معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 520266
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

آیا توسل به اولیاء با توحید سازگار است؟

اوّلاً لازم به تذکر است که هرگز منظور از توسّل این نیست که چیزى را از شخص پیامبر یا امام مستقلا تقاضا کنند بلکه منظور این است که با اعمال صالح یا پیروى از پیامبر وامام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها (که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیّت آنها و یک نوع عبادت است).از خداوند چیزى را بخواهند این معنى نه بوى شرک مى دهد و نه بر خلاف آیات قرآن است.ثانیاً: از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که وسیله قرار دادن مقام انسان صالحى در پیشگاه خدا و طلب چیزى از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد، در آیه 64 سوره نساء مى خوانیم:

ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیما:

«اگر آنها هنگامى که به خویشتن ستم کردند (و مرتکب گناهى شدند) به سراغ تو مى آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش مى کردند و تو نیز براى آنها طلب عفو مى کردى، خدا را توبه پذیر و رحیم مى یافتند».

روایات اسلامى و توسل

از روایات متعددى که از طریق شیعه و اهل تسنن در دست داریم، نیز به خوبى استفاده مى شود که توسل هیچگونه اشکالى ندارد، بلکه کار خوبى محسوب مى شود، این روایات بسیار فراوان است و در کتب زیادى نقل شده و ما به عنوان نمونه به چند قسمت از آنها که در کتب معروف اهل تسنن مى باشد اشاره مى کنیم:

1 ـ در کتاب «وفاء الوفاء» تألیف دانشمند معروف سنى «سمهودى» چنین مى خوانیم که:

 مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پیشگاه خداوند از پیامبر (صلى الله علیه وآله) و از مقام و شخصیت او، هم پیش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ، و هم در روز رستاخیز، سپس روایت معروف توسل آدم را به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) از عمر بن خطاب نقل کرده که: آدم روى اطلاعى که از آفرینش پیامبر اسلام در آینده داشت به پیشگاه خداوند چنین عرض کرد:

«یارب اسئلک بحق محمد لما غفرت لى»(1).

«خداوندا به حق محمد (صلى الله علیه وآله) از تو تقاضا مى کنم که مرا ببخشى».

سپس حدیث دیگرى از جماعتى از راویان حدیث از جمله «نسائى» و «ترمذى» دانشمندان معروف اهل تسنن به عنوان شاهد براى جواز توسل به پیامبر در حال حیات نقل مى کند که خلاصه اش این است: مرد نابینائى تقاضاى دعا از پیامبر براى شفاى بیماریش کرد، پیغمبر به او دستور داد که چنین دعا کند:

«اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبى الرحمة یا محمد انّى توجهت بک الى ربى فى حاجتى لتقضى لى اللهم شفعه فىّ»(2).

«خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت پیامبر رحمت تقاضا مى کنم و به تو روى مى آورم اى محمد! به وسیله تو به سوى پروردگارم براى انجام حاجتم متوجه مى شوم خداوندا او را شفیع من ساز»

.سپس در مورد جواز توسل به پیامبر (صلى الله علیه وآله) بعد از وفات چنین نقل مى کند که مرد حاجتمندى در زمان عثمان کنار قبر پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمد و نماز خواند و چنین دعا کرد:

اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد (صلى الله علیه وآله) نبى الرحمة، یا محمد انى اتوجه الى ربک ان تقضى حاجتى».

«خداوندا من از تو تقاضا مى کنم و به وسیله پیامبر ما محمد (صلى الله علیه وآله)پیغمبر رحمت به سوى تو متوجه مى شوم، اى محمد من به وسیله تو متوجه پروردگار تو مى شوم تا مشکلم حل شود».

بعداً اضافه مى  نگذشت که مشکل او حل شد.(3)

2 ـ نویسنده کتاب «التوصل الى حقیقة التوسل» که در موضوع توسل بسیار سختگیر است 26 حدیث از کتب و منابع مختلف نقل کرده که جواز این کند چیزى موضوع در لابلاى آنها منعکس است، اگر چه نامبرده سعى دارد که در اسناد این احادث خدشه وارد کند، ولى واضح است که روایات هنگامى که فراوان باشند و به حد تواتر برسند جائى براى خدشه در سند حدیث باقى نمى ماند و روایاتى که در زمینه توسل در منابع اسلامى وارد شده است مافوق حد تواتر است و از جمله روایاتى که نقل مى کند این است که:«ابن حجر مکى» در کتاب «صواعق» از «امام شافعى» پیشواى معروف اهل تسنن نقل مى کند که به اهل بیت پیامبر توسل مى جست و چنین مى گفت:

آل النبى ذریعتى *** وهم الیه وسیلتى

ارجوبهم اعطى غداً *** بید الیمین صحیفتى(4)

«خاندان پیامبر وسیله منند آنها در پیشگاه او سبب تقرب من مى باشند»

«امیدوارم به سبب آنها فرداى قیامت نامه عمل من به دست راست من سپرده شود»

.و نیز از «بیهقى» نقل مى کند که در زمان خلافت خلیفه دوم سالى قحطى شد بلال به همراهى عده اى از صحابه بر سر قبر پیامبر آمد و چنین گفت:

«یا رسول الله استسق لامتک... فانهم قد هلکوا..»(5)

«اى رسول خدا! از خدایت براى امتت باران بخواه... که ممکن است هلاک شوند».

حتى از ابن حجر در کتاب «الخیرات الحسان» نقل مى کند که «امام شافعى» در ایامى که در بغداد بود به زیارت ابوحنیفه مى رفت و در حاجاتش به او متوسل مى شد!(6)و نیز در صیحح «دارمى» از «ابى الجوزاء» نقل مى کند که سالى در مدینه قحطى شدیدى واقع شد، بعضى شکایت به «عایشه» بردند، او سفارش کرد که بر فراز قبر پیامبر روزنه اى در سقف ایجاد کنند تا به برکت قبر پیامبر از طرف خدا باران نازل شود، چنین کردند و باران فراوانى آمد!.در تفسیر «آلوسى» قسمت هاى زیادى از احادیث فوق را نقل کرده و پس از تجزیه و تحلیل طولانى و حتىسختگیرى درباره احادیث فوق در پایان ناگزیر به اعتراف شده و چنین مى گوید:«بعد از تمام این گفتگوها من مانعى در توسل به پیشگاه خداوند به مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله) نمى بینم چه در حال حیات پیامبر و چه پس از رحلت او، وبعد از بحث نسبتاً مشروحى در این زمینه، اضافه مى کند «توسل جستن به مقام غیر پیامبر در پیشگاه خدا نیز مانعى ندارد به شرط اینکه او حقیقتاً در پیشگاه خدا مقامى داشته باشد.»(7)و اما در منابع شیعه موضوع به قدرى روشن است که نیاز به نقل حدیث ندارد. چند یادآورى لازمدر اینجا لازم است به چند نکته اشاره کنیم :

1 ـ منظور از توسل این نیست که کسى حاجت را از پیامبر یا امامان بخواهد بلکه منظور این است که به مقام او در پیشگاه خدا متوسل شود، و این در حقیقت توجه به خدا است، زیرا احترام پیامبر نیز به خاطر این است که فرستاده او بوده و در راه او گام برداشته و ما تعجب مى کنیم از کسانى که این گونه توسل را یک نوع شرک مى پندارند در حالى که شرک این است که براى خدا شریکى در صفات و اعمال او قائل شوند و این گونه توسل به هیچ وجه شباهتى با شرک ندارد.

2 ـ بعضى اصرار دارند که میان حیات و وفات پیامبر و امامان فرق بگذارند، در حالى که گذشته از روایات فوق که بسیارى از آنها مربوط به بعد از وفات است، از نظر یک مسلمان، پیامبران و صلحاء بعد از مرگ «حیات برزخى» دارند، حیاتى وسیع تر از عالم دنیا همانطور که قرآن درباره شهداء به آن تصریح کرده است ومى گوید آنها را مردگان فرض نکنید آنها زندگانند(8)

.3 ـ بعضى نیز اصرار دارند که میان تقاضاى دعا از پیامبر، و بیان سوگند دادن خدا به مقام او، فرق بگذارند، تقاضاى دعا را مجاز و غیر آن را ممنوع بشمارند در حالى که هیچگونه فرق منطقى میان این دو دیده نمى شود.

4 ـ بعضى از نویسندگان و دانشمندان اهل تسنن مخصوصاً «وهابیها» با لجاجت خاصى کوشش دارند تمام احادیثى که در زمینه توسل وارد شده است تضعیف کنند و یا با اشکالات واهى و بى اساس آنها را به دست فراموشى بسپارند، آنها در این زمینه چنان بحث مى کنند که هر ناظر بى طرفى احساس مى کند که قبلا عقیده اى براى خود انتخاب کرده، سپس مى خواهند عقیده خود را به روایات اسلامى «تحمیل» کنند، و هرچه مخالف آن بود به نوعى از سر راه خود کنار بزنند، در حالى که یک محقق هرگز نمى تواند چنین بحث هاى غیر منطقى و تعصب آمیزى را بپذیرد

.5 ـ همان طور که گفتیم روایات توسل به حدّ تواتر رسیده یعنى به قدرى زیاد است که ما را از بررسى اسناد آن بى نیاز مى سازد، علاوه بر این در میان آنها روایت صحیح نیز فراوان است با این حال جائى براى خرده گیرى در پاره اى از اسناد آنها باقى نمى ماند

.6 ـ از آنچه گفتیم روشن مى شود که روایاتى که در ذیل این آیه وارد شده و مى گوید: پیغمبر به مردم مى فرمود: از خداوند براى من «وسیله» بخواهید و یا آنچه در کافى از على (علیه السلام) نقل شده که وسیله بالاترین مقامى است که در بهشت قرار دارد، با آنچه در تفسیر آیه گفتیم هیچگونه منافاتى ندارد زیرا همانطورکه مکرر اشاره کردیم «وسیله» هرگونه تقرب به پروردگار را شامل مى شود و تقرب پیامبر به خدا و بالاترین درجه اى که در بهشت وجود دارد یکى از مصداق هاى آن است.(9)

پی نوشت ها

1 ـ وفاء الوفاء جلد 3 ص 1371 ـ در کتاب «التوصل الى حقیقة التوسل» صفحه 215 حدیث فوق را از «دلائل النبوة» بیهقى نیز نقل نموده است.

 

2 ـ وفاء الوفاء ص 1372

3 ـ وفاء الوفاء ص 1373.

 

4 ـ التوصل ... ص 329.

 

5 ـ التوصل ... ص 253.

 

6 ـ التوصل... ص 331.

 

7 ـ روح المعانى جلد 4 ـ 6 ص 114 ـ 115.

 

8 ـ سوره آل عمران ـ آیه 169.

 

9 ـ تفسیر نمونه 4/366

 منبع :  کتاب شیعه پاسخ می دهد
دسته ها : پاسخ به شبهات
دوشنبه 6 7 1388 16:12

احترام به قبور بزرگان   

در این جا مخاطب ما فقط وهّابیان تندرو هستند، زیرا زیارت قبور بزرگان اسلام را همه فرق مسلمین ـ جز این گروه اندک ـ جایز مى شمرند، به هر حال گروهى از وهّابى ها به ما ایراد مى کنند که چرا به زیارت پیشوایان دینى مى روید؟ و ما را «قبوریّون» مى نامند! در حالى که در همه نقاط جهان براى آرامگاه هاى گذشتگان اهمّیّت قائل هستند و به زیارت آن مى روند.مسلمین جهان نیز همیشه براى قبور بزرگان خود ارج قائل بوده و هستند و به زیارت آنها رفته و مى روند، تنها گروه کوچک وهّابیون هستند که با آن مخالفت مى کنند و در واقع مدّعى تمام مسلمین دنیا مى باشند.البتّه بعضى از علماى معروف وهّابى نیز تصریح کرده اند که زیارت قبر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مستحب است، ولى به نیّت زیارت نباید «شدّ رحال» کرد، یعنى به قصد زیارت مسجد النّبى و عبادت در آن یا انجام عمره به مدینه بیایند، در ضمن قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز زیارت کنند و به قصد زیارت بار سفر نبندند!«بن باز» فقیه معروف وهّابى که چندى پیش درگذشت طبق گفته مجله «الجزیره» مى گفت: 

«کسى که مسجد پیامبر را زیارت کند مستحب است در روضه پیامبر دو رکعت نماز بگذارد، سپس بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سلام بگوید و نیز مستحب است به قبرستان بقیع برود و به شهداى مدفون در آن سلام بگوید».(1)

فقهاى چهارگانه اهل سنّت ـ طبق نقل «الفقه على المذاهب الاربعه» ـ زیارت قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بدون این قیود و شروط مستحب مى دانستند، در این کتاب چنین مى خوانیم: 

«زیارت قبر پیامبر از بالاترین مستحبّات است و در مورد آن احادیث متعدّدى وارد شده است».

 سپس به نقل شش حدیث مى پردازد.(2)این گروه از وهّابیون به طور کلّى در سه نقطه با دیگر مسلمانان جهان درگیر بوده و مخالفت دارند:

1ـ بناى قبور

.2ـ شدّ رحال براى زیارت قبور.

3ـ زیارت زنان از قبور

آنها به بعضى از روایات در هر سه موضوع تمسّک جسته اند که یا سند درستى ندارد یا دلالت آن مردود است. به نظر مى رسد انگیزه دیگرى براى این حرکت نادرست دارند، آنها گرفتار وسوسه در مسأله توحید و شرکند و شاید چنین مى پندارند زیارت قبور به مفهوم پرستش آنهاست و لابد همه مسلمین غیر از آنها مشرک و ملحدند!!

سابقه تاریخى

احترام به قبور گذشتگان ـ به خصوص قبور بزرگان ـ سابقه اى بسیار طولانى دارد، از هزاران سال پیش، مردم جهان امواتشان را گرامى مى داشتند، و به قبور آنها ـ به خصوص بزرگانشان ـ احترام مى گذاشتند، که فلسفه و آثار مثبت این کار بسیار است.

نخستین فایده بزرگداشت گذشتگان، نگهدارى حرمت این عزیزان است و قدرشناسى از آنان، یکى از نشانه هاى عزّت و شرف انسانى است، و سبب تشویق جوانان به پیمودن راه آنهاست.

دوّمین اثر، گرفتن درس هاى عبرت از قبور خاموش امّا گویاى آنها، و زدودن زنگار غفلت از آیینه قلب انسان و بیدارى و هشیارى در برابر زرق و برق تخدیر کننده دنیا، و کاستن از سیطره هوا و هوسهاست، و به تعبیر امیرمؤمنان على(علیه السلام) مردگان بهترین واعظانند.

 سوّمین اثر، تسلّى خاطر بازماندگان است، چرا که مردم در کنار قبور عزیزان خود آرامش بیشترى احساس مى کنند. گویى در کنار خود آنها هستند و این زیارت ها از شدّت آلام آنها مى کاهد، به همین دلیل حتّى براى آنها که مفقودالاثر هستند، شبیه قبرى درست مى کنند و در کنار آن به یاد آنان هستند.

چهارم این که بزرگ شمردن قبور بزرگان پیشین یکى از طرق حفظ میراث فرهنگى هر قوم و ملّت است، و اقوام روزگار به فرهنگ کهن خود زنده اند. مسلمانان جهان فرهنگ غنى و عظیمى دارند که بخش مهمّى از آن در قبور و آرامگاه هاى شهدا و علماى بزرگ و پیشروان علم و فرهنگ و به خصوص در مشاهد پیشوایان بزرگ دین نهفته است.حفظ و یادآورى و بزرگداشت آنها سبب حفظ اسلام و سنّت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است.چه بى سلیقه هستند کسانى که آثار پرافتخار بزرگان اسلام را در مکّه و مدینه و بعضى مناطق دیگر از میان بردند و جامعه اسلامى را گرفتار خسارت عظیمى کردند. متأسّفانه سلفى هاى نادان و عقب افتاده به بهانه هاى واهى، ضربات سنگینى از این طریق بر پیکر میراث فرهنگى اسلام، وارد آوردند که جبران آن ممکن نیست.آیا این آثار تاریخى با عظمت، فقط به این گروه اندک تعلّق دارد که این گونه بیرحمانه نابود شود یا پاسدارى از آن باید به دست گروهى از دانشمندان آگاه اسلامى از تمام کشورها سپرده شود؟

پنجمین اثر این که زیارت قبور پیشوایان بزرگ دین، و تقاضاى شفاعت در پیشگاه خدا از آنان که آمیخته با توبه و انابه به درگاه الهى است، اثر معنوى فوق العاده اى در تربیت نفوس و پرورش اخلاق وایمان دارد و بسیارى از گنهکاران آلوده، در جوار بارگاه ملکوتى آنان توبه کرده و مى کنند، و براى همیشه اصلاح مى شوند، و صالحان نیز به مقام هاى والاترى از صلاح مى رسند

پی نوشت ها. 

1- جریده الجزیره، شماره 6826 (22 ذى القعدة 1411)

.2. الفقه على المذاهب الاربعة، جلد 1، صفحه 590.

منبع : کتاب شیعه پاسخ می دهد

 نوشته شده توسط عزیز سالمی 

دسته ها : پاسخ به شبهات
دوشنبه 6 7 1388 16:10

هشتم شوال ، روز ویرانی بقیع

این صحنه دلخراش را یکی از شیعیان مدینه – که هنگام تخریب قبور بقیع ناظر جریان بوده – در نامه ای به یکی از علمای شیعه در عراق چنین نوشته است :چند روز پیش قاضی القضات وهابی ها – عبد الله بلهید - به شهر مدینه آمد و در جمع علما موضوع تحریم زیارت قبور را مطرح کرد و آن را بدعت در دین و شرک وبه خداوند دانست ، و اظهار داشت بایستی علمای مذاهب چهارگانه ، جهت تخریب تمام قبور و محو آثار آن از روی زمین اتفاق نظر داشته باشند ، لذا از آن پس ، از زیارت تمام اماکن متبرکه ممانعت به عمل آمد و درهای آن بسته شد و 20 روز بود کسی جرأت نزدیک شدن به این اماکن متبرکه و زیارت را نداشت ، مگر نیروهای وهابی ، که حرم مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را محاصره و از هر که قصد زیارت سیدة نساء العالمین را داشت جلوگیری می کردند و از نزدیک شدن به مزار رسول خدا ممانعت به عمل می آوردند.قاضی القضات وهابی ها به آسانی نتوانست موافقت علمای مدینه را به دست آورد تا اینکه از طریق تهدید و ترعیب موفق شد آنان را مجبور کند ، که فتوا تحریم زیارت قبور را بدهند و پس از گرفتون فتوای اجباری ، دستور تخریب اماکن مشرفه در بقیع را صادر نمودند . آنگاه مأموران وهابی ابتدا به غارت موقوفات و اشیاء قیمتی آن اماکن پرداختند سپس اقدام به تخریب نمودند ، و نیز تمام بنّاهای شهر مدینه را مجبور کردند که در تخریب و هدم اماکن مقدسه شرکت نمایند.

آثار اسلامی ویران شده در حجاز

فهرست برخی از آثار اسلامی که رژیم سعودی در طول حاکمیت خود آنها را ویران کرده است به شرح ذیل می باشد

1-بارگاه حضرت حمزه سید الشهداء در احد

2-مقبره ام المؤمنین خدیجه بنت خویلد (رضی الله عنها)

3-مقبره ابوطالب پدر گرامی امیرمؤمنان و قبر حضرت عبدالمطلب

4-مقبره آمنه بنت وهب مادر گرامی پیامبر

5-مقبره حضرت حوا در جده

6-مقبره حضرت عبدالله پدر پیامبر در مدینه

7-بیت الاحزان(خانه ای که در آن حضرت فاطمه زهرا در آنجا در سوگ پدر می گریست)

8-مسجد سلمان فارسی در مدینه

9-خانه حضرت زهرا در کوچه حجر در مکه مکرمه

10-جایگاه نفس الزکیه در مدینه منوره

11-خانه رسول الله (خانه ای که حضرت هنگام هجرت به مدینه در آن مستقر شد)

12-خندقی که مسلمانان در غزوه احزاب حفر کرده بودند.

13-مقبره پبامبر خدا حضرت یسع در روستای اوجام در قطیف

14-مسجد جوانان در احساء (دومین مسجدی بود که پس از مسجد رسول اللله در آن نماز جمعه برگزار شد)

15- مسجد عباس بن علی در روستای مطیرفی در احساء

16-خانه ای که در آن حضرت رسول در شعب هواشم در مکه مکرمه متولد شد

17-خانه حضرت خدیجه بنت خویلد در مکه مکرمه

 18-مسجد رد الشمس در مدینه منوره که محل وقوع یکی از معجزات بزرگ رسول خدا بود. 19-خانه حمزه عموی پیامبر

20-خانه ارقم که پیامبر و یارانش در آغاز بعثت در آنجا گرد هم می آمدند

21-قبور شهدای بدر و جایگاهی که در غزوه بدر برای پیامبر نصب کردتد.

22-خانه حضرت علی که امام حسن و امام حسین علیهما السلام در آن متولد شدند

23-دیوار اطراف شهر مدینه

24-خانه حضرت امام جعفر صادق در مدینه منوره

25-محله بنی هاشم در مدینه منوره

26-مسجد تنبه الوداع

27-مسجد البغله و بسیاری دیگر از بقاع متبرکه و اماکن مقدسه

28-قبرستان المعلی در مکه مکرمهکه مقبره برخی اهل بیت پیامبر و یاران پیامبر در آن قرار دارد.

29-گنبد و بارگاه ائمه بقیع (بقیع القرقد) و برخی از صحابه

نکته قابل توجه اینکه این ویانگری ها درحالی صورت می گیرد که رژیم سعودی از آثار یهودیان در مدینه منوره حفاظت و نگه داری می کند ؛ و با نصب تابلوهای هشدار دهنده مردم را از نزدیک شدن به آناه باز می دارد .. ....!!!!!

نوشته شده توسط عزیز سالمی 

دوشنبه 6 7 1388 16:8

بسمه تعالی
ضمن آرزوی قبولی طاعات روزه داران عزیز در ماه مبارک رمضان
به اطلاع می رساند :
بنا به نظر حضرت آیة الله العظمی شیخ علی صافی دامت برکاته ، روز دوشنبه ، مطابق با 30 ( سی ام ) شهریور 1388 عید فطر می باشد .

دفتر آیة الله العظمی شیخ علی صافی دامت برکاته

دسته ها :
دوشنبه 30 6 1388 18:15

بسم الله الرحمن الرحیم

اسعد الله ایامنا و ایامکم بجاه محمد و آله

حلول عید سعید فطر را به عموم مسلمانان تبریک و تهنیت عرض می نماییم . امید است طاعات و عبادات مؤمنان مورد قبول درگاه حضرت احدیت واقع شود.بیش از این سخنی نیست ، بهترین ها را برایتان آرزوندم.

نوشته شده توسط عزیز سالمی

دسته ها : مطالب روزانه
شنبه 28 6 1388 17:46

زیارت در شب هاى قدر

در فضیلت زیارت امام حسین(علیه السلام) در ماه مبارک رمضان به نحو عام و در شب اوّل و نیمه ماه و آخر آن و شب هاى قدر به خصوص، روایات بسیارى نقل شده، از جمله:

1ـ از امام محمّد تقى(علیه السلام) نقل شده است که: «هر کس در شب بیست و سوم ماه رمضان - که امید شب قدر بودن آن مى رود - به زیارت امام حسین(علیه السلام) برود ارواح 24 هزار پیامبر که از خداوند رخصت زیارت امام حسین(علیه السلام) را در آن شب مى طلبند، با او مصافحه مى کنند».

2ـ در روایت معتبر دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: «وقتى شب قدر مى شود منادى از آسمان، از وسط عرش ندا مى دهد که حق تعالى هر کسى را که به زیارت قبر حسین(علیه السلام) آمده است آمرزید».

3ـ در روایت سوّمى از آن حضرت آمده: «هر کس شب قدر نزد قبر آن حضرت باشد و دو رکعت، یا آنچه براى او میسّر شود نماز بگزارد و از خداوند ورود در بهشت و پناه از آتش جهنّم را طلب کند، دعایش مستجاب مى شود».

4ـ حتّى «ابن قولویه» در «کامل الزیارات» از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که: «هر کس قبر امام حسین(علیه السلام) را در ماه مبارک رمضان زیارت کند و در راه زیارت از دنیا برود، به او گفته مى شود: با امن و امان داخل بهشت شو»

به هر حال زیارتى که براى شب قدر (و عید فطر و عید قربان) از «سیّد بن طاووس» و چند تن از بزرگان نقل شده و بعضى از آنها آن را از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده اند، به قرار ذیل است:

وقتى اراده زیارت ابى عبدالله الحسین(علیه السلام) کردى پس از غسل و پوشیدن تمیزترین لباس هاى خود، به حرم مقدّس آن حضرت مى روى و در حالى که روى به جانب آن حضرت کرده اى، قبله را مابین دو کتف خود قرار ده و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان سلام

 

عَلَیْکَ یَابْنَ الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَةِ، فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ،اَلسَّلامُ

بر تو اى فرزند صدیقه طاهره حضرت فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام

 

عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِاللهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَشْهَدُ اَنَّکَ

بر تو اى مولاى من اى اباعبدالله و رحمت خدا و برکاتش گواهى دهم که تو

 

قَدْاَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَیْتَ الزَّکاةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ،

برپا داشتى نماز را و بدادى زکات را و امر کردى به معروف (کار نیک) و نهى کردى از منکر (کار زشت)

 

وَتَلَوْتَ الْکِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، وَجاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَصَبَرْتَ

و خواندى قرآن را آن طور که باید و جهاد کردى در راه خدا چنانچه شاید و شکیبایى کردى

 

عَلَى الاَْذى فى جَنْبِهِ مُحْتَسِباً حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ، اَشْهَدُ اَنَّ الَّذینَ

بر آزار (دشمنانت) درباره خدا پاداش جویانه تا مرگ به سراغت آمد گواهى دهم که براستى آنان که

 

خالَفُوکَ وَحارَبُوکَ، وَالَّذینَ خَذَلُوکَ، وَالَّذینَ قَتَلُوکَ، مَلْعُونُونَ عَلى

با تو مخالفت کرده و جنگ کردند و آنان که دست از یاریت کشیدند و نیز کسانى که تو را کشتند ملعونند بر

 

لِسانِ النَّبِىِّ الاُْمِّىِ، وَقَدْ خابَ مَنِ افْتَرى، لَعَنَ اللهُ الظّالِمینَ لَکُمْ مِنَ

زبان پیامبر امّى (درس نخوانده) و زیانکار است کسى که دروغ بندد، خدا لعنت کند ستم کنندگان شما را از

 

الاَْوَّلینَ وَالاْخِرینَ، وَضاعَفَ عَلَیْهِمُ الْعَذابَ الاَْلیمَ، اَتَیْتُکَ یا مَوْلاىَ

اوّلین و آخرین و چند برابر کند بر ایشان عذاب دردناکش را آمده ام به دربارت اى مولاى من

 

یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، زائِراً عارِفاً بِحَقِّکَ، مُوالِیاً لاَِوْلِیآئِکَ، مُعادِیاً لاَِعْدآئِکَ،

اى فرزند رسول خدا براى زیارت، شناساى به حقّ تو و دوستدار دوستانت و دشمن دشمنانت

 

مُسْتَبْصِراً بِالْهُدَى الَّذى اَنْتَ عَلَیْهِ، عارِفاً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَکَ، فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّکَ

و بینا بر آن هدایتى که تو بر آن بودى و شناساى به گمراهى آن کس که با تو مخالفت کرد پس شفاعت کن براى من نزد پروردگارت

 

سپس به جانب بالاى سر برو و بگو:

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهِ فى اَرْضِهِ وَسَمآئِهِ،

سلام بر تو اى حجّت خدا در روى زمین و آسمان او

 

صَلَّى اللهُ عَلى رُوحِکَ الطَّیِّبِ، وَجَسَدِکَ الطّاهِرِ،

درود خدا بر روان پاک و پیکر پاکیزه ات

 

وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا مَوْلاىَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ

و بر تو باد سلام اى مولاى من و رحمت خدا و برکاتش

پس از آن ضریح را ببوس، آنگاه دو رکعت نماز زیارت بجاى آور و بعد از آن هر مقدار که میسّر شود نماز بخوان و سپس به پایین پاى آن حضرت برو و خطاب به على بن الحسین(علیهما السلام) (على اکبر) بگو:

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ، وَرَحْمَةُ اللهِ

سلام بر تو اى مولاى من و اى فرزند مولاى من، و رحمت خدا

 

وَ بَرَکاتُهُ، لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَ

و برکاتش بر تو باد خدا لعنت کند کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند کسى که تو را کشت و

 

ضاعَفَ عَلَیْهِمُ الْعَذابَ الاَْلیمَ

چند برابر کند بر ایشان عذاب دردناکش را

 

و آنچه مى خواهى از خدا بخواه، سپس در طرف پایین پا رو به قبله بایست و سایر شهدا را زیارت کن و بگو:

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الصِّدّیقُونَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ

سلام بر شما اى راستگویان راستى پیشه، سلام بر شما

 

اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الصّابِرُونَ، اَشْهَدُ اَنَّکُمْ جاهَدْتُمْ فى سَبیلِ

اى شهیدان شکیبا گواهى دهم که براستى شما جهاد کردید در راه

 

اللهِ، وَصَبَرْتُمْ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِ اللهِ، وَنَصَحْتُمْ للهِِ وَلِرَسُولِهِ، حَتّى

خدا و شکیبایى کردید در برابر آزارها درباره خدا و خیرخواهى کردید براى خدا و رسولش تا این که

 

اَتیکُمُ الْیَقینُ، اَشْهَدُ اَنَّکُمْ اَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّکُمْ تُرْزَقُونَ، فَجَزاکُمُ اللهُ عَنِ

مرگ به سراغتان آمد گواهى دهم که براستى شما زنده اید که در نزد پروردگارتان روزى مى خورید پس پاداشتان دهد خداوند از

 

الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ، اَفْضَلَ جَزآءِ الْمُحْسِنینَ، وَجَمَعَ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فى مَحَلِّ النَّعیمِ

طرف اسلام و مسلمانان بهترین پاداشى که دهد به نیکوکاران و گردآورد خدا میان ما و شما در جایگاه نعمت ابدى

 

آنگاه به زیارت عباس بن على(علیهما السلام) برو، وقتى به آن جا رسیدى، نزد آن جناب بایست و بگو:

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ

سلام بر تو اى فرزند امیرمؤمنان سلام بر تو اى بنده شایسته

 

الْمُطیعُ للهِِ وَلِرَسُولِهِ، اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ جاهَدْتَ وَنَصَحْتَ وَصَبَرْتَ حَتّى

فرمانبر خدا و رسولش گواهى دهم که تو براستى جهاد کردى و خیرخواهى نمودى و شکیبایى کردى تا

 

اَتیکَ الْیَقینُ، لَعَنَ اللهُ الظّالِمینَ لَکُمْ مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْخِرینَ، وَاَلْحَقَهُمْ بِدَرَکِ الْجَحیمِ.(5)

مرگ به سراغت آمد خدا لعنت کند ستم کنندگان شما را از اوّلین و آخریـن و بفرستد آنها را به قعر دوزخ.

 

یادآورى: در مواقع ازدحام جمعیّت، دور زدن ضریح یا چسبیدن به ضریح و مانند آن ـ که در بعضى از روایات آمده ـ لازم نیست.

نوشته شده توسط عزیز سالمی

سه شنبه 17 6 1388 18:10

حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت (اعلی الله مقامه) :

ما مثل طایفه و گروهی هستیم که رئیس خود را حبس نموده ایم و در بلایا ، خود تصمیم جنگ و یا صلح را اتخاذ می کند !

خودمان کرده ایم و اجازه نمی دهیم بیاید قضایا را حل کند با اینکه می دانیم اگر بیاید می عتواند مشکلات را حل کند ولی باز او را محبوس کرده ایم !

بنابراین اگر میلیون ها نفر هم با او موافق باشند او مثل شخص تنها است که هیچ ناصر و معین و یار ویاوری ندارد !

زیرا ما در بیداری درست به وظیفه خود عمل نمی کنیم ، با این حال منتظرهستیم که بیدار شویم و تهجد به جا آوریم .

اگر توفیق شامل حال انسان شود بیدار می شود و مشغول تهجد می گردد ؛ ولی اگر توفیق نباشد چنانچه بیدار هم شود از آنها بهره نمی برد .

آقایی که به مسجد جمکران می رود می گوید : آقا را در مسجد جمکران دیدم به من فرمود :

به دلسوختگان ما بگو ، برای ما دعا کنند

 و یک مرتبه از نظرم غائب شد ، نا اینکه راه برود و کم کم از نظرم غائب شود .

همین آقا هفته قبل از آن هم ، حضرت را در خواب دیده بود .

ولی افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی به مسجد جمکران می روند و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند !

چنانکه به آن آقا فرموده بود :

این ها که به اینجا آمده اند دوستان خوب ما هستند و هر کدام حاجتی دارند : خانه ، زن ، فرزند ، مال ، ادای دِین ، ولی هیچ کس در فکر من نیست

آری او هزار سال است که زندانی است ، لذا هر کس که برای حاجتی به مکان مقدسی مثل مسجد جمکران می رود ، باید که اعظم حاجات نزد آن واسطه فیض ، یعنی فرج خود آن حضرت را از خدا بخواهد

خدا می داند در دفتر امام زمان –عجل الله تعای فرجه الشریف- جزء چه کسانی هستیم ؟!

کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز( روز دوشنبه و پنج شنبه) بر او عرضه می شود، همین قدر می دانیم آن طور که باید باشیم نیستیم.

دسته ها : موعود ادیان
سه شنبه 17 6 1388 18:6

شب قدر شب نزول قرآن!

از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود: قرآن مجید در ماه مبارک «رمضان» نازل شده است:

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ»(1)

و ظاهر این تعبیر آن است که: تمام قرآن در این ماه نازل گردید.

در نخستین آیه سوره «قدر» مى افزاید:

(إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).

«ما آن را در شب قدر نازل کردیم»

گر چه، در این آیه صریحاً نام قرآن ذکر نشده، ولى مسلّم است که ضمیر «إِنّا أَنْزَلْناهُ» به «قرآن» باز مى گردد و ابهام ظاهرى آن براى بیان عظمت و اهمیت آن است.

تعبیر به إِنّا أَنْزَلْناهُ: «ما آن را نازل کردیم» نیز اشاره دیگرى به عظمت این کتاب بزرگ آسمانى است، که خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده، مخصوصاً با صیغه «متکلم مع الغیر» که مفهوم جمعى دارد و دلیل بر عظمت است.

 شب قدر ، همان شبى که مقدرات و سرنوشت انسان ها تعیین مى شود، دلیل دیگرى بر سرنوشت ساز بودن این کتاب بزرگ آسمانى است.

از ضمیمه کردن این آیه با آیه سوره «بقره»، نتیجه گیرى مى شود که شب قدر در ماه مبارک «رمضان» است .

در اینجا سؤالى مطرح است و آن این که: هم از نظر تاریخى و هم از نظر ارتباط محتواى قرآن با حوادث زندگى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، مسلّم است این کتاب آسمانى به طور تدریجى و طى 23 سال نازل گردید، این امر چگونه با آیات فوق که مى گوید: در ماه رمضان و شب قدر نازل شده، سازگار مى باشد؟

پاسخ این سؤال ـ به گونه اى که بسیارى از محققان گفته اند ـ این است که: قرآن داراى دو نزول بوده است.

نزول دفعى، که در یک شب تمام آن، بر قلب پاک پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) یا «بیت المعمور» یا از «لوح محفوظ» به آسمان دنیا، نازل گردید. و نزول تدریجى، که در طول بیست و سه سال دوران نبوت انجام گرفت.(2)

بعضى نیز گفته اند: آغاز نزول قرآن در «لیلة القدر» بوده نه تمام آن، ولى این بر خلاف ظاهر آیه است که مى گوید: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.

قابل توجه این که: درباره نازل شدن قرآن در بعضى از آیات، تعبیر به «انزال» و در بعضى تعبیر به «تنزیل» شده است، و از پاره اى از متون لغت استفاده مى شود: «تنزیل» معمولاً در جائى گفته مى شود که چیزى تدریجاً نازل گردد، ولى «انزال» مفهوم وسیعترى دارد، که نزول دفعى را نیز شامل مى گردد.(3)

این تفاوت تعبیر که در آیات قرآن آمده، مى تواند اشاره به دو نزول فوق باشد.

بیان عظمت شب قدر

(وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ).

«تو چه مى دانى شب قدر چیست»؟

و بلافاصله مى گوید:

(لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر).

«شب قدر شبى است که از هزار ماه بهتر است»

این تعبیر نشان مى دهد: عظمت این شب به قدرى است که حتى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با آن علم وسیع و گسترده اش قبل از نزول این آیات، به آن واقف نبود.

مى دانیم: هزار ماه بیش از هشتاد سال است، به راستى، چه شب با عظمتى است که به اندازه یک عمر طولانى پر برکت ارزش دارد.

در بعضى از تفاسیر آمده است :

پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود:

 یکى از بنى اسرائیل لباس جنگ در تن کرده بود و هزار ماه از تن بیرون نیاورد و پیوسته مشغول (یا آماده) جهاد فى سبیل اللّه بود، اصحاب و یاران تعجب کردند و آرزو داشتند چنان فضیلت و افتخارى براى آنها نیز میسر مى شد، آیه فوق نازل گشت و بیان کرد که: «شب قدر از هزار ماه برتر است».(4)

در حدیث دیگرى نیز آمده است :

 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از چهار نفر از بنى اسرائیل که هشتاد سال عبادت خدا را بدون عصیان انجام داده بودند سخن به میان آورد، اصحاب آرزو کردند: اى کاش آنها هم چنین توفیقى پیدا مى کردند، آیه فوق در این زمینه نازل شد.(5)

در این که: عدد «هزار» در اینجا براى «تعداد» است یا «تکثیر»؟ بعضى گفته اند: براى تکثیر است، و ارزش شب قدر از هزاران ماه نیز برتر مى باشد، ولى روایاتى که در بالا نقل کردیم نشان مى دهد: عدد مزبور، براى تعداد است، و اصولاً عدد، همیشه براى تعداد است، مگر این که قرینه روشنى بر تکثیر باشد.

سپس، به توصیف بیشترى از آن شب بزرگ پرداخته، مى افزاید:

(تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْر).

 «فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى تقدیر هر کار نازل مى شوند»

با توجه به این که «تَنَزَّلُ» فعل مضارع است، و دلالت بر استمرار دارد (در اصل «تَتَنَزَّلُ» بوده) روشن مى شود: شب قدر مخصوص به زمان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و نزول قرآن مجید نبوده، بلکه امرى است مستمر و شبى است مداوم، که در همه سال تکرار مى شود.

در این که: منظور از روح کیست؟ بعضى گفته اند: «جبرئیل امین» است که «روح الامین» نیز نامیده مى شود.

بعضى «روح» را به معنى «وحى» تفسیر کرده اند، به قرینه آیه 52 سوره «شورى»: وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا: «همان گونه که بر پیامبران پیش وحى فرستادیم، بر تو نیز «وحى» را به فرمان خود وحى کردیم».

بنابراین، مفهوم آیه چنین مى شود: «فرشتگان با وحى الهى در زمینه تعیین مقدرات در آن شب نازل مى شوند».

در اینجا تفسیر سومى وجود دارد که از همه نزدیک تر به نظر مى رسد، و آن این که: «روح» مخلوق عظیمى است، ما فوق فرشتگان، چنان که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:

شخصى از آن حضرت سؤال کرد: «آیا روح همان جبرئیل است»؟

امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:

 جَبْرَئِیْلُ مِنَ الْمَلائِکَةِ، وَ الرُّوحُ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلائِکَةِ، أَ لَیْسَ أَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ؟:

«جبرئیل از ملائکه است، و روح اعظم از ملائکه است، مگر خداوند متعال نمى فرماید: ملائکه و روح نازل مى شوند»؟.(6)

یعنى، به قرینه مقابله، این دو با هم متفاوتند،

منظور از «مِنْ کُلِّ أَمْر» این است که: فرشتگان براى تقدیر و تعیین سرنوشت ها و آوردن هر خیر و برکتى در آن شب نازل مى شوند، و هدف از نزول آنها انجام این امور است.

یا این که: هر امر خیر و هر سرنوشت و تقدیرى را با خود مى آورند.(7)

بعضى نیز گفته اند: منظور این است که، آنها به امر و فرمان خدا نازل مى شوند، ولى مناسب همان معنى اول است.

تعبیر به «رَبِّهِم» که در آن تکیه روى مسأله ربوبیت و تدبیر جهان شده است، تناسب نزدیکى با کار این فرشتگان دارد، که آنها براى تدبیر و تقدیر امور نازل مى شوند و کار آنها نیز گوشه اى از ربوبیت پروردگار است.

و در آخرین آیه مى فرماید:

(سَلامٌ هِیَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).

«شبى است آکنده از سلامت و خیر و رحمت تا طلوع صبح»

هم، قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احیاء آن معادل هزار ماه است، هم خیرات و برکات الهى در آن شب نازل مى شود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مى گردد، و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مى گردند.

بنابراین، شبى است سرتاسر سلامت، از آغاز تا پایان، حتى طبق بعضى از روایات، در آن شب، شیطان در زنجیر است و از این نظر نیز شبى است سالم و توأم با سلامت.

بنابراین، اطلاق «سلام» که به معنى سلامت است بر آن شب، (به جاى اطلاق سالم) در حقیقت نوعى از تأکید است، همان گونه که گاه مى گوئیم: فلان کس عین عدالت است.

بعضى نیز گفته اند: اطلاق «سلام» بر آن شب، به خاطر این است که:

فرشتگان پیوسته به یکدیگر یا به مؤمنان سلام مى کنند، یا به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) و جانشین معصومش مى رسند و سلام عرضه مى دارند.

جمع میان این تفسیرها نیز امکان پذیر است.

به هر حال، شبى است سراسر نور و رحمت و خیر و برکت و سلامت و سعادت و بى نظیر از هر جهت.

در حدیثى آمده است: از امام باقر(علیه السلام) سؤال شد:

 «آیا شما مى دانید شب قدر کدام شب است»؟

فرمود: کَیْفَ لا نَعْرِفُ وَ الْمَلائِکَةُ تَطُوفُ بِنا فِیْها:

«چگونه نمى دانیم، در حالى که فرشتگان در آن شب در گرد ما دور مى زنند»!.(8)

در داستان ابراهیم(علیه السلام) آمده است: چند نفر از فرشتگان الهى نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام کردند(9)، مى گویند:

 لذتى که ابراهیم(علیه السلام) از سلام این فرشتگان برد، با تمام دنیا برابرى نداشت، اکنون باید فکر کرد، وقتى گروه، گروه فرشتگان در شب قدر نازل مى شوند و بر مؤمنان سلام مى کنند، چه لذت و لطف و برکتى دارد؟!

وقتى ابراهیم(علیه السلام) را در آتش نمرودى افکندند، فرشتگان آمدند و بر او سلام کردند، و آتش بر او گلستان شد، آیا آتش دوزخ به برکت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر «برد» و «سلام» نمى شود؟

آرى، این نشانه عظمت امت محمّد(صلى الله علیه وآله) است، که در آنجا(فرشتگان) بر خلیل(علیه السلام) نازل مى شوند و در اینجا بر این امت اسلام.(10)

نوشته شده توسط عزیز سالمی

* * *

پی نوشت ها

1 ـ بقره، آیه 185.

2 ـ شرح این مطلب را ذیل آیه 3 سوره «دخان»، جلد 21 تفسیر «نمونه»، صفحه 148 به بعد بیان کرده ایم.

3 ـ «مفردات راغب»، ماده نزل.

4 و 5 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 371.

6 ـ تفسیر «برهان»، جلد 4، صفحه 481.

7 ـ طبق تفسیر اول «مِن» به معنى «لام» است، و مفهوم «مِنْ کُلِّ أَمْر» «لاَِجْلِ کُلِّ أَمْر» مى باشد، و بنابر تفسیر دوم «مِن» به معنى «باء مصاحبت» مى باشد.

8 ـ تفسیر «برهان»، جلد 4، صفحه 488، حدیث 29.

9 ـ هود، آیه 69.

10 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 32، صفحه 36.

مطالب فوق برگرفته از ج 27 " تفسیر نمونه " است

 

سه شنبه 17 6 1388 18:5

چرا شب قدر مخفى است؟

"بسیارى معتقدند: مخفى بودن شب قدر در میان شب هاى سال، یا در میان شب هاى ماه مبارک رمضان، براى این است که: مردم به همه این شب ها اهمیت دهند، همان گونه که خداوند:

رضاى خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده، تا مردم به همه طاعات روى آورند.

غضبش را در میان معاصى پنهان کرده، تا از همه بپرهیزند.

دوستانش را در میان مردم مخفى کرده، تا همه را احترام کنند.

اجابت را در میان دعاها پنهان کرده، تا به همه دعاها رو آورند.

اسم اعظم را در میان اسمائش مخفى ساخته، تا همه را بزرگ دارند.

و وقت مرگ را مخفى ساخته، تا در همه حال آماده باشند.

و این، فلسفه مناسبى به نظر مى رسد.

آیا شب قدر در امت هاى پیشین نیز بوده است؟

ظاهر آیات این سوره، نشان مى دهد: شب قدر مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیست، بلکه، همه سال تا پایان جهان تکرار مى شود.

تعبیر به فعل مضارع (تَنَزَّلُ) که دلالت بر استمرار دارد، و همچنین تعبیر به جمله اسمیه «سَلامٌ هِیَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» که نشانه دوام است نیز، گواه بر این معنى است.

به علاوه، روایات بسیارى که شاید در حدّ تواتر باشد نیز، این معنى را تأیید مى کند (این نسبت به آینده).

ولى، آیا در امتهاى پیشین نیز بوده است، یا نه؟.

صریح روایات متعددى این است: این از مواهب الهى بر این امت مى باشد، چنان که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است:

 اِنَّ اللّهَ وَهَبَ لاُِمَّتِى لَیْلَةَ الْقَدْرِ لَمْ یُعْطِها مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ:

 «خداوند شب قدر را به امت من بخشیده، و احدى از امت هاى پیشین از این موهبت برخوردار نبودند»."(2)

 

چگونه شب قدر برتر از هزار ماه است؟

ظاهر این است: بهتر بودن این شب از هزار ماه، به خاطر ارزش عبادت و احیاى آن شب است، و روایات فضیلت «لیلة القدر» و فضیلت عبادت آن که در کتب شیعه و اهل سنت فراوان است، این معنى را کاملاً تأیید مى کند.

علاوه بر این، نزول قرآن در این شب، و نزول برکات و رحمت الهى در آن، سبب مى شود که از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.

در حدیثى، از امام صادق(علیه السلام) آمده است: به «على بن ابى حمزه ثمالى» فرمود:

«فضیلت شب قدر را در شب بیست و یکم و بیست و سوم بطلب، و در هر کدام از این دو، یک صد رکعت نماز به جاى آور، و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احیا بدار و در آن شب غسل کن».

راوى مى گوید: عرض کردم: اگر نتوانم این همه نماز را ایستاده بخوانم؟

فرمود: نشسته بخوان.

عرض کردم: اگر نتوانم؟

فرمود: در بستر بخوان، و مانعى ندارد در آغاز شب، خواب مختصرى بکنى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، شیاطین در غل و زنجیرند، و اعمال مؤمنین مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان»؟!(1)

 

آیا شب قدر در مناطق مختلف، یکى است؟

مى دانیم: آغاز ماه هاى قمرى، در همه بلاد یکسان نیست، و ممکن است در منطقه اى امروز اول ماه باشد و در منطقه دیگرى دوم ماه، بنابراین، شب قدر نمى تواند یک شب معین در سال بوده باشد، چرا که فى المثل: شب بیست و سوم در «مکّه» ممکن است شب بیست و دوم در «ایران» و «عراق» باشد، و به این ترتیب، قاعدتاً هر کدام باید براى خود شب قدرى داشته باشند.

آیا این با آنچه از آیات و روایات استفاده مى شود که: شب قدر یک شب معین است، سازگار است؟!

پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این که:

شب، همان سایه نیم کره زمین است که بر نیم کره دیگر مى افتد، و مى دانیم: این سایه همراه گردش زمین در حرکت است، و یک دوره کامل آن در بیست و چهار ساعت انجام مى شود، بنابراین ممکن است شب قدر یک دوره کامل شب به دور زمین باشد، یعنى مدت بیست و چهار ساعت تاریکى که تمام نقاط زمین را زیر پوشش خود قرار مى دهد، شب قدر است، که آغاز آن از یک نقطه شروع مى شود و در نقطه دیگر پایان مى گیرد .

نوشته شده توسط عزیز سالمی

پی نوشت ها

1 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 625، حدیث 58 (با تلخیص).

مطالب فوق برگرفته شده از تفسیر نمونه ج 27 است

سه شنبه 17 6 1388 18:2

وهابیت ومخالفت با پیشرفت های علمی

جمود و مخالفت با هر پدیده نوین

  بنیان گذار مذهب وهّابى با هرگونه بدعتى به مبارزه برخاست، چیزى که از نظر اصولى مورد انکار سایر فرق مسلمین نیز نبود، زیرا همگى بدعت ها را در دین به طور کلّى انکار مى کنند.(1)ولى او در معنى بدعت مرتکب اشتباه بزرگى شده بود، و به همین جهت با هر چیز تازه اى به مبارزه برخاست.اکنون ببینیم منظور از بدعت چیست؟ آیا هر مطلب تازه، هر ابداع جدید بدعت است؟ و باید با تمام مظاهر نوین تمدّن بشرى به مبارزه برخاست ـ آن گونه که پیروان نخستین وهّابیان از سخنان او برداشت کرده بودند :

دوچرخه را مرکب شیطان مى نامیدند و از آن اجتناب مى کردند!!

 خط تلفنى را که کاخ پادشاه سعودى را به مرکز لشکر متّصل مى کرد، پاره پاره کردند!

دوربین هاى عکّاسى را تا چند سال قبل حرام مى شمردند و خرید و فروش آن در بازارهاى مکّه و مدینه تا چندى پیش ممنوع بود،

  ملاّ عمر وهّابى رئیس طالبان نیز اجازه نداد هرگز عکسى از او بگیرند،

  با تحصیل زنان و دختران حتّى در مدارس مخصوص به خود به مخالفت برخاستند

رانندگى زن را هر چند با حجاب کامل باشد حرام مى دانند،

و گرفتن جشن میلاد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مانند آن را نیز بدعت و حرام مى شمرند!

نه تنها جشن میلادى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)بر پا نمى کنند، بلکه تمام مسلمین سنّى و شیعه را که این کار عاقلانه و انسانى را انجام مى دهند، سرزنش مى کنند!

به یقین بدعت از دیدگاه فقیهان بزرگ و علماى اصول مفهوم دیگرى دارد.«بدعت» تفسیر خاصّ خود را دارد وآن این است که انسان چیزى را که از دین نیست جزء دین قرار دهد، و به عنوان یک عمل دینى آن را انجام دهد و در تعریف بدعت گفته اند:

«اَلْبِدْعَةُ إدْخالُ ما لَیْسَ مِنَ الدِّینِ فِى الدِّینِ».(2)

در البحر الرائق (نوشته ابن نجیم مصرى) بدعت چنین تعریف شده است: «غلب استعمالها على ما هو (ایجاد) نقص فى الدّین او زیادة» و در کتاب فیض القدیر (نوشته مناوى) چنین آمده :

«الحدث فى الدین بعد اکماله»

و همه این تعاریف به یک معنى باز مى گردد.به یقین هیچ کس استفاده از اختراعات جدید مانند دوچرخه، تلفن، دوربین عکّاسى و رایانه و... را به عنوان یک امر واجب یا مستحب دینى انجام نمى دهد، بلکه یک امر عرفى است، مانند انواع غذاها و لباس ها و ساختمان ها که بر اثر گذشت زمان تغییر مى یابد و شکل نوینى به خود مى گیرد.به عبارت دیگر گونه اى از اعمالى که ما انجام مى دهیم اعمال عرفى است که ارتباط خاصّى با شرع ندارد، مانند مثال هایى که در بالا آمد: تنوّع در انواع لباس ها، مرکب ها، غذاها، آداب و رسوم و وسایل زندگى و منزل.

بدعت به معنى نوآورى مفید در این امور کار خوبى است و نشانه پیشرفت تمدّن بشر است، بنابراین نه دوچرخه مرکب شیطان است، نه دوربین عکّاسى چشم شیطان، نه انواع تلفن مایه تباهى و فساد دین است و نه مراسم جشن و شادمانى براى تولّد بزرگان دین که یک امر عرفى است گناه مى باشد، همان کارى که گاه به عنوان مراسم جشن تولّد براى فرد فرد خانواده ها انجام مى شود و گاه به طور دسته جمعى براى یک عالم بزرگ دینى یا از آن بالاتر براى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و بزرگان دین مراسم باشکوهى مى گیرند.براى انجام این گونه امور هیچ دلیلى بر حرمت نداریم، جز سوء تعبیر در مفهوم بدعت و عدم آشنایى به معنى فقهى آن و عدم شناخت امور عرفى از تکالیف شرعى.کارى به گنبد و بارگاه براى قبور پیشوایان دین نداریم که آن موضوع بحث دیگرى است، بلکه سخن از قبرستان هاى معمولى است هنگامى که در عربستان به سراغ قبرستان مى رویم با زشت ترین و زننده ترین صحنه ها روبرو مى شویم، درست مانند یک بیابان بى آب و علف و سنگلاخ ناهموار و بى نظم، حتّى یک سنگ صاف روى هیچ قبرى نمى بینید!در حالى که بناى ساده قبور یک امر عرفى در میان تمام ملّت ها و عقلاى جهان است، که سعى دارند قبور مردگان را به صورتى درآورند که احترام آنها حفظ شود، و هرگز تحقیر و توهین نشوند، در اطراف آن درخت و گل و گیاهى ترتیب مى دهند تا مایه آرامش بازماندگان آنها شود.براى قبور شعرا و بزرگان علم و ادب ساختمان مناسبى در خور شأن آنها مى سازند، و براى هر کسى به تناسب حالش.این یک کار انسانى و عرفى است، نه بدعت است و نه شرک و نه بت پرستى بلکه احترام و آداب انسانیّت است، در حالى که بدعت حرام افزودن چیزى بر دستورات دین است.امروزه در همه جاى دنیا معمول است که به مناسبت یکصدمین سال، بزرگداشتى براى فلان شاعر یا مخترع مى گیرند و این کار سبب تشویق جوانان به علم و دانش و پیشرفت علم و دانش است، آیا هیچ عاقلى مى گوید این کار بدعت یا شرک است، یا چیزى بر دین افزوده شده؟!حال اگر ما براى بزرگان دین این کار را انجام دهیم، کارى که سبب توجّه عموم مردم به افکار و تعلیمات و برنامه هاى آنها مى شود و پیوند محکمى میان آنها و بزرگان دینى برقرار مى کند، کجاى این کار بدعت یا شرک است؟ این یک امر عرفى پسندیده است.شایان توجّه این که گاه نوآورى هاى عرفى در کنار مسائل شرعى قرار مى گیرد بى آن که به آن آمیخته شود و عنوان بدعت حرام پیدا کند، به عنوان مثال امروز در مسجدالحرام و مسجد النبى مناره هاى زیادى مى بینیم که به یقین در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبوده است، محراب پیامبر با نقش و نگار ساده و زیبایى آراسته شده بسیارى از آیات قرآن (و بعضى مى گویند تمام قرآن مجید) بر دیوارها و درون طاق هاى مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خط زیبایى نگاشته شده، حتّى نام آن حضرت و تمام ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) و بعضى از بزرگان اسلام بر پیشانى یکى از حیاط هاى آن مسجد به چشم مى خورد.در حالى که هیچ یک از این ها در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نبود. آیا این ها بدعت و حرام است؟ اگر هست چرا وهّابى ها که بر آن جا سلطه دارند همه را از میان بر نمى دارند؟ و اگر نیست چرا موارد مشابه آن را نمى پذیرند؟به یقین هیچ کس این ها را به قصد این که دستور دین است ابداع نکرده، بلکه یک سلسله امور عرفى هستند که با ذوق سلیم مردم ابداع شده اند.کسانى که بر اثر جمود فکرى با این آداب اجتماعى مسلمین و غیر مسلمین مخالفند، جایگاهى در دنیاى امروز ندارند و باید به بایگانى تاریخ سپرده شوند، مگر این که اعتدالیون آنها این خطاهاى بزرگ را اصلاح و جبران کنند.تکرار مى کنیم بدعت ممنوع و حرام چیز دیگرى است و آن این است که من کارى را به عنوان یک دستور دینى انجام دهم در حالى که نه در ادلّه عامّه و نه ادلّه خاصّه چیزى درباره آن نیامده باشد.مثل این که چیزى بر نماز یا روزه یا آداب و مناسک حج و امثال آن بیفزاییم یا بگوییم شرع به ما دستور داده است که فلان شب را به عنوان میلاد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) جشن بگیرید.متأسّفانه جمود و کمى اطّلاعات این گروه سبب شده است که این دو مطلب با یکدیگر اشتباه شود و «ابداعات عرفى» با «بدعت هاى شرعى»

.پی نوشت ها

1. در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم :

«أهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الخَلْقِ وَ الخَلِیقَةِ;

بدعت گزاران بدتر خلق خدا هستند» (کنزالعمّال، حدیث 10951)

و در حدیثى از امام على(علیه السلام) آمده است که فرمود :

«مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلاَّ تُرِکَ بِهَا سُنَّةٌ;

هیچ بدعتى حادث نشد، مگر این که سنّتى با آن ترک شد، (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 93)

و احادیث در این زمینه در کتب فریقین بسیار است

 1، صفحه 277

.2. غنائم الأیّام، جلد

.برگرفته از وبسایت فتنه (مبارزه با وهابیت)

نوشته شده توسط عزیز سالمی   

                                    

يکشنبه 15 6 1388 11:12

فوتبال به سبک شیوخ وهابی

عبد الله النجدی: فوتبال حرام است مگر با این شروط و ضوابط.

سوال: ...جوانانی که چیزی از تقوا نمی دانند و به وقتشان اهمیتی نمی دهند و می گویند می خواهیم فوتبال بازی کنیم، می پرسند شروط و ضوابط بازی فوتبال چیست تا ما در ورطه تشبّه به کفار و طاغوتیان و دشمنان دین مثل آمریکا و روسیه و.. نیفتیم.

جواب: به آنها می گوییم اگر اصرار دارید بازی کنید و وقت خود را بگذرانید، باید شروط و ضوابط ذیل را رعایت کنید:

اول: خطوطی چهار طرف دور زمین نباشد؛ زیرا این خطوط ساخته کفار و قانون بین المللی فوتبال است!

دوم: کلماتی که کفار و مشرکان به عنوان قانون بین المللی فوتبال وضع کرده اند، مانند گل و اوت و پنالتی و کرنر و ...، گفته نشود زیرا گفتن این کلمات حرام است و هر کس که اینها را بگوید تنبیه و باید از بازی اخراج  شود و باید به او گفته شود که به کفار و مشرکین شبیه شده ای...

سوم: هر کس از شما که در اثناء بازی افتاد و دست یا پایش شکست، یا دستش به توپ خورد بازی به خاطر او نباید متوقف شود و به کسی که او را انداخته کارت زرد یا قرمز داده نشود، بلکه به هنگام شکسته شدن یا ضربه دیدن باید به قاضی شرع مراجعه شود تا آن بازیکن حق شرعی خود را همانطور که در قرآن است بگیرد و شما باید شهادت دهید که فلانی عمداً دست یا پای او را شکست...

چهارم: نباید در تعداد بازیکنان با کفار و یهود و نصارا و خصوصاً امریکای خبیث تبعیت کنید، به این معنا که نباید با یازده نفر بازی کنید، بلکه باید بر این تعداد اضافه یا کم کنید

.پنجم: باید با لباس خواب یا غیره خودتان و بدون شورت ها و پیراهن های رنگارنگ و شماره دار بازی کنید، زیرا این لباسها لباس اسلامی نیست، بلکه لباس کفار و غرب است.

ششم: هر کدام از شما که این شروط و ضوابط را رعایت کرد باید قصدش از بازی فوتبال تقویت بدنی برای جهاد فی سبیل الله و آمادگی برای زمانی باشد که به جهاد فراخوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادی از پیروزی ظنّ.

هفتم: نباید زمان بازی را 45 دقیقه قرار دهید، شما باید با کفار و فاسقان مخالفت کنید و در هیچ چیز مشابه آنان نباشید.

هشتم: نباید در دو نیمه 45 دقیقه ای بازی کنید، بلکه در یک  یا سه  نیمه بازی کنید تا مخالفت شما با کفار محقق شود.

نهم: هنگامی که یکی از دو تیم بر دیگری غلبه نکرد (تساوی بازی) و آنطور که شما می گویید توپ به دروازه ای وارد نشد، نباید برای بازی وقت اضافی یا پنالتی در نظر بگیرید (تا یکی پیروز شود)، بلکه بلافاصله بازی را تمام کنید، زیرا بازی به این طریق عین اجرای قوانین بین المللی فوتبال است!

دهم: در بازی فوتبال شخصی را به عنوان داور انتخاب نکنید، زیرا بعد از لغو قوانین بین المللی همچون گل و اوت و پنالتی و کرنر و... وجود او دلیلی ندارد! بلکه بودن او تشبّه به کفار و یهود و نصار و اطاعت از قوانین بین المللی است.

یازدهم: نباید در اثناء بازی، گروهی از جوانان جمع شوند و شما را تماشا کنند، چون قصد شما ورزش و تقویت بدنی است پس دلیلی ندارد آنها شما را نگاه کنند! هر چند که بگویید آنها باعث تشویق شما در تقویت بدنی و آمادگی برای جهاد هستند، به آنها بگویید بروید دنبال منکرات خودتان در بازارها و روزنامه ها و بگذارید ما بدنمان را قوی کنیم!!!

دوازدهم: هر کسی که گل بزند و سپس بدود تا بقیه او را دنبال کنند و بغل نمایند، (همانطور که در آمریکا و فرانسه بازیکنان انجام می دهند) باید به صورتش تف انداخت و تنبیه کرد!!! زیرا ورزش بدنی شما چه ارتباطی به شادی و بغل کردن و بوسیدن دارد!

سیزدهم: دروازه باید به جای دو تیرک، سه تیرک داشته باشد، تا مشابه کفار نباشد تا مخالفت شما با قانون بین المللی طاغوتی سازمان فوتبال محقق شود

.چهاردهم: هنگامی که بازیکنی مصدوم شد، نباید بازیکن دیگری را جایگزین او کرد، زیرا این روش، ساخته کفار و مشرکین در آمریکا و ... است. اینها بعضی از شروط و ضوابطی است که مانع تشبّه به کفّار و مشرکین در بازی فوتبال می گردد...

من به اجرای این شروط و ضوابط و سپس پرداختن به فوتبال دعوت نمی کنم، بلکه اینها در واقع برای کسی است که توان انجام ورزش های شرعی را ندارد و برای مؤمن صادق، ادلّه نقلی و عقلی مبنی بر تشبّه فوتبال به کفّار کافی است، زیرا انجام بازی فوتبال بغض انسان را نسبت به کفّار متزلزل می سازد، ولی جوانان این امر را شادی و بازی می پندارند (و تحسبونه هیناً و هو عند الله عظیم...).در پایان امیدوارم که این پیام  برای جوانان و دیگران مؤثر و مفید باشد. اللّهم آمین

.به قلم: عبد الله النجدیریاض-ربیع الاول1423هـ

سبک مغزی و جهل این مردمان ، علم و علما را به شگفتی واداشته است !!!!!

قضاوت با شماست......

برگرفته از وبسایت فتنه(مبارزه با وهابیت)

نوشته شده توسط عزیز سالمی  

يکشنبه 15 6 1388 11:11
X