فاطمه(عليها السلام) و ردّ عذر خواهي شيخين
ابن قتيبه در الامامة و السياسة مي نويسد : هنگامى كه آن دو (ابوبكر و عمر ) عذرخواهى كردند، حضرت فاطمه (عليها السلام) عذر خواهي آنان را نپذيرفت؛ بلكه از آنها اين چنين اعتراف گرفت:« نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني و من أ رضى فاطمة فقد أرضاني و من أسخط فاطمة فقد أسخطني »
شمارا به خدا سوگند مىدهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟!
ابوبكر و عمر هر دو اعتراف كرده و گفتند: نعم، سمعناه من رسول الله صلى الله عليه و سلم. «آرى ما از رسول خدا اينگونه شنيديم».
سپس صديقه طاهره فرمود:
فإنّي أُشهد اللهَ و ملائِكَتَه أنَّكُما أسخطتُماني و ما أرضَيْتُماني وَ لئِنْ لَقيتُ النَّبيَ لأشْكونَّكُما إليْه. «پس من خدا و فرشتگان را شاهد مىگيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كردهايد و رضايت مرا بدست نياورده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد.»
ابوبكر گفت: من از خشم او (پيامبر) و خشم تو اي فاطمه به خدا پناه مي برم! سپس حضرت فرمود: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.(1)«به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرين خواهم كرد».
با اين حال چگونه مىتوان باور كرد كه صديقه شهيده سلام الله عليها از آن دو راضى شده باشد؟!
از اين كلام واضح و صريح فاطمه (سلام الله عليها) كه بگذريم ماجراي وصيت فاطمه عليها السلام به دفن شبانه و اجراي اين وصيت توسط علي عليه السلام؛ شاهد گويايي بر اين مطلب است كه حضرت با نارضايتي از شيخين از دنيا رفتند به حدي كه حاضر نشدند آن دو نفر در تشييع ايشان شركت كنند و بر جنازه اش نماز بخوانند .
بخارى مىنويسد: وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه و سلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا و لم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها (2)«فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند».
ابن قتيبه دينورى در مىنويسد: وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت أن لا تكلمه أبدا و أوصيت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليل(3)
فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش رسول خدا را درخواست نمود و چون ابوبكر سرپيچى كرد سوگند ياد كرد كه ديگر با وى سخن نگويد و وصيت كرد شبانه او را دفن كنند تا ابوبكر در تشييعش شركت نكند، پس آن حضرت شبانه دفن شد.
و عبد الرزاق صنعانى مىنويسد: عن ابن جريج و عمرو بن دينار، أن حسن بن محمد، أخبره: أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم دفنت بالليل؛ قال: فر بها عليّ من ابي بكر ان يصلي عليها؛ كان بينمها شيء. «از حسن بن محمد نقل است كه گفت: فاطمه دختر پيامبر شب دفن شد تا ابوبكر بر پيكرش نماز نخواند؛ زيرا كدورتى بين آن دو وجود داشت».
و در ادامه نيز مىگويد: عن ابن عيينة، عن عمرو بن دينار، عن حسن بن محمد، مثله؛ الا أنه قال: اوصته بذلك. (4)
از حسن بن محمد نيز همانند روايت پيشين نقل شده است؛ الا اين كه در اين روايت گفته شده: فاطمه بر دفن شبانه وصيت كرد.
با اين تفاصيل چه دليلي بر پذيرش عذر خواهي آندو از جانب فاطمه زهرا سلام الله عليها باقي مي ماند ؟! و چگونه ميتوان اين گفتار و رفتار صريح و واضح را توجيه كرد ؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 17، باب كيف كانت بيعة علي رضي الله عنه، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.
2. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
3. الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393، 1972.
4. الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 521، ح 6554 و ح 6555، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
فاطمه ركن علي است!
رسول خدا (ص) درباره جايگاه حضرت زهرا نسبت به علي(ع) چه مي فرمايد؟
جواب: جابر بن عبداللَّه چنين روايت مىكندكه پيامبر اكرم(ص) به على(ع) فرمود:
«سلام عليك يا ابا الريحانتين، اوصيك بريحانتى من الدنيا من قبل ان ينهد ركناك، و اللَّه خليفتى عليك. فلما مات النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال (علىٌّ): هذا احد الركنين الذين قال رسولاللَّه. فلما ماتت فاطمة قال: هذا الركن الثانى الذى قال رسولاللَّه»[1]
«سلام بر تو، اى پدر دو گل خوشبوي من، يا على! محافظت آن دو را به تو سفارش مىكنم قبل از آنكه هر دو ركن تو از بين برود، تو را به خدا مىسپارم كه او نگهدارندهى توست.
(جابر بن عبداللَّه روايت را چنين ادامه مىدهد): پس از رحلت پيامبر اكرم، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اين بود يكى از دو ركني كه رسول خدا مى فرمود (و اينك فروريخت)؛ و هنگامى كه فاطمه سلام اللَّه عليها چشم از جهان فروبست، على(ع) فرمود: اين بود همان ركن دومى كه رسول خدا فرمود و امروز از دست دادم».
اين حديث را عدهاى از علما در كتابهاي خود نقل كردهاند: ابونعيم در حلية الاولياء، ابنعساكر در تاريخ شام، محبالدين طبرى در رياض و ذخائر، احمد بن حنبل (امام حنابله)، گنجى شافعى در كفايه، سبط بن جوزى در تذكره، سيوطى در جامع كبير و جمعى ديگر از دانشمندان و محققين (در كتابهاي خود اين حديث را متذكر شده اند).
منابع
[1] . حليةالاولياء ج 3/ 201
مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 62
ذخائرالعقبى ص 56
فرائدالسمطين ج 1/ 382، 383/ ح 314
نظم دررالسمطين ص 98
الرياض النضره ج 3/ 105
كفايةالطالب ص 93، 94
تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 14/ 166، 167
تاريخ ابنعساكر (ترجمه الحسين ع) ص 120
كنزالعمال ج 11/ 625/ ح 33044، منتخب كنزالعمال ج 5/ 35
محبالدين طبرى قبل از نقل اين روايت مىگويد: «رسول خدا كنيهى «ابوالريحانتين» را (هم) بر على گذارده بود». (الرياض النضره ج 3/ 104).
نارضايتي و خشم فاطمه (سلام الله عليها) از ابوبكر
با مراجعه به تاريخ صدر اسلام در مي يابيم كه موضوع نارضايتي و خشم حضرت فاطمه(عليها السلام) از ابوبكر از جمله مسائل غير قابل انكار تاريخ مي باشد. بگونه اي كه بخارى در صحيحترين كتاب اهل سنت از غضب و قهر فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر، سخن گفته است.
وي درباب فرض خمس مىنويسد: فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.(1)«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از ابوبكر خشمگين و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.»
و نيز در باب غزوة خيبر، مىگويد: فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ(2) «فاطمه بر ابوبكر غضب كرد و ديگر با وى سخن نگفت تا ازدنيا رفت.»
در باب قَوْلِ النبى (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ مىنويسد: فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.(3)«پس فاطمه از ابوبكر كناره گيرى كرد وبا وى سخن نگفت تا از دنيا رفت.»
همچنين بيهقي در السنن الكبري مي نويسد(4): فَغَضِبَتْ فاطمةُ علي أبي بكر و هَجَرتْه فَلَم تُكَلمه حتيّ ماتَتْ فدفَنَها عليٌ ليلاً «حضرت فاطمه بر ابوبكر غضب كرد و از او اعراض نمود و با او صحبت نكرد تا اينكه وفات يافت . پس علي شبانه او را دفن كرد .»
علاوه بر اين دو ، ابن قتيبه در كتاب الامامة و السياسة مي نويسد : عمر به ابوبكر گفت: بيا با هم به پيش فاطمه برويم؛ زيرا ما او را غضبناك كرديم، پس به را ه افتادند و از فاطمه اذن ورود خواستند، ولي او اجازه نداد. به نزد علي(ع) رفته و با او سخن گفتند، او آنها را به داخل خانه آورد و چون نزد فاطمه نشستند، آن حضرت صورتش را به طرف ديوار برگرداند و جواب سلام آنان را نداد. پس ابوبكر گفت: اي محبوب رسول خدا (ص)! به خدا سوگند خويشاوندي رسول خدا نزد من دوست داشتني تر از خويشاوندي خودم مي باشد، و من تو را از دخترم عايشه بيشتر دوست دارم، روزي كه پدرت وفات كرد دوست داشتم من هم مي مُردم تا بعد از او باقي نمانم، آيا گمان مي كني من با اين كه تو را مي شناسم و فضل و شرف تو را مي دانم تو را از حق و ميراثت محروم مي كنم؟ امّا از پدرت رسول خدا شنيدم كه مي گفت « ما ارث بجا نمي گذاريم و هر چه از ما باقي بماند صدقه است؛ در اين هنگام فاطمه(ع) فرمود: اگر حديثي از رسول خدا براي شما نقل كنم آيا آن را تأ ييد مي كنيد و به آن عمل مي كنيد؟ گفتند: آري! فرمود: « نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني و من أرضى فاطمة فقد أرضاني و من أسخط فاطمة فقد أسخطني »؟!
«شما را به خدا سوگند مىدهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟!
ابوبكر و عمر هر دو اعتراف كرده و گفتند: نعم سمعناه من رسول الله صلى الله عليه و سلم.
آرى ما از رسول خدا اينگونه شنيده ايم.
سپس صديقه طاهره فرمود: فإنّي أُشهد اللهَ و ملائِكَتَه أنَّكُما أسخطتُماني و ما أرضَيْتُماني وَ لئِنْ لَقيتُ النَّبيَ لأشْكونَّكُما إليْه. «پس من خدا و فرشتگان را شاهد مىگيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كردهايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد.»
حضرت به اين نيز بسنده نكرده و فرمود: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.(5)
به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد.
و نيز ذهبي در كتاب تاريخ الاسلام خود مي نويسد: از عايشه روايت است كه گفت: فاطمه بعد از وفات رسول خدا (ص) به نزد ابوبكر آمده و ميراث خويش را از اموال بجاي مانده رسول خدا طلب كرد، ابوبكر به آن حضرت گفت: همانا رسول خدا فرموده ما ارث از خود بجاي نمي گذاريم و آنچه كه از ما باقي بماند صدقه است، پس فاطمه غضبناك شد و از ابوبكر روي گردانيد تا اينكه از دنيا رفت(6).
و اين درحالي است كه عدم رضايت صديقه شهيده (سلام الله عليها) از شيخين، اصل و اساس مشروعيت خلافت آنها را زير سؤال مىبرد؛ چرا كه ثابت مىكند تنها يادگار رسول خدا، برترين بانوى دو عالم، سيده زنان اهل بهشت با خلافت ابوبكر و عمر مخالف و از دست آنها ناراضى و خشمگين بوده است و طبق روايات صحيح السندى كه در صحيحترين كتابهاى اهل سنت آمده است، رضايت فاطمه رضايت رسول خدا و خشم او خشم رسول خدا است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح بخاري، ج 3، ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
2. صحيح بخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
3. صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346، كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987
4. السنن الكبري ج6 ص 300 چاپ بيروت
5. ابن قتيبة دينوري (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 17، باب كيف كانت بيعة علي رضي الله عنه، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.
6. تاريخ الاسلام، ج 3، ص 21.
شيطان اعلم است يا ...
سيد مرتضى علم الهدي-رضوان الله عليه- نقل كرده است كه استادش ، شيخ مفيد- رضوان الله عليه- فرمود: ابو الحسن على بن ميثم(1) (شيعي مذهب است) از ابو الهذيل علاف(2) (كه او از اهل سنت است) پرسيد
آيا نمىدانى كه شيطان از همه خيرات نهى مىكند و به همه بدي ها امر مىكند ؟
ابو الهذيل گفت: بلى مىدانم.
على بن ميثم گفت: آيا ممكن است كه شيطان به همه بديها امر كند و بدي ها را نداند ، و از همه خوبيها نهى كند و آنها را نداند ؟
ابو الهذيل گفت: چنين چيزي ممكن نيست.
پس ابو الحسن گفت: پس ثابت شد كه شيطان همه خير و شر را مىداند.
ابو الهذيل گفت: بلى.
ابو الحسن گفت: به من بگو آيا امامى كه بعد از رسول صلّى اللَّه عليه و آله به او اعتقاد دارى(منظور خليفه اول است) آيا همه خير و شر را مىداند ؟
علّاف گفت: خير.
على بن ميثم به او گفت: بنا بر اين شيطان دانا تر از امام توست! پس ابو الهذيل ساكت شد.
الفصول المختاره – ص 23
فصل مناظرة ابن ميثم مع العَلَّافِ في العقائد
[قال السيد المرتضي علم الهدي] : حدثني الشيخ أبو عبد الله أيده الله قال سأل أبو الحسن علي بن ميثم أبا الهُذَيْلِ العَلَّافَ فقال له أ ليس تعلم أن إبليس ينهى عن الخير كله و يأمر بالشر كله فقال نعم قال أ فيجوز أن يأمر بالشر كله و هو لا يعرفه و ينهى عن الخير كله و هو لا يعرفه قال لا فقال له أبو الحسن رحمه الله قد ثبت أن إبليس يعلم الشر كله و الخير كله قال أبو الهذيل أجل قال فأخبرني عن إمامك الذي تأتمُّ به بعد الرسول ص هل يعلم الخير كله و الشر كله قال لا قال له فإبليس أعلم من إمامك إذن فانقطع أبو الهذيل.
______________________________
(1).
ابو الحسن على بن اسماعيل بن شعيب بن ميثم بن يحيى التمّار كوفى، ساكن بصره بود و
از متكلمين برجسته و سرشناس شيعه مىباشد و با ابو الهذيل و نظّام گفتگوهائى
داشتند. از كتابهاى اوست: «الامامة»، «كتاب الطلاق»، «كتاب النكاح»، «كتاب مجالس
هشام بن حكم» و «كتاب المتعة».ر . ك : «رجال النجاشى» ص 251 شماره 661.
(2). محمد بن الهذيل بن عبيد اللَّه بن مكحول، معروف به ابو الهذيل علّاف از بزرگان معتزله بود و كتابهائى در دفاع از آنها نوشته است. او از اهل بصره بود سپس به بغداد آمد. ابو الهذيل خبيث القول و باعث تفرقه اجماع مسلمانان بود. «تاريخ بغداد» 3/ 366 شماره 1482 ابو الهذيل در سال 135 هجرى قمرى در بصره به دنيا آمد و تا پيش از سال 204 هجرى قمرى كه مأمون او را به بغداد فرا خواند از آنجا بيرون نرفت. شهرت او به علّاف براى اين است كه خانهاش در بصره، در كوى علّافان قرار داشت. وى در جدل قوىّ و ماهر بود، چه روزگارى كه او در آن زندگى مىكرد، عصر جدل و احتجاج و نقض و ابرام آراء بوده است ... ابو الهذيل معتقد بود كه اهل آخرت به آنچه از آنها سر مىزند مجبورند و دوزخيان بدون اراده و اختيار سخن مىگويند و در جهان آخرت هيچ كس قادر بر انجام دادن كار و گفتارى نيست ... راوندى در كتابش به نام «فضائح المعتزله» آراى ديگرى به او نسبت داده ... شهرستانى ادّعا كرده كه ابو الهذيل به پيروى از ده قاعده از استاد خويش واصل بن عطاء متمايز مىشود. «شيعه در برابر معتزله و اشاعره» ص 164- 167
يورش به خانه وحي)
گرچه عده اي خواستند ظلم هاي آشكار به حريم اهل بيت پيامبر (ص) را كتمان كنند، ولي ماجراي يورش به خانه دختر پيامبر(ص) روشن تر از آن است كه از قلم بيفتد يا از صفحه تاريخ پاك شود.
چرا كه در بسياري از كتب معتبر حديثي و تاريخي، با احتياط و شرمندگي به گوشه اي از اين واقعه تأسف انگيز اشاره شده، در عين حالي كه در مورد ظلم هاي به اهل بيت(ع) عده اي از مورخين و محدثين بنابر هر دليلي بناي بر سانسور و بعضاً كتمان كاري داشته اند، ولي باز هم نتوانستند تمامي آنچه در صدر ا سلام و بعد از آن اتفاق افتاده را مخفي كنند.
يكي از وقايع تأسف آور، يورش خليفه دوم به خانه دختر پيامبر خدا (ص) بعد از وفات پيامبر است كه منجر به آتش زدن درب خانه نيز شد. لذا آنچه در مورد خليفه دوم در كتب اهل سنت آمده، اين است: « و معه قبس من نار» «شعله اي از آتش به همراه عمر بود».(1)
و عمر تا به درب منزل رسيد گفت: درب را باز كن و گرنه درب را بر روي شما به آتش مي كشم ... آنگاه آتش را بر درب خانه ا فكند و آن را سوزانيد.(2)
در باب استغاثه حضرت زهرا (س) نيز آمده است كه: عمر به همراه عده اي به طرف خانه علي(ع) آمده و درب را كوبيد، فاطمه(س) با شنيدن سر و صداي جمعيت با صداي ناله و گريه فرياد زد! يا رسول الله اين چه مصيبتي است كه پس از تو از پسر خطاب و ابوقحافه مي بينم، كه عده اي با شنيدن ناله فاطمه (س) آنجا را ترك كردند، امّا عمر با تعدادي از جمعيت در آنجا باقي ماندند، كه عمر قسم ياد كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را بر روي شما به آتش مي كشم، مگر آنكه براي بيعت خارج شديد.... آنگاه آتش بر درب خانه افكند و آن را سوزانيد.(3)
يا در روايتي آورده اند كه: قالت فاطمه (س) يا بن خطاب؟ اجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم. « فاطمه فرمود : اي پسر خطاب ، آمده اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟! عمر گفت: بله».(4)
سليم بن قيس در كتابش مي نويسد: وقتي كه عمر به در خانه علي و فاطمه(س) رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، عمر درب را كوبيد و گفت: درب را باز كنيد. فاطمه(س) فرمود: اي عمر ما را در غم از دست دادن رسول خدا تنها بگذار، با ما چه كار داريد?(5)
نتيجه:
بنا بر آنچه مسلم است، حضرت زهرا (س) هنگام هجوم عمر به خانه علي (ع) در خانه حضور داشتند، كه با شنيدن صداي عمر و همراهانش درب را بستند و حتّي احتمال هم نمي دادند كه با وجود تنها يادگار پيامبر(ص) يعني خودشان، يورش صورت بگيرد كه متأسفانه اين جسارت صورت گرفت و منجر به آتش زدن درب خانه علي و فاطمه (عليهما السلام) شد.
منابع
1. تاريخ طبري ج3، ص 101؛ مصنف ابن ابي شيبه، ج 7، ص432؛ العقد الفريد، ج 4، ص 260؛ انساب الاشراف ج2، ص 268.
2. الامامه و السياسة، ج 1، ص 12.
3. الامامه و السياسة، ج 1، ص 12.
4. تاريخ ابي الغداء، ج1، ص 156.
5. كتاب سليم بن قيس، ص 864.
بشارت انجيل به احمد
الف ـ در تواريخ آمده است: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از كودكى دو نام داشت، و حتى مردم او را با هر دو نام خطاب مى كردند، يكى «محمّد» و ديگرى «احمد»، اولى را جدش، «عبد المطلب» براى او برگزيده بود و دومى را مادرش «آمنه».
اين مطلب، در «سيره حلبى» مشروحاً ذكر شده است.
ب ـ از كسانى كه مكرر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را با اين نام ياد كردند، عمويش «ابو طالب» بود، هم امروز در كتابى كه به نام «ديوان ابو طالب» در دست ما است، اشعار زيادى ديده مى شود كه، در آن از پيغمبر گرامى اسلام به عنوان «احمد» ياد شده مانند:
أَرادوُا قَتْلَ أَحْمَدَ ظالِمُوهُمْ *** وَ لَيْسَ بِقَتْلِهِمْ فِيْهِمْ زَعِيْمٌ
«ستمگران آنها تصميم قتل احمد را داشتند * ولى براى اين كار رهبرى نيافتند».
وَ إِنْ كانَ أَحْمَدُ قَدْ جائَهُمْ *** بِحَقِّ وَ لَمْ يَأْتِهِمْ بِالْكِذْبِ
«قطعاً احمد آئين حقى براى آنها آورد * و هرگز آئين دروغ نياورد».
در غير «ديوان ابو طالب» نيز اشعارى از «ابو طالب» در اين زمينه نقل شده مانند:
لَقَدْ أَكْرَمَ اللّهُ النَّبِىَّ مُحَمَّداً *** فَأَكْرَمُ خَلْقِ اللّهِ فِى النّاسِ أَحْمَدُ
«خداوند پيامبر خود محمد را گرامى داشت * و لذا گرامى ترين خلق خدا در ميان مردم احمد است».
ج ـ در اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پيامبر نيز، اين تعبير ديده مى شود:
مُفْجَعَةٌ قَدْ شَفَّها فَقْدُ أَحْمَدَ *** فَظَلَّتْ لاِلاءِ الرَّسُولِ تُعَدَّدُ
«مصيبت زده اى كه فقدان احمد او را لاغر كرده بود * و پيوسته عطايا و مواهب رسول خدا را برمى شمرد».
اشعارى كه از «ابو طالب» يا غير او نام «احمد» (به جاى محمّد) در آن آمده، آن قدر فراوان است كه، مجال نقل همه آنها در اينجا نيست، اين بحث را با شعر جالب ديگرى از فرزند «ابو طالب» يعنى على(عليه السلام) پايان مى دهيم:
أَتَأْمُرُنِى بِالصَّبْرِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** وَ وَ اللّهِ ما قُلْتُ الَّذِى قُلْتُ جازِعاً
سَأَسْعى لِوَجْهِ اللّهِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** نِبِىِّ الْهُدِى الْمَحْمُودِ طِفْلاً وَ يافِعاً:
«آيا به من مى گوئى در يارى احمد شكيبائى كنم؟ * به خدا سوگند من آن چه را گفتم از روى جزع و بى صبرى نگفتم».
«من براى خاطر خدا در يارى احمد تلاش خواهم كرد * همان پيامبر هدايت كه در طفوليت و جوانى پيوسته محمود و ستوده بود».
د ـ در رواياتى كه در مسأله «معراج» وارد شده، بسيار مى خوانيم: خداوند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را در شب معراج بارها به عنوان «احمد» خطاب كرد، و شايد از اينجا است كه مشهور شده نام آن حضرت در آسمان ها «احمد» و در زمين «محمّد»(صلى الله عليه وآله) است.
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) نيز آمده: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ده نام داشت كه پنج نام آن، در قرآن آمده «محمّد»، «احمد»، «عبداللّه، «يس» و «ن».
هـ ـ هنگامى كه پيامبر آيات سوره صف را براى مردم «مدينه» و «مكّه» خواند و قطعاً به گوش اهل كتاب نيز رسيد، هيچ كس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه «انجيل» بشارت آمدن «احمد» داده، نام تو «محمّد» است، اين سكوت، خود دليل بر شهرت اين اسم در آن محيط است; زيرا اگر اعتراضى شده بود، براى ما نقل مى شد، چه اين كه اعتراض هاى دشمنان، حتى در مواردى كه بسيار زننده بود، نيز در تاريخ ثبت است.
از مجموع اين بحث، نتيجه مى گيريم: نام «احمد» از نام هاى معروف پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده است.(1)
1. تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 89.
اعمال روز عاشورا
علما و بزرگان براساس رواياتي كه از امامان معصوم(ع) وارد شده،اعمالي را مناسب اين روز دانستهاند كه انجام آنها ثواب و پاداش دارد، كه به برخي اشاره ميكنيم:
1- دوري جستن از كارهايي كه موجب لذت و خوشي است، مانند خوردن، نوشيدن، پوشيدن لباسهاي زيبا، گردش و تفريح، مسافرتهاي تفريحي و شادي آفرين، جلسات شادي و...(1)
جاءت الرواية عن الصادقين ع باجتناب الملاذ و إقامة سننن المصائب و الإمساك عن الطعام و الشراب إلى أن تزول الشمس و التغذي بعد ذلك بما يتغذى به أصحاب أهل المصائب كالألبان و ما أشبهها دون الملذ من الطعام و الشراب.
2 – برپاداشتن عزاداري و سوگواري.(2) امام باقر(ع) ميفرمايد: «در اين روز بر امام حسين(ع) گريه و عزاداري نماييد و اهل خانه را نيز به عزاداري و گريه تشويق كنيد، و در خانه خود مجلس مصيبت برپاداريد و اظهار اندوه و ناراحتي نماييد».(3)
... ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ ع وَ يَبْكِيهِ وَ يَأْمُرُ مَنْ فِي دَارِهِ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ مُصِيبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بِالْبُكَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي الْبُيُوتِ وَ لْيُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَيْنِ ع فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ هَذَا الثَّوَابِ ...
(خبر قوي مَالِك الْجُهَنِي از امام باقر عليه السلام /خبر قوي عَقَبَة بن قَيس از امام باقر عليه السلام)
روشن است فرمايش امام باقر(ع) مربوط به دورانهايي بوده كه در مساجد و حسينيهها، جلسات عزاداري تشكيل نميشد، همچنين مربوط به افرادي است كه توانايي رفتن به بيرون از خانه را ندارند. سزاوار است اين افراد هم در داخل خانه،جلسه عزا برپا دارند و به ياد مصائب امام حسين(ع) اظهار اندوه و حزن نموده،اشك بريزند.
3 – سلام دادن بر امام حسين(ع) براساس روايت امام باقر(ع) كسي كه توانايي ندارد روز عاشورا در كربلا باشد، بر آن حضرت سلام بدهد.(4) اگر بگويد «السلام عليك يا ابا عبدالله» كفايت ميكند و بهتر است كه بر ساير شهدا نيز سلام بدهد.
4 – رفتن به زيارتگاهها.(5)
و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم
5 – بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد.(6)
و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم
6 – از خداوند بخواهد نفرين و لعن خود را بر دشمنان اهل بيت(ع) قرار دهد.(7)
و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم
امام باقر(ع) ميفرمايد: «با جديّت، بر كشندة آن حضرت، لعن و نفرين نمايد».(8)
7- دوستداران اهل بيت(ع) چون يكديگر را ملاقات نمودند، گريه كنند و با اين جملات به يكديگر تعزيت گويند:
«اَعظم اللهُ اُجورَنا وَ جَعَلَنا اللّهُ و ايّاكم مِن الطّالبين بِثاره مَعَ وَلِيّهِ الاِمام المَهدي مِن آلِ محمد عليهمالسلام»
8- اندوخته نكردن نيازمنديهاي زندگي در آن روز. در روايت است: «اگر انسان روز عاشورا چيزي را ذخيره گرداند، بركتي نخواهد داشت و براي خانواده او نيز بركت ندارد».(10)
وَ لَا تَدَّخِرَنَّ لِمَنْزِلِكَ شَيْئاً فَإِنَّهُ مَنِ ادَّخَرَ لِمَنْزِلِهِ شَيْئاً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيمَا يَدَّخِرُهُ وَ لَا يُبَارَكُ لَهُ فِي أَهْلِهِ
9 – خواندن دو ركعت نماز بعد از سلام و نفرين بر قاتلان آن حضرت. اين عمل را در آغاز روز و پيش از ظهر انجام دهد.(11)
پينوشتها:
1. شيخ مفيد، مسار الشيعه، ص 43.
2. همان.
3. بحارالانوار،ج98، ص 290؛ مصباح كفعمي، ص 482.
4. بحارالانوار،ج98، ص 290.
5. مسارالشيعه، ص44.
6. همان.
7. همان.
8. بحارالانوار،ج98، ص 290.
9. مصباح كفعمي، ص 482.
10. بحارالانوار، ج98، ص 291.
11. همان، ص 290.
بسم الله الرحمن الرحيم
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ،
، يا لََيتَنَا كُنَّا مَعَكُمْ سَيِّدي فََنَفُوزَ فَوْزَا عَظِيمَا.
دلايل برگزاري مجالس حسيني :
1-تعظيم شعائر الهي
وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (سوره حج ، آيه 32)
و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست
2- جلوگيري از دل مردگي :
مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيى فيهِ اَمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن ، خط فكري و مكتب ما (اهل بيت) احيا مى شود، دلش در روزى كه دلها مى ميرند، نمى ميرد.
(موثقه حسن بن علي بن فضال از امام رضا عليه السلام )
(عيون أخبار الرضا –الصدوق- ج 1 ص 294 – ب 28 – ح48 )
چرا كه احاديث اهل بيت زندگي بخش دلهاست.
إِنَّ حَدِيثَنَا يُحْيِي الْقُلُوبَ
(صحيحه فُضَيْلِ بْنِ يَسَار از امام محمد باقر سلام الله عليه)
الخصال – الصدوق – ص 22- ب الواحد - ح 76
3-از مصاديق فريضه مودت في القُربي
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى(سوره شوري ، آيه 23)
بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوستداشتن نزديكانم [اهل بيتم]
4- فرصتي براي كساني كه نمي توانند در روز عاشورا آن حضرت را زيارت كنند.
... ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ ع وَ يَبْكِيهِ وَ يَأْمُرُ مَنْ فِي دَارِهِ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ مُصِيبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بِالْبُكَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي الْبُيُوتِ وَ لْيُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَيْنِ ع فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ هَذَا الثَّوَابِ ...
(خبر قوي مَالِك الْجُهَنِي از امام باقر عليه السلام /خبر قوي عَقَبَة بن قَيس از امام باقر عليه السلام)
(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 175- ب 67- ح 8 ، مصباح المتهجد-الشيخ الطوسي- ج 2 ص 772 )
امام باقر عليه السّلام نسبت به كسانى كه در روز عاشورا نمى توانند به زيارت آن حضرت بروند، اينگونه دستور عزادارى دادند و فرمودند: برابا عبدالله الحسين عليه السّلام ندبه و عزادارى و گريه كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه اش با اظهار گريه و ناله بر ابا عبدالله عليه السّلام ، مراسم عزادارى برپا كند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت گويى در سوگ ابا عبدالله الحسين عليه السّلام در خانه هايشان ملاقات كنند و در صورتى كه به اين دستورهائى كه داده شد عمل كنند من ضامن مىشوم كه حقتعالى تمام ثوابهائى كه ذكر شد را به ايشان اعطاء فرمايد.
5-احياء مكتب اهل بيت عليهم السّلام
تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاكَرُوا و اَحْيُوا اَمْرَنا.
6-فرصتي براي ديدار برادران ايماني
(صحيحه شُعَيب عَقَرقوفي از جعفر بن محمد سلام الله عليه )
الكافي- الكليني-ج 2 ص 175- ب التراحم و التعاطف – ح1)
به زيارت و ديدار يكديگر برويد، با هم به سخن و مذاكره بنشينيد و امر ما را (كنايه از امامت و ولايت اهل بيت سلام الله عليهم ) را زنده كنيد.
7-مجالس مورد علاقه ائمه عليهم السلام
تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ فَقالَ: نَعَمْ، قالَ: اِنَّ تِلْكَ الْمَجالِسَ اُحِبُّها فاءَحْيُوا اَمْرَنا، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحْيى اَمْرَنا.
آيا دور هم مى نشينيد و حديث (فضائل و مناقب ما را) مى گوييد؟ عرض كرد: بله ، فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم ، پس امر(امامت) ما را زنده بداريد. خداى رحمت كند كسى را كه امر و راه ما را احيا كند.
(صحيحه بَكر بن محمد از جعفر بن محمد سلام الله عليه)
قرب الأسناد –الحميري- ص 36- ح 117 ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال -الصدوق– ص 188)
8- وسيله اي براي نيل ثواب بى حساب اشك است.
لِكُلّ شَيْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فينا.
هر چيزى پاداش و مزدى دارد ، مگر اشكى كه براى اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين ريخته شود كه چيزى با آن برابرى نمى كند و مزد بى اندازه دارد.
(خبر مرفوع از امام صادق عليه السلام)
(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 106- ب 33- ح 6)
9-تبيين اهداف قيام اصلاح طلبانه سيد الشهداء خصوصا تكيه بر فريضه امر به معروف و نهي از منكر و بيان اسلام اصيل محمدي -علوي
وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ
(خبر محمد بن الحنفيه از امام حسين عليه السلام حين خروج از مدينه)
(المناقب-إبن شهرآشوب-ج3 ص241-باب إمامة أبي عبدالله الحسين)
10-حب و بغض ها را سمت و سوي خدايي دادن
مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّه
(صحيحه سَعِيد الْأَعْرَج از امام صادق عليه السلام)
(المحاسن-البرقي-ج 1 ص263-ب 34 ح 328 ، الأمالي- الصدوق- ص 578- م 85- ح13)
11-اين مجالس مروج اصل ولايت است كه جامع همه اركان اسلام مي باشد
... الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن
(صحيحه زُرَارَة بن أعيَن از امام صادق سلام الله عليه)
الكافي-الكليني- ج2 ص18- ب دعائم الإسلام-ح5 ، تفسير العياشي-ج 1 ص 191- ح 109 –ذ آيه 96 و 97 سوره آل عمران)
12-ترويج توسل به عترت كه وسيله تقرب به خداوند هستند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة (سوره مائده ، آيه 35)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيلهاى براى تقرب به او بجوئيد. نَحْنُ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّه
(خبر سَلمان فارسي از رسول الله صلي الله عليه و آله)
(بحار الأنوار – ج 25 ص 22- ب 1 – ح 38)
13- تبيين مقام عالي اهل بيت كه برگزيده خداوند هستند و شيعيانشان كه از جانب خداوند براي ياري گري اهل بيت گزينش شده اند.
14-تشويق به فدا كردن مال و جان را در راه اهل بيت.
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا .
(صحيحه أَبو بَصِير وَ مُحَمَّد بْنِ مُسْلِم از امام صادق عليه السلام از جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام.)
(تحف العقول – إبن شعبه الحراني – ص 123- حديث الأربعمائه ، الخصال- الصدوق –ج2 ص 635- حديث الأربعمائه)
15-ترويج ولايتمداري است كه يكي از مصاديقش شادماني در شادي اهل بيت و حزن و اندوه در غمهايشان است. ابراز همدردي در مصيبت عظماي اهل بيت و شريك شدن در شادي ها و غمهاي آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين كه باعث كسب درجات والاي بهشت مي شود.
إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا
(صحيحه رَيَّان بن شَبيب از علي بن موسي الرضا سلام الله عليه)
(عيون أخبار الرضا- ج 1 ص 300- ب 28- ح58 ، إقبال الأعمال-السيد إبن طاووس-ج 2 ص 545)
16- تجديد همه ساله عزاي حسيني موجب جلوگيري از فراموش شدن اصل واقعه كربلا مي شود
قَالَ النَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَ يُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَة
(خبر مرفوع نبوي صلي الله عليه و آله )
(بحار الأنوار-المجلسي الأول-ج 44 ص293- ب 34- ح37)
17- اين مجالس مروج سنت حسنه اطعام و پذيرايي از مؤمنين است .
كه آ. عملي است خداپسندانه
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَام
(صحيحه زُرارَة بن أعيَن از امام باقر عليه السلام)
(الكافي-الكليني- ج 4 ص 51- ب فضل إطعام الطعام – ح 8)
ب. يكي از نشانه هاي ايمان
مِنَ الْإِيمَانِ ..... إِطْعَامُ الطَّعَامِ
(صحيحه ْ حَمَّاد بْنِ عُثْمَانَ از امام صادق سلام الله عليه)
(الكافي-الكليني- ج 4 ص 50- ب فضل إطعام الطعام – ح 2)
18- علاوه بر اينكه تفكر درمظلوميت هاي ائمه و خصوصا سيد الشهدا سلام الله عليه در حد ذاتش ، نوعي عبادت است.
نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَة
نفس كشيدن كسى كه براى ما اندوهگين است و براى ستمى كه به ما شده غمگين است، تسبيح مي باشد، و همت گماشتنش براى امر ما عبادت است .
(خبر عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُور از امام صادق عليه السلام)
(الأمالي – المفيد- ص 338- م 40- ح 3)
19-بيان احكام دين و ذكر سيره پيامبر عظيم الشأن و ائمه اطهار
20-اين مراسم موجب ديدار مؤمنين با علما و رجال دين مي شود كساني كه همنشيني با آنها موجب شرف دنيا آخرت است و محبتشان مصداقي از دينداري.
مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِه
(الخصال-الصدوق-ج 1 ص186-باب الثلاثه –ح 257)
(خبر كُمِيل بن زِياد از اميرالمؤمنين عليه السلام)
مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.
(صحيحه منصور بن حازم از امام صادق سلام الله عليه )
(الكافي-الكليني –ج1 ص39-باب مجالسة العلماء و صحبتهم- ح 4)
و در پايان ، كساني كه به شيوه هاي مختلف سعي در تشكيك در شعائر و مجالس حسيني دارند ،دچار وسوسه شيطاني شده اند چرا كه در روايات اهل بيت عصمت اينطور آمده كه ابليس به اعوانش خطاب مي كند :
فَاجْعَلُوا شُغُلَكُمْ بِتَشْكِيكِ النَّاسِ فِيهِمْ وَ حَمْلِهِمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ وَ إِغْرَائِهِم بِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ حَتَّى تَسْتَحْكِمُوا ضَلَالَةَ الْخَلْقِ وَ كُفْرَهُمْ وَ لَا يَنْجُو مِنْهُمْ نَاج
(خبر قوي قُدَامَة بْنِ زَائِدَة از زين العابدين عليه السلام)
(كامل الزيارات – ص 266- ب 88- ح 1 ، بحار الأنوار –المجلسي الأول- ج 45 ص 183- ب 39 – ح 30)
پس همه همّت و توان خود را در جهت تشكيك مردم نسبت به اهل بيت قرار دهيد و مردم را به دشمني با آنها فرا بخوانيد و مردم را نسبت به اهل بيت و اولياي آنها بدبين كنيد تا گمراهي خلق و كفر ريشه بدواند و احدي از آنها نجات پيدا نكند.
لذا اين مظلوميت اهل بيت عليهم السلام و حتي تشكيكاتي كه حول اهل بيت خصوصا شعائرحسيني مي شود از قبل پيش بيني شده است. پس جاي تعجبي نيست از اينكه شياطيني پيدا مي شوند كه در فضائل سيد الشهداء تشكيك كنند.
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ(سوره انعام ، آيات 112 و 113)
اين گونه در برابر هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم; آنها بطور سرّى سخنان ظاهر فريب و بى اساس (براى اغفال مردم) به يكديگر القا مى كردند ، و اگر پروردگارت مى خواست، چنين نمى كردند (ولى ايمان اجبارى سودى ندارد.) بنابراين، آنها و تهمت هايشان را به حال خود واگذار. نتيجه (وسوسه هاى شياطين) اين خواهد شد كه دلهاى كسانى كه به قيامت ايمان ندارند ، به آنها متمايل گردد و به آن راضى شوند و هر گناهى كه بخواهند ، مرتكب شوند .
الراجي شفاعة العترة الطاهرة- عزيز سالمي
محرم الحرام 1435 ه . ق
آيا شب قدر در تمام جهان يك شب است؟
در دين اسلام درباره اهميت و عظمت "شب قدر" مطالب زيادي وارد شده و از طرف پيشوايان ديني براي اين شب كه بنا به قول مشهور بكي از شبهاي نوزدهم يا بيست و يكم و يا بيست و سوم ماه رمضان است عبادتها و دستورات خاصي به ما رسيده است.
به نظر مى رسد كه «شب قدر» در تمام سال بيش از يك شب نيست ولى از طرفى مى دانيم كه به جهت تفاوت افق، ماه رمضان در بعضى از كشورها يكى دو روز زودتر و در بعضى ديرتر آغاز مى شود، روى اين حساب «شب قدر» اين نقاط هم يكى دو شب با هم اختلاف پيدا مى كنند و بدين ترتيب براى نقاط مختلف، شب قدرهاى متعدّدى به وجود مى آيد. اين وضع، با يكى بودن شب قدر در تمام سال و اين كه فرشتگان در اين شب مخصوص، با رحمت الهى فرود مى آيند و يا اين كه شب قدر اختصاصى به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و محيط مكّه داشت و در زمان هاى بعد شب قدر وجود ندارد، چگونه مى سازد؟
از نظر مدارك و دلايل دينى مسلّم است كه «شب قدر» اختصاص به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و محيط حجاز نداشته و در همه زمان ها و براى همه نقاط مختلف «شب قدر» با همه عظمت و اهمّيّتش وجود دارد و اين مطلب جاى بحث و گفتگو ندارد.
ايراد مذكور از اين تصوّر پيش آمده كه منظور از يكى بودن شب قدر در تمام سال اين است كه براى تمام نقاط مختلف روى زمين در هر سال، شب واحد و مشتركى، شب قدر معيّن شده بطورى كه اين شب در ساعت معيّنى در سراسر كره زمين آغاز و در ساعت معيّنى هم پايان مى پذيرد!
در حالى كه اين تصوّر اشتباه است، چون مى دانيم زمين كروى است و هميشه يك نيمكره آن در تاريكى و نيمكره ديگر آن در روشنايى قرار دارد و به اين ترتيب اصلا امكان ندارد كه در ساعت هاى معيّن و مشتركى در سراسر زمين شب باشد. منظور از اين «شب قدر» در سراسر سال يك شب است، اين است كه براى اهالى هر نقطه اى بر حسب سال قمرى خودشان، تنها يك «شب قدر» وجود دارد.
توضيح اين كه: اهالى هر نقطه، سال قمرى خود را بر حسب افق خاصّ آن نقطه از اوّل ماه محرّم آغاز مى كنند و پس از گذشتن چند ماه قمرى، ماه رمضان همان نقطه هم برحسب افق خاصّ آن جا آغاز مى شود و در اين ماه، شب نوزدهم يا بيست و يكم و يا بيست و سوّم براى اهالى آن نقطه «شب قدر» است.
اين مطلب كه اهالى هر نقطه، ايّام و اوقات مقدّس خود را بايد با افق خاصّ آن نقطه تعيين كنند اختصاص به شب قدر نداشته، در ساير روزها و اوقات مقدّس اسلامى هم همين حساب وجود دارد; مثلا روز عيد فطر و قربان در اسلام روزهاى مقدّسى است و براى آنها عبادت ها و دستورهاى خاصّى وارد شده و هر كدام از اين اعياد هم در تمام سال بيش از يك روز نيست; اين روز واحد را در كشورهاى مختلف اسلامى با تفاوت افقى كه دارند با مراجعه به افق خاصّ هر كشور تعيين مى گردد و به اين جهت در بسيارى اوقات - مثلا عيد قربان در كشور سعودى - يك روز زودتر از ايران و بعضى از كشورهاى ديگر آغاز مى شود.
بايد توجّه داشت كه اين حساب درباره «شب قدر» با مطالبى مانند اين كه فرشتگان در اين شب نازل مى شوند منافاتى ندارد، زيرا تمام اين جريان ها كه حكايت از توسعه حرمت خاصّ الهى در اين شب مى كند، براى اهالى هر نقطه اى در شب قدر خاصّ آن نقطه صورت مى گيرد.
شب قدر كدام شب است؟
در اين كه «ليلة القدر» در ماه «رمضان» است ترديدى نيست; چرا كه جمع ميان آيات قرآن، همين معنى را اقتضا مى كند.از يكسو مى گويد: «قرآن در ماه رمضان نازل شده»(1) و از سوى ديگر مى فرمايد: «در شب قدر نازل گرديده»(2). ولى در اين كه كدام شب از شب هاى ماه رمضان است؟ گفتگو بسيار است، و در اين زمينه، تفسيرهاى زيادى شده، از جمله: شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بيست و يكم، شب بيست و سوم، شب بيست و هفتم، و شب بيست و نهم.اما مشهور و معروف در روايات اين است: در دهه آخر ماه رمضان و شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، لذا در روايتى مى خوانيم: در دهه آخر ماه مبارك، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تمام شب ها را احيا مى داشت و مشغول عبادت بود.و در روايتى، از امام صادق(عليه السلام) آمده است: شب قدر، شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كداميك از اين دو شب است و پرسيد: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كداميك را انتخاب نمايم؟! امام(عليه السلام) تعيين نفرمود، و افزود: مَا أَيْسَرَ لَيْلَتَيْنِ فِيما تَطْلُبُ: «چه آسان است دو شب براى آنچه مى خواهى»!.ولى، در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است، بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده، در حالى كه روايات اهل سنت بيشتر روى «شب بيست و هفتم» دور مى زند.در روايتى، از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده كه فرمود: أَلتَّقْدِيْرُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ تِسْعَةُ عَشَرَ، وَ الاِبْرامُ فِى لَيْلَةِ اِحْدى وَ عِشْرِيْنَ وَ الاِمْضاءُ فِى لَيْلَةِ ثَلاثُ وَ عِشْرِيْنَ:«تقدير مقدرات، در شب نوزدهم، تحكيم آن در شب بيست و يكم، و امضاء در شب بيست و سوم است» و به اين ترتيب بين روايات جمع مى شود.ولى به هر حال، هاله اى از ابهام، شب قدر را به خاطر جهتى كه بعداً به آن اشاره مى شود، فرا گرفته است.(3)بسيارى معتقدند: مخفى بودن شب قدر در ميان شب هاى سال، يا در ميان شب هاى ماه مبارك رمضان، براى اين است كه: مردم به همه اين شب ها اهميت دهند، همان گونه كه خداوند:
رضاى خود را در ميان انواع طاعات پنهان كرده، تا مردم به همه طاعات روى آورند.
غضبش را در ميان معاصى پنهان كرده، تا از همه بپرهيزند.
دوستانش را در ميان مردم مخفى كرده، تا همه را احترام كنند.
اجابت را در ميان دعاها پنهان كرده، تا به همه دعاها رو آورند.
اسم اعظم را در ميان اسمائش مخفى ساخته، تا همه را بزرگ دارند.
و وقت مرگ را مخفى ساخته، تا در همه حال آماده باشند.و اين، فلسفه مناسبى به نظر مى رسد.(4)
1 ـ بقره، آيه 185.
2. قدر، آيه 1.
3. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 211.
4. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 213.
تقويم شمسي و مناسبت هاي مذهبي
حضرت على(عليه السلام) در نوزدهم ماه مبارك رمضان كه (مثلا) در زمستان بوده ضربت خورده است، (اين را هم مى دانيم كه سال قمرى با شمسى در حدود يازده روز تفاوت دارد) ولى حالا ملاحظه مى كنيم كه نوزده رمضان گاهى در زمستان و گاهى در تابستان و گاهى در پاييز و بهار واقع مى شود، پس در اين صورت ماه قمرى صحيح نيست و تاريخ دقيق را نشان نمى دهد و همچنين در موارد ساير روزهاى سوگوارى و عيدهاى مذهبى اين اشكال پيش مى آيد كه گاهى در پاييز و گاهى در بهار و يا در فصول ديگر واقع مى شود.
در جواب بايد گفت :
اساساً سال و ماه يك موضوع قراردادى براى منظّم شدن امور اجتماعى است، منتها براى اين كه قرارداد ريشه طبيعى هم داشته باشد و اشتباهى در آن واقع نشود آن را منطبق بر حركت كواكب آسمان كرده اند.
بعضى مقياس محاسبه سال و ماه را گردش آفتاب (يا صحيح تر گردش زمين به دور آفتاب) قرار داده اند و نتيجه آن همان «سال شمسى» است كه منطبق بر فصول چهارگانه مى باشد.
بعضى هم مبدأ آن را «گردش ماه» به دور زمين قرار داده اند كه با فصول چهارگانه كه نتيجه مستقيم گردش آفتاب است، منطبق نمى شود.
نتيجه اين كه، اگر ماههاى قمرى بر فصول سال تطبيق نكند ايرادى بر آن نيست; زيرا مقياس سنجش آن، گردش آفتاب و فصول چهارگانه نبوده است. و اگر ما در برگزارى مراسم سوگوارى و جشن، رعايت فصول را نمى كنيم براى اين است كه مقياس ما در اين مراسم همان ماههاى قمرى است كه مطابق با گردش ماه است و آنچه مورد نظر ماست اين است كه حادثه مزبور در چه روزى از ماه قمرى واقع شده است. نه فصلى كه در آن واقع شده است.
اين را هم مى دانيم كه تنظيم تمام تواريخ اسلامى بر طبق همين ماه قمرى است.
اتّفاقاً ماههاى قمرى كه ماه مذهبى ماست از جهاتى بر ماههاى شمسى امتياز دارد:
از جمله، محاسبه ماههاى قمرى است كه براى اكثر مردم از ماههاى شمسى آسان تر است، بطورى كه حتّى مردم بيابانگرد مى توانند حساب ماههاى قمرى را داشته باشند ولى براى محاسبه ماههاى شمسى حتماً «تقويم» لازم است.
به عبارت ديگر: معمولا مى توان به وسيله ماههاى قمرى آغاز و پايان و حدود تقريبى هرماه را تعيين نمود بطورى كه اگر به قرص ماه نگاه كنيم تقريباً مى توانيم بدانيم چند شب از ماه گذشته است، ولى در ماههاى شمسى (برجها) تعيين ايّام ماه براى كسانى كه تقويم ندارند به هيچ وجه ممكن نيست حتّى آغاز و پايان ماه نيز بدون آن، امكان ندارد; فقط محاسبات نجومى از عهده اين كار برمى آيد; در حالى كه تقويم ماههاى قمرى صفحه آسمان است و مطالعه طلوع و غروب ماه و هلال و تربيع و بدر براى همگان ممكن است و اگر اين ماهها بر فصول سال تطبيق نمى كند، در برابر آن همه مزايا، ايرادى بر آن نمى تواند باشد.
احكام روزه در قرآن و سنت
در آيات 183 ـ 185 سوره «بقره» بيان شده است، خداى متعال در اين آيات به بيان يكى از مهم ترين عبادات مى پردازد و با لحن تأكيدآميز مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما نوشته شده است آن گونه كه بر امت هاى قبل از شما، نوشته شده بود» (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
و بلافاصله فلسفه اين عبادت انسان ساز و تربيت آفرين را در يك جمله كوتاه، اما بسيار پرمحتوا چنين بيان مى كند: «تا پرهيزكار شويد» (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
آرى، روزه عامل مؤثرى است براى پرورش روحِ تقوا و پرهيزگارى در تمام زمينه ها و همه ابعاد.
از آنجا كه انجام اين عبادت با محروميت از لذائذ مادى و مشكلاتى ـ مخصوصاً در فصل تابستان ـ همراه است، تعبيرات مختلفى در آيه فوق به كار رفته كه روح انسان را براى پذيرش اين حكم آماده سازد.
نخست با خطاب يا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا: «اى مؤمنان»!
آنگاه، با بيان اين حقيقت كه روزه اختصاص به شما ندارد، بلكه در امت هاى پيشين نيز بوده است.
و سرانجام با بيان فلسفه آن و اين كه اثرات پربار اين فريضه الهى صد در صد عائد خود شما مى شود، آن را يك موضوع دوست داشتنى و گوارا مى سازد.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) نقل شد كه: لَذَّةُ ما فِى النِّداءِ أَزالَ تَعَبَ الْعِبادَةِ وَ الْعَناءِ!: «لذت خطاب يا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا آن چنان است كه سختى و مشقت اين عبادت را از بين برده است»!.
در آيه بعد، براى اين كه باز از سنگينى روزه كاسته شود، چند دستور ديگر را در اين زمينه بيان كرده، نخست مى فرمايد: «چند روز معدودى را بايد روزه بداريد» (أَيّاماً مَعْدُودات).
چنان نيست كه مجبور باشيد تمام سال، يا قسمت مهمى از آن را روزه بگيريد، بلكه روزه تنها بخش كوچكى از آن را اشغال مى كند.
ديگر اين كه: «كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد، از اين حكم معافند و بايد روزهاى ديگرى را به جاى آن روزه بگيرند» (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّام أُخَرَ).
سوم: «كسانى كه با نهايت زحمت بايد روزه بگيرند (مانند پيرمردان و پيرزنان و بيماران مزمن كه بهبودى براى آنها نيست) مطلقاً لازم نيست روزه بگيرند، بلكه بايد به جاى آن كفاره بدهند، مسكينى را اطعام كنند» (وَ عَلَى الَّذينَ يُطيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكين).
«و آن كس كه مايل باشد بيش از اين در راه خدا اطعام كند براى او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ).
و بالاخره در پايان آيه اين واقعيت را بازگو مى كند كه: «روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانيد» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
گر چه بعضى خواسته اند اين جمله را دليل بر اين بگيرند كه روزه در آغاز تشريع، واجب تخييرى بوده و مسلمانان مى توانستند روزه بگيرند يا به جاى آن «فديه» بدهند تا تدريجاً به روزه گرفتن عادت كنند و بعد، اين حكم نسخ شده و صورت وجوب عينى پيدا كرده است.
ولى ظاهر اين است: اين جمله تأكيد ديگرى بر فلسفه روزه است، و اين كه اين عبادت ـ همانند سائر عبادات ـ چيزى بر جاه و جلال خدا نمى افزايد بلكه تمام سود و فائده آن عائد عبادت كنندگان مى شود.
شاهد اين سخن تعبيرهاى مشابه آن است كه در آيات ديگر قرآن به چشم مى خورد، مانند: «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» كه بعد از حكم وجوب نماز جمعه ذكر شده است.(1)
و در آيه 16 سوره «عنكبوت» مى خوانيم: وَ إِبْراهيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: «او به بت پرستان گفت: خدا را پرستش كنيد و تقواى او را پيشه كنيد، اين براى شما بهتر است اگر بدانيد».
و به اين ترتيب، روشن مى شود: جمله «أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ» خطاب به همه روزه داران است نه گروه خاصى از آنها.
آخرين آيه مورد بحث، زمان روزه و قسمتى از احكام و فلسفه هاى آن را شرح مى دهد، نخست مى گويد: «آن چند روز معدود را كه بايد روزه بداريد ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضانَ).
«همان ماهى كه قرآن در آن نازل شده» (الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ).
«همان قرآنى كه مايه هدايت مردم، و داراى نشانه هاى هدايت، و معيارهاى سنجش حق و باطل است» (هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّنات مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ).
سپس بار ديگر حكم مسافران و بيماران را به عنوان تأكيد بازگو كرده مى گويد: «كسانى كه در ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند، اما آنها كه بيمار يا مسافرند روزهاى ديگرى را به جاى آن، روزه مى گيرند» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّام أُخَرَ).
تكرار حكم مسافر و بيمار در اين آيه و آيه قبل، ممكن است از اين نظر باشد كه بعضى به گمان اين كه خوردن روزه مطلقاً كار خوبى نيست به هنگام بيمارى و سفر اصرار داشته باشند روزه بگيرند، لذا قرآن با تكرار اين حكم مى خواهد به مسلمانان بفهماند همان گونه كه روزه گرفتن براى افراد سالم يك فريضه الهى است، افطار كردن هم براى بيماران و مسافران يك فرمان الهى مى باشد كه مخالفت با آن گناه است.
در قسمت ديگر آيه بار ديگر به فلسفه تشريع روزه پرداخته، مى گويد: «خداوند راحتى شما را مى خواهد و زحمت شما را نمى خواهد» (يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لايُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ).
اشاره به اين كه روزه داشتن، گر چه در ظاهر يك نوع سختگيرى و محدوديت است، اما سرانجامش راحتى و آسايش انسان مى باشد، هم از نظر معنوى و هم از لحاظ مادى (چنان كه در بحث فلسفه روزه خواهد آمد).
اين جمله ممكن است به اين نكته نيز اشاره باشد كه: فرمان هاى الهى مانند فرمان حاكمان ستمگر نيست، بلكه در مواردى كه انجام آن مشقت شديد داشته باشد، وظيفه آسان ترى قائل مى شود، لذا حكم روزه را با تمام اهميتى كه دارد از بيماران، مسافران و افراد ناتوان برداشته است.
سپس اضافه مى كند: «هدف آن است كه شما تعداد اين روزها را كامل كنيد» (وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ).
يعنى بر هر انسان سالمى لازم است در سال يك ماه روزه بدارد; چرا كه براى پرورش جسم و جان او لازم است، به همين دليل، اگر ماه رمضان بيمار يا در سفر بوديد، بايد به تعداد اين ايام روزه را قضا كنيد تا عدد مزبور كامل گردد، حتى زنان حائض كه از قضاى نماز معافند از قضاى روزه معاف نيستند.
و در آخرين جمله مى فرمايد: «تا خدا را به خاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد، و شايد شكر نعمت هاى او را بگذاريد» (وَ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
آرى، شما بايد به خاطر آن همه هدايت در مقام تعظيم پروردگار بر آئيد، و در مقابل آن همه نعمت ها كه به شما بخشيده شكرگزارى كنيد.
قابل توجه اين كه: مسأله شكرگزارى را با كلمه «لَعَلَّ» آورده است، ولى مسأله بزرگداشت پروردگار را به طور قاطع ذكر كرده، اين تفاوت تعبير، ممكن است به خاطر اين باشد كه انجام اين عبادت (روزه) به هر حال تعظيم مقام پروردگار است، اما شكر، كه همان صرف كردن نعمت ها در جاى خود و بهره گيرى از آثار و فلسفه هاى عملى روزه است، شرائطى دارد كه تا آن شرائط حاصل نشود انجام نمى گيرد، و مهم ترين آن شرائط، اخلاص كامل و شناخت حقيقت روزه و آگاهى از فلسفه هاى آن است.(2)
1 ـ جمعه، آيه 9.
2. تفسير نمونه، جلد 1، صفحه 703.