معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 520258
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
انتظار به معناى آماده باش کامل
آنهایى که انتظار قیام یک مصلح جهانى را مى کشند، معتقدند انتظار انقلاب، دگرگونى و تحوّلى را دارند که وسیعترین و اساسى ترین انقلابهاى انسانى در طول تاریخ بشر است، انقلابى که بر خلاف انقلابهاى اصلاحى گذشته جنبه منطقه اى نداشته و اختصاص به یک جانب از جوانب زندگى ندارد، بلکه علاوه بر این که عمومى و همگانى است، همه شئون و جوانب زندگى انسانها را اعمّ از فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و اخلاقى در بر مى گیرد.
البتّه در این جا کارى با این موضوع نداریم که براى چنین انتظارى از نظر عقیدتى چه دلیلى در دست داریم، زیرا هدف در این بحث تنها بررسى نتایج و آثار چنین عقیده و چنان انتظارى است که آیا به راستى آن چنان که پاره اى از ماتریالیستها و کمونیستها مى پندارند، جنبه تخدیرى دارد یا حرکت آفرین است و اصلاح گر; اگر چه از نظر ما اصل قضیّه هم به ثبوت رسیده و قانون «تکامل» و «نظم» که دو قانون مسلّم در عالم حیات و جهان هستى مى باشد، آن را اثبات مى کند که جاى شرح آن نیست، و از موضوع بحث ما خارج است.
همان طور که اشاره کردیم انتظار، از دو عنصر نفى و اثبات ترکیب شده است، اکنون در این جا اضافه مى کنیم که در هر انقلاب و تحوّلى نیز دو جنبه وجود دارد: «جنبه نفى» و «جنبه اثبات».
جنبه نفى که جنبه نخستین تحوّل است، همان از بین بردن نابسامانیها و عوامل اختلال، فساد، انحطاط، عقب گرد و شستشو دادن لوحِ جامعه از نقشهاى غلط است، و پس از انجام یافتن آن نوبت به جنبه اثبات و جانشین ساختن عوامل اصلاح، رشد، ترقّى و سازندگى مى رسد.
ترکیب مفهوم «انتظار» با مفهوم «انقلاب جهانى» اثرات سازنده آن را روشنتر مى سازد; یعنى کسانى که در انتظار چنین تحوّلى بسر مى برند، اگر در دعوى خود صادق باشند ـ نه جزء منتظران دروغین ـ آثار ذیل در وجود آنها آشکار خواهد شد:
الف) خودسازى فردى
چنین تحوّلى قبل از هر چیز نیازمند عناصر آماده و باارزش انسانى است که بتوانند بار سنگین این اصلاحات وسیع را در جهان بدوش بکشند که در درجه اوّل محتاج به بالا بردن سطح اندیشه، آگاهى و آمادگى روحى و فکرى براى همکارى در پیاده کردن آن برنامه عظیم است. تنگ نظریها، کوته بینى ها، کج فکریها، حسادتها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و به طور کلّى هر گونه نفاق و پراکندگى با موقعیّت منتظران واقعى سازگار نیست.
نکته مهم این جاست که منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمّى هرگز نمى تواند نقش تماشاچى را داشته باشد; ایمان به نتایج و عاقبت این تحوّل، هرگز به او اجازه نمى دهد که در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صف موافقان نیز محتاج به داشتن اعمالى پاک و روحى پاکتر و برخوردارى از شهامت و آگاهى کافى است.
من اگر ناپاک و آلوده ام چگونه مى توانم منتظر تحوّل و انقلابى باشم که اوّلین شعله اش دامان مرا مى گیرد؟!
من اگر ظالم و ستمگرم، چگونه ممکن است در انتظار کسى بنشینم که طعمه شمشیرش خون ستمگران است؟!
و من اگر فاسدم چگونه مى توانم در انتظار نظامى که افراد فاسد و نادرست در آن هیچ گونه نقشى ندارند، بلکه مطرود و منفورند، روزشمارى کنم؟!
آیا این انتظار براى تصفیه روح، فکر و شستشوى جسم و جان من از لَوث آلودگیها کافى نیست؟!
ارتشى که در انتظار جهاد آزادى بخشى به سر مى برد به طور قطع به حالت آماده باش کامل در مى آید، سلاحى که براى چنین میدان نبردى شایسته است، بدست مى آورد، سلاحهاى موجود را اصلاح مى کند، سنگرهاى لازم را مى سازد، آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى برد، روحیّه افراد را تقویت مى کند و شعله عشق و شوق براى چنان جهادى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى دارد، ارتشى که داراى چنین آمادگى نیست، هرگز در انتظار بسر نمى برد و اگر بگوید دروغ مى گوید.
انتظار یک مصلح جهانى، یعنى آماده باش کامل فکرى و اخلاقى، مادّى و معنوى براى اصلاح همه جهان، چنین آماده باشى بسیار سازنده است. اصلاح فکرى و اخلاقى و پایان دادن به همه مظالم و نابسامانیها، کار بزرگى است و آماده باش براى چنین هدف بزرگى باید با وسعت و عمق آن متناسب باشد.
ب) خودیاریهاى اجتماعى
این گونه منتظران در عین حال ناچارند مراقب حال یکدیگر نیز باشند و در اصلاح وضع دیگران نیز بکوشند، زیرا که برنامه اى که انتظارش را مى کشند فردى نیست، بلکه برنامه اى است که تمام عناصر تحوّل باید در آن شرکت جویند، و کار دسته جمعى و هماهنگ داشته باشند و مقیاس این هماهنگى و خودیارى باید به عظمت همان برنامه اى باشد که انتظار آن را دارند.
در یک میدان مبارزه دسته جمعى افراد هرگز نمى توانند از حال یکدیگر غافل بمانند، بلکه همه باید نقطه هاى ضعف را اصلاح کنند و هر موضع آسیب پذیرى را ترمیم و هر بخش ناتوانى را تقویت نمایند، تا بتوانند در پیاده کردن آن برنامه فعّالانه شرکت جویند.
ج) آماده ساختن زمینه ها
این اشتباه بزرگ را باید به طور کامل از مغزها بیرون کرد که مصلح بزرگ جهانى برنامه اى دارد که تمام اصولش بر محور معجزات دور مى زند، همه پیروزیها و فتحها، انقلابها و اصلاحها، دگرگونیها و تحوّلهایش روى اصول اعجاز صورت مى گیرد، او و چند نفر به پا مى خیزند، در حالى که سایرین تماشاچى خواهند بود، دنیایى را که هیچ گونه آمادگى براى حکومت واحد عادلانه جهانى بر اساس عالى ترین ارزشهاى انسانى ندارد، یک شبه، با دم مسیحایى آماده مى کنند، و برق آسا عناصر غیر قابل اصلاح را نابود، و همه افکار را به سطح بالا مى کشند، و پرچم حقّ و عدالت را در سراسر عالم به اهتزاز در مى آورند.
نه هرگز چنین نیست; مگر سایر پیامبران الهى و مصلحان آسمانى چنین برنامه اى داشته اند که او هم داشته باشد؟! مگر او یک استثنا در عالم خلقت است؟! مگر شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از تمام امکانات و اسباب طبیعى براى پیشبرد اهداف خود استفاده نمى کرد؟! مگر در میدان نبرد، هیچ یک از محاسبات و نقشه ها را از نظر دور مى داشت؟! بنابراین شکّى نیست او هم تا آن جا که ممکن است از عوامل و اسباب طبیعى استفاده مى کند، و امدادهاى خاصّ الهى مخصوص به موارد نارسایى این اسباب است.
با در نظر گرفتن این حقیقت، روشن مى شود که آماده ساختن زمینه براى چنان تحوّلى، از شرایط نخستین آن تحوّل است.

این بقیة الله التی لا تخلوا من العترة الطاهره
اللهم عجل فرج ولیک القائم





فرقه گمراه بابیت و بهائیت و چگونگی پیدایش آنها
مسلک بابیگرى در قرن سیزدهم قمرى (نوزدهم میلادى) توسط فردى به نام سید على محمد پدید آمد. وى در اول محرم سال 1235 یا 1236 (1820 میلادى) در شیراز متولد شد و در بیست و هفتم شعبان سال 1266 در تبریز به جرم ارتداد به دار آویخته شد. 
بابیه او را «حضرت اعلى‏» و «نقطه اولى‏» لقب داده‏اند. وى تحصیل ابتدایى و آموزش اندکى عربى را در شیراز گذراند. سپس پنج‏سال در بوشهر اقامت گزید و به تجارت- که پیشه پدرى او بود- اشتغال داشت. در همان ایام که نوجوانى بیش نبود، دست‏به کارهاى غیر متعارف مى‏زد و به اوراد و طلسمات که حرفه رمالان و افسونگران بود. سخت علاقه‏مند بود. در هواى بسیار گرم تابستان بوشهر هنگام بلندى آفتاب، بر بالاى بام مى‏ایستاد و براى تسخیر آفتاب اوراد مى‏خواند و حرکات مرتاضان هندى را تقلید مى‏کرد. 
پس از بازگشت از بوشهر به شیراز، کار و کسب را رها کرد و براى کسب علم و سیر و سیاحت رهسپار عراق و حجاز گردید و در کربلا در سلک شاگردان سید محمد کاظم رشتى (1203- 1259 ق) در آمد. سید کاظم رشتى که از شاگردان شیخ احمد احسایى بود درباره ائمه طاهرین علیهم السلام افکار و عقاید غلو آمیزى داشت و آنان را مظاهر تجسم یافته خدا یا خدایان مجسم مى‏انگاشت و مى‏گفت‏باید در هر زمانى یک نفر میان امام زمان (عج) و مردم باب و واسطه فیض روحانى باشد. این گونه عقاید توجه سید على محمد را به خود جلب کرد، و از مریدان خاص وى گردید، و از همانجا بود که فکر دعوى با بیت در ذهن او راه یافت. 
پس از فوت سید کاظم رشتى، در سال 1260 ق سید على محمد نخست ادعاى ذکریت و بعد ادعاى بابیت (یعنى باب علوم و معارف خدا و راه اتصال به مهدى موعود «عج‏» ) و سپس ادعاى مهدویت نمود و به تدریج ادعاى ثبوت و شارعیت کرد و مدعى وحى و دین جدید گردید، و بالاخره این ادعا را به ادعاى نهایى ربوبیت و حلول الوهیت در خود پایان داد. 

سرگذشت‏سید باب پس از دعوى بابیت

در آغاز امر هیجده تن از شاگردان سید کاظم رشتى که نزد بابیان به حروف حى (ح 8، ى 10) مشهورند به باب ایمان آوردند، و هر کدام در نقطه‏اى به تبلیغ مسلک بابیگرى پرداخته، جمعى را به آیین او در آوردند. خود باب نیز از عراق به مکه رفت و در آنجا دعوى مهدویت‏خود را آشکار ساخت. سپس به بوشهر بازگشت و در آنجا اقامت گزید. فعالیت‏بابیان، علماى شیعه و نیز حکومت قاجار را نگران ساخت. از این رو به دستور حکمران فارس، باب را از بوشهر به شیراز منتقل کردند، ولى او دست از فعالیتهاى تبلیغى خود برنداشت، لذا به دستور حاکم شیراز مجلس مناظره‏اى بین او و علماى شیعه ترتیب داده شد، و او از عقاید خود اظهار ندامت کرد. وى را به مسجد بردند و او در جمع مردم دعاوى خود را تکذیب و استغفار کرد. 
اما پس از چندى بار دیگر همان ادعا را تکرار و تبلیغ مى‏کرد. از این رو، او را دستگیر و زندانى کردند، و پس از مدتى از شیراز به اصفهان منتقل گردید و از آنجا وى را به آذربایجان بردند و در قلعه چهریق- نزدیک ماکو- زندانى کردند (1263 ق) . سپس از آنجا وى را به تبریز بردند و در حضور ناصر الدین میرزا (ولیعهد ناصر الدین شاه) در مجلس علما محاکمه کردند و سرانجام به جرم ارتداد از دین و افساد در میان مؤمنین به دار آویخته شد (1266 ق) . 

تالیفات باب 

نخستین تالیف وى کتابى است در تفسیر سوره یوسف که بابیان آن را «قیوم الاسماء» مى‏خوانند. از دیگر کتابهاى مشهور او مجموعه الواح وى خطاب به علما و سلاطین و کتاب صحیفه بین الحرمین است که بین مکه و مدینه نوشته شده است. «بیان‏» ، مشهورترین کتاب او به عربى و فارسى است. سبک تالیف او مخلوطى از عربى و فارسى است، و عربى نویسى او غالبا نویسى او غالبا با موازین نحو و دستور زبان مطابقت ندارد. نزد با بیان این کتاب به صورت کتاب وحى و شریعت و احکام آسمانى تلقى مى‏شود. 
در باب چهارم از واحد ششم کتاب بیان آمده است: در چهار منطقه نباید کسى جز بابى وجود داشته باشد: در فارس، خراسان، آذربایجان و مازندران. 
در باب هیجدهم از واحد هفتم آمده است: اگر کسى دیگرى را محزون سازد، واجب است که نوزده مثقال طلا به او بدهد. و اگر ندارد. نوزده مثقال نقره بدهد. 
در باب پانزدهم از واحد هشتم آمده است: بر هر کس از پیروان باب واجب است که براى طلب اولاد ازدواج کند، اما اگر زن کسى باردار نشد، حلال است‏براى حامله شدن او از یکى از برادران بابى خود یارى بگیرد، نه از غیر بابى. 
در باب چهارم از واحد هشتم آمده است: هر چیزى بهترین آن متعلق به نقطه (یعنى خود باب) و متوسط آن متعلق به حروف حى (هیجده تن یاران باب) بوده و پست‏ترین آن براى بقیه مردم است. 

میرزا حسینعلى بهاء و مسلک بهائیه 

میرزا حسینعلى در سال 1233 ق در دهکده‏اى از توابع نور مازندران متولد شد و در حوالى سال 1310 ق در عکا در اثر بیمارى درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. 
تحصیلات مقدماتى و خواندن و نوشتن و مقدارى عربى را- طبق سنت رایج زمان- آموخت. سپس به خدمت دولت در سمت منشیگرى و دیوان در آمد، و پس از چندى به حلقات درویشان پیوست و مانند آنها زلف و گیسوى بلند گذاشت و لباس قلندرى بر تن کرد. 
با ظهور غوغاى باب، میرزا حسینعلى و برادر ناتنى‏اش یحیى صبح ازل و تنى چند از خاندانش به باب پیوستند، و پس از اعدام باب، یحیى صبح ازل دعوى جانشینى او را کرد. میرزا حسینعلى در آغاز تسلیم او شد. اما پس از مدتى، رقابت‏با برادر را آغاز کرد و نخست ادعاى «من یظهره اللهى‏» - که در سخنان باب آمده بود کرد و به تدریج‏بر ادعاهاى خود افزود تا به ادعاى رسالت و شارعیت و حلول خدا در او رسید و خود را الهیکل الاعلى نامید (انا الهیکل الاعلى) و مدعى شد که سید على محمد باب زمینه‏ساز و مبشر ظهور وى بوده است. 
سفارتخانه‏هاى خارجى- خصوص روس- با صراحت از برادرش حمایت مى‏کردند و دولت را از تصمیم شدید علیه آنها تهدید مى‏کردند. 
سرانجام با فشار علماى اسلامى و مسلمانان، حکومت وقت مجبور شد در سال 1269 ق آن دو را با جمعى از پیروان آنها به بغداد تبعید کند. عراق در آن زمان- به سان بسیارى از مناطق اسلامى- تحت‏حکومت مرکزى عثمانى اداره مى‏شد. پس از مدتى که کشمکش میان دو برادر بر سر رهبرى با بیان و درگیرى طرفداران آنان بالا گرفته بود، دولت عثمانى هر دو را به دادگاه کشاند، و دادگاه حکم تبعید آن دو را دو نقطه دور دست و جدا از هم صادر کرد، از این رو، یحیى صبح ازل با خاندان و پیروانش به قبرس و حسینعلى بهاء و طرفدارانش به عکا در سرزمین فلسطین اسکان داده شدند، ولى تکفیر و تبلیغ علیه یکدیگر را هرگز رها نکردند. 
در این ایام بود که اطرافیان صبح ازل به فرقه «ازلیه‏» و پیروان میرزا حسینعلى به فرقه «بهائیه‏» نامیده شدند و آنهایى که به این دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلى «بابى‏» باقى ماندند. 
سرانجام در این کشمکش میرزا حسینعلى که بیشتر مورد حمایت ایادى استعمار بود غلبه یافت و ازلیه به دست فراموشى سپرده شدند. 

عباس افندى و شوقى افندى 

پس از مرگ میرزا حسینعلى همه چیز راه فراموشى و سکوت پیش گرفت. بابى‏ها کم کم محو و فراموش مى‏شدند، و بهایى‏ها در حالت صبر و انتظار به سر مى‏بردند، تا اینکه پسر ارشد میرزا حسینعلى به نام عباس افندى که عبد البهاء لقب گرفت، به تجدید آن پرداخت. وى در سال 1844 م. متولد و در سال 1921 م. در گذشت. 
عباس افندى در محیط حکومت عثمانى و داخل ایران مجالى براى فعالیت‏خود نمى‏یافت. بدین جهت در سال 1911 م. به اروپا مسافرت کرد و به جاى روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه‏اى برقرار کرد، و در جریان جنگ جهانى اول (1914) خدمات زیادى براى انگلستان انجام داد، و پس از پایان یافتن جنگ، به پاس این خدمات، طى مراسمى لقب سر (Sir) و نشان نایت هود (Knight Hood) که بزرگترین نشان خدمتگزارى به انگلیس است، به وى اعطا شد. بدین صورت بهائیگرى به عنوان ستون پنجم و یکى از ابزار سیاست استعمارى انگلیس- و نیز آمریکا- مبدل شد. 
از پیروان عباس افندى به «بابیه بهائیه عباسیه‏» تعبیر مى‏شود. 
پس از مرگ عبد البهاء، رهبرى بهائیان به دست‏شوقى افندى- نوه دخترى میرزا حسینعلى- افتاد که تا سال 1957 م. ادامه یافت. پس از مرگ او، گروه نه نفرى بیت العدل- که مرکز آن در حیفاى اسراییل قرار دارد- بهائیان و بهائیگرى را اداره مى‏کند، هر چند در واقع دستهاى مرموز استعمار دست اندرکاران بهائیت‏اند. 

نوشته‏هاى میرزا حسینعلى 

در میان نوشته‏هایى که از پراکنده‏گویى‏هاى میرزا حسینعلى بهاء جمع آورى شده، دو اثر از دیدگاه بهاییان به گونه‏اى به عنوان کتاب شریعت و وحى تلقى مى‏شود: یکى کتاب «ایقان‏» به زبان فارسى است که به گمان آنان در بغداد بر او وحى شده است، و دیگرى کتاب «اقدس‏» به زبان عربى مخلوط و دست و پا شکسته که مى‏پندارند در عکابر او نازل شده است (و یا خود که تجسمى از خداوند بود بر خود نازل نمود!) . 
مکاتیب یا نوشته‏هاى دیگر بى محتوا به نامهاى کلمات مکنونه، هفت وادى، کتاب مبین، سؤال و جواب و امثال آن نیز به او نسبت داده شده است. 

دعوى الوهیت میرزا حسینعلى 

در کتاب اقدس (ص 1) خود را منبع وحى و تجلى خدا معرفى کرده، مدعى مى‏شود که خداوند خلقت و تدبیر جهان را به او سپرده است. و در کتاب مبین (ص 229) مى‏گوید: لا اله الا انا المسجون الفرید!و در کتاب ایام تسعه (ص 50) درباره روز تولد خود مى‏گوید: «فیا حبذا هذا الفجر الذى فیه ولد من لم یلد و لم یولد» !و در کتاب ادعیه محبوب (ص 123) بهائیان در دعاى سحر مى‏خوانند: الهى تو را به حق ریش جنبانت قسم مى‏دهم. . . ! 
در یکى از قصاید میرزا حسینعلى آمده است: 
کل الالوه من رشح امرى تالهت 
و کل الربوب من طفح حکمى تربت 

ادعاى نسخ شریعت اسلام 

عقیده عمومى بهائیان این است که با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغا گردید و دوره رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه و اله سپرى شده است، و این دوره، دوران زمامدارى جمال اقدس الهى و آیین اوست، ولى بعد از او نیز خداوند بارها بر زمین هبوط و تجلى خواهد کرد، به اعتقاد آنان پس از حضرت محمد صلى الله علیه و آله نخست‏باب و پس از او حسینعلى بهاء به عنوان ظهور الهى به عالم آمدند و لا اقل تا هزار سال دیگر ظهور الهى در عالم نخواهد بود. 

عبادت و احکام در مسلک بهائیه 

1- نماز در آیین بهایى نه رکعت است که به صورت انفرادى در صبح و ظهر و شام بر هر بالغى واجب است. و قبله آنها شهر عکاست که قبر میرزا حسینعلى بهاء در آن واقع شده است. براى نماز وضو نیز لازم است، ولى اگر کسى آب براى وضو نداشته باشد، به جاى وضو پنج‏بار مى‏گوید: «بسم الله الاطهر الاطهر» . و جز در نماز میت، نماز جماعت ندارند. 
2- روزه آنان یک ماه به مقدار نوزده روز است، زیرا در اصطلاح آنان هر ماه نوزده روز و هر سال نوزده ماه دارد و مجموع ایام سال 361 روز است. آخرین روز ماه روزه آنها مصادف با عید نوروز است. 
3- حج آنها زیارت خانه‏اى است که در شیراز که سید على محمد باب در آن متولد شده، یا خانه‏اى که میرزا حسین على بهاء الله در مدت اقامت‏خود در عراق در آن زندگى مى‏کرد، و براى آن وقت‏خاصى مقرر نشده است. 
4- هر مرد فقط مى‏تواند یک زن داشته باشد، در کتاب اقدس ازدواج با دو زن با رعایت عدالت جایز دانسته شده است. ولى عبد البهاء در تفسیر آن گفته است چون شرط عدالت هیچ گاه تحقق نمى‏یابد، پس در واقع در ازدواج تعدد راه ندارد. و ازدواج با زن پدر حرام است و با دختر و خواهر و سایر اقربا جایز است. 
5- تمام اشیا پاک است، حتى امثال بول و غائط و سگ و خوک و. . . 
6- در آیین بهائیت‏سهم ارث پسر و دختر مساوى است، چنانکه سن بلوغ آنها هم یکسان است (یعنى پانزده سالگى) . 
7- مراکز مهم اجتماعات رسمى آنها یکى «حظیرة القدس‏» (در عشق آباد) و دیگرى «مشرق الاذکار» در نزدیک شیکاگو (آمریکا) است. 



پنج شنبه 22 11 1388 11:53
جنجال برانگیز ترین فتاوای وهابیان
«محمد المنجد» مبلغ سوری مقیم سعودی طی فتوایی کشتن «میکی ماوس» را با توجه به اینکه موش نجس است، جایز دانست. این فتوا هیاهوی بزرگی در جهان ایجاد کرد و در صدر خبرهای کانال‌هال ماهواره‌ای خبری از جمله ABC، NBC و FOX قرار گرفت.
در سال 2008 جامعه سعودی شاهد فتواهایی بود که موجب بحث و گفتگو بین جریانات مختلف فکری عربستان شد.
در سال 2008 جامعه سعودی شاهد فتواهایی بود که موجب بحث و گفتگو بین جریانات مختلف فکری عربستان شد که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود.
1- «عبدالرحمن البراک» طی فتوایی با متهم ساختن دو نویسنده روزنامه الریاض «عبدالله‌ بن بجاد» و «یوسف ابا الخیل» به ارتداد، آنان را تکفیر و از آنان خواست تا توبه کنند.
2- «شیخ صالح الفوزان» اقدام رستوران‌هایی را که افراد با پرداخت مبلغ مشخصی می‌توانند هر مقدار که بخواهند بخورند و بیاشامند را جایز ندانست و این را ایجاد وسوسه دانست.
3- «شیخ صالح‌بن غانم الدلان» عضو کمیته دائم فتوای عربستان ازدواج «ونائه» را که نوع جدیدی از ازدواج در عربستان است، به شرط آنکه زن نیز از جریان آگاه باشد و مرد او را هنگام عقد شرعی فریب ندهد، جایز دانست.
4- «شیخ سلمان عوده» طی فتوایی برگزاری جشن روز تولد را جایز دانست. وی در این فتوا گفت: برگزاری جشن برای سالروز تولد یا هر مناسبت دیگری مانند ازدواج و دادن ولیمه جایز است. وی نام بردن از این مناسبت‌ها را به عنوان عید حرام دانست.
در پی این فتوا عوده مورد انتقادات بسیاری قرار گرفت.
در این رابطه «عبدالله منیع» با اشتباه دانستن فتوای عوده گفت: ما نباید با پیروی از غیرمسلمانان خود را شبیه آنان کنیم و باید هویت خود را حفظ کنیم. پیامبر پس از ورود به مدینه با نفی اعیاد اوس و خزرج گفت‌ خداوند به جای آنها دو عید فطر و قربان را برای شما قرار داده است.
علیرغم انتقادات بسیار ولی عوده از فتوای خود عدول نکرد.
5- «محمد الهبدان» پوشیدن نقاب کامل و نیز باز بودن کامل چهره را برای زنان حرام دانست و گفت: تنها پوشیدن نقاب با باز بودن جایی برای تنها یک چشم جایز است. وی در پاسخ به سؤالی در خصوص حکم پوشیدن نقابی که جای دو چشم در آن باز است، گفت: جایز نیست چرا که زن تماما «عوره» است و باید تمام بدن خود را از نامحروم بپوشاند. نقاب تنها باید یک سوراخ کوچک داشته باشد و نباید سوراخ آنقدر باز باشد که دو چشم و اطراف آنها ظاهر شوند که در آن فتنه وجود دارد.
6- «شیخ لحیدان» رئیس شورای عالی قضایی عربستان فتوای جایز بودن قتل صاحبان کانال‌های ماهواره‌ایی را که برنامه‌های مفسده برانگیز پخش می‌کنند، صادر کرد. وی چهار روز بعد طی توضیحی گفت این امر از طریق محاکم صالحه امکان پذیر است.
7- «عبدالمحسن العبیکان» طی فتوایی نگاه به دختر خواستگاری شده را از طریق «مسنجر» جایز دانست. در پی اعتراضات برخی، وی چند روز بعد طی توضیحاتی گفت: در صورتی که این اقدام بدون خطر سوء استفاده باشد، جایز است.
وی همچنین در فتوای دیگری اقدام مقابله به مثل برای زنی که شوهرش وی را کتک می‌زند، جایز دانست.
8- «محمد المنجد» مبلغ سوری مقیم سعودی طی فتوایی کشتن «میکی ماوس» را با توجه به اینکه موش نجس است، جایز دانست. این فتوا هیاهوی بزرگی در جهان ایجاد کرد و در صدر خبرهای کانال‌هال ماهواره‌ای خبری از جمله ABC، NBC و FOX قرار گرفت.
در پی این موضوع شیخ منجد با انتشار بیانیه‌ای توضیح داد هدف وی موش کارتونی (میکی ماوس) نبوده، چون این شخصیت کارتونی است و خون و روح ندارد تا مهدور الدم شود.
ما تو قرن 21 زندگی می کنیم اون وقت این احمقا اینجور اسلام رو به مسخره می گیرن و مسلمونا رو مضحکه عالم میکنن!!!
نمی دونم به اینا چی باید گفت ؟؟؟؟
شما هم .لطفا نظرتون رو بنویسین..

نوشته شده توسط عزیز سالمی





چهارشنبه 7 11 1388 22:26
زیارت اربعین ، یکی از علائم ایمان

مى دانیم که از سنّت هاى بیستم صفر و اربعین حسینى زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام)است. در روایتى از امام حسن عسکرى(علیه السلام) آمده است: «نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: به جا آوردن پنجاه و یک رکعت نماز در هر شب و روز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر بر دست راست نهادن، و پیشانى را به هنگام سجده، بر خاک گذاردن و بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن».(1)
همچنین براى این روز زیارت مخصوصى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(2)
از گذشته دور تا زمان ما، هر زمان که شیعیان فرصتى پیدا مى کردند، روز اربعین حسینى را به کربلا مى رفتند و با شور و هیجان و اخلاص، آن حضرت را زیارت مى نمودند. در این سال ها نیز میلیون ها عاشق دلسوخته اربعین را به کربلا مى روند و شهیدان کربلا را زیارت مى کنند.
اکنون پرسش آن است که چرا چنین زیارتى در این روز مستحب شمرده شد؟
مرحوم علاّمه مجلسى در زاد المعاد مى نویسد: «چون جابر که از بزرگان صحابه بود، اساس این کار را گذاشت، مى تواند دلیل فضیلت زیارت آن حضرت در این روز شده باشد» ولى با این حال، احتمال مى دهد وجوه دیگرى داشته باشد که بر ما مخفى است.(3)
امّا به نظر مى رسد که نمى تواند این همه اهتمام نسبت به زیارت اربعین و آن را از علائم مؤمن شمردن و نقل زیارت نامه اى مخصوص از سوى امام صادق(علیه السلام)، به صرف زیارت آن حضرت از سوى جابر بن عبدالله انصارى در اربعین باشد; به ویژه آنکه زیارت اربعین ویژه امام حسین(علیه السلام) است و درباره هیچ یک از دیگر معصومان چنین زیارتى وارد نشده است. بلکه همانطور که دانشمند بزرگ و محقّق شهیر ابوریحان بیرونى گفته است: «وَفِی الْعِشْرینَ رُدَّ رَأْسُ الْحُسَیْنِ(علیه السلام)إلى جُثَّتِهِ حَتّى دُفِنَ مَعَ جُثَّتِهِ، وَ فیهِ زِیارَةُ الاَْرْبَعینَ; در بیستم صفر سر مطهّر امام حسین(علیه السلام) به پیکرش بازگردانده شد و همراه آن به خاک سپرده شد و در همین روز زیارت اربعین وارد شده است»،(4) زیارت اربعین پس از الحاق سر آن حضرت به بدنش در روز بیستم صفر، سنّت گردید و مى دانیم سر مبارک آن حضرت توسط امام سجاد(علیه السلام) به کربلا آورده شد; لذا به نظر مى رسد که این همه اهمیّت زیارت اربعین نه به خاطر زیارت آن حضرت توسط جابر عبدالله انصارى در چنین روزى است، بلکه به سبب الحاق سرهاى شهدا در این روز توسط امام سجاد(علیه السلام) و زیارت آن قبور پاک، توسط امام(علیه السلام) و کاروان حرم حسینى در اربعین است و این عمل، از شعائر مهم شیعه و در کنار 51 رکعت نماز و سجده بر خاک، مطرح شد.
از این رو، علاّمه مجلسى در زادالمعاد مى نویسد: «مشهور آن است که سبب تأکید زیارت آن حضرت در این روز، آن است که امام زین العابدین(علیه السلام) با سایر اهل بیت در این روز بعد از مراجعت از شام به کربلاى معلّى وارد شدند و سرهاى مطهّر شهداء را به بدن هاى ایشان ملحق کردند».(5) هرچند خود او ورود آنها را در بیستم صفر به کربلا بعید مى داند، ولى سخنان وى نشان مى دهد که در زمان مرحوم علاّمه مجلسى نیز این نکته مشهور بوده است که اهمیت زیارت اربعین، به سبب زیارت شهداى کربلا و الحاق سرها به بدن ها توسط امام زین العابدین(علیه السلام) بوده است.
در نتیجه با توجه به این نکته که اربعین فى حدّ نفسه امتیازى ندارد، آن گونه که شب هاى جمعه و نیمه شعبان و لیالى قدر و عیدَیْن و عرفه، بر سایر ایام و لیالى امتیاز دارند، باید در اربعین امام حسین(علیه السلام)حادثه ویژه اى اتفاق افتاده باشد که آن را از سایر روزهاى قبل و بعدش ممتاز ساخته باشد و این جز با الحاق سرهاى شهدا به بدن هایشان و زیارت قبور شهدا توسط امام سجاد(علیه السلام) و کاروان همراه،نمى تواند باشد.
امّا مسأله بُعد مسافت و توقف طولانى مدت در شام که اشکال عمده اى براى تحقق چنین حادثه اى شمرده شده را مى توان این گونه پاسخ داد:
در کتاب هاى متعددى آمده است که روز ورود کاروان اسیران به شام، روز اوّل صفر بوده است که پیش از این به آن اشاره شد، و بنى امیه نیز آن روز را براى خود عید قرار دادند.(6)
مرحوم حاج شیخ عباس قمى نیز مى نویسد: «شیخ کفعمى و شیخ بهائى و محدّث کاشانى گفته اند: روز اوّل صفر، سر حضرت سیّدالشهداء را به شام آوردند و بنى امیه آن روز را عید گرفتند و اندوه مؤمنان در این روز تازه گردید...».(7)
چنانکه گذشت کاروان اسیران نیز همراه با سرها وارد شام شدند; بنابراین، آنها روز اوّل صفر در شام بودند.
امّا زمان حضور آنان در شام، آنگونه که سیّد در اقبال نوشته و آن را یک ماه دانسته است، بعید به نظر مى رسد; زیرا نقل شده است که پس از خطبه هاى حضرت زینب و امام سجّاد(علیهما السلام) و تغییر اوضاع شام، کاروان اهل بیت(علیهم السلام) از یزید اجازه گرفتند که در شام عزادارى کنند و آنها به مدت چند روز مجلس عزا بپا داشتند تا آنکه به یزید گفته شد، مصلحت نیست اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را در این شهر نگه دارید; آنها را مهیاى سفر حجاز کن; و او نیز چنین کرد.(8)
مرحوم شیخ مفید نیز مى نویسد: پس از اتمام جلسه یزید، دستور داده شد که آنها را در خانه اى نزدیک قصر یزید اقامت دهند، سپس مى افزاید: «فَأَقامُوا أَیّاماً ثُمَّ نَدَبَ النُّعْمانَ بْنَ بَشیر...; چند روزى در آنجا اقامت گزیدند، سپس نعمان بن بشیر را فرا خواند و دستور داد آنها را آماده رفتن کند».(9)
مورّخ معروف «طبرى» مى نویسد: «آنها به مدت سه روز (در شام) مراسم ماتم بر پا کردند».(10)
بنابراین، اقامت آنها در شام به مدت یک ماه جز توسط سیّد در اقبال نقل نشده است و با توجه به وضع شام و افشاگرى هاى اهل بیت به نظر نمى رسد که مصلحت دستگاه اموى در آن بود که اهل بیت(علیهم السلام)را مدت طولانى در شام نگه دارند و سخن کسانى که مى نویسند ایامى چند در آنجا بودند، صحیح تر است.
در نتیجه اگر از روز ورود آنها به شام که اوّل صفر بوده و حضور در مجلس یزید و آنگاه ماندن حداکثر هفت روز را بپذیریم، باید اهل بیت(علیهم السلام) را دوازده روز مانده به بیستم صفر از شام حرکت داده باشند، و این مدتِ زمانى، براى رسیدن کاروان از شام به کربلا کافى است; زیرا:
1. جناب سید بن طاووس با آنکه در اقبال ورود کاروان اهل بیت(علیهم السلام) را در اربعین به کربلا بعید مى داند، ولى مى نویسد: «رفت و برگشت از کوفه به شام بیست روز طول مى کشد».(11) بنابراین در مدت 12 روز مى توان از شام به کربلا رسید.
2. در تاریخ آمده است: آنگاه که مروان بن حکم، سردار سپاهش عامر بن ربیعه را با یکصد هزار لشکر از شام براى جنگ با مختار اعزام کرد، آنها در مدت ده روز به کوفه رسیدند.(12)
بدیهى است، اگر بتوان لشکرى یکصد هزار نفرى را طىّ مدت ده روز به کوفه رساند، رسیدن کاروانى کوچک در مدت 12 روز به کربلا مشکلى ندارد.
مرحوم شهید قاضى طباطبایى موارد متعدد تاریخى ذکر کرده است که مى توان مسیر شام به عراق را در کمتر از ده روز طى کرد و حتى از مرحوم سید محسن امین نویسنده کتاب اعیان الشیعه نقل مى کند: راهى میان شام و عراق است که مستقیم است و عرب هاى عقیل در زمان ما از آن راه مى روند و در مدت یک هفته به عراق مى رسند.(13)
3. امام حسین(علیه السلام) مسیر میان مدینه و مکه را که حدود 470 کیلومتر است به مدت پنج روز پیمود، زیرا آن حضرت دو روز مانده به پایان ماه رجب از مدینه حرکت کرد و روز سوم شعبان وارد مکه شد.(14) بنابراین، مسیر شام تا کربلا که قریب 600 کیلومتر است را مى توان به راحتى در مدت ده روز پیمود 
به هر حال، از مجموع شواهد و قرائن و کلماتى که از عالمان و محقّقان ذکر شد، مى توان ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در روز اربعین به کربلا تقویت کرد و سخنان آنان که معتقدند کاروان اهل بیت(علیهم السلام) با جابر و همراهانش در کربلا ملاقات کردند و به عزادارى پرداختند، پذیرفت. و اگر جناب سید بن طاووس در اقبال آن را بعید مى شمرد مشکلى ایجاد نمى کند، چرا که ایشان با فرض ماندن آنها به مدت یک ماه در شام، ورود آنها را در روز اربعین به کربلا نمى پذیرد، همان گونه که ورودشان را در این تاریخ به مدینه نیز قبول ندارد; ولى هنگامى که ثابت شد، کاروان اسرا کمتر از ده روز در شام مانده اند، پذیرش سخن سید بن طاووس در لهوف که ورود آنها را به کربلا همزمان با ورود جابر از قول راوى نقل کرده، به حقیقت نزدیک تر است.
در واقع، سیدبن طاووس در تاریخ معتبرى این حادثه را دیده بود و آن را در لهوف نقل کرده، ولى بعداً که در تاریخ دیگرى خوانده است آنها به مدت یک ماه در شام مانده اند، ورود کاروان اهل بیت(علیهم السلام)را در روز اربعین به کربلا ناممکن دانسته است. در نتیجه، با ردّ سخن آنان که اقامت یک ماهه را در شام مطرح کرده اند، موضوع ورود اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین سال 61 به کربلا تثبیت مى شود.
طبیعت امر نیز اقتضا مى کند که این کاروان قبل از رفتن به مدینه بار دیگر با آسودگى به کربلا بروند و با قبور شهدا تجدید دیدار نمایند.
مرحوم حاج میرزا ارباب (از علماى معروف قم) مى نویسد: «به حسب عادت بعید مى نماید که آن قافله دل شکسته که با اکراه و اضطرار از کربلا کوچ کردند و از گریه و سوگوارى منع شدند و اجساد شریفه شهداى خود را در مقابل آفتاب دیدند، بدون آگاهى برحال مقابر مقدّسه و اطلاع بر حال، به مدینه رجوع کنند و به زیارت آن تربت مقدّسه فائز نشده، برگردند».(15)

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی زوار قبر الحسین جمیعا و رحمة الله و برکاتة

مصادر : 
1 . مصباح المتهجد، ص 787 و اقبال، ص 589.
2. رجوع کنید به: مفاتیح نوین، زیارت اربعین، (ص 393).
3. زاد المعاد، ص 402.
4. الآثار الباقیة، ص 331.
5. زادالمعاد، ص 402.
6. شهید آیت الله قاضى طباطبایى مى نویسد: در برخى از کتاب هاى معتبر آمده است که 15 ماه محرم اسرا را از کوفه حرکت دادند و در حدود ده تا پانزده روز به شام رسیدند. (تحقیق درباره اربعین، ص 23).
7. نفس المهموم، ص 239.
8. نفس المهموم، ص 263 و 265.
9. ارشاد مفید، ص 480.
10. تاریخ طبرى، ج 4، ص 353.
11. اقبال، ج 3، ص 101.
12. تحقیق درباره اربعین، ص 21.
13. براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به: تحقیق درباره اربعین، ص 18-30.
14. ارشاد مفید، ص 375 و 377; و مقتل الحسین مقرّم، ص 140.
15. اربعین حسینیه، ص
242 ـ 243. 
 

 نظر دادن یادتون نره!!!







چهارشنبه 7 11 1388 22:6
امشب آسمان دلم پرستاره است
امشب عرشیان تا سپیده با شور و شوق به زمین مینگرند
مولودی دیده به جهان گشوده از تبار محمد ، از خاندان علی ، وارث علوم نبوی و ....
فرشتگان ملکوتی برای دیدن سیمای روحانی اش از هم پیشی میگیرند
کسی که دلش پر مهر و صفاست
دیدگانش آینه پاکی است،
او تجلی عرش خداست
اوست حجت خدا بر بندگانش
میلاد با سعادت اسوه فروتنی و تقوا ،نوه پیامبر مصطفی ،امام همام حضرت موسی بن جعفر را به تمام مسمانان و خصوصا شیعیان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
باشد که از پیروان راستین ائمه ی هدی باشیم.
السلام علیک یا مولای یا باب الحوائج -موسی بن جعفرالکاظم- و رحمة الله و برکاته
نوشته شده توسط عزیز سالمی


جمعه 2 11 1388 10:40
پیشرفتهاى قضائى در زمان ظهور قائم
  براى مبارزه با فساد و تجاوز و ستم، از یک سو تقویت پایه هاى ایمان و اخلاق لازم است; و از سوى دیگر به وجود آمدن یک سیستم صحیح و نیرومند قضائى با هوشیارى کامل و احاطه وسیع.
  مسلّماً پیشرفت کامل صنایع، وسائلى را در اختیار بشر مى گذارد که با آن بخوبى مى توان ـ در مورد لزوم ـ حرکات همه مردم را تحت کنترل قرار داد، و هر حرکت ناموزون و نابجائى را که منتهى به فساد و تجاوز و ستمى مى شود، زیر نظر گرفت; و با علائم و آثارى که مجرمان در محلّ جرم باقى مى گذارند، از آنها عکسبردارى کرد; صداى آنها را ضبط نمود و آنها را بخوبى شناخت. قرار گرفتن چنین وسائلى در اختیار یک حکومت صالح، عامل مؤثّرى براى پیشگیرى از فساد و ستم و در صورت وقوع چنین موضوعى، رساندن حق به صاحب حق است.
  شک نیست که در عصر آن مصلح بزرگ جهان، آموزشهاى اخلاقى با وسایل ارتباط جمعى فوق العاده پیشرفته، آنچنان وسعت مى گیرد که اکثریّت قاطع مردم جهان را براى یک زندگى صحیح انسانى و آمیخته با پاکى و عدالت اجتماعى آماده سازد.
  ولى از آنجا که بالاخره انسان آزاد آفریده شده، و در اعمال خویش از اصل جبر پیروى نمى کند; خواه ناخواه افرادى ـ هر چند در اقلّیّت باشند ـ در هر اجتماع صالحى ممکن است پیدا شوند که از آزادى خود سوء استفاده کنند و از آن براى وصول به مقاصد شومى بهره گیرند.
  لذا باید یک دستگاه قضائى سالم و کاملا آگاه و مسلّط باشد که حقوق مردم را به آنها برساند و ستمگر را بر سر جاى خود بنشاند.
  با مطالعه و دقّت روى جرائم و جنایات و مفاسد اجتماعى و طرق پیشگیرى از آنها، روشن مى شود که:
  اولا، با اجراى عدالت اجتماعى و تقسیم عادلانه ثروت، ریشه بسیارى از مفاسد اجتماعى که از تنازع و کشمکش بر سر اندوختن ثروتها و استثمار طبقات ضعیف، و حیله و تزویر، و انواع تقلّبها، و دروغ و خیانت و جنایت به خاطر در آمد بیشتر از هر راه با هر وسیله، سرچشمه مى گیرد، بر چیده مى شود; و شاید رقم بزرگ فساد و ظلم در هر جامعه اى از همین رهگذر است; با از میان رفتن ریشه اصلى، شاخ و برگها خود به خود مى خشکد.
  ثانیاً، آموزش و تربیت صحیح اثر عمیقى در مبارزه با فساد و تجاوز و انحرافات اجتماعى و اخلاقى دارد; و یکى از علل مهمّ توسعه فساد در جوامع امروز این است که نه تنها از وسائل ارتباط جمعى آن، استفاده براى آموزش صحیح نمى شود، بلکه همه آنها غالباً در خدمت کثیف ترین و زشت ترین برنامه هاى استعمارى فساد است; و شب و روز بطور مداوم از طریق ارائه فیلمهاى بدآموز و داستانها و برنامه هاى گمراه کننده و حتّى اخبار دروغ و نادرستى که در خدمت مصالح استعمار جهانى است، به ظلم و تبعیض و فساد خدمت مى کنند.
  البتّه اینها نیز از جهتى ریشه اقتصادى دارد و در جهت تخدیر مغزها و به ابتذال کشیدن مفاهیم سازنده، و نابود کردن نیروهاى فعّال و بیدار هر جامعه، براى بهره گیرى بیشترِ غولهاى استعمار اقتصادى حرکت مى کند بى آن که به مانع مهمّى روبه رو شوند.
  هرگاه این وضع دگرگون گردد، در مدّت کوتاهى بطور قطع قسمت مهمّى از مفاسد اجتماعى فرو خواهد نشست; و این کار جز از یک حکومت صالح و سالم جهانى که در مسیر منافع توده هاى جهان ـ و نه استثمار گران ـ براى ساختن جهانى آباد و آزاد و مملوّ از صلح و عدالت و ایمان، ساخته نیست.
  ثالثاً، وجود یک دستگاه قضائى بیدار و آگاه با وسیله مراقبت دقیق که نه مجرمان از چنگ آن فرار کنند و نه از عدالت سرباز زنند، نیز عامل مؤثّرى در کاهش از میزان فساد، و گناه و تخلّف از قانون است.
  و اگراین سه جنبه دست به دست هم بدهد، ابعاد تأثیر آن فوق العاده زیاد خواهد بود.
  از مجموع احادیث مربوط به دوران حکومت مهدى(علیه السلام) استفاده مى شود که او از تمام این سه عامل بازدارنده، در عصر انقلابش بهره مى گیرد آنچنان که جمله معروفى که حکم ضرب المثل را دارد جامه عمل به خود مى پوشد; همان جمله که مى گوید:
  «زمانى فرا مى رسد که گرگ و میش در کنار هم آب مى خورند!»
  مسلّماً گرگان بیابان تغییر ماهیّت نمى دهند، لزومى هم ندارد که چنین شود، و نه میشها از حالت کنونى در مى آیند; این اشاره به برقرارى عدالت در جهان، و تغییر روش گرگ صفتان خونخوار که با سازش با حکومت جبّار قرنها به خوردن خون قشرهاى مستضعف جامعه انسانى ادامه مى دادند، مى باشد.
  آنها در پناه نظام جدید یا بکلّى تغییر روحیّه مى دهند، چرا که گرگ صفتى هرگز جزء سرشت بشر نبوده و نیست و از نهادهاى عرضى و قابل تغییر است، و یا حدّاقل بر سر جاى خود مى نشینند، و به جاى خوردن منافع دگران در کنار آنها از مواهب الهى بطور عادلانه بهره مى گیرند، همان گونه که «گرگ» در کنار «میش» و بر سر «چشمه»!
  در غیر این دو صورت مشمول تصفیه شده و وجودشان از میان برداشته خواهد شد!
  از جمله اشارات قابل توجّه در این زمینه، همان است که در مورد تقسیم صحیح مال در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل شده که آنقدر مردم غناى جسمى و روحى پیدا مى کنند که اموال اضافى مى ماند و طالبى ندارد; یعنى مردم در یک نظام صحیح حکومت آنچنان تربیت مى شوند که اموال زائد بر نیاز خود را دردسرى براى خویش مى بینند! و تمام شور و شرها و قال و غوغایى که از این رهگذر پیدا مى شود، فرو مى نشیند!
  زندگى همه تأمین و از آینده نیز هیچ گونه نگرانى نخواهند داشت تا به خاطر تأمین آن تن به آلودگى ها و مسابقه جمع ثروت بدهند.
  و نیز در حدیث دیگرى خواندیم که سطح افکار مردم در عصر حکومت او چنان بالا مى رود که به هیچ وجه با امروز قابل قیاس نیست، و طبعاً تضادها و کشمکشهائى که مولود کوته نظرى ها و تنگ چشمى ها، و پائین بودن سطح افکار و خلاصه کردن شخصیّت در میزان مال و ثروت است; برچیده خواهد شد.
  به خاطر مراقبت شدیدى که در عصر حکومت او طبق روایاتى که گذشت، اِعمال مى گردد; حتّى مجرمان در محیط خانه خود در امان نیستند، چرا که ممکن است با وسائل پیشرفته اى تحت کنترل باشند و حتّى مثلا امواج صوتى آنها بر روى دیوار قابل کنترل گردد; این خود اشاره دیگرى به وسعت ابعاد مبارزه با فساد در عصر حکومت او است.
  داورى کردن او بر طبق قانون دادرسى محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) و قانون دادرسى داوود(علیه السلام)گویا اشاره به این نکته لطیف است که او هم به موازین ظاهرى دادرسى اسلامى همچون اقرار و گواهى گواهان و مانند آن استفاده مى کند; و هم از طرق روانى و علمى براى کشف مجرمان اصلى، آنچنان که پاره اى از نمونه هاى آن از عصر داوود(علیه السلام) نقل شده است.
  بعلاوه، در عصر او به موازات پیشرفت علوم و دانشها و تکنیک و صنعت، آنقدر وسائل کشف جرم تکامل مى یابد که کمتر مجرمى مى تواند ردّپائى که با آن شناخته شود از خود به جا نگذارد.
  در یکى از مطبوعات خبرى پیرامون شگفتیهاى مغز آدمى خواندم که مغز انسان امواجى برابر با اعتقادات درونى بیرون مى فرستد که با اندازه گیرى آن مى توان به راستگویى و دروغگویى افراد در اظهاراتشان پى برد!
  مسلّماً این وسایل تکامل مى یابد و وسائل دیگرى نیز اختراع مى گردد. و با استفاده از روشهاى پیشرفته روانى، مجرمان کاملا مهار مى شوند، هر چند مجرم در چنین جامعه اى اصولا کم است (ولى همان کم نیز کاملا مهم است).
  براى چندمین بار تکرار مى کنیم:
  این اشتباه است اگر ما تصوّر کنیم که در عصر حکومت او همه این مسائل از طریق اعجاز حل مى شود، چرا که اعجاز حکم یک استثنا را دارد، و براى مواقع ضرورى، و مخصوصاً اثبات حقّانیّت دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) یا امام(علیه السلام) است، نه براى تنظیم زندگى روزمرّه و جریان عادى زندگى; که هیچ پیامبرى براى این مقصد از معجزه استفاده نکرده است.
  بنابراین، مسیر حکومت جهانى او از همان نمونه است که اشاره کردیم نه از نمونه اعجاز!
  به هر حال، آنچنان امنیّتى در سایه حکومت او جهان را فرا مى گیرد که طبق روایتى یک زن تنها مى تواند از شرق جهان به غرب عالم برود بدون این که کسى مزاحم او شود!
  اگر مسأله سادگى زندگى مهدى(علیه السلام) را ـ طبق آنچه در روایات آمده به آن بیفزائیم باز مسأله از این هم روشنتر مى شود; چرا که عمل او سرمشق و الگویى است براى مردمى که تحت پوشش حکومت او قرار دارند، یعنى براى همه مردم جهان.
  و با در نظر گرفتن این موضوع که قسمت مهمّى از جرائم و جنایات و مفاسد اجتماعى از تجمّل پرستى و پر زرق و برق شدن زندگى و تشریفات بیهوده و پر خرج و کمرشکن سرچشمه مى گیرد، یکى دیگر از دلائل برچیده شدن مفاسد در دوران حکومت او روشن مى گردد.
  در حدیثى از امام علىّ بن موسى الرّضا(علیه السلام) چنین آمده است:
 
«و ما لباس القائم(علیه السلام) الاّ الغلیظ و ماطعامه الاّ الجشب(1);
لباس قائم(علیه السلام)چیزى جز پارچه خشن نیست و غذاى او نیز تنها غذاى ساده و کم اهمّیّت است!»
  نظیر همین موضوع از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(2)
 
پی نوشته ها :
1 و 2ـ منتخب الاثر، ص 307.
 




دسته ها : موعود ادیان
پنج شنبه 1 11 1388 22:49
این هم خدای وهابی ها!!!!؟؟؟
از آنجا که وهابیت روی دیگر صهیونیست و دنباله روی یهود است،‌ پس جای تعجب نیست که عقاید خود را از منابع تحریف شده یهودیت بگیرد ، چرا که هدف این دو قوم یکیست، و آن زشت جلوه دادن دین اسلام و بر هم زدن وحدت بین مسلمانان است. از این رو، گاه روایات و فتواهای عجیب و صد البته، مضحک وهابیت مطابق با چیزی است که یهودیان در کتابهای تحریف شده شان آورده اند. 
به عنوان مثال؛ با جستجو در عهد قدیم یا آنچه که کتاب مقدّس تورات نامیده می شود، روایتی می یابیم که کاملاً منطبق است با آنچه که وهابیت روایت کرده اند که «خداوند انسان را به شکل خودش آفریده» و این اعتقاد را اساس عقاید فاسد خود در توصیف خداوند تعالی و تجسیم (جسمیّت دادن به خداوند) قرار داده اند. در اینجا دو روایت از آنها را می آوریم تا شما قضاوت کنید: 
احمد بن حنبل در مسند، تحت حدیث شماره 7941 می آورد: 
ابوعامر، از مغیرة بن عبدالرحمن، از أبی الزناد، از موسی بن أبی عثمان، از پدرش، از أبی هریره نقل می کند که: نبی اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: "همانا خداوند عزّ و جلّ آدم را به صورت خودش خلق نمود... و در کتاب پدرم (پدر احمد بن حنبل) است که قد خداوند 60 ذراع است! 
همین روایت در صحیح مسلم بخاری موجود است...
در سِفر تکوین، از کتاب مقدّس تورات یهودیان ج1ص26 نیز روایت زیر آمده است: 
و خداوند فرمود: (باید انسان را به صورت خودمان خلق کنیم، شبیه خودمان). 
و در همین صفحه است: (پس خداوند انسان را به صورت خود خلقش نمود). 
خواننده گرامی! اکنون اگر این دو روایت را تطبیق دهید، می بینید که متن روایات متفاوت است، در صورتی که معنی و مضمون یکی است... 
بنابراین به راحتی می توان نتیجه گرفت که، عقیده تجسیم و تشبیه را بزرگان وهابیت از طریق رؤسای یهودی شان گرفته اند که البته جای تعجّبی هم ندارد. 
حالا یک مسئله می ماند ، آن هم اینکه ای عقلا و ای مسلمانان ، ما پیروان اهل بیت مشرک هستیم یا وهابیان نادان که طول و عرض و قد و قامت خدایشان را اینگونه شرح و بسط میدهند؟؟؟؟؟
ما قائل به تجسیم هستیم یا آنها؟؟؟؟
نوشته شده توسط عزیز سالمی


پنج شنبه 1 11 1388 22:32
مسلمونا: ابوبکر اولین مسلمان نبوده
اول اینکه برخلاف اعتقاد عده ای از برادران اهل تسنن که فکر میکنند اولین کسی که به اسلام روی آورده است و مسلمان شده، ابوبکر بوده است، در خود کتب اهل تسنن این اعتقاد وجود ندارد و خلاف آن اثبات شده است.
در کتاب تاریخ طبری جلد 1 صفحه 540 آمده است: «محمد بن سعد، قلت لأبی، أکان ابوبکر اولکم اسلاماً؟ فقال: لا و لقد اسلم قبله اکثر من خمسین.» و نیز در کتاب فتح الباری جلد 7 صفحه 29 آمده است:«.... فقد کان حینئذ جماعة ممن أسلم لکنهم کانوا یخفونه من أقاربهم» 
جعل اولین مسلمان برای ابوبکر به آن دلیل صورت گرفته است که برای ابوبکر فضیلت تراشیده شود. در حالیکه در کتب اهل سنت نیز این واقعیت آمده است که علی(ع) اولین ایمان آورنده به فرمان پیامبر بوده است. در نامه محمد بن ابوبکر که در شرح نهج البلاغه جلد 3 صفحه ی 188 آمده، چنین بیان می شود: «فکان اوّل من أجاب و أناب و آمن و صدّق و وافق فأسلم، وسلّم، اخوه و ابن عمه علی و هو السابق المبرز فی کلِّ خیر، اوّل الناس إسلاماً» و نیز ابولیقظان در کتاب المستدرک علی الصحیحین جلد 3 صفحه 278 آورده است: «اِنَّ خالد بن سعید بن العاص أسلم قبل أبی بکر الصدیق» و نیز در تاریخ طبری جلد 1 صفحه 540 آمده که: «محمد بن سعد، قلت لأبی: أکان ابوبکر اوّلکم اسلاما فقال: لا ولقد اسلم قبله أکثر من خمسین» یعنی: «ابوبکر اولین کسى نبود که مسلمان شد، بلکه قبل از او بیش از پنجاه نفر مسلمان شدند» بنابراین باید بدانیم که جماعتی قبل از ابوبکر به اسلام روی آوردند و او به هر نحوی که حساب کنیم، اولین مسلمان محسوب نمی شود.
از دیگر نکات جالب این است که اهل تسنن ادعا دارند که ابوبکر در جنگهای صدر اسلام رشادت ها به خرج داده است. در حالیکه ابوبکر در جنگها و جهاد هیچ نقشى نداشته، حتى یک بار دست به شمشیر نبرده است و یک تیر به طرف دشمن نیانداخته و قطره اى از خون کفار را به زمین نریخته است؛ چنانچه در شرح نهج البلاغه جلد 3 صفحه 293 از ابوجعفر اسکافى چنین نقل شده: «لم یرم ابوبکر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً» و این در حالیست که با نبود سند تاریخی در مورد جنگهای ابوبکر، فخر رازی در تفسیر خود جلد 10 صفحه 173 مدعی است که: جهاد ابوبکر افضل تر از جهاد علی است!!!! جای تعجب است که جهاد نکرده ی ابوبکر را افضل تر از جهاد علی(ع) می دانند. وقتی که فضیلتی در ابوبکر نباشد، باید هم برای ابوبکر فضیلت بتراشند. معلوم نیست که کدام یک اشتباه کرده اند؟ اما هر کدام که اشتباه کرده باشند، پایه ای از اهل سنت سست خواهد شد. 
برخی اعتقاد دارند که خلافت ابوبکر بر پایه اجماع بوده است. اما جالب است که بدانید در کتاب المحلی جلد 9 صفحه 345 از امام ابن حزم آمده است که: «لعنة اللّه على کل اجماع یخرج منه علی بن أبیطالب ومن بحضرته من الصحابة» و این نشاندهنده ی این است که اجماعی نبوده و علی(ع) و یارانش با این خلافت مخالفت داشته اند. به همین خاطر مشهور است که: «حضرت على(رضی الله عنه)و یاران ایشان ضمن آنان نبوده، و چنین اجماعى مورد لعنت خداوند است».
در کتب دیگری هم این مطلب عنوان شده است که خلافت ابوبکر نه با اجماع بوده و نه با شورا و فقط با رأی یک نفر یعنی عمر بن خطاب بوده. از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد: ابویعلى حنبلى مى گوید: لا تنعقد الا بجمهور أهل العقد والحل من کل بلد، لیکون الرضا به عاماً، والتسلیم لإمامته اِجماعاً. وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر على الخلافة بأختیار من حضرها ولم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها در الاحکام السلطانیة صفحه 33 و نیز قرطبى مى گوید: «فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله، خلافاً لبعض الناس حیث قال: لاینعقد الا بجماعة من أهل الحلِّ والعقد، ودلیلنا: أنَّ عمر عقد الببعة لأبی بکر» در کتاب جامع أحکام القرآن جلد 1 صفحه 272 و یا «غزالی امام الحرمین مى گوید: اعلموا أنه لا یشترط فی عقد الإمامة الاجماع بل تنعقد الامامة وإن لم تجمع الأمة على عقدها، والدلیل علیه أن الأمامة لما عقدت لأبی بکر ابتدر لإمضاء أحکام المسلمین ولم یتأن لانتشار الأخبار الى من نأی من الصحابة فی الأقطار ولم ینکر منکر، فاذا لم یشترط الاجماع فی عقد الإمامة، لم یثبت عدد معدود ولا حدّ محدود. فالوجه الحکم بأنَّ الأمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلِّ والعقد.» در کتاب الارشاد فی الکلام صفحه 424 و همچنین عضد الدین ایحى: واذا ثبت حصول الإمامة بالأختیار والبیعة فاعلم أن ذلک لایفتقر الى الإجماع، اذ لم یقم علیه دلیل من العقل والسمع بل الواحد والإثنان من أهل الحلِّ والعقد کاف، لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک، کعقد عمر لأبی بکر، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان ولم یشترطوا اجتماع من فی المدینة فضلا عن اجتماع الأُمة، هذا ولم ینکر علیه أحدُ، وعلیه انطوت الأعصار الى وقتنا هذا.» در المواقف فی الکلام جلد 8 صفحه 351 و نیز ابن العربی المالکی (543): قال: «لایلزم فی عقد البیعة للأمام أن تکون من جمیع الأنام بل یکفی لعقد ذلک إثنان أو واحد.» در شرح سنن الترمذی جلد 13صفحه 229 مراجعه کنید. با این تفاسیر چگونه می توان گفت که برای خلافت اجماعی بوده و یا مسلمین به این خلافت ابوبکر راضی بوده اند، در حالیکه کتب اهل سنت برخلاف این موضوع را نشان می دهد. این چگونه اجماع و شورایی است که در کتب اهل سنت رد شده است؟ خوب است که عقلانی به این موضوع نگاه کنیم. 



دسته ها : پاسخ به شبهات
پنج شنبه 1 11 1388 21:39
نتیجه جالب تحقیقات یک دانشمند امریکایی در مورد نماز
"رامشاندرن" در تحقیقی که در مورد وضعیت بدن انسان هنگام نمازخواندن، با مجموعه‏ای از پژوهشگران آمریکایی انجام داد، به فعالیت بیشتر مغز انسان و آرامش روحی هنگام نماز آگاه شد. 

در این تحقیق علمی، مشخص شدن این وضعیت پس از 50 ثانیه از آغاز نماز آشکار می‏شود. 

در این تحقیق آمده است: میانگین ضربان قلب و احتمال لخته شدن خون به صورت مشترک در حین نماز بین20 الی 30 درصد کاهش می‏یابد و همچنین پوست بدن مقاومت بیشتری پیدا می‏کند.
همچنین در عکس‏هایی که از مغز در هنگام نماز گرفته شده است، فعالیت مغز نمازگزار به صورت قابل توجهی در مقایسه با حالت‏های عادی افزایش پیدا می‏کند و نورون‏های عصبی به صورت نورانی در اشعه‏های دریافتی از مغز به نمایش در می‏آید.
  
روزنامه واشنگتن‏پست در این رابطه نوشت: این تحقیقات علمی اسرار نهان مغز انسان را روشن می‏کند. روزنامه ساینس نیز در شماره گذشته خود با تقدیر از اینگونه تحقیقات بر رابطه قطعی دین و علم تاکید کرد.



پنج شنبه 1 11 1388 21:26
متأسفانه برخی از صاحب نظران از برادران اهل تسنن بخاطر اینکه شیعیان حقایقی را در مورد خلیفه دوم بیان می کنند، به مقابله برخاسته اند و سعی می کنند که عمر را بلند مرتبه نشان دهند. اما مراجعه به برخی از کتب اهل تسنن، بسیار عجیب نشان می دهد. 
اینان حقایقی را پنهان می کنند که بزرگان آنان، تمام و کمال آن حقایق را بیان می کنند. نگاهی به کتب اهل تسنن می کنیم. ((هر چند که می دانیم، برخی ازبرادران اهل تسنن، به جای تحقیق، لقب دروغگو را برای شیعیان بیان می کنند!!!))
امام ذهبی (رحمه الله)در تاریخ الاسلام (الخلفاء) صفحه 494 در مورد اسلام عمر می نویسد: «حضرت عمر رضی الله عنه  از حذیفة بن الیمان عاجزانه مى خواست که به او بگوید: آیا جزء منافقان هستم یا نه؟» بسیار جالب است که در البدایه النهایه جلد 5 صفحه 25 نیز این موضوع را تأیید نموده است.
بسیار جالب است که امام ذهبی در همان کتاب تاریخ الاسلام (الخلفاء) صفحه 267 عمر را شخصی کند ذهن و دیر فهم معرفی می کند. به گونه ای که عنوان می کند که عمر طی 12 سال سوره بقره را یاد گرفت و به شکرانه آن یک شتر قربانی کرد. «قال ابن عمر: تعلّم عمر البقرة فی اثنتی عشرة سنة، فلمّا تعلّمها نحر جزوراً.» جالبتر اینکه در کتب کنزالعمال جلد11 صفحه 79، الدرالمنثور جلد2 صفحه249، احکام القران، جصاص حنفى جلد 2 صفحه 110 نیز بیان شده است: «عن سعید بن المسیب أن عمر سأل رسول الله: کیف یورث الکلالة؟ قال: اولیس قد بیّن الله ذلک ثم قرآ: و ان کان رجل یورث کلالة او امراة، الى آخر الایة، فکان عمر لم یفهم، فانزل الله... یستفتونک قل الله یفتیکم فى الکلالة» الى اخر الایه، فکان عمر لم یفهم، فقال لحفصة: اذا ارایت من رسول الله طیب نفس. فاسألیه عنها! فقال: أبوک ذکر لک هذا ما آرى اباک یعلمها ابداً! فکان یقول: ما أرانى اعلمها ابداً و قد قال رسول الله، ما قال.» منظور آن است که آیه کلالة را درک نمی کرد.
از نکات جالب توجه این است که عمر، حکم تیمم را نمی دانست. اگر کسى از او مى پرسید در صورت جنابت و نبودن آب تکلیف چیست؟ در جواب مى گفت: نماز را ترک کن تا آب پیدا شود! و اگر تا دو ماه هم آب نمى یافت حضرت خلیفه نماز نمى خواند!!!!! امام نسائى در سنن نسائی جلد1 صفحه 168 چنین روایت مى کند: «کنا عند عمر فأتاه رجل، فقال: یا أمیر المؤمنین رُبّما نمکُثُ الشهر والشهرین ولا نجد الماء؟ فقال عمر: أمّا أنا فاذا لم أجد الماء لم أکن لأُصلی حتى أجدَ الماء..» امام بخارى همین حدیث را در صحیح بخارى جلد1صفحه 70 باب المتیمم هل ینفخ فیهما آورده ولى آنجا که عمر مى گوید: «اگر جنب باشم و آب یافت نشود نماز نمى خوانم» را به احترام آبروى عمر(رضی الله عنه)، حذف مى کند. تا مبادا متهم به ناآگاهى از احکام اسلام. و سبک شمردن نماز و ترک آن بشود.
عمر و فرزندش حتی از مسائل ساده اسلامی هم آگاهی نداشتند. به گونه ای که امام مالک در کتاب الموطا جلد1صفحه 60 بیان می کند که «عن عبداللّه بن دینار، قال: رأیت عبداللّه بن عمر یبول قائماً» یعنى عبداللّه بن عمر را دیدم که ایستاده بول مى کرد. امام ترمذى هم در سنن الترمذی جلد1صفحه18 مى گوید: عن عمر: رآنی النبی و أنا أبول قائماً فقال: یا عمر لا تبل قائماً...» یعنى هنگامى که پیامبر اکرمـ صلى الله علیه و سلّم ـ مرا دید که ایستاده بول مى کنم، فرمود: اى عمر، ایستاده بول نکن. و امام عسقلانى در توجیه کار عمر(رضی الله عنه) مى فرماید: البول قائماً أحفظ للدبر. یعنى ایستاده بول کردن براى حفظ نشیمن خوب است. و همو مى گوید: ثابت شده که عدّه اى از صحابه کرام پیامبرـ صلى الله علیه و سلّم ـ از جمله حضرت عمر بن الخطاب ایستاده بول مى کردند. فقط سؤال اینجاست: اهل تسنن طبق حدیث اقتدوا باللذین من بعدى که در سنن ترمذی جلد5 صفحه 63 آْمده، آیا از پیامبر که طبق اعترافات بالا آمده، تبعیت می کنند و نشسته بول می کنند یا از عمر که تقلید می نمایند و ایستاده بول می کنند؟
بسیار جالب است با این همه نادانی که از عمر دیدیم و شنیدیم و تمام آنها را کتب اهل سنت بیان نمودند، اهل تسنن ادعای فراتر از پیامبری برای عمر دارند و در این میان خودآگاه یا ناخودآگاه به ساحت مقدس پیامبر(ص) نیز توهین می کنند.
در صحیح بخارى کتاب التعبیرصفحه 2982 کتاب الانبیاء 3392 کتاب التفسیر 4953. الامام البخارى 142 بیان شده است که پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ هر زمان که آمدن وحى برایشان به تأخیر مى افتاد; یا قصد خودکشى مى کرد، و کراراً مى خواست خود را از فراز قلّه پرت کند و یا در نبوت خود به شک افتاده و گمان مى کرد که وحى به خانه عمر بن الخطاب(رضی الله عنه)انتقال یافته و ایشان از این پس پیامبر شده است!!!
امام بخارى مى گوید: «وفَتَر الوحی فترة، حتى حزن النبی فیما بلغنا حزناً غدا منه مراراً، کی یتردّى من رؤوس شواهق الجبال، فکلما اوفى بذروة جبل، لکی یلقی منه نفسه، تبدّى له جبرئیل فقال: یا محمد انک رسول اللّه حقاً. فیسکن لذلک جأشه، وتقَر نفسه، فیرجع فاِذا طالت علیه فترة الوحی غدا لمثل ذلک...» و نیز الارشاد: 319 ـ شرح نهج البلاغه جلد12صفحه 178 ـ ما أبطأ عنی جبرئیل إلاّ ظننتُ أنه بعث الى عمر بیان شده: به پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ نسبت داده شد که فرمود: ما احتبس عنی الوحی قط إلا ظننته قد نزل على آل الخطاب!!!! 
آیا به راستی کسی که این همه خطا و اشتباه داشته است، می توانسته پیامبری نماید؟؟؟ یعنی واقعاً اهل سنت، عمر را برتر از خاتم الانبیا می دانند؟ آیا این خود شک به رسالت پیامبر نیست که یک شخص پر اشتباه و خطاکار را بالاتر از پیامبر اسلام می دانند؟ آیا غیرمسلمانان چنین چیزی را بشنوند، به اسلام و پیامبرش با تعجب نگاه نخواهند کرد؟؟؟



ولا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
دسته ها : پاسخ به شبهات
چهارشنبه 30 10 1388 22:44
حجاب صرفا برای همسران رسول خدا(ص) نازل شده!
به گزارش پخش به نقل از ابنا، یک سایت خبری عربی با انتشار بخشی از فتواهای یک شیخ مفتی نوشت : "باور اینکه حکم حجاب صرفا برای همسران رسول خدا نازل شده ، کاملا صحیح است!!"

سایت خبری "ایلاف" که به مواضع ضد شیعی شهره بوده و فراتر از آن مشی ضد دینی را در پیش گرفته است، با درج فتوایی از "احمد بن قاسم بن احمد بن وافدیه الغامدی " مفتی جوان اهل سنت در عربستان که با صدور فتواهای عجیب خود بار دیگر افکار " محمد بن عبدالوهاب " مفتی قرن 12 را احیاء کرد نوعی جنجال در محافل دینی عربستان به پا کرده است.
او در یکی دیگر از فتواهای جنجالی خود گفته است که آیه وجوب حجاب صرفا برای حفظ شان مادران مومنین ( زنان پیامبر ) نازل شده و عمومیت مسلمانان را ندارد.
" الغامدی " در دفاع از نظرات عجیب خود می گوید : "در آغاز صدور هر فتوا با مخالفت های مواجه می شوم اما مخالفان من پس از آنکه در عمق نظرات من فکر می کنند متوجه می شوند که فتوا دقیقا منطبق بر موازین شریعت و سنت رسول خداست ! و این پدیده موجب می شود که من در عزم خود بیش از گذشته راسخ شوم!"
او نظرات برخی از شخصیت‏های اسلامی درباره فتواهای خود را بی ارزش خوانده و آنها را به تعمق بیشتر در قران فرامی‏‎خواند.
"الغامدی" دکترای افتخاری از یکی از دانشگاه‏های آمریکا و مدرک دکترای دیگری از دانشگاه "ملک عبدالعزیز" جده دارد و ناظر فنی پخش برنامه های مذهبی در یکی از کانال‏های مذهبی در بورکینافاسو است و سمت های مهمی در اداره کل امر به معروف و نهی از منکر عربستان دارد.
گفتنی است این روزها شاهد فتاوای عجیب و غریبی از سوی مفتی‏های سعودی هستیم و رشد این فتواهای عجیب و غریب این پرسش را ایجاد کرده است که گویی تعمدی در بیان چنین فتواهای خارج از قاعده‏ای هستیم.



چهارشنبه 30 10 1388 22:36
X