فَمَنْ حـاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جـائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعـالَوْا نَدْعُ أَبْنـائَنـا وَأَبْنـاءَکُمْ وَنِسـائَنـا وَنِسـاءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْکـاذِبینَ
«سوره آل عمران ، آیه 61»
هر گاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز بر خیزند، به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نمائیم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم!
مباهله آخرین حربه
آیات 35 تا 60 سوره آل عمران پیرامون حضرت عیساى مسیح(علیه السلام) سخن مى گوید. در این بیست و شش آیه، از تولّد حضرت عیسى(علیه السلام)، مقامات آن حضرت، شخصیّت مادرش، فضایل حضرت مریم(علیها السلام)، گفتگوى او با فرشتگان، مائده آسمانى، و مسائل دیگر بحث شده است. خداوند پس از این بحث طولانى درباره حضرت عیسى(علیه السلام) به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید که اگر مسیحیان پس از بیان همه این امور و بحث هاى مستدلّ و منطقى باز هم زیر بار نرفتند و اسلام را نپذیرفتند، راه متفاوت دیگرى در برخود با آنها انتخاب کن، با آنها مباهله کن، تا حق روشن شود.
مباهله یعنى چه؟
مباهله از مادّه «بَهْل» گرفته شده است. و «بَهْل» در لغت عرب به معناى رها کردن است. شترها وقتى بچّه دار مى شوند پستانهاى آنها را مى بندند تا بچّه شتر همه شیر مادر را نخورد و مقدارى براى صاحب شتر باقى بماند; ولى گاهى پستانها را باز مى کنند تا بچّه شتر هر چه میل دارد بخورد، عرب به چنین شترى که پستانهایش باز شده «ابل باهل» مى گوید، یعنى شترى که شیرش رها شده تا بچّه اش از آن استفاده کند.
و امّا در اصطلاح، معناى دیگرى دارد و آن این که: هر گاه دو نفر بعد از بحث هاى منطقى و استدلالهاى عقلى و برهانهاى روشن، نتوانستند یکدیگر را قانع کنند، در اینجا هر کدام در حقّ دیگرى نفرین مى کند و چنین مى گوید: «اگر من بر حق هستم و تو خلاف مى گویى به مجازات الهى گرفتار شوى» و دیگرى هم همین راتکرار مى کند. به چنین کارى با حصول شرائطش «مباهله» مى گویند.
ارتباط معناى لغوى واصطلاحى «مباهله» با یکدیگر روشن است; زیرا در مباهله شخصى که مدّعى است حق مى گوید طرف دیگر را رها مى کند و امر او را به خداوند محوّل و واگذار مى نماید
دعوت به مباهله
«فَمَنْ حـاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مـا جـاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» ـ اى پیامبر ما! هر یک از نصارى و مسیحیان پس از این همه بحث و مباحث مربوط به عیسى بن مریم(علیهما السلام) و استدلالهاى متقن و متین پیرامون شؤون مختلف آن حضرت، اگر همچنان به لجاجت خود ادامه دادند، و عناد و لجاج بسان حجاب و پرده مانع راهیابى آنها به سوى حقّ و حقیقت شد، راه دیگرى در ادامه دعوت آنها به سوى حق انتخاب کن و با آنها مباهله کن.
«فَقُلْ تَعـالَواْ نَدْعُ أَبْنـاءَنـا وَأَبْنـاءَکُمْ وَنِسـاءَنـا وَنِسـاءَکُمْ وَأَنْفُسَنـا وَأنْفُسَکُمْ» ـ در این قسمت از آیه، افرادى که باید در مراسم مباهله شرکت کنند مشخّص مى شود.
پیامبر ما! به آنها بگو که از سوى هر یک از طرفین مباهله، باید چهار گروه در این مراسم شرکت کنند:
1 ـ رئیس مسلمانان، یعنى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و رئیس مسیحیان نجران.
2 ـ فرزندانمان و فرزندان شما.
3 ـ زنان ما و زنان شما.
4 ـ نفوس ما و نفوس شما.
در مباحث آینده پیرامون این که مراد از «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» چیست؟ بطور مفصّل بحث خواهیم کرد.
«ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْکاذِبینَ» ـ پس از این که افراد خاصّى ـ که در بالا ذکر شد ـ از طرفین جهت مراسم مباهله حاضر شدند، مباهله به این شکل انجام مى شود که هر کس دروغ بگوید و در ادّعاى خود کاذب باشد، لعنت و عذاب الهى گریبانگیر او شود، تا بدین وسیله حقیقت براى مردم روشن شود.
آیا مباهله انجام شد؟
سؤال : آیا مراسم مباهله طبق آداب و شرایطى که قرآن فرموده، انجام شد؟
در صورت انجام، نتیجه و آثار مباهله چه بود؟
پاسخ : قرآن در این مورد ساکت است، و از آیات این کتاب الهى نمى توان استفاده کرد که مراسم مباهله انجام شد یا نه، ولى این داستان در تاریخ اسلام بسیار معروف است.
طبق آنچه در تاریخ آمده، پیامبر (صلى الله علیه وآله) جریان مباهله و چگونگى آن را با مسیحیان نجران در میان گذاشت و روزى را جهت انجام مباهله معیّن کرد. اُسقف اعظم مسیحیان ـ که بالاترین مقام مذهبى مسیحیان است ـ به آنها گفت:
«براى مباهله آماده گردید، و در روز موعود حاضر شوید، اگر پیامبر اسلام در روز مباهله با اصحاب و یاران سرشناس و شخصیّت هاى معروف مسلمانان آمد، با او مباهله کنید; امّا اگر به منظور مباهله با زن و بچّه آمد، از مباهله با او خود دارى کنید. چرا؟ چون در صورت اوّل معلوم مى شود در نبوّت خود صادق نیست و در این صورت مغلوب مى شود، ولى در صورت دوم معلوم مى شود که با خداوند ارتباطى دارد که با توکّل بر او به میدان آمده است.»
به هر حال، روز موعود فرا رسید، مسیحیان مشاهده کردند که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)دست دو پسر بچّه، حسن و حسین(علیهم السلام) را گرفته و به همراه على و فاطمه(علیهم السلام)مى آید.
اسقف اعظم مسیحیان وقتى این صحنه را مشاهده کرد گفت:
«من صورتهایى مى بینم که اگر دعا کنند حتماً به هدف اجابت مى رسد و همه شما نابود مى شوید. از مباهله خود دارى کنید و به مسلمانها اعلان کنید که حاضریم به صورت یک اقلّیّت سالم در کنار شما زندگى کنیم و مالیات لازم را نیز مى پردازیم.»
ابنائنا»، «نسائنا» و «انفسنا» کیانند؟
در این که منظور از «نسائنا» تنها دختر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)است، ظاهراً هیچ اختلافى بین ما و برادران سنّى وجود ندارد، همانگونه که علماء شیعه و اهل سنّت بالاتّفاق «ابنائنا» را به حسن و حسین(علیهما السلام) تفسیر کرده اند و در این نکته که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)، مشمول ابنائنا هستند اختلاف نظرى ندارند.
بنابر این محور اصلى و مرکزى بحث پیرامون تفسیر «انفسنا» مى باشد، بدین جهت لازم است بحث بیشترى پیرامون این جمله داشته باشیم.
مرحوم قاضى نور الله شوشترى، در کتاب ارزشمندش، احقاق الحق، مى فرماید:
اجمع المفسّرون على ان «ابناءنا» اشارة الى الحسن والحسین(علیهما السلام) و «نسائنا» اشارة الى فاطمه(علیها السلام) و «انفسنا» اشارة الى على(علیه السلام)
مفسّران قرآن مجید (از شیعه و اهل سنّت) اجماع واتّفاق نظر دارند که منظور از «ابنائنا» حسن و حسین(علیهما السلام)، و مراد از «نسائنا» فاطمه زهرا(علیها السلام)و منظور از «انفسنا» على(علیه السلام)مى باشد.
آیة الله العظمى مرعشى ـ رحمة اللّه علیه ـ در پاورقى این کتاب از حدود شصت کتاب (از کتب اهل سنّت) مطلب فوق را نقل مى کند. معناى این سخن آن است که مطلب بقدرى واضح و روشن است که در تمام کتب اهل سنّت منعکس شده است.
ولى متأسّفانه علیرغم این همه روایات، افراد کمى از مفسّران اهل سنّت، که گرفتار تعصّب بیجا و تفسیر به رأى شده اند، در تفسیر آیه شریفه مطالب حیرت آورى گفته اند; به دو نمونه آن توجّه کنید:
1 ـ آلوسى در روح المعانى پس از اعتراف به این که به غیر از على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) کس دیگرى در داستان مباهله همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبوده است و با تأکید بر این که هیچ انسان مؤمنى نباید در این مسأله شک کند، به بیان استدلال علماء شیعه مى پردازد و مدّعى مى شود که منظور از «انفسنا» خود پیامبر است و «على» جزء «ابنائنا» است; زیرا در ادبیّات عرب به داماد هم پسر گفته مى شود!»
پاسخ این سخن بسیار روشن است; زیرا طبق این آیه شریفه پیامبر از «ابنائنا» و «انفسنا» و «نسائنا» دعوت کرده است. اگر منظور از «أنفسنا» خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)باشد، آیا دعوت از خویشتن معنى دارد؟ با توجّه به این که قرآن مجید فصیح ترین سخنان است، قطعاً چنین مطلب غیر فصیحى نمى گوید و به پیامبر دستور نمى دهد که از خویشتن دعوت کند. پس قطعاً منظور از «انفسنا» خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)نیست. علاوه بر این، ما در ادبیّات عرب ندیده ایم که به داماد، پسر خطاب شود و چنین استعمالى بسیار نامأنوس و مجازى مى باشد.
از چنین اظهار نظرهایى زیاد تعجّب نکنید; این، نتیجه تعصّب هاى بیجاست; این گونه تعصّبها بجائى مى رسد که بعضى از اشخاص حاضر هستند براى حفظ عقائد نادرست خود، حتّى مطالبى را بر قرآن تحمیل کنند!
2 ـ عجیب تر از سخن آلوسى، نظریّه محمّد عبده در المنار است. وى در کتاب المنار، هنگامى که به تفسیر آیه مباهله مى رسد، مى نویسد:
الرّوایات متّفقة على أنّ النّبی(صلى الله علیه وآله) اختار للمباهلة علیّاً وفاطمة و ولدیهما و یحملون کلمة نسائنا على فاطمة وکلمة انفسنا على علیٍّ فقط و مصادر هذه الرّوایات الشّیعة و مقصدهم منها معروف
احادیث و روایات اتّفاق دارند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى مباهله على وفاطمه و دو پسر آنان را انتخاب کرد. و کلمه «نسائنا» در آیه شریفه بر فاطمه و کلمه «انفسنا» بر «على» حمل شده است; البتّه مستند این روایات و منبع آن، شیعیان است و هدف آنها از این گونه روایات روشن است!
واقعاً این سخن از محمّد عبده عجیب است و صدر و ذیل آن متناقض مى باشد زیرا در ابتداى سخن ادّعاى اتّفاق واجماع روایات مى کند و در ذیل آن، همه آنها را به شیعه نسبت مى دهد!
علاوه بر این که (همانگونه که گذشت) سخن ذیل صحیح نیست، چون بیشتر روایات مذکور ـ بر خلاف ادّعاى ایشان ـ از اهل سنّت نقل شده است.
در مقابل این سخنان بى اساس جز تأسّف و افسوس چیزى نمى توان گفت.
به هر حال، آیه مباهله، با توضیحاتى که گذشت، از آیات محکم و صریحى است که دلالت روشنى بر ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) و فرزندانش(علیهم السلام) دارد.
سؤال : درست است که آیه مباهله فضیلت و افتخارى براى امیرالمؤمنین، علىّ بن ابى طالب(علیه السلام)، محسوب مى شود; ولى چه ارتباطى با مسأله ولایت و رهبرى آن حضرت دارد، که شما در اینجا به عنوان یکى از آیات مربوط به ولایت مورد بحث قرار داده اید؟
پاسخ : همانگونه که گذشت منظور از «أنفسنا» در آیه مباهله، شخص حضرت على(علیه السلام) است. این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)، على(علیه السلام) را جان خود خوانده، و او را «نفس» خویش خطاب کرده، آیا معناى حقیقى مراد است، یا تنزیل مقامى منظور است؟
بدون شک معناى حقیقى منظور نیست; یعنى «على» پیامبر نیست! بلکه منظور این است که على(علیه السلام) در فضائل و کمالات و مقامات همچون پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، در شجاعت و رشادت و شهامت و تقوا و ایثار و خلاصه تمام کمالات و مقامات مانند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است. نتیجه این که على(علیه السلام) در مقامات و کمالات نازل منزله پیامبر(صلى الله علیه وآله) و تالى تلو اوست.
با توجّه به این مطلب اگر قرار باشد پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) خلیفه و جانشینى براى آن حضرت از سوى خداوند انتصاب شود، یا امّت اسلامى کسى را براى این منظور انتخاب کنند، آیا نباید شخصى را انتخاب کنند که همطراز پیامبر، یا در مرحله بعد از آن حضرت باشد؟
آیا نباید شخصى منتخب مردم یا منصوب الهى باشد که در فضائل و کمالات، مخصوصاً تقوا و عصمت، همچون پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) باشد؟
و اگر با وجود چنین شخصى، اشخاص دیگرى انتخاب شوند، آیا عقل چنین کارى را قبیح و زشت نمى شمرد؟
بنابر این، از انطباق جمله «انفسنا» به شخص «علىّ بن ابى طالب(علیه السلام)» مى توان پلى به سوى ولایت و امامت زد و بدین وسیله ولایت را ثابت کرد.
پروردگارا ! ما را قدردان نعمت بى بدیل و بزرگ ولایت اهل البیت(علیهم السلام)، قرار ده و لطف و عنایت آن بزرگواران را در دنیا، و شفاعتشان را در عُقبى، شامل حالمان بگردان.