رویدادهاى پس از شهادت امام(علیه السلام) (قسمت دوم)
غارت خیمه ها
سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى «شمر» خیمه گاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمه ها شوند، و هر چه به دستشان مى رسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهراى اطهر(علیها السلام) از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى گریستند.
دشمن هر چه را مى یافت، مى گرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از گوشش کشیدند و گوش هاى آن بانوى بزرگ را پاره کردند.(1)مردى پست از سپاه ابن سعد چشمش به خلخال پاى فاطمه بنت الحسین(علیه السلام)افتاد، و در حالى که مى گریست خلخال را از پایش کشید. دختر امام حسین(علیه السلام) با تعجب پرسید: چرا گریه مى کنى؟! گفت: چرا گریه نکنم در حالى که اموال دختر رسول خدا را غارت مى کنم. فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) گفت: خوب، اگر کار بدى است چرا چنین مى کنى؟! گفت: مى ترسم اگر من نکنم دیگرى آن را انجام دهد!(2)
در روایتى مى خوانیم: هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمه ها یورش بردند، زینب(علیها السلام)فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان مى دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوى خانواده پیامبر(صلى الله علیه وآله) دراز شود. زینب خود لباس مندرس پوشیده بود به زنان فرمان داد هر چه وسایل و زیورآلات داشتند در گوشه اى جمع کنند، گوشواره ها را از گوشهایشان درآورند، حتى فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) که نوعروس بود و دوست داشت گوشواره هایش را که یادگار پدر مظلومش بود نگه دارد، عمه اش زینب از ترس آنکه مبادا دست نامحرمى به سویش دراز شود، اجازه نداد. زنان و کودکان در گوشه اى جمع شدند، آنگاه زینب فریاد زد: هر کس مى خواهد اسباب و وسایل دختران على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) را به یغما ببرد بیاید. عده اى از سپاه آمدند و هر چه بود را به غارت بردند.(3)
در این میان، تنها یک زن از قبیله بکر بن وائل که با شوهرش در سپاه ابن سعد بود این جسارت و بى حرمتى را تحمل نکرد و فریاد حمایت از دختران و زنان رسول خدا را سر داد، شمشیر گرفت و قبیله اش را مخاطب ساخت و گفت: «یا آلَ بَکر أَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللهِ! لا حُکْمَ إلاّ لِلّهِ، یالَثاراتِ رَسُولِ اللهِ; اى قبیله بکر، دختران رسول خدا غارت مى شوند و شما نظاره مى کنید؟! هیچ فرمانى جز فرمان خدا نیست (کنایه از اینکه دیگر نباید از آل امیه اطاعت کرد) به خونخواهى رسول خدا بپاخیزید».
شوهرش آمد و او را به جایگاهش برگرداند.(4)
این اولین فریاد خونخواهى از خون هاى به نا حق ریخته مظلومان کربلا بود که از حلقوم زنى خارج مى شد. از فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) روایت شده است که گفت: در جلو خیمه ایستاده بودم و به کشته ها نظاره مى کردم و در این اندیشه بودم که حال بر سر ما چه خواهد آمد؟ ناگاه متوجه شدم که مردى سوار بر اسب، زنان را با نیزه اش تعقیب مى کند و زنان در حالى که لباس ها و زینت هایشان به غارت رفته به یکدیگر پناه مى برند و فریاد بر مى آورند: واجَدّاه وا أَبَتاه، وا عَلِیّاه، واقِلَّةَ ناصِراه واحَسَناه، أَما مِنْ مُجیر یُجیرُنا، أَما مِنْ زائِد یَذُودُ عنَّا.
تا آنکه آن مرد متوجه من شد و با نیزه به سویم حمله کرد، من به صورت بر زمین افتادم، گوشهایم را درید و گوشواره از گوشم خارج کرد و مقنعه از سرم ربود. خون از گوشها بر گونه هایم جارى بود. با سر برهنه بیهوش بر زمین افتادم، چون به هوش آمدم دیدم عمه ام در کنارم نشسته گریه مى کند.
گفتم: «یا عَمَّتاه! هَلْ مِنْ خِرْقَة أَسْتُرُ بِها رَأْسِی; عمّه جانم! آیا پارچه اى هست که سرم را با آن بپوشانم؟!».
عمه ام فرمود: «یا بِنْتاه! وَ عَمَّتُکِ مِثْلُکِ; دخترم! عمّه ات نیز مانند تو است» نگاه کردم دیدم عمه ام نیز سر برهنه است و تمام بدنش بر اثر ضربات دشمن سیاه شده است.(5)
یورش به خیمه امام سجاد(علیه السلام)
شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه امام على بن الحسین(علیه السلام) آمد، امام از شدت بیمارى در بسترى آرمیده بود، همراهان شمر گفتند: آیا این بیمار را نمى کشى؟
حمید بن مسلم ـ واقعه نگار روز عاشورا ـ گفت: سبحان الله! آیا نوجوان بیمار هم کشته مى شود؟! او را همین بیمارى بس است. پس اصرار کرد تا آنان را از کشتن امام بازداشت.(6)
بنا به نقلى دیگر، زینب دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) چون از قصد شمر و یارانش مطلع شد فرمود: «او هرگز کشته نمى شود مگر آنکه من کشته شوم» آنان به ناچار دست از او کشیدند.(7)
در این هنگام عمر سعد نیز آمد. زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار بى شرمانه سپاهش شکایت نمودند. عمر سعد گفت: کسى حق ندارد وارد خیمه هاى زنان شود و متعرض این جوان بیمار (امام سجاد(علیه السلام)) گردد.
زنان از عمر سعد خواستند تا لباس هاى آنان را برگردانند تا خود را بپوشانند. ابن سعدخطاب به سربازانش گفت:هرکس چیزى ازاین خیمه ها گرفته است آنهارابرگرداند.
حمید بن مسلم مى گوید: ولى به خدا سوگند، حتى یک نفر هم چیزى را بر نگرداند.(8)
آتش زدن خیمه ها
از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه هاى آل رسول الله(صلى الله علیه وآله) بود. این صحنه جانسوز در شرایطى اتفاق مى افتاد که بدنهاى پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه ها غارت شده بود و جامه ها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمى ربوده شده بود و آفتاب آن روز که شاهد شگفت آورترین حادثه تاریخ بود به سرعت رو به غروب مى شتافت و شب سیاه از راه مى رسید. در چنین وضعیت اسفبارى که غم و اندوه از هر طرف بر ذریه رسول خدا احاطه کرده بود، دشمن به قصد آتش زدن آشیانه هاى آن زنان مصیبت دیده، با شعله هایى از آتش به خیمه ها یورش بردند. در این حال یکى از سپاه ابن سعد فریاد مى زد: «أَحْرِقُوا بُیُوتَ الظّالِمینَ!!; خیمه هاى ستمگران را آتش بزنید!!».
خیمه ها به سرعت مى سوخت و خاکستر مى شد، دختران رسول خدا سراسیمه از خیمه ها بیرون دویدند و برخى از کودکان یتیم به دامن عمه شان پناه بردند. بعضى راه بیابان در پیش گرفتند و در آن متوارى شدند. تعدادى نیز به دشمن سنگدل استغاثه مى کردند و تقاضاى رحم و مروت داشتند.
یادآورى این خاطره تلخ همواره اشک ها را از دیدگان امام سجاد(علیه السلام) جارى مى ساخت. او مى فرمود: «بخدا سوگند، من هیچگاه به عمّه ها و خواهرانم نظر نمى کنم جز اینکه گریه گلویم را مى فشارد و یاد مى کنم آن لحظات را که آنها از خیمه اى به خیمه دیگر مى دویدند و منادى سپاه دشمن فریاد مى زد که: خیمه هاى ستمگران را آتش بزنید!».(9)
حتى امامان معصوم(علیه السلام) دیگر نیز با یادآورى آتش گرفتن خیام امام حسین(علیه السلام) به سختى متأثّر مى شدند.
در روایتى مى خوانیم هنگامى که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق(علیه السلام) را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام(علیه السلام) را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: «لَمّا أَخَذَتِ النّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدّارِ مِنْ حُجْرَة إلى حُجْرَة وَمِنْ مَکان إلى مَکان، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَة إلى خَیْمَة وَمِنْ خَباء إلى خَباء; گریه من براى آن است که وقتى آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه مى برند با آنکه (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین(علیه السلام) در روز عاشورا افتادم که از خیمه اى به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار مى کردند».(10)
تاختن اسبها بر پیکر امام(علیه السلام)
برابر فرمانى که ابن زیاد صادر کرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)بدن مبارکش را زیر سمّ اسبان قرار دهد; وى که به خاطر تقرّب به ابن زیاد و در خیال خامش براى رسیدن به حکومت رى از هیچ جنایتى خوددارى نمى کرد، در میان اصحابش فریاد زد: «مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْن(علیه السلام)فَیُوطِیَ الْخَیْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ; کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وى را زیر سم اسبان پایمال کند؟!».(11)
شمر که قساوت فوق العاده اى داشت با شنیدن این فرمان، پیشقدم شد و بر بدن پاک زاده زهرا(علیها السلام) اسب تاخت. ده نفر دیگر نیز از وى تعبیت کردند که عبارت بودند از:
1. اسحاق بن حُویّة. 2. هانى بن ثُبیت حضرمى. 3. واحظ بن ناعم. 4. اُسید بن مالک. 5. حکیم بن طفیل طائى. 6. اخنس بن مَرثَد. 7. عمرو بن صُبیح. 8. رجاء بن مُنقِذ عبدى. 9. صالح بن وهب. 10. سالم بن خثیمه.
اینان آن قدر با اسبان خویش بر پیکر مقدس فرزند پیامبر(صلى الله علیه وآله) تاختند که استخوان ها را درهم شکستند. آنان نه تنها از این عمل ننگین خویش پروایى نداشتند که به آن افتخار هم کرده تقاضاى جایزه نمودند، چنانکه اُسید بن مالک ـ یکى از این افراد ـ در برابر ابن زیاد چنین گفت:
نَحْنُ رَضَضْنا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ *** بِکُلِّ یَعْبُوب شَدیدِ الاَْسْرِ
«ما سینه حسین(علیه السلام) را بعد از پشت وى با اسبان قوى هیکل و نیرومند درهم کوبیدیم!!».
ولى برخلاف انتظارشان ابن زیاد دستور داد به آنان جایزه ناچیزى دادند. بعدها مختار چون این عده را دستگیر کرد، دست و پاى آنان را بر زمین میخکوب کرد و اسب بر بدنشان تاخت تا به هلاکت رسیدند.(12)
* * *
این همان قساوت و وحشى گرى عصر جاهلیت بود که توسط حاکمان بنى امیّه که بازماندگان عصر جاهلیت عرب بودند، به محیط اسلام بازگشته بود و شبیه آن در تاریخ کمتر دیده شده است، اى کاش این جانیان سرافکنده، بودند و امروز مى دیدند که زیارت مرقد نورانى آن امام همام(علیه السلام) که چنان جسمى را در بر گرفته، آرزوى میلیونها میلیون مسلمان جهان است.
آتش زدن خیمه هایى که زنان و کودکان خردسال در آن بودند، نشان مى دهد که هدف نهایى دشمن این بود که حتى نسل و ذریه پاک رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را ریشه کن کنند، این صحنه ها نشان از بى رحمى و سنگ دلى دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل بیت(علیهم السلام)دارد. و خدا را شکر که این اعمال وحشیانه و ددمنشانه پرده از روى نیات شوم آنها برداشت و رسواى خاص و عام شدند.
ادامه دارد.......
________________________________________
1. بحارالانوار، ج 45، ص 60 و مقتل الحسین مقرم، ص 300 .
2. امالى صدوق، مجلس 31، حدیث 2 و بحارالانوار، ج 45، ص 82 .
3. رجوع شود به: انساب الاشراف، ج 3، ص 204.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 58 و نفس المهموم، ص 201 ـ 202.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 60-61 و مقتل الحسین مقرّم، ص 300 .
6. ارشاد مفید، ص 468 و بحارالانوار، ج 45، ص 61.
7. مقتل الحسین مقرّم، ص 301 .
8. ارشاد مفید، ص 469; مقتل الحسین ابى مخنف، ص 201; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 79 و بحارالانوار، ج 45، ص 61.
9. رجوع شود به: حیاة الامام الحسین(علیه السلام)، ج 3، ص 298 ـ 299.
10. مأساة الحسین، ص 117 .
11 . مقتل الحسین مقرّم، ص 302 .
2 1. بحارالانوار، ج 45، ص 59 و اعیان الشیعة، ج 1، ص 612 .