند، خالى نگذارد. تنها چنين نكرد، بلكه آنان را با حجت هاى روشن كه از زبان بهترين مخلوقات و حاملان رسالت او، بيان مى گرديد، زمان به زمان مورد عنايت قرار داد. حجت هاى خدا به وسيله پيامبر محمد پايان يافت و دلايل و وسائل بيمِ آنان به آخرين نقطه رسيد.

در جاى ديگر آن حضرت مى فرمايد: (اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِم لِلَّهِ بِحُجَّة إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُه);[5] خدا شاهد است كه زمين از بر پاكنندگان حجت هاى خدا خالى نبوده است. اين حجت، گاهى آشكار است و گاهى از بيم مردم، مخفى و پنهان مى باشد، تا دلايل خدا باطل نگردد.

اين نكته شايان توجه است كه قرآن كريم تنها بخشى از سرگذشت پيامبران را باز گو كرده است و قرآن كريم در سوره نساء آيه 164 و سوره غافر آيه 78 به اين نكته تصريح مى كند.

نكته ديگر اين كه آن چه براهين عقلى، قرآن كريم و سخنان حضرت على(عليه السلام) بر آن تأكيد دارند، رسيدن پيام الهى به همه مردم و اتمام حجت است كه اين كار يا به وسيله پيامبران صورت مى گيرد و يا جانشينان و نمايندگان پيامبران انجام مى دهند.[6]

نكته سوم درباره محدوده جغرافيايى نبوت پيامبران است. بى ترديد، قلمرو نبوت پيامبران يك سان نيست. بيشتر پيامران براى منطقه خاصّى مبعوث شده بودند. پيامبران اولوالعزم قلمرو نبوت شان گسترده بود و همه مردم جهان را فرا مى گرفت.[7]

پي نوشتها :

[1]. فاطر، آيه 24.

[2]. رعد، آيه 7.

 [3]. نحل، آيه 36.

[4]. نهج البلاغه، خطبه اول.

[5]. نهج البلاغه، كلمه 147.

[6]. درباره اين نكته كه اگر وجود پيامبر ضرورت دارد، پس چرا با آمدن حضرت محمد، نبوت خاتمه يافت و ديگر تا روز قيامت پيامبرى نخواهد آمد، در بخش خاتميت از آن گفت و گو مى كنيم. جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 10، ص 97 ـ 109.

[7]. الميزان، ج 6، ص 278.

دسته ها : پرسش و پاسخ - نبوت
يکشنبه 22 12 1389 10:37

اسلام كودك ده ساله پذيرفته مي شود؟

اين سؤال، سؤال معروفى است كه از همان قرون نخستين اسلام در ميان بعضى از «بهانه جويان» مطرح بوده است، و آن اينكه درست است كه على (عليه السلام) نخستين مردى است كه اسلام را پذيرفت، ولى آيا اسلام يك كودك 10 ساله و نابالغ پذيرفته است؟ و اگر زمان بلوغ او را معيار بگيريم جمع ديگرى اسلام را قبل از او پذيرا شده بودند.

‏ در اينجا مناسب است گفتگوئى را كه ميان «مأمون» خليفه عباسى كه با يكى از علماء معروف اهل سنت در عصر او به نام «اسحاق» صورت گرفت بياوريم (اين حديث را «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» آورده است).

مأمون به او گفت آن روز كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) مبعوث شده از تمام اعمال چه عملى افضل بود؟

«اسحاق» گفت: اخلاص در شهادت به توحيد و رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله)

«مأمون»: آيا كسى را سراغ دارى كه بر على (عليه السلام) در اسلام پيشى گرفته باشد؟

«اسحاق»: على (عليه السلام) اسلام آورد در حالى كه كم سن و سال بود و احكام الهى بر او جارى نمى شد!

«مأمون»: آيا اسلام على (عليه السلام) به دعوت پيامبر (صلى الله عليه وآله) نبود؟ آيا پيامبر (صلى الله عليه وآله)اسلامش را نپذيرفت؟ چگونه ممكن است پيامبر (صلى الله عليه وآله) كسى را به اسلام دعوت كند كه اسلامش پذيرفته نيست؟!

«اسحاق» پاسخى نداشت كه بدهد.(1)

مرحوم علامه امينى «ره» بعد از نقل اين داستان از «العقد الفريد» مى افزايد: ابو جعفر اسكافى معتزلى متوفاى سال 240 در رساله خود مى نويسد كه همه مردم مى دانند كه على (عليه السلام) افتخار پيشگامى به اسلام را داشت پيامبر (صلى الله عليه وآله) روز دوشنبه مبعوث شد و على (عليه السلام) روز سه شنبه ايمان آورد، و مى فرمود من هفت سال قبل از ديگران نماز خواندم! و پيوسته مى فرمود: «من نخستين كسى هستم كه اسلام آوردم، و اين مسأله از هر مشهورى مشهورتر است، و ما كسى را درگذشته نيافته ايم كه اسلام على (عليه السلام)را سبك بشمرد، يا بگويد او اسلام آورد در حالى كه كودك خردسال بود، عجب اين كه افرادى مثل «عباس» و «حمزه» براى پذيرش اسلام منتظر عكس العمل «ابوطالب» بودند، ولى فرزند ابوطالب هرگز منتظر پدر ننشست و ايمان آورد».(2)

كوتاه سخن اين كه:

اولاً پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)، اسلام على (عليه السلام) را پذيرفت و كسى كه اسلام او را در آن سن و سال معتبر نداند در واقع ايراد بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى گيرد.

ثانياً در روايات معروفى در داستان يوم الدار آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) غذائى آماده كرد و بستگان نزديكش را از قريش دعوت نمود و آنها را به اسلام فرا خواند و فرمود: نخستين كسى كه دعوت او را براى دفاع از اسلام بپذيرد برادر و وصى او و جانشين او خواهد بود، هيچ كس دعوت آن حضرت را نپذيرفت جز على بن ابيطاب (عليه السلام) كه گفت من تو را يارى مى كنم و با تو بيعت مى نمايم، و پيامبر (صلى الله عليه وآله)فرمود تو برادر و وصى من و جانشين منى.

آيا كسى باور مى كند پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) كسى را كه در آن روز نيز به حد بلوغ نرسيده بود و به گفته بهانه جويان اسلامش پذيرفته نبود به عنوان برادر و وصى و جانشين خود معرفى كند و ديگران را به پيروى از او دعوت نمايد، تا آنجا كه سران شرك از روى تمسخر به ابوطالب بگويند تو بايد پيرو فرزندت باشى.

بدون شك سن بلوغ شرط پذيرش اسلام نيست، هر نوجوانى كه عقل و تميز كافى داشته باشد و اسلام را بپذيرد به فرض كه پدرش هم مسلمان نباشد از او جدا مى شود و در زمره مسلمين قرار مى گيرد.

ثالثاً از قرآن مجيد استفاده مى شود كه حتى بلوغ شرط نبوت نيست و برخى از پيامبران در طفوليت به اين مقام رسيدند، چنانكه درباره يحيى مى فرمايد: وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبيّاً: «ما فرمان نبوت را در طفوليت به او داديم» (مريم: 12)

و در داستان عيسى (عليه السلام) نيز آمده است كه به هنگام كودكى با صراحت گفت اِنّى عَبْدُاللّهِ آتانِىَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنى نَبِيّاً: «من بنده خدا هستم كتاب آسمانى به من بخشيده و مرا پيامبر قرار داده است (مريم ـ 30)

فراتر از همه اينها همان است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) اسلام على (عليه السلام) را پذيرفت حتّى در يوم الدار او را به عنوان برادر و وصى و وزير و جانشين خويش معرفى فرمود.

به هر حال رواياتى كه مى گويد على عليه السلام نخستين كسى بود كه دعوت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را پذيرفت فضيلتى بى مانند براى آن حضرت در بر دارد كه هيچكس در آن با او برابرى ندارد، و به همين دليل او شايسته ترين فرد امّت براى جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است.(3)


1 ـ عقد الفريد، جلد 3، صفحه 43 (با تلخيص).

2 ـ الغدير، جلد 3 صفحه 237.

3 ـ تفسير پيام قرآن ـ 9/355

 

يکشنبه 15 12 1389 11:59

آيا پيامبري كه در سن كودكي به پيامبري مي رسد برتر از پيامبري نيست كه در 40 سالگي مبعوث ميشود؟

ولايت الهى كه در دو جريان نبوت و امامت، تبلور مى يابد، به سن بستگى ندارد و اين كه گفته ايد پيامبران در چهل سالگى به نبوت مى رسيدند نيز، به تصريح قرآن مجيد، صحيح نيست كه در اين جا به برخى از آنها اشاره مى شود:

الف) حضرت يحيى(عليه السلام); قرآن مجيد مى فرمايد: (يـيَحيى خُذِ الكِتـبَ بِقُوَّة وءاتَينـهُ الحُكمَ صَبيـّا);[1] اى يحيى! كتاب ]خدا [را با قوّت بگير و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم. قوّت معناى وسيعى دارد، كه قدرت مادّى و معنوى را شامل مى شود. نكته اى كه آيه شريف بيان مى كند، نبوت در خردسالى است; درست است كه دوران شكوفايى عقل معمولاً حدّ و مرز خاصّى دارد، ولى هميشه در انسان ها، افراد استثنايى وجود داشته اند. چه اشكالى دارد كه خدا اين دوران را براى بعضى از بندگانش، به سبب مصالحى فشرده تر كند; چنان كه براى سخن گفتن، معمولاً يكى دو سال عمر لازم است، در حالى كه حضرت عيسى(عليه السلام)، در همان دوران نخست زندگى، سخن گفت. از اين جا روشن مى شود اشكالى كه برخى افراد به امامت بعضى از امامان شيعه مى گيرند بى اساس است. در روايتى، عيسى بن اسباط از ياران امام جواد(عليه السلام) نقل مى كند: خدمت حضرت جواد(عليه السلام) رسيديم، در حالى كه سن امام كم بود، درست همين هنگام در چنين فكرى بودم، حضرت فرمود: اى على بن اسباط! خداوند، كارى كه در مسئله امامت كرده، همانند كارى است كه در نبوّت كرده است، گاهى مى فرمايد: (وءاتَينـهُ الحُكمَ صَبيـّا);[2] به يحيى در كودكى فرمان نبوت داديم. و گاهى مى فرمايد: (اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وبَلَغَ اَربَعينَ سَنَةً);[3] هنگامى كه انسان به حدّ بلوغ كامل عقل، به چهل سال رسيد. بنابراين، همان گونه كه ممكن است خدا، حكمت را به انسانى در دوران كودكى بدهد، قادر است كه آن را در چهل سالگى نيز بدهد.[4]

 

ب) حضرت عيسى(عليه السلام); قرآن در اين باره مى فرمايد: (قالوا كَيفَ نُكَلِّمُ مَن كانَ فِى المَهدِ صَبيـّا);[5] گفتند: چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم. گفت من بنده خدايم، به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر قرار داده است. ما شاهديم كه حضرت عيسى، در گهواره، نبوت خويش را اعلام مى دارد.[6]

فخر رازى از دانشمندان اهل سنّت نيز در تفسير آيه شريف، درباره حضرت يحيى(عليه السلام) گفته است: مراد از حكم، در آيه شريف، همان نبوّت است، زيرا خداوند متعال، عقل او را در سنين كودكى، محكم و كامل كرد و به او وحى فرستاد; اين بدان جهت است كه خداوند متعال، حضرت يحيى و عيسى(عليهما السلام) را در سنين كودكى، به رسالت مبعوث كرد، بر خلاف حضرت موسى و محمد(صلى الله عليه وآله) كه آنان را در سنين بزرگ سالى مبعوث كرد.[7] بر اين اساس، از لحاظ عقلى و عادّى، هيچ مشكلى وجود ندارد كه شخص در كودكى، شايستگى و توانايى هاى بالايى كسب نمايد; چنان كه نمونه هايى از نوابغ خردسال را، در زندگى مشاهده مى كنيم و افزون بر اين بايد دانست كه امامت عهد الهى است. در عهده دارى اين منصب، سن خاص، شرط نيست، بلكه لياقت مهم است و نكته ديگر اين كه تاريخ، گواه بوده امامانى كه در خردسالى به امامت رسيده اند، به بهترين صورت، از عهده آن برآمدند و شاهد صدقى بر امكان اين جريان شدند.[8]

[1]. مريم، آيه 12.

[2]. مريم، آيه 12.

[3]. احقاف، آيه 15.

[4]. تفسير نمونه، ج 13، ص 28.

[5]. مريم، آيه 29.

[6]. همان، ص 53.

[7]. فخر رازى، تفسير كبير، ج 7، ص 516.

[8]. ر.ك: مجله تخصصى انتظار، ش 3، مقاله اى با عنوان امامت كودك، نوشته على اصغر رضوانى.

يکشنبه 15 12 1389 11:54

آيا پيامبراني از جن هم وجو دارد؟

الف) پاسخ به اين پرسش در دو بخش قابل ارايه است:

اوّل: اين كه از جنس «جن» پيامبر و رسولى، براى «انسان»ها بوده باشد، كه جواب به اين مطلب در چند نكته نهفته است: 1. با توجه به آفرينش «جنّ» پيش از «انسان» (وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَـهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ);[1] و پيش از آن (خلقت انسان) جن را از آتشى سوزان و بى دود خلق كرديم. و با عنايت به آيه: (وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَـئِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِيفَة);[2] ]به خاطر بياور [هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين، جانشينى ]= نماينده اى [قرار خواهم داد. از روايات در ذيل اين آيه شريف استفاده مى شود اين مقام «خليفة اللهى» ويژه حضرت آدم(عليه السلام) نيست، بلكه هر انسان كامل ديگرى را نيز شامل مى شود، كه مصداق بارز و يقينى آن همان پيامبران و امامان طاهر(عليهم السلام)مى باشند.[3] مقام «نبوت» و «رسالت» كه همان مقام «خليفة اللهى» است به بشر عطا گرديد و «جن» كه قبل از انسان، مى زيستند، از چنين مقامى برخوردار نشدند.[4]

2. با توجه به اين كه نوع انسان از نظر كمالات معنوى در مرتبه بالاترى نسبت به جن قرار دارد و «انسان» موجودى برتر از «جن» است.[5] پيامبر بودن «جن» براى «انسان»، امرى خلاف عقل به نظر مى رسد، هر چند آنان، طبق آيات فراوانى، موجوداتى داراى شعور و قدرت درك بوده و مانند انسان ها، داراى تكليف و مسئوليت مى باشند.[6]

3. با توجه به ساختار وجودى «جن» كه موجوداتى ناپيدا از ديده انسان ها مى باشند، هرگز نمى توانند به عنوان «اسوه» و الگو، رهبرى زندگى انسان ها را به عهده بگيرند.

4. قرآن كريم، در آياتى چند، بر «بشر» بودن پيامبران و رسولان الهى پافشارى نموده است،[7] كه اين خود حكايت از آن مى كند كه «جن» نمى تواند رسول و نبى باشد.

دوم: اين كه «جنّيان»، پيامبر و رسولانى از جنس خود داشته باشند.

اوّلا: از آيات و روايات، دليلى بر اين مطلب يافت نشد.

ثانياً: دليل ها و شاهدهاى فراوانى از آيات قرآن و روايات موجود است، كه حكايت از اين دارد كه بعضى از پيامبران الهى و پيامبر اكرم و امامان پاك(عليهم السلام)، رسولان و پيشوايان «جن» نيز بوده و آنان مكلف به انجام دستورهاى الهى، تحت رهبرى آن رهبران الهى بوده اند.

در پايان به اين نكته اشاره مى شود كه آن چه گفته شد مربوط به پس از آفرينش انسان است (نسل كنونى). با توجه اين كه آفرينش جنّ بر آفرينش انسان مقدّم است، برهان عقلى حكم مى كند كه خداوند براى آنان، فرستاده اى گماشته باشد، ولى ما از چگونگى آن، بى خبريم; مثلا خداوند مى فرمايد: «]به ياد آور [هنگامى را كه گروهى از جن را به سويى متوجه ساختيم، كه قرآن را بشنوند; وقتى حضور يافتند به يك ديگر گفتند: «خاموش باشيد و بشنويد!» و هنگامى كه پايان گرفت، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را بيم دادند و گفتند: اى قوم ما! ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده، هماهنگ با نشانه هاى كتاب هاى پيش از آن است، كه به سوى حق و راه درست، هدايت مى كند. اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد.[8]

ب): خداوند در اين آيه مى فرمايد: (يَـمَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاِْنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايَـتِى);[9] اى گروه جن و انس! آيا رسولانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيات مرا براى تان بازگو كنند؟!

مراد از «منكم» اين است كه رسولان الهى از جنس مخاطبان آيه مى باشند كه همان مجموع جن و انس است; يعنى از جنس مادّه، در برابر فرشتگان كه موجوداتى نورانى و ملكوتى هستند و گفتار آنان براى نوع مردم مفهوم نيست. و آيه مذكور در صدد بيان اين نيست كه هر يك از دو طايفه «جن» و «انس» داراى رسولانى مستقل بوده اند.[10]

 [1]. حجر، آيه 27.

[2]. بقره، آيه 30.

[3]. عبد على عروسى حويزى، نورالثقلين، ج 1، ص 52.

[4]. ر.ك: عبدالله جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 3، ص 39 ـ 57.

[5]. اسراء، آيه 70.

[6]. ر.ك: عليرضا رجالى تهرانى، جنّ و شيطان، تحقيقى قرآنى، روايى و عقلى، ص 67 و احمد جديدى، از جن چه مى دانيد؟، ص 72.

[7]. ر.ك: تغابن، آيه 6; مؤمنون، آيه 24; فرقان، آيه 20 و... و ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، راه و راهنماشناسى، ج 4ـ5، ص 45.

[8]. احقاف، آيه 29 ـ 31; ر.ك: عبد على عروسى حويزى، نورالثقلين، ج 5، ص 433، ح 12.

[9]. انعام، آيه 130.

[10]. الميزان، ج 7، ص 354 و ر.ك: تفسير نمونه، ج 5، ص 443.

دسته ها : پرسش و پاسخ - نبوت
يکشنبه 15 12 1389 11:47
X