معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 520259
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
پیامبر اسلام (ص) قبل از نبوت چه آئینى داشت؟

‏در اینکه پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) قبل از بعثت هرگز براى بت سجده نکرد و از خط توحید منحرف نشد شکى نیست، و تاریخ زندگى او نیز به خوبى این معنى را منعکس مى کند اما در اینکه بر کدام آئین بوده؟ در میان علما گفتگو است.
بعضى او را پیرو آئین مسیح (علیه السلام) مى دانند، چرا که قبل از بعثت پیامبر (صلى الله علیه وآله)، آئین رسمى و غیر منسوخ، آئین او بوده است.
بعضى دیگر او را پیرو آئین ابراهیم (علیه السلام) مى دانند، چرا که «شیخ الانبیاء» و پدر پیامبران است و در بعضى از آیات قرآن آئین اسلام به عنوان آئین ابراهیم معرفى شده «ملة ابیکم ابراهیم» (حج ـ 78).
بعضى نیز اظهار بى اطلاعى کرده و گفته اند: مى دانیم آئینى داشته، اما کدام آئین؟ بر ما روشن نیست!
گرچه هر یک از این اقوال وجهى دارد، اما هیچکدام مسلم نیست، و مناسب تر از اینها قول چهارمى است و آن اینکه: پیامبر (صلى الله علیه وآله) شخصاً برنامه خاصى از سوى خداوند داشته که بر طبق آن عمل مى کرده، و در حقیقت، آئین مخصوص خودش بوده، تا زمانى که اسلام بر او نازل گشت.
شاهد این سخن حدیثى است که در نهج البلاغه آمده، که مى گوید: «خداوند از آن زمان که رسول خدا از شیر باز گرفته شد بزرگ ترین فرشته اش را قرین وى ساخت، تا شب و روز او را به راههاى مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد».
مأموریت چنین فرشته اى دلیل بر وجود یک برنامه اختصاصى است.
شاهد دیگر اینکه در هیچ تاریخى نقل نشده است که پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله) در معابد یهود یا نصارى یا مذهب دیگر مشغول عبادت شده باشد، نه در کنار کفار در بتخانه بود، و نه در کنار اهل کتاب در معابد آنان، در عین حال پیوسته خط و طریق توحید را ادامه مى داد، و به اصول اخلاق و عبادت الهى سخت پایبند بود.
روایات متعددى نیز ـ طبق نقل علامه مجلسى در بحار الانوار ـ در منابع اسلامى آمده است که پیامبر (صلى الله علیه وآله) از آغاز عمرش مؤید به روح القدس بود و با چنین تأییدى مسلماً بر اساس الهام روح القدس عمل مى کرد.
«علامه مجلسى» شخصاً معتقد است که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)قبل از مقام رسالت داراى مقام نبوت بوده، گاه فرشتگان با او سخن مى گفتند، و صداى آنها را مى شنید، و گاه در رؤیاى صادقه به او الهام الهى مى شد، و بعد از چهل سال به مقام رسالت رسید، و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل شد، او شش دلیل بر این معنى ذکر مى کند که بعضى از آنها با آنچه در بالا آوردیم هماهنگ است (توضیح بیشتر را مى توانید در جلد 18 بحارالانوار صفحه 277 به بعد مطالعه کنید).(1)
پی نوشتها: 
 1 ـ تفسیر نمونه جلد 20 صفحه 507



دسته ها : پرسش و پاسخ
چهارشنبه 23 10 1388 20:54
چرا خداوند شیطان را آفرید؟
بسیارى سؤال مى کنند که اگر انسان براى تکامل و نائل شدن به سعادت از طریق بندگى خدا آفریده شده، وجود شیطان که یک موجود ویرانگر ضد تکاملى است چه دلیلى مى تواند داشته باشد؟ آنهم موجودى هوشیار، کینه توز، مکار، پرفریب و مصمم!
‏اگر اندکى بیندیشیم خواهیم دانست که وجود این دشمن کمکى است به پیشرفت تکامل انسانها.
راه دور نرویم همیشه نیروهاى مقاوم در برابر دشمنان سرسخت جان مى گیرند، و سیر تکاملى خود را مى پیمایند.
فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند کسانى هستند که در جنگهاى بزرگ با دشمنان سرسخت درگیر بوده اند.
سیاستمداران با تجربه و پر قدرت آنها هستند که در کوره هاى سخت بحرانهاى سیاسى با دشمنان نیرومندى دست و پنجه نرم کرده اند.
قهرمانان بزرگ کشتى آنها هستند که با حریفهاى پرقدرت و سرسخت زورآزمائى کرده اند.
بنابراین چه جاى تعجب که بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پى گیر در برابر «شیطان» روز به روز قویتر و نیرومندتر شوند!
دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود میکربهاى مزاحم مى گویند: اگر آنها نبودند سلولهاى بدن انسان در یک حالت سستى و کرخى فرو مى رفتند، و احتمالاً نمو بدن انسانها از 80 سانتیمتر تجاوز نمى کرد، همگى به صورت آدمهاى کوتوله بودند، و به این ترتیب انسانهاى کنونى با مبارزه جسمانى با میکربهاى مزاحم نیرو و نمو بیشترى کسب کرده اند.
و چنین است روح انسان در مبارزه با شیطان و هواى نفس.
اما این بدان معنا نیست که شیطان وظیفه دارد بندگان خدا را اغوا کند، شیطان از روز اول خلقتى پاک داشت، مانند همه موجودات دیگر، انحراف و انحطاط و بدبختى و شیطنت با اراده و خواست خودش به سراغش آمد، بنابراین خداوند ابلیس را از روز اول شیطان نیافرید، او خودش خواست شیطان باشد ولى در عین حال شیطنت او نه تنها زیانى به بندگان حق طلب نمى رساند بلکه نردبان ترقى آنها است .
منتها این سؤال باقى مى ماند که چرا خداوند درخواست او را درباره ادامه حیاتش پذیرفت، و چرا فوراً نابودش نکرد؟!
پاسخ این سؤال همان است که در بالا گفته شد و به تعبیر دیگر:
عالم دنیا میدان آزمایش و امتحان است (آزمایشى که وسیله پرورش و تکامل انسانها است). و مى دانیم آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانها امکان پذیر نیست.
البته اگر شیطان هم نبود هواى نفس و وسوسه هاى نفسانى انسان را در بوته آزمایش قرار مى داد، اما با وجود شیطان این تنور آزمایش داغ تر شد، چرا که شیطان عاملى است از برون و هواى نفس عاملى است از درون!(1)
پاسخ به یک سؤال
در اینجا این سؤال پیش مى آید که چگونه ممکن است خداوند ما را در مقابل چنین دشمن بى رحم و نیرومند تنها بگذارد؟ و آیا این امر با حکمت و عدل او هماهنگ است؟
پاسخ این سؤال را از توجه به یک نکته مى توان دریافت و آن اینکه همانگونه که در قرآن مجید آمده خداوند مؤمنان را با لشگریانى از فرشتگان مجهز مى کند، و نیروهاى غیبى و معنوى جهان را با آنها که در مسیر جهاد نفس و جهاد دشمن پیکار مى کنند همراه مى سازد: «اِنَّ الَّذِیْنَ قالُوا رَبُّنا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ اَلاّتَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِىْ کُنْتُمْ تُوْعَدُوْنَ نَحْنُ أَوْلیائُکُمْ فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الآخِرَةِ»: «کسانى که گفتند: پروردگار ما خدا است، سپس استقامت کردند، فرشتگان، بر آنها نازل مى شوند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت بر شما باد بهشتى که به آن وعده داده شده اید، و ما یاران و مددکاران شما در زندگى دنیا و در آخرت هستیم» (فصلت/30 ـ 31).
نکته مهم دیگر اینکه شیطان هرگز سرزده وارد خانه دل ما نمى شود، و از مرزهاى کشور روح ما بى گذرنامه نمى گذرد، حمله او هرگز غافلگیرانه نیست، او با اجازه خود ما وارد مى شود، آرى او از در وارد مى شود نه از روزن، و این خود ما هستیم که در را به روى او مى گشائیم، همانگونه که قرآن مى گوید: «اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِیْنَ آمَنُوا وَعَلى رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ ـ اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِیْنَ یَتَوَلَّونَهُ وَالَّذِیْنَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُوْنَ»: «او سلطه بر کسانى که ایمان دارند و توکل بر پروردگارشان مى کنند ندارد، تنها تسلط او بر کسانى است که او را به دوستى و سرپرستى خود برگزینند، و به او شرک مىورزند (و فرمانش را در برابر فرمان خدا لازم الاجراء مى دانند) (نحل/99 ـ 100).
اصولاً اعمال انسانها است که زمینه هاى نفوذ شیطان را فراهم مى سازد، چنانکه قرآن مى گوید: «اِنَّ الْمُبَذِّرِیْن کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطِیْنِ»: «تبذیر کنندگان برادران شیاطینند» (اسراء/27).
ولى به هر حال براى نجات از دامهاى رنگارنگ او و لشگریان گوناگونش در اشکال مختلف شهوات، مراکز فساد، سیاستهاى استعمارى، مکتبهاى انحرافى و فرهنگهاى فاسد و مفسد، راهى جز پناه بردن به ایمان و تقوى و سایه لطف پروردگار و سپردن خویشتن به ذات پاک او نیست همان گونه که قرآن مى فرماید:
«وَلَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانُ اِلاَّ قَلِیْلا»: «اگر فضل و رحمت الهى نبود همه شما جز گروه اندکى، از شیطان پیروى مى کردید» (نساء / 83).(2)
پی نوشت ها:
1 ـ تفسیر نمونه 19/345
2 ـ تفسیر پیام قرآن 1/423



دسته ها : پرسش و پاسخ
چهارشنبه 23 10 1388 20:49
هرکجا هستید، هرکجا می‌روید، خودتان باشید و سعی کنید مشعل فروزانی برای خدا و امام زمان (عج) باشید. پس رنگ کسی را به خود نگیرید. اگر بخواهید مانند دیگران یا هم‌رنگ آنان بشوید، مثل این است که یک لامپ صد واتی را در لجن فرو کنید. تمام نورش ناگهان تبدیل به ظلمت می‌شود.
 
برگرفته شده از کتاب نور هدایت 
دسته ها : موعود ادیان
جمعه 18 10 1388 11:55
چگونه در مسیر دین دچار لغزش نشویم؟ 
برای اینکه در مسیر دین نلغزیم باید در رفت و آمدهای روزمره، ‌چند چیز را مدام رعایت کنیم : 1 – از خدا بخواهیم در لحظات حساس آزمایش، ‌دست ما را بگیرد. 2 – اگر جائی می‌خواهیم برویم و نمی‌توانیم بر نفسمان مسلط شویم، نرویم.3 – حال اگر رفتنمان ضروری بود از خدا و امام زمان (عج) بخواهیم در آنجا که هستیم «خودمان» باشیم. حتی اگر نتوانیم ولی نیتمان اینگونه باشد بازهم خدا دست ما را می‌گیرد.
 
برگرفته شده از کتاب نور هدایت 
دسته ها : موعود ادیان
جمعه 18 10 1388 11:48

بزرگترین مبلغ مسیحیت در کانادا مسلمان شد 
 
به گزارش شیعه آنلاین، دکتر "میلر" بزرگترین مبلغ دین مسیحیت در کانادا بود. وی به تازگی مسلمان شده است. او در مورد خود می‌گوید: عاشق ریاضی هستم برای همین منطق را نیز دوست دارم. چون منطق را دوست دارم به مسائلی چون علت و معلوم اهمیت زیادی می دهم.

وی در ادامه می افزاید: در یکی از روزها قرآن را برداشتم و شروع کردم به خواندن آن. اول فکر می کردم که موضوعات آن فقط در مورد بیابان است چون تصور می کردم با توجه به اینکه بر اعراب بیابان نشین نازل شده، پس باید درباره صحرا سخن بگوید. اما بعد فهمیدم چنین نیست. هدفم به پیدا کردن اشتباه در این کتاب تغییر کرد. پیش بینی می‌کردم که با توجه به اینکه بیش از 14 قرن از نزول آن گذشته است، بتوانم به راحتی اشتباهات زیادی در آن پیدا کنم و آن را به رخ مسلمانان بکشم.

دکتر "میلر" می‌افزاید: همچنین فکر می‌کردم مطالبی در مورد زندگی اعراب بادیه نشین در این کتاب نوشته شده باشد اما در نهایت پس از ساعت‌ها مطالعه قرآن کریم، نه تنها اشتباهی در آن پیدا نکردم، بلکه چیزهای بسیار زیادی نیز در آن یافتم. آیه ای که مرا خیلی به فکر فرو برد آیه 82 سوره نساء بود: "أفلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" ترجمه: آیا به قرآن فکر نمی کنند، اگر از خداوند نبود در آن اشتباهات زیادی می یافتند.

این مسیحی مسلمان شده همچنین می گوید: نکته قابل تعجبی که بسیار مرا حیرت زده کرده این بود که یک سوره کامل به نام حضرت "مریم" در قرآن وجود دارد و در آن ایشان مورد تمجید و احترام قرار گرفته است به طوریکه این گونه تعریفی از ایشان حتی در کتب انجیل هم نیامده بود. در 25 نقطه مختلف در قرآن کریم نیز نام حضرت مسیح آمده در حالیکه نام حضرت محمد(ص) که پیامبر دین اسلام بوده تنها پنج بار در قرآن آمده است. این مسأله خیلی تعجب مرا برانگیخت و بر من و مسلمان شدنم تأثیر بسیار زیاد گذاشت




دسته ها : مطالب روزانه
سه شنبه 15 10 1388 21:50
زندگی نامه حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی(رضوان الله تعالی علیه)  

ایشان در سال 1332 هجری قمری در گلپایگان پا به عرصه وجود گذارد.کودکی و جوانی اش صرف دانش اندوزی شد . تا سن هجده سالگی نزد پدر و دایی بزرگوارشان مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آخوند ملا ابوالقاسم قطب (ره) به تحصیل پرداختند و سپس به قم هجرت نمودند. دروس سطح را در محضر آیت الله آقا میرزا محمد همدانی تکمیل نمودند.درس خارج را نزد عالمان بلند آوازه عصر ، از جمله آیت الله حجت و آیت الله العظمی بروجردی به پایان بردند.هوش و ذکاوت ونیروی استدلال وی در جلسه درس و مباحثۀ حضرت آیت الله العظمی بروجردی موجب شهرت او گردید . آیت الله العظمی بروجردی چنان شیفته این شاگرد درس خوان و هوشیار گردید که در برخی مجالس از وی یاد می کرد و این امر سبب شهرت ایشان در جمع طلاب علوم دینی شد و در رده برجسته ترینشان شناخته گردید ایت الله العظمی آقای حاج آقا علی صافی ، آثار ارزشمندی به نظم و نثر عربی و فارسی دارند که برخی به چاپ رسیده ، شماری از آنها زیر چاپ و قسمتی به صورت دست نویس است. آثار چاپ شده ایشان عبارتند از :

1.شرح استدلالی بر العروة الوثقی اثر آیت الله آقا سید محمد کاظم یزدی طباطبایی از مراجع معروف بنام (ذخیرة العقبی فی شرح العروة الوثقی ) در 30 جلد 

 2.منتخب الحکام  

3.مناسک حج 

 4.در انتظار وصال (مجموعه 59 قصیده و غزل و مخمس به مناسبت ولادت امام زمان (عج))

5.رساله عملیه توضیح المسائل فارسی

6.تقریرات اصول مرحوم آیت الله العظمی حجت به نام (المحجة فی تقریرات الحجة) در دوجلد 

7.راز دل (دیوان اشعار در بیش از هزار صفحه)

8.الدلالة الى من له الولایة

9.المحجة فى تقریرات الحجة (2جلد)

10.تاریخ تحول فقه شیعه

11.منتخب الاحکام

12.اصول الفقه

13. تقریرات درس مرحوم آیت الله العظمى بروجردى(صلاة ،وصیت و...) 

14. تقریرات درس مرحوم آیت الله العظمى حجت (تیمم ، بیع و...).


 آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی (رحمة الله علیه) علاوه بر کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی و توجه عمیق به اهمیت تالیف و درس وبحث در زمینه های گوناگون ،‌هیچ زمانی از حضور موثر در اجتماع و تدبیر مدن غافل نماند و به تعبیری درس و بحث های اصولی و کلامی و فقهی او را به گونه ای سرگرم نساخت تا جامعه و مردم را رها کند و فقط به بحث های روان حوزوی بپردازد . راستی مگر نه این است که علم و اجتهاد را باید در متن جامعه به کار گرفت تا هم علم و آگاهی پرورده وپخته شود و مجتهد و پژوهشگر دینی نیاز ها را احساس کند و پاسخ هر یک را با تلاش مجدد در یابد ، هم اینکه وظیفه عالم بودن را در عمل و خدمت به مردم و جامعه ایفاد نماید؟ لذا این مجتهد تلاشگر و در صحنه علم و عمل ، با خطابه های بلیغ و صراحت لهجه که با همه وجودش آمیخته است ، و شجاعت وپایمردی و استقامت در خور،‌ در مسیر آزادی و اشاعه عدالت و انضباط اجتماعی و احیاء حق و سرکوب نمودن باطل و مبارزه با رژ‍یم مستبد شاهی و ایادی استثمار و استکبار پرداخت و در این راه متحمل سختی ها ، فشار ها و تبعید ها و ... شد . از جمله کارهای آن مرجع بزرگ و شخصیت علمی ، نقش فوق العاده موثر در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران و پیوند و وحدت در میان مراجع عظام دانست . و این وحدت و یگانگی را وسیله نجات و فلاح دانسته ، به مذاکرات زیاد در این مورد پرداخت .در تحقیقات فقهی ، ادبی و تاریخی صاحب نظر و با مشاهیر زبان و ادبیات فارسی و عربی و سخنوران این رشته از گذشته تا اکنون الفتی به تمام دارند.از جنبه های روحانی و خصوصیات اخلاقی وی احساسات شور انگیز و جوش و خروشی است که در مجالست و مراودت با وی می توان یافت . از طبعی روان وذوقی سلیم برخوردارند.

رحمه الله و جزاه الله عن الاسلام و اهله خیر الجزاء

و سلام علیه یوم ولد و یوم  یموت و یوم یبعث حیا
 
نوشته شده توسط عزیز سالمی 
دسته ها : مطالب روزانه
سه شنبه 15 10 1388 21:34

بسم الله الرحمن الرحیم

انّا لله و انّا الیه راجعون

ارتحال عالم ربانی و فقیه صمدانی،عارف واصل، مرجع والامقام ،شیخ الفقهاء و المجتهدین ، ناشر فقه اهل بیت طاهرین ، حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (اعلی الله درجاته) را به حضرت ولی الله الاعظم ، قطب عالم امکان ، حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) ، علمای اعلام و فقهاو مراجع عظام ، خصوصا برادر بزرگوار ایشان مولانا آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی و همه مقلدان و دوستداران و ارادتمندان ایشان و جمیع مومنین و مومنات تعزیت و تسلیت عرض می کنیم.

از خداوند قدیر برای آن فقید سعید علو درجات و حشر با ائمه طاهرین و برای بازماندگان ایشان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم.

اعلای کلمه اسلام و مسلمین و طول عمر مراجع و علمای بزرگوار را از خداوند متعال خواهانیم.

و لا حول و لا قوّة الّا بلله العلی العظیم.

نوشته شده توسط عزیز سالمی 

 

دسته ها :
سه شنبه 15 10 1388 16:41


َ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏.


 سعید بن یسار گفت: امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: مگر دین بجز محبت و دوستى است؟ خداى عزّ و جلّ- مى‏فرماید: بگو اگر شما دوست دار خدائید پیرو من باشید تا خداوند شما را دوست بدارد .

نوشته شده توسط عزیزسالمی 

دسته ها : سخنان عترت
جمعه 11 10 1388 16:19
بسم الله و له الحمد...
 
1. منتظرین امام زمان (عج) چند گروه هستند :

الف- منتظرین گمراه : اینها کسانی هستند که نشسته‌اند و دست روی دست گذاشته‌اند تا حضرت تشریف بیاورند و کارها را اصلاح نمایند. 

ب – منتظرین مخرّب : اینها کسانی هستند که هم گناه می‌کنند و هم دعوت به گناه می‌کنند به امید اینکه عالم از ظلم و جور اشباع شود تا حضرت ظهور کنند !

ج – منتظرین غافل : اینها کسانی هستند که برای ظهور حضرت دعا می‌کنند، ختم می‌گیرند ولی در بند اصلاح خود و زن و و بچه و خانواده نیستند. 

د – منتظرین عاقل و عادل : اینها کسانی هستند که دائم به یاد خدا و در فکر اصلاح خود و خانواده و بندگان خدا هستند.

سه گروه اول وقتی امر ظهور واقع شود اگر خدا و امام زمان (عج) دستگیری نکنند جزء خوارج زمان خود می‌شوند، مگر دستة چهارم که دائم به فکر امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح خود، ‌خانواده و اجتماع هستند.
 
نوشته شده توسط عزیز سالمی 
دسته ها : موعود ادیان
جمعه 11 10 1388 16:12
 رویدادهاى پس از شهادت امام(علیه السلام) (قسمت دوم)
 
غارت خیمه ها

سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى «شمر» خیمه گاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمه ها شوند، و هر چه به دستشان مى رسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهراى اطهر(علیها السلام) از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى گریستند.
دشمن هر چه را مى یافت، مى گرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از گوشش کشیدند و گوش هاى آن بانوى بزرگ را پاره کردند.(1)مردى پست از سپاه ابن سعد چشمش به خلخال پاى فاطمه بنت الحسین(علیه السلام)افتاد، و در حالى که مى گریست خلخال را از پایش کشید. دختر امام حسین(علیه السلام) با تعجب پرسید: چرا گریه مى کنى؟! گفت: چرا گریه نکنم در حالى که اموال دختر رسول خدا را غارت مى کنم. فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) گفت: خوب، اگر کار بدى است چرا چنین مى کنى؟! گفت: مى ترسم اگر من نکنم دیگرى آن را انجام دهد!(2)
در روایتى مى خوانیم: هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمه ها یورش بردند، زینب(علیها السلام)فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان مى دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوى خانواده پیامبر(صلى الله علیه وآله) دراز شود. زینب خود لباس مندرس پوشیده بود به زنان فرمان داد هر چه وسایل و زیورآلات داشتند در گوشه اى جمع کنند، گوشواره ها را از گوشهایشان درآورند، حتى فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) که نوعروس بود و دوست داشت گوشواره هایش را که یادگار پدر مظلومش بود نگه دارد، عمه اش زینب از ترس آنکه مبادا دست نامحرمى به سویش دراز شود، اجازه نداد. زنان و کودکان در گوشه اى جمع شدند، آنگاه زینب فریاد زد: هر کس مى خواهد اسباب و وسایل دختران على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) را به یغما ببرد بیاید. عده اى از سپاه آمدند و هر چه بود را به غارت بردند.(3)
در این میان، تنها یک زن از قبیله بکر بن وائل که با شوهرش در سپاه ابن سعد بود این جسارت و بى حرمتى را تحمل نکرد و فریاد حمایت از دختران و زنان رسول خدا را سر داد، شمشیر گرفت و قبیله اش را مخاطب ساخت و گفت: «یا آلَ بَکر أَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللهِ! لا حُکْمَ إلاّ لِلّهِ، یالَثاراتِ رَسُولِ اللهِ; اى قبیله بکر، دختران رسول خدا غارت مى شوند و شما نظاره مى کنید؟! هیچ فرمانى جز فرمان خدا نیست (کنایه از اینکه دیگر نباید از آل امیه اطاعت کرد) به خونخواهى رسول خدا بپاخیزید».
شوهرش آمد و او را به جایگاهش برگرداند.(4)
این اولین فریاد خونخواهى از خون هاى به نا حق ریخته مظلومان کربلا بود که از حلقوم زنى خارج مى شد. از فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) روایت شده است که گفت: در جلو خیمه ایستاده بودم و به کشته ها نظاره مى کردم و در این اندیشه بودم که حال بر سر ما چه خواهد آمد؟ ناگاه متوجه شدم که مردى سوار بر اسب، زنان را با نیزه اش تعقیب مى کند و زنان در حالى که لباس ها و زینت هایشان به غارت رفته به یکدیگر پناه مى برند و فریاد بر مى آورند: واجَدّاه وا أَبَتاه، وا عَلِیّاه، واقِلَّةَ ناصِراه واحَسَناه، أَما مِنْ مُجیر یُجیرُنا، أَما مِنْ زائِد یَذُودُ عنَّا.
تا آنکه آن مرد متوجه من شد و با نیزه به سویم حمله کرد، من به صورت بر زمین افتادم، گوشهایم را درید و گوشواره از گوشم خارج کرد و مقنعه از سرم ربود. خون از گوشها بر گونه هایم جارى بود. با سر برهنه بیهوش بر زمین افتادم، چون به هوش آمدم دیدم عمه ام در کنارم نشسته گریه مى کند.
گفتم: «یا عَمَّتاه! هَلْ مِنْ خِرْقَة أَسْتُرُ بِها رَأْسِی; عمّه جانم! آیا پارچه اى هست که سرم را با آن بپوشانم؟!».
عمه ام فرمود: «یا بِنْتاه! وَ عَمَّتُکِ مِثْلُکِ; دخترم! عمّه ات نیز مانند تو است» نگاه کردم دیدم عمه ام نیز سر برهنه است و تمام بدنش بر اثر ضربات دشمن سیاه شده است.(5)
 

یورش به خیمه امام سجاد(علیه السلام)

شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه امام على بن الحسین(علیه السلام) آمد، امام از شدت بیمارى در بسترى آرمیده بود، همراهان شمر گفتند: آیا این بیمار را نمى کشى؟
حمید بن مسلم ـ واقعه نگار روز عاشورا ـ گفت: سبحان الله! آیا نوجوان بیمار هم کشته مى شود؟! او را همین بیمارى بس است. پس اصرار کرد تا آنان را از کشتن امام بازداشت.(6)
بنا به نقلى دیگر، زینب دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) چون از قصد شمر و یارانش مطلع شد فرمود: «او هرگز کشته نمى شود مگر آنکه من کشته شوم» آنان به ناچار دست از او کشیدند.(7)
در این هنگام عمر سعد نیز آمد. زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار بى شرمانه سپاهش شکایت نمودند. عمر سعد گفت: کسى حق ندارد وارد خیمه هاى زنان شود و متعرض این جوان بیمار (امام سجاد(علیه السلام)) گردد.
زنان از عمر سعد خواستند تا لباس هاى آنان را برگردانند تا خود را بپوشانند. ابن سعدخطاب به سربازانش گفت:هرکس چیزى ازاین خیمه ها گرفته است آنهارابرگرداند.
حمید بن مسلم مى گوید: ولى به خدا سوگند، حتى یک نفر هم چیزى را بر نگرداند.(8)

آتش زدن خیمه ها

از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه هاى آل رسول الله(صلى الله علیه وآله) بود. این صحنه جانسوز در شرایطى اتفاق مى افتاد که بدنهاى پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه ها غارت شده بود و جامه ها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمى ربوده شده بود و آفتاب آن روز که شاهد شگفت آورترین حادثه تاریخ بود به سرعت رو به غروب مى شتافت و شب سیاه از راه مى رسید. در چنین وضعیت اسفبارى که غم و اندوه از هر طرف بر ذریه رسول خدا احاطه کرده بود، دشمن به قصد آتش زدن آشیانه هاى آن زنان مصیبت دیده، با شعله هایى از آتش به خیمه ها یورش بردند. در این حال یکى از سپاه ابن سعد فریاد مى زد: «أَحْرِقُوا بُیُوتَ الظّالِمینَ!!; خیمه هاى ستمگران را آتش بزنید!!».
خیمه ها به سرعت مى سوخت و خاکستر مى شد، دختران رسول خدا سراسیمه از خیمه ها بیرون دویدند و برخى از کودکان یتیم به دامن عمه شان پناه بردند. بعضى راه بیابان در پیش گرفتند و در آن متوارى شدند. تعدادى نیز به دشمن سنگدل استغاثه مى کردند و تقاضاى رحم و مروت داشتند.
یادآورى این خاطره تلخ همواره اشک ها را از دیدگان امام سجاد(علیه السلام) جارى مى ساخت. او مى فرمود: «بخدا سوگند، من هیچگاه به عمّه ها و خواهرانم نظر نمى کنم جز اینکه گریه گلویم را مى فشارد و یاد مى کنم آن لحظات را که آنها از خیمه اى به خیمه دیگر مى دویدند و منادى سپاه دشمن فریاد مى زد که: خیمه هاى ستمگران را آتش بزنید!».(9)
حتى امامان معصوم(علیه السلام) دیگر نیز با یادآورى آتش گرفتن خیام امام حسین(علیه السلام) به سختى متأثّر مى شدند.
در روایتى مى خوانیم هنگامى که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق(علیه السلام) را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام(علیه السلام) را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: «لَمّا أَخَذَتِ النّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدّارِ مِنْ حُجْرَة إلى حُجْرَة وَمِنْ مَکان إلى مَکان، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَة إلى خَیْمَة وَمِنْ خَباء إلى خَباء; گریه من براى آن است که وقتى آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه مى برند با آنکه (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین(علیه السلام) در روز عاشورا افتادم که از خیمه اى به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار مى کردند».(10)

تاختن اسبها بر پیکر امام(علیه السلام)

برابر فرمانى که ابن زیاد صادر کرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)بدن مبارکش را زیر سمّ اسبان قرار دهد; وى که به خاطر تقرّب به ابن زیاد و در خیال خامش براى رسیدن به حکومت رى از هیچ جنایتى خوددارى نمى کرد، در میان اصحابش فریاد زد: «مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْن(علیه السلام)فَیُوطِیَ الْخَیْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ; کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وى را زیر سم اسبان پایمال کند؟!».(11)
شمر که قساوت فوق العاده اى داشت با شنیدن این فرمان، پیشقدم شد و بر بدن پاک زاده زهرا(علیها السلام) اسب تاخت. ده نفر دیگر نیز از وى تعبیت کردند که عبارت بودند از:
1. اسحاق بن حُویّة. 2. هانى بن ثُبیت حضرمى. 3. واحظ بن ناعم. 4. اُسید بن مالک. 5. حکیم بن طفیل طائى. 6. اخنس بن مَرثَد. 7. عمرو بن صُبیح. 8. رجاء بن مُنقِذ عبدى. 9. صالح بن وهب. 10. سالم بن خثیمه.
اینان آن قدر با اسبان خویش بر پیکر مقدس فرزند پیامبر(صلى الله علیه وآله) تاختند که استخوان ها را درهم شکستند. آنان نه تنها از این عمل ننگین خویش پروایى نداشتند که به آن افتخار هم کرده تقاضاى جایزه نمودند، چنانکه اُسید بن مالک ـ یکى از این افراد ـ در برابر ابن زیاد چنین گفت:

نَحْنُ رَضَضْنا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ *** بِکُلِّ یَعْبُوب شَدیدِ الاَْسْرِ

«ما سینه حسین(علیه السلام) را بعد از پشت وى با اسبان قوى هیکل و نیرومند درهم کوبیدیم!!».
ولى برخلاف انتظارشان ابن زیاد دستور داد به آنان جایزه ناچیزى دادند. بعدها مختار چون این عده را دستگیر کرد، دست و پاى آنان را بر زمین میخکوب کرد و اسب بر بدنشان تاخت تا به هلاکت رسیدند.(12)

* * *

این همان قساوت و وحشى گرى عصر جاهلیت بود که توسط حاکمان بنى امیّه که بازماندگان عصر جاهلیت عرب بودند، به محیط اسلام بازگشته بود و شبیه آن در تاریخ کمتر دیده شده است، اى کاش این جانیان سرافکنده، بودند و امروز مى دیدند که زیارت مرقد نورانى آن امام همام(علیه السلام) که چنان جسمى را در بر گرفته، آرزوى میلیونها میلیون مسلمان جهان است.

آتش زدن خیمه هایى که زنان و کودکان خردسال در آن بودند، نشان مى دهد که هدف نهایى دشمن این بود که حتى نسل و ذریه پاک رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را ریشه کن کنند، این صحنه ها نشان از بى رحمى و سنگ دلى دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل بیت(علیهم السلام)دارد. و خدا را شکر که این اعمال وحشیانه و ددمنشانه پرده از روى نیات شوم آنها برداشت و رسواى خاص و عام شدند.

ادامه دارد.......
________________________________________
1. بحارالانوار، ج 45، ص 60 و مقتل الحسین مقرم، ص 300 .
2. امالى صدوق، مجلس 31، حدیث 2 و بحارالانوار، ج 45، ص 82 .

3. رجوع شود به: انساب الاشراف، ج 3، ص 204.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 58 و نفس المهموم، ص 201 ـ 202.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 60-61 و مقتل الحسین مقرّم، ص 300 .
 6. ارشاد مفید، ص 468 و بحارالانوار، ج 45، ص 61.
7. مقتل الحسین مقرّم، ص 301 .
8. ارشاد مفید، ص 469; مقتل الحسین ابى مخنف، ص 201; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 79 و بحارالانوار، ج 45، ص 61. 
9. رجوع شود به: حیاة الامام الحسین(علیه السلام)، ج 3، ص 298 ـ 299.
10. مأساة الحسین، ص 117 .
11 . مقتل الحسین مقرّم، ص 302 .
2 1. بحارالانوار، ج 45، ص 59 و اعیان الشیعة، ج 1، ص 612 . 




جمعه 11 10 1388 16:3
رویدادهاى پس از شهادت امام(علیه السلام) (قسمت اول)

دگرگونى عالَم طبیعت

طبق نقل تواریخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونى هایى در عالم تکوین رخ داد که خبر از وقوع حادثه عظیمى مى داد. روایات مربوط به دگرگونى هاى عالم را، شیعه و اهل سنت متفقاً نقل کرده اند از جمله:
بنا به نقل سید بن طاووس: در آن وقت غبار شدید توأم با تاریکى و طوفان سرخ فام آسمان کربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت کردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است.(1)
«ذهبى» دانشمند معروف اهل سنت نقل مى کند که: چون حسین(علیه السلام) به شهادت رسید تا هفت روز نور خورشید بر دیوارها به صورت زرد مى تابید و بعضى از ستارگان با بعضى دیگر برخورد کردند... و آفاق آسمان تا شش ماه سرخ گونه بود.(2)
«ابن عساکر» دانشمند دیگر در تاریخش مى نویسد: «ابوقبیل مى گوید: هنگامى که امام حسین(علیه السلام)شهید شد خورشید چنان گرفت که ستارگان نیمه روز ظاهر شدند به گونه اى که ما گمان کردیم قیامت بر پا شده است!».(3)

ظهور این گونه حوادث خارق العاده در چنان حادثه مهمى تعجب آور نیست، زیرا ممکن است خداوند براى نشان دادن عظمت این حوادث، چنین دستوراتى را به جهان بدهد، همان گونه که در تاریخ پیامبران الهى نمونه هایى از آن دیده مى شود.
عزادارى فرشتگان

مطابق روایت ثقة الاسلام کلینى، پس از شهادت امام(علیه السلام) ملائکه آسمان به شیون درآمدند و گفتند: خداوندا! این حسین برگزیده تو و فرزند پیامبر توست! خداوند تمثال مبارک حضرت قائم(علیه السلام)را به آنها نشان داد و فرمود: با این قائم، از خون حسین انتقام خواهم گرفت.(4)

آمدن ذوالجناح به خیمه ها

«ابن اعثم کوفى» مى نویسد: پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیهه زنان و ناله کنان در حالى که پیشانى خود را به خون امام(علیه السلام) آغشته کرده بود، به جانب خیمه ها شتافت.(5)
زنان و خواهران و دختران امام(علیه السلام) با دیدن مرکب بى سوار ناله ها سر دادند و زار زار گریستند. «فَوَضَعَتْ أُمُّ کُلْثُوم یَدَها عَلى اُمِّ رَأْسِها وَنادَتْ: وامُحَمَّداه! وَاجَدّاه! وانَبِیّاه! وا أَبَاالْقاسِماه! واعَلِیّاه! واجَعْفَراه! واحَمْزَتاه! واحَسَناه! هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، صَریعٌ بِکَرْبَلاءَ، مَجْزُورُ الْرِأْسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ، ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْها; ام کلثوم، دستها را روى سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روى زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامه اش را به غارت بردند، این بگفت و بیهوش بر زمین افتاد».(6)

غارت سلاح و لباسهاى امام(علیه السلام)

سپاه غارتگر ابن سعد، پس از شهادت امام(علیه السلام) براى غارت لباسها و سلاح امام(علیه السلام)هجوم آوردند. حتى برخى آنقدر رذالت و پستى به خرج دادند که پیش از شهادت امام(علیه السلام) به این کار اقدام نمودند. دراین بخش از تاریخ کربلا شگفتى هایى در کتب مقاتل نقل شده است که هر یک از دیگرى عبرت انگیزتر است و ما بخشى از آن را در اینجا مى آوریم از جمله: «مالک بن بشیر کندى» کلاه آن حضرت را که باارزش بود به یغما برد و چون آن را به خانه اش برد، همسرش به وى گفت: «اموال پسر پیغمبر را غارت مى کنى و آن را به خانه مى آورى؟! از نزد من خارج شو که خدا قبرت را از آتش پر کند» این مرد تا زنده بود با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم کرد و دستهایش خشک شد و در زمستان خون و چرک از آن جارى بود.
«بحر بن کعب» جامه آن حضرت را گرفت و پوشید و به نقل سید بن طاووس پاهاى او خشک شد و زمین گیر گشت.(7)
«اسحاق بن حویّة» پیراهن حضرت را که یکصد و هفده سوراخ از آثار نیزه و شمشیر و تیر در آن بود، گرفت و پوشید و به برص گرفتار شد.
عمامه آن بزرگوار را «اخنَس بن مَرثَد» گرفت و به سر نهاد و دیوانه شد!
زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را مى پوشاند و پشت نداشت «عمر بن سعد» گرفت و زره دیگر آن امام شهید را «مالک بن نمیر» گرفت و پوشید و بنا به روایتى مجنون شد.
«قیس بن اشعث»(8) حوله مخصوص حضرت را گرفت و پس از آن به «قیس قطیفه» مشهور شد و بنا به نقل خوارزمى، به مرض جذام گرفتار شد و افراد خانواده اش از او کناره گرفتند .
«اسود بن خالد» کفش هاى حضرت را برداشت.
«بجدل بن سلیم کلبى» انگشتر امام(علیه السلام) را با قطع انگشت آن حضرت به چنگ آورد. بنا به نقل سید بن طاووس این انگشتر غیر از آن انگشترى است که از ذخائر نبوت است و امام آن را به فرزندش على بن الحسین(علیه السلام) داده است.
شمشیر حضرت را «جُمیع بن خلق» یا «اسود بن حنظله» گرفت و این شمشیر غیر از ذوالفقار است که از ذخائر امامت شمرده مى شود.(9) و در واقع هر کدام به غارت چیزى از مختصات حضرت افتخار مى کردند ولى افتخارى که سرانجام سبب شرمندگى همه آنها شد.
غارت لباسها و سلاح ها نسبت به سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونه اى که سپاه کوفه بدنهاى آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روى خاکها رها کردند.(10)
ادامه دارد .......

_
_______________________________________
1. ملهوف (لهوف)، ص 177. ابوفراس همدانى سروده است:
یَوْمَ عَلَیْهِ تَغَیَّرتْ شَمْسُ الضُّحى *** وَبَکَتْ دَماً مِمّا رَأَتْهُ سَمائَهُ
(اعیان الشیعة، ج 4، ص 343)

2. سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص 424. 
3. مختصر تاریخ دمشق، ج 7، ص 149; بحارالانوار، ج 45، ص 201.
4. ملهوف (لهوف)، ص 176 ـ 177.
5. فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 220 .
6. رجوع شود به: نفس المهموم، ص 202; بحارالانوار، ج 45، ص 60 و مقتل الحسین خوارزمى، ج 2، ص 37. 
 7. ملهوف (لهوف)، ص 178 .
8. مقتل الحسین ابى مخنف، ص 200.
9. رجوع شود به: بحارالانوار، ج 45، ص 52 و 57-58; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 78; ارشاد مفید، ص 468; مقتل الحسین مقرّم، ص 284-285 و ملهوف (لهوف)، ص 177-179.
10. رجوع شود به: بحارالانوار، ج 45، ص 179 .





جمعه 11 10 1388 15:58
X